بخش ۳۶ - مقالت نهم در ترک شئونات دنیوی
ای ز شب وصل گرانمایهتر
وز عَلَم صبح سبک سایهتر
سایهصفت چند نشینی به غم؟
خیز که بر پای نکوتر علَم
چون مَلِکان عزمِ شد آمد کنند
نَقلِ بُنِه پیشتر از خود کنند
گر ملکی، عزم ره آغاز کن
زین به نوا تر سفری ساز کن
پیشتر از خود بُنِه بیرون فرست
توشهٔ فردای خود اکنون فرست
خانهٔ زنبور پر از انگبین
از پی آن است که شد پیشبین
مور که مردانه صفی میکشد
از پی فردا علفی میکشد
هر که جهان خواهد کهآسان خورد
تابسِتان برگِ زمستان خوَرد
جز من و تو هرکه در این طاعتاند
صیرفی گوهر یک ساعتاند
همّت کس عاقبتاندیش نیست
بینش کس تا نفسی بیش نیست
منزل ما کز فلکش بیشی است
منزلتِ عاقبتاندیشی است
نیست به هر نوع که بینم بسی
عاقبتاندیشتر از ما کسی
کامهٔ وقت ارچه ز جان خوشتر است
عاقبتاندیشی ازآن خوشتر است
ما که ز صاحبخبرانِ دلیم
گوهرییم ار چه ز کانِ گِلیم
ز آمدنی آمده ما را اثر
وز شدنیها شده صاحبنظر
خوانده به جانریزهٔ اندیشناک
ابجد نُه مکتب ازین لوحِ خاک
کس نه بدین داغ، تو بودی و من
نوبر این باغ تو بودی و من
خاک تو آن روز که میبیختند
از پی معجون دل آمیختند
خاک تو آمیختهٔ رنجهاست
در دل این خاک بسی گنجهاست
قیمت این خاک به واجب شناس
خاکسپاسی بکن ای ناسپاس
منزل خود بین که کدامست راه
وآمدن و رفتن از این جایگاه
زآمدن این سفرت رای چیست
باز شدن حکمت از اینجای چیست
اول کاین ملک به نامت نبود
وین ده ویرانه مقامت نبود
فرّ همای حَمَلی داشتی
اوج هوای ازلی داشتی
گرچه پر عشق تو غایت نداشت
راه ابد نیز نهایت نداشت
مانده شدی، قصد زمین ساختی
سایه بر این آب و گل انداختی
باز چو تنگ آیی ازین تنگنای
دامن خورشید کشی زیر پای
گرچه مجرد شوی از هر کسی
بر سر آن نیز نمانی بسی
جز به تردد سر و کاریت نیست
بر سر یک رشته قراریت نیست
مفلس بخشنده تویی گاهِ جود
تازهٔ دیرینه تویی در وجود
بگذر از این مادر فرزندکش
آنچه پدر گفت بدان دار هش
در پدر خود نگر ای سادهمرد
سنّت او گیر و نگر تا چه کرد
منتظر راحت نتوان نشست
کان به چنین عمر نیاید بهدست
گر نفسی طبع نواز آمدی
عمرِ به بازیشده باز آمدی
غم خور و بنگر ز کدامین گلی
شاد نشسته به کدامین دلی
آنکه بدو گفت فلک شاد باش
آن نه منم وآن نه تو، آزاد باش
ما ز پی رنج پدید آمدیم
نهز جهت گفت و شنید آمدیم
تا ستد و داد جهانی که هست
راست نداریم به جانی که هست
زآمدنت رنگ چرا چون می است
کهآمدنی را شدنی در پی است
تا کی و تا کی بود این روزگار
وآمدن و رفتن بیاختیار
شک نه در آن شد که عدم هیچ نیست
شک به وجود است که هم هیچ نیست
تیز مپر چون به درنگ آمدی
زود مرو دیر به چنگ آمدی
وقت بیاید که روا رو زنند
سکهٔ ما بر درمی نو زنند
تازه کنند این گِل افکنده را
باز هم آرند پراکنده را
ای که از امروز نهای شرمسار
آخر از آن روز یکی شرم دار
اینهمه محنت که فراپیش ماست
اینْت صبو را که دل ریش ماست
مرکب این بادیه دین است و بس
چارهٔ این کار همین است و بس
سختی ره بین و مشو سستران
سست گمانی مکن ای سختجان
آینهٔ جهد فرا پیش دار
درنگر و پاس رخ خویش دار
عذر ز خود دار و قبول از خدای
جمله ز تسلیم قَدَر در میای
بخش ۳۵ - داستان میوه فروش و روباه: میوه فروشی که یمن جاش بودبخش ۳۷ - داستان زاهد توبهشکن: مسجدییی بسته آفات شد
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای ز شب وصل گرانمایهتر
وز عَلَم صبح سبک سایهتر
هوش مصنوعی: ای تو که از شب وصال ارزشمندتری و از سپیده صبح سبکتر و روشنتر هستی.
سایهصفت چند نشینی به غم؟
خیز که بر پای نکوتر علَم
بر پای: ایستاده. چرا همچون سایه در ناامیدی نشستهای؟ بلند شو که علَم شاهی، ایستاده زیباتر و بهتر است.
چون مَلِکان عزمِ شد آمد کنند
نَقلِ بُنِه پیشتر از خود کنند
هوش مصنوعی: وقتی که فرشتگان تصمیم به آمدن و نقل و انتقال میگیرند، ابتدا خود را آماده میکنند و سپس اقدام میکنند.
گر ملکی، عزم ره آغاز کن
زین به نوا تر سفری ساز کن
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به جایی برسی، باید عزم خود را جزم کنی و سفر جدیدی را آغاز کنی.
پیشتر از خود بُنِه بیرون فرست
توشهٔ فردای خود اکنون فرست
هوش مصنوعی: قبل از اینکه به سفر برسی، وسایل و توشه لازم برای فردا را همین حالا آماده کن و بفرست.
خانهٔ زنبور پر از انگبین
از پی آن است که شد پیشبین
هوش مصنوعی: خانه زنبور پر از عسل است، چرا که زنبور به آینده و فراهم کردن منابع برای خود فکر کرده است.
مور که مردانه صفی میکشد
از پی فردا علفی میکشد
هوش مصنوعی: مور به طور شجاعانه و به نظم در صف جمع میشود و به دنبال آینده، علفی را به دوش میکشد.
هر که جهان خواهد کهآسان خورد
تابسِتان برگِ زمستان خوَرد
هوش مصنوعی: هر کس میخواهد به راحتی از زندگی لذت ببرد، باید در تابستان از قبل آمادهسازی کند و سختیهای زمستان را تحمل نماید.
جز من و تو هرکه در این طاعتاند
صیرفی گوهر یک ساعتاند
هوش مصنوعی: فقط من و تو هستیم که در این عبادت حقیقی و ارزشمندیم، و دیگران مانند جواهرات زودگذر و بیارزشی هستند که فقط برای یک لحظه درخشندگی دارند.
همّت کس عاقبتاندیش نیست
بینش کس تا نفسی بیش نیست
هوش مصنوعی: کسی که همت و ارادهی قوی دارد، به آینده اندیشی نمیکند و بینش دیگران نیز محدود است، چرا که هر کس تنها به اندازهی نفس و زندگیاش فکر میکند.
منزل ما کز فلکش بیشی است
منزلتِ عاقبتاندیشی است
آن منزل و جایگاه ما که باارزشتر از فلَک است مقام و جایگاه «عاقبتاندیشی» است.
نیست به هر نوع که بینم بسی
عاقبتاندیشتر از ما کسی
هوش مصنوعی: به هر شکل و نوعی که نگاه کنم، کسی را سراغ ندارم که به اندازه ما به عاقبت اندیشی و تفکر در مورد آینده توجه داشته باشد.
کامهٔ وقت ارچه ز جان خوشتر است
عاقبتاندیشی ازآن خوشتر است
هوش مصنوعی: اگرچه لذتهای زندگی در زمان حال بسیار دلپذیرتر به نظر میرسند، اما فکر کردن به عواقب و تدبیر برای آینده از آنها مهمتر و شایستهتر است.
ما که ز صاحبخبرانِ دلیم
گوهرییم ار چه ز کانِ گِلیم
هوش مصنوعی: ما که از دلسوزان و آگاهان دل هستیم، گوهری باارزشیم، هرچند ممکن است مانند چیزی بیارزش به نظر برسیم.
ز آمدنی آمده ما را اثر
وز شدنیها شده صاحبنظر
هوش مصنوعی: از زمان ورود به زندگی، ما تأثیراتی را تجربه کردهایم و از اتفاقاتی که رخ میدهد، به دانش و دیدگاههایی دست یافتهایم.
