اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
روزی از آنجا که فراغی رسید
باد سلیمان به چراغی رسید
روزی که وقت فراغ و تفریح بود، باد سلیمان به شمعی رسید و آنرا آزرد. (سلیمان بر باد سفر میکرده است. همچنین باد کنایه از غرور نیز میتواند باشد)
مملکتش رخت به صحرا نهاد
تخت بر این تختهٔ مینا نهاد
او و همراهانش در صحرا اقامت افکندند و تخت و نشستنگاه و خیمه خود را بر تخته مینا گذاشت. (مینا در اینجا منظور سنگ زمرد است که سبز است یعنی بر چمنزار و سبزه صحرا)
دید بهنوعی که دلش پاره گشت
برزگری پیر در آن ساده دشت
از دیدن برزگر پیری که در آن بیابان ساده و صاف بود، دلش غمگین شد.
خانه ز مشتی غله پرداخته
در غله دان کرم انداخته
مشتی غله را از خانه آورده و در غلهدان و مزرعه بخشش ریخته بود.
دانهفشان گشته به هر گوشهای
رسته ز هر دانهٔ او خوشهای
او هر گوشه را بذر کاشته و دانهفشانی کرده بود و از هر دانه خوشهای روییده بود.
پردهٔ آن دانه که دهقان گشاد
منطق مرغان ز سلیمان گشاد
راز آن دانهها که دهقان گشوده بود باعث شد که سلیمان به صحبت بپردازد.
گفت جوانمرد شو ای پیرمرد
کاین قَدَرَت بود، ببایست خورد
به او گفت: جوانمرد شو ای پیرمرد، روزی تو همین بود که میبایست خوردن.
دام نهای دانه فشانی مکن
با چو منی مرغ زبانی مکن
تو دام نیستی دانهافشانی و کشت مکن، در برابر همچون منی، مرغزبانی مکن.
بیل نداری گِل صحرا مخار
آب نیابی جو دهقان مکار
بیل نداری، گل و خاک صحرا را شخم مزن، آب نخواهی یافت جو دهقان را کشت مکن.
ما که به سیرابزمین کاشتیم
زانچه بِکِشتیم چه برداشتیم؟
ما که در زمینهای مرغوب کاشتیم (و این همه داریم)، از آنچه کردیم و کاشتیم، چه بهره بردیم؟
تا تو درین مزرعهٔ دانهسوز
تشنه و بی آب چه آری بروز
تا تو از این مزرعه خشک بدست آوری و با رنج و تشنگی، روزی بدست بیاوری؟
پیر بدو گفت مرنج از جواب
فارغم از پرورش خاک و آب
آن پیر به او گفت: از پاسخ من مرنج، من از خاک و آب، روزی خود را نمیگیرم.
با تر و با خشک مرا نیست کار
دانه ز من پرورش از کردگار
با تر و خشک و کم و زیاد کاری ندارم، دانه را من میکارم و خدا پرورش میدهد.
آب من اینک عرق پشت من
بیل من اینک سر انگشت من
آب من، عرق زحمت و کار من است و بیل من، دستها و انگشتهایم.
نیست غم ملک و ولایت مرا
تا منم، این دانه کفایت مرا
در فکر و حسرت ملک و ولایت نیستم، تا روزی که هستم این اندک دانه و غله، مرا کفایت میکند.
آنکه بشارت به خودم میدهد
دانه یکی هفتصدم میدهد
آنکسی که مرا به خودش امید میدهد، همان او از یک دانه، هفتصد دانه به من میدهد.
دانه به انبازی شیطان مکار
تا ز یکی هفتصد آید به بار
با شیطان و ابلیس بدکار شریک مشو تا سود ببری و از یک دانه هفتصد، حاصل کنی.
دانهٔ شایسته بباید نخست
تا گره خوشه گشاید درست
شرط اول آن است که دانه نیک و شایسته و مناسب بکاری تا خوشهای پربار بدهد و رشد کند.
هر نظری را که برافروختند
جامه بهاندازهٔ تن دوختند
هر دیده و عقلی را که روشن کردند، جامه و لباس او را بهاندازهاش دوختند.
رخت مسیحا نکشد هر خری
محرم دولت نبود هر سری
رخت مسیحا را هر خری نمیکشد، محرم و یار نیکبختی و سعادت، هر کسی نمیشود.
کرگدنی گردن پیلی خورد
مور ز پای ملخی نگذرد
آنکه گردن پیل میخورد کرگدن است و آدم کوچک هم به چیزهای کوچک و حقیر چشم میدوزد.
بحر به صد رود شد آرام گیر
جوی به یک سیل برآرد نفیر
صد رود به دریا میریزد و دریا آرام است اما جوی کوچک با یک سیل به خروش میآید
هست در این دایرهٔ لاجورد
مرتبهٔ مرد بهمقدار مرد
در زیر این فلک و آسمان کبود، قدر و مرتبه هرکس به اندازه شایستگی اوست.
دولتییی باید صاحب درنگ
کز قدری ناز نیاید به تنگ
آدم نیکبختی لازم است و صبور تا از یک ذره ناز و نعمت مغرور نشود!
هر نفسی حوصلهٔ ناز نیست
هر شکمی حاملهٔ راز نیست
هر کسی صبر و تحمل ناز و نعمت را ندارد، هر سینهای صاحبراز نیست!
ناز نگویم که ز خامی بود
نازکشی کار نظامی بود
چیزی از ناز نمیگویم که گفتن آن از خامی است، نازکشی کار و پیشه نظامی است.
حاشیه ها
1391/07/15 17:10
محمد حنیفه نژاد
دام نه ای دانه فشانی مکن
با چومنی مرغ زبانی مکن
سلام خدمت دوستان
مرغ زبانی از ترجمه ی تحت اللفظی عبارتی است که در زبان ترکی به کار می رود .
قوش دیلی اوخوماق : یعنی به زبان پرنده آواز خواندن
و این عبارت از آن جا گرفته شده است که برای شکار بلدرچین نر شکارچیان وسیله ای را به کار می برند که با فشردن آن صدای صوتی شبیه صدای بلدرچین ماده در میاید و آن گاه بلدرچین نر خودش را به آن جا می رساند و وقتی شکارچیان را می بیند می خواهد که بپرد ولی شکارچیان بالای گندم زار را توری کشیده اند و بالاخره بلدرچین گرفتار می شود .
ترکیب مرغ زبانی کردن هم از همان ( قوش دیلی اوخوماق ) در ترکی گرفته شده است و البته کسانی که با زبان ترکی آشنایی دارند معنی این اصطلