بخش ۳۰ - مقالت ششم در اعتبار موجودات
لعبت بازی پس این پرده هست
گرنه بر او این همه لعبت که بست؟
دیدهٔ دل محرم این پرده ساز
تا چه برون آید از این پرده راز
در پس این پردهٔ زنگار گون
عاریتیانند ز غایت برون
گوهر چشم از ادب افروخته
بر کمرِ خدمتِ دل دوخته
هیچ در این نقطهٔ پرگار نیست
کز خط این دایره بر کار نیست
این دو سه مرکب که بهزین کردهاند
از پی ما دستگزین کردهاند
پیشتر از جنبش این تازگان
نوسفران و کهن آوازگان
پایگه عشق نه ما کردهایم؟
دستکش عشق نه ما خوردهایم؟
در دو جهان عیب و هنر بستهاند
هر دو به فتراک تو بربستهاند
نیست جهانرا چو تو همخانهای
مرغ زمین را ز تو به دانهای
بگذر از این مرغ طبیعت خراش
بر سر این مرغ چو سیمرغ باش
مرغ قفسپر که مسیحای تست
زیر تو پر دارد و بالای تست
یا ز قفس چنگل او کن جدا
یا قفس خویش بدو کن رها
تا بُنه چون سوی ولایت برَد
در پر خویشت به حمایت برد
چون گذری زین دو سه دهلیز خاک
لوح ترا از تو بشویند پاک
ختم سپیدی و سیاهی شوی
محرم اسرار الهی شوی
سهل شوی بر قدم انبیا
اهل شوی در حرم کبریا
راه دو عالم که دو منزل شدهست
نیمرهِ یک نفسِ دل شدهست
آنکه اساس تو بر این گل نهاد
کعبهٔ جان در حرم دل نهاد
نقش قبول از دل روشن پذیر
گَرد گلیم ِ سیهِ تن مگیر
سرمهکش دیدهٔ نرگس صباست
رنگرز جامهٔ مس کیمیاست
تن چه بود؟ ریزش مشتی گل است
هم دل و هم دل که سخن با دل است
بندهٔ دل باش که سلطان شوی
خواجهٔ عقل و مَلِک جان شوی
نرمی دل میطلبی نیفهوار؟!
نافهصفت تن به درشتی سپار
ایکه ترا به ز خشنجامه نیست
حکم بر ابریشم و بادامه نیست
خوبی آهو ز خشن پوستیست
رقش از آن نامزدِ دوستیست
مشک بوَد در خشن آرامگیر
گشت پراکنده چو پوشد حریر
گر شکری با نفس تَنگ ساز
ور گهری با صدف سنگ ساز
گاه چو شب نعلِ سحرگاه باش
گه چو سحر زخمهگه آه باش
بار عنا کش به شب قیرگون
هرچه عنا بیش عنایت فزون
زاهل وفا هرکه به جایی رسید
بیشتر از راه عنایی رسید
نزل بلا عافیت انبیاست
وآنچه ترا عافیت آید بلاست
زخم بلا مرهم خودبینی است
تلخی می مایهٔ شیرینی است
حارسی اژدرها گنج راست
خازنی راحتها رنج راست
سرو شو از بند خود آزاد باش
شمع شو از خوردن خود شاد باش
رنج ز فریاد بریساحت است
در عقب رنج بسی راحت است
چرخ نبندد گرهی بر سرت
تا نگشاید گرهی دیگرت
در سفری کان ره آزادی است
شحنهٔ غم پیشرو شادی است
بخش ۲۹ - داستان پیر خشتزن: در طرف شام یکی پیر بودبخش ۳۱ - داستان سگ و صیاد و روباه: صیدگری بود عجب تیزبین
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
لعبت بازی پس این پرده هست
گرنه بر او این همه لعبت که بست؟
هوش مصنوعی: زندگی مانند یک بازی است و آنچه در پشت این پرده پنهان شده، واقعیتی فراتر از آنچه به چشم میآید وجود دارد. اگر این پرده کنار برود، دیگر نیازی به این همه بازی و تظاهر نخواهد بود.
دیدهٔ دل محرم این پرده ساز
تا چه برون آید از این پرده راز
هوش مصنوعی: چشم دل دوست دارد ببیند رازهایی را که این پرده (پوشش) میپوشاند، تا ببیند چه چیزهایی از پس این پرده بیرون میآید.
در پس این پردهٔ زنگار گون
عاریتیانند ز غایت برون
هوش مصنوعی: در پس این پردهٔ رنگی و کهنه، چیزهایی وجود دارند که از دنیای خارجی دور هستند و به نوعی به ما تعلق ندارند.
گوهر چشم از ادب افروخته
بر کمرِ خدمتِ دل دوخته
هوش مصنوعی: چشم مانند جواهر با آداب و رسوم زینت یافته و دل نیز به خدمت آماده است.