خوانده به جانریزهٔ اندیشناک
ابجد نُه مکتب ازین لوحِ خاک
هوش مصنوعی: بهخاطر نگرانی و تأمل عمیق درباره زندگی و این دنیا، از دانش و آموزههای مختلف استفاده میشود. این دانش، همچون کلمات و حروف، به ما کمک میکند تا معانی و درسهای زندگی را از طبیعت و واقعیتهای موجود درک کنیم.
کس نه بدین داغ، تو بودی و من
نوبر این باغ تو بودی و من
هوش مصنوعی: هیچکس به اندازه تو در این محنت و داغ دیده نمیشود، تو در این باغ اولین و بهترین میوهاش بودی و من هم در کنار تو.
خاک تو آن روز که میبیختند
از پی معجون دل آمیختند
هوش مصنوعی: وقتی که خاک تو را به عنوان مادهای برای ساختن عطر و دارو میآمیزند، در واقع عشق و دل را نیز در آن مینهمند.
خاک تو آمیختهٔ رنجهاست
در دل این خاک بسی گنجهاست
هوش مصنوعی: خاک تو پر از دردها و سختیهاست، اما در عین حال در دل این خاک ثروتها و نعمتهای زیادی نهفته است.
قیمت این خاک به واجب شناس
خاکسپاسی بکن ای ناسپاس
هوش مصنوعی: این زمین و سرزمین را باید به خاطر اهمیت و ارزش آن، ارج بنهیم و به رسم احترام به آن خاک، قدرش را بدانیم. بنابراین، ای کسی که قدر آن را نمیدانی، باید قدردان باشی.
منزل خود بین که کدامست راه
وآمدن و رفتن از این جایگاه
هوش مصنوعی: به آنچه در اطرافت میگذرد و مسیرهایی که انتخاب میکنی، دقت کن. ببین کدام راهی برای تو صحیحتر است و در این مکان و زمان چه انتخابهایی داری.
زآمدن این سفرت رای چیست
باز شدن حکمت از اینجای چیست
هوش مصنوعی: این سفر که آغاز شده، به چه چیزی اشاره دارد؟ و دلیل روشن شدن حکمت از این نقطه چیست؟
اول کاین ملک به نامت نبود
وین ده ویرانه مقامت نبود
هوش مصنوعی: ابتدا که این سرزمین به نام تو نبود و این ویرانه، محل زندگی تو نبود.
فرّ همای حَمَلی داشتی
اوج هوای ازلی داشتی
هوش مصنوعی: تو دارای بالهایی از نوع همای حمل هستی و به اوج آسمان جاودانه دست یافتهای.
گرچه پر عشق تو غایت نداشت
راه ابد نیز نهایت نداشت
هوش مصنوعی: اگرچه عشق تو انتهایی ندارد، راه ابدی نیز بی نهایت نیست.
مانده شدی، قصد زمین ساختی
سایه بر این آب و گل انداختی
هوش مصنوعی: تو در اینجا باقیماندهای و تصمیم گرفتهای که سایهای بر این خاک و آب بیفکنی.
باز چو تنگ آیی ازین تنگنای
دامن خورشید کشی زیر پای
هوش مصنوعی: هرگاه که از این تنگنای زندگی به تنگ آمدهای، دوباره جلوهای مثل خورشید را زیر پاهای خود حس خواهی کرد.
گرچه مجرد شوی از هر کسی
بر سر آن نیز نمانی بسی
هوش مصنوعی: هرچقدر هم که از دیگران جدا شوی و دور بمانی، باز هم نمیتوانی از بسیاری از مسائل و یادها فاصله بگیری.
جز به تردد سر و کاریت نیست
بر سر یک رشته قراریت نیست
هوش مصنوعی: تنها در حال رفت و آمد و تغییر هستی و امکان ندارد که بر روی یک مقوله ثابت بمانی.
مفلس بخشنده تویی گاهِ جود
تازهٔ دیرینه تویی در وجود
هوش مصنوعی: تو کسی هستی که با وجود فقر و تنگدستی، بخشندهای. در واقع، جوانهای از بزرگواری و سخاوتی که از دیرباز در وجودت نهفته است.
بگذر از این مادر فرزندکش
آنچه پدر گفت بدان دار هش
هوش مصنوعی: از این مادر که فرزندان را به قتل میرساند، بگذر و به آنچه پدرت گفته است، توجه کن و آن را به یاد داشته باش.
در پدر خود نگر ای سادهمرد
سنّت او گیر و نگر تا چه کرد
هوش مصنوعی: به خودت توجه کن و به سادگی از رفتار پدرت درس بگیر؛ به کارهای او نگاه کن و ببین چه کارهایی انجام داده است.
منتظر راحت نتوان نشست
کان به چنین عمر نیاید بهدست
هوش مصنوعی: منتظر آرامش و خوشحالی نمیتوان نشست، زیرا در این عمر کوتاه بهراحتی به دست نمیآید.
گر نفسی طبع نواز آمدی
عمرِ به بازیشده باز آمدی
هوش مصنوعی: اگر لحظهای با لطافت و نوازش وجودم را لمس کنی، دوباره زندگی که به بازی رفته را به من برمیگردانی.
غم خور و بنگر ز کدامین گلی
شاد نشسته به کدامین دلی
هوش مصنوعی: غم را فراموش کن و نگاه کن که کدام گل شاداب بر دل کدام شخص نشسته است.
آنکه بدو گفت فلک شاد باش
آن نه منم وآن نه تو، آزاد باش
آنکسی که فلک و روزگار به او گفت «شاد باش»، آنکس من و تو نیستیم خیالت از این بابت آسوده باشد.
ما ز پی رنج پدید آمدیم
نهز جهت گفت و شنید آمدیم
هوش مصنوعی: ما از طریق رنج و سختی به وجود آمدهایم، نه به خاطر صحبت و گفتگو.
تا ستد و داد جهانی که هست
راست نداریم به جانی که هست
هوش مصنوعی: تا زمانی که در این دنیا معامله و مبادله برقرار است، ما نباید به جان خود و تندرستیمان وابسته باشیم.
زآمدنت رنگ چرا چون می است
کهآمدنی را شدنی در پی است
هوش مصنوعی: وقتی تو میآیی، رنگ و حال و هوای دل مانند شراب میشود، زیرا هر آمدنی نتیجهای و تحققیافتنی در پی دارد.
تا کی و تا کی بود این روزگار
وآمدن و رفتن بیاختیار
هوش مصنوعی: این روزگار چه مدت ادامه خواهد داشت، با آمدنها و رفتنهای ناخواسته؟
شک نه در آن شد که عدم هیچ نیست
شک به وجود است که هم هیچ نیست
هوش مصنوعی: شک در این نیست که عدم وجود ندارد، بلکه تردید در وجود است که خود نیز هیچ معنایی ندارد.
تیز مپر چون به درنگ آمدی
زود مرو دیر به چنگ آمدی
هوش مصنوعی: به تندی حرکت نکن و زود عجله نکن، زیرا ممکن است فرصت خوبی به دست نیاوری و با شتاب از دستش بدهی.
وقت بیاید که روا رو زنند
سکهٔ ما بر درمی نو زنند
هوش مصنوعی: زمانی خواهد رسید که بر سکهٔ ما به تازگی اعتبار دهند و آن را رونق ببخشند.
تازه کنند این گِل افکنده را
باز هم آرند پراکنده را
هوش مصنوعی: آنهایی که این خاک را پراکنده کردهاند، بار دیگر آن را جمع خواهند کرد و تازه خواهند ساخت.
ای که از امروز نهای شرمسار
آخر از آن روز یکی شرم دار
یکی شرم دار: کمی شرم بدار.
اینهمه محنت که فراپیش ماست
اینْت صبو را که دل ریش ماست
هوش مصنوعی: تمام سختیها و مشکلاتی که در پیش رو داریم، این شراب است که دل شکسته ما را تسکین میدهد.
مرکب این بادیه دین است و بس
چارهٔ این کار همین است و بس
هوش مصنوعی: این راهی که در پیش داریم فقط با ایمان و دین قابل طی شدن است و تنها راه حل این مشکل همین ایمان است.
سختی ره بین و مشو سستران
سست گمانی مکن ای سختجان
هوش مصنوعی: مسیر دشواری را که در پیش داری تحمل کن و در برابر سختیها تضعیف نشو. به خودت و تواناییهایت اعتماد داشته باش و هرگز به سستی فکر نکن.
آینهٔ جهد فرا پیش دار
درنگر و پاس رخ خویش دار
هوش مصنوعی: آینه را جلو بگذار و به خودت نگاه کن و با دقت از خودت محافظت کن.
عذر ز خود دار و قبول از خدای
جمله ز تسلیم قَدَر در میای
هوش مصنوعی: از خودت عذر بخواه و با رضایت خداوند را بپذیر، زیرا همه چیز در تسلیم به سرنوشت است.