هیچ در این نقطهٔ پرگار نیست
کز خط این دایره بر کار نیست
هوش مصنوعی: در اینجا به این نکته اشاره شده که هیچ چیز در این نقطهٔ خاص وجود ندارد که از خط دایرهای که در حال ترسیم است، تأثیر نپذیرد. به عبارت دیگر، همه چیز در ارتباط با آن دایره و خطی که آن را مشخص میکند، مرتبط است.
این دو سه مرکب که بهزین کردهاند
از پی ما دستگزین کردهاند
هوش مصنوعی: این دو یا چند مرکبی که سوار آنها شدهایم، به دنبال ما آمده و ما را انتخاب کردهاند.
پیشتر از جنبش این تازگان
نوسفران و کهن آوازگان
هوش مصنوعی: قبل از اینکه این مسافران جدید و آوازخوانان قدیمی حرکت کنند،.
پایگه عشق نه ما کردهایم؟
دستکش عشق نه ما خوردهایم؟
هوش مصنوعی: ما در عشق پایگاه نداشتهایم؟ آیا دستهایمان را در عشق قرار ندادهایم؟
در دو جهان عیب و هنر بستهاند
هر دو به فتراک تو بربستهاند
هوش مصنوعی: در هر دو دنیا، عیب و هنر را به یکدیگر مرتبط کردهاند و هر دو به کمند یا دام تو گرفتارند.
نیست جهانرا چو تو همخانهای
مرغ زمین را ز تو به دانهای
هوش مصنوعی: هیچ کسی در این دنیا به خوبی تو برای من وجود ندارد، همانطور که مرغ زمین به دانهای نیاز دارد، من هم به حضور تو نیازمندم.
بگذر از این مرغ طبیعت خراش
بر سر این مرغ چو سیمرغ باش
هوش مصنوعی: از این مرغ دنیوی عبور کن و نگذار که زخمهای دنیا بر سرت آید، مانند سیمرغ باش که فرای این محدودیتها پرواز میکند.
مرغ قفسپر که مسیحای تست
زیر تو پر دارد و بالای تست
هوش مصنوعی: پرندهای که در قفس است، به نوعی تجلی و نماد زندگی و نجات توست، زیرا او هم زیر تو و هم بالای تو پر دارد.
یا ز قفس چنگل او کن جدا
یا قفس خویش بدو کن رها
هوش مصنوعی: یا از قفس چنگل او را آزاد کن، یا قفس خودت را به او بسپار و رها کن.
تا بُنه چون سوی ولایت برَد
در پر خویشت به حمایت برد
هوش مصنوعی: تا زمانی که به سمت سرزمین خود میروی، خودت را با قدرتی حمایت کن.
چون گذری زین دو سه دهلیز خاک
لوح ترا از تو بشویند پاک
هوش مصنوعی: وقتی از این چند دهلیز خاکی گذر کنی، لوح وجودت را از آلودگیها پاک میکنند.
ختم سپیدی و سیاهی شوی
محرم اسرار الهی شوی
هوش مصنوعی: به پایان رسیدن تمام رنگها و تمایزها، تو را به آگاهی و رازهای عمیق الهی وارد میکند.
سهل شوی بر قدم انبیا
اهل شوی در حرم کبریا
هوش مصنوعی: اگر با سادگی و راحتی راه انبیا را بروی، به مقام والای مقدس نزدیک خواهی شد.
راه دو عالم که دو منزل شدهست
نیمرهِ یک نفسِ دل شدهست
پیمودن راه دو عالم که دو منزل مسافت است برای دل، بیش از نیمرهِ یک نفَس و دم نیست. (منزل و ره در این بیت اصطلاحات سفر هستند. منزل یعنی خان و کاروانسرا و جای فرودآمدن و توقفگاه و نیز مسافتی که بین دو کاروانسرا و توقفگاه طی میشود. و ره گویا منظور مسافتی است که در یک تاخت طی میشود یا مسافت بین دو توقف و استراحت کوتاه مدت)
آنکه اساس تو بر این گل نهاد
کعبهٔ جان در حرم دل نهاد
هوش مصنوعی: کسی که پایهگذاریاش بر این گل و زیبایی است، مانند کعبهای است که در دل و روح انسان قرار دارد.
نقش قبول از دل روشن پذیر
گَرد گلیم ِ سیهِ تن مگیر
گلیم سیاه یعنی گلیم بیارزش. و چنانکه در بیت گفته میشود پرداختن به تن، همانند پرداختن به گلیمی سیاه نتیجهای جز گردآلود شدن ندارد.
سرمهکش دیدهٔ نرگس صباست
رنگرز جامهٔ مس کیمیاست
هوش مصنوعی: چشم نرگس مثل سرمه است و درخت صبا رنگی شبیه لباس مس کیمیا دارد.
تن چه بود؟ ریزش مشتی گل است
هم دل و هم دل که سخن با دل است
هوش مصنوعی: تن فقط یک توده از گل و اندام است و در واقع دل، یعنی جان و روح، همان جایی است که سخن و احساسات در آن شکل میگیرد.
بندهٔ دل باش که سلطان شوی
خواجهٔ عقل و مَلِک جان شوی
هوش مصنوعی: اگر به دل و احساسات خود خدمت کنی و آنها را برآورده سازی، به مقام بلندی دست خواهی یافت و میتوانی بر عقل و روح خود سلطنت کنی.
نرمی دل میطلبی نیفهوار؟!
نافهصفت تن به درشتی سپار
اگر نیفهٔ مرغوب دل را میطلبی، مانند نافه تن را به درشتی بسپار. (نیفه از لطیفترین و نرمترین نوع پوستین است.)
ایکه ترا به ز خشنجامه نیست
حکم بر ابریشم و بادامه نیست
هوش مصنوعی: ای کسی که تو را با لباسهای زشت نمیسنجند، باید بدانیم که بر اساس چوب و پنبه هم قضاوت نمیشود.
خوبی آهو ز خشن پوستیست
رقش از آن نامزدِ دوستیست
رَق: پوست نازکشده آهو که بر آن نوشته یا که خنیاگران با آن ساز میساختهاند. «از آن» یعنی به آن دلیل.
مشک بوَد در خشن آرامگیر
گشت پراکنده چو پوشد حریر
مشک در پوشش خشن میماند، وقتیکه لباس نرم و حریر بپوشد پراکنده میشود.
گر شکری با نفس تَنگ ساز
ور گهری با صدف سنگ ساز
تَنگ هم به معنی تنگ و محدود است و هم به معنی تنگ و قرابه که شکر در آن نگهدارند. تلفظ صحیح آن به معنای قرابه نیز تَنگ است؛ «چو آمد شیشهٔ خورشید بر سنگ / جهان بر خلق شد چون شیشهٔ تنگ». از «خسرو و شیرین»
گاه چو شب نعلِ سحرگاه باش
گه چو سحر زخمهگه آه باش
هوش مصنوعی: برخی اوقات مانند نیمه شب باشید که زمان غفلت و خواب است، و در برخی زمانها مانند صبح باشید که زمان بیداری و شفافیت است.
بار عنا کش به شب قیرگون
هرچه عنا بیش عنایت فزون
عنا یعنی رنج و مشقت
زاهل وفا هرکه به جایی رسید
بیشتر از راه عنایی رسید
هوش مصنوعی: هر کس که به مقام و جایگاهی رسید، بیشتر به خاطر محبت و لطف دیگران به آنجا رسیده است.
نزل بلا عافیت انبیاست
وآنچه ترا عافیت آید بلاست
هوش مصنوعی: مصیبت و سختی، برگزیده و ویژه پیامبران است، و آنچه برای تو سلامت و راحت به نظر میرسد، در حقیقت میتواند امتحان و چالش باشد.
زخم بلا مرهم خودبینی است
تلخی می مایهٔ شیرینی است
هوش مصنوعی: آسیبها و مشکلات زندگی، باعث میشوند که انسان به خودش نگاه بهتری داشته باشد و بتواند از تلخیهای زندگی به شیرینی دست یابد.
حارسی اژدرها گنج راست
خازنی راحتها رنج راست
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به معنای دور از حقیقت و پنهان بودن گنج و ثروتهای واقعی اشاره میکند. او با ذکر «حارسی» و «اژدرها» به وجود چالشها و مشکلاتی اشاره دارد که بر سر راه دستیابی به این ثروتها وجود دارد. در نهایت، این بیت به این نکته میپردازد که برای رسیدن به راحتی و آسایش، باید با رنج و زحمت مقابله کرد.
سرو شو از بند خود آزاد باش
شمع شو از خوردن خود شاد باش
هوش مصنوعی: از قید و بندهایی که در آن هستی رهایی یاب و مانند سرو آزاد و شاداب باش. مثل شمعی باش که از سوختن خود، نور و گرما به دیگران میبخشد و از این عمل خوشنود است.
رنج ز فریاد بریساحت است
در عقب رنج بسی راحت است
هوش مصنوعی: اگر از درد و فریاد برحذر باشی، در پس آن رنج، آرامش فراوانی وجود دارد.
چرخ نبندد گرهی بر سرت
تا نگشاید گرهی دیگرت
هوش مصنوعی: زندگی به گونهای است که اگر مشکلی در زندگیات به وجود نیاید، ممکن است از مشکلات دیگر نیز رهایی یابی. در واقع، برخی از سختیها میتوانند به راحتی بعدی منجر شوند.
در سفری کان ره آزادی است
شحنهٔ غم پیشرو شادی است
هوش مصنوعی: در یک سفر که مسیر آن به سوی آزادی است، پیش روی ما غمهایی وجود دارد، اما در پشت آن شادی در انتظار ماست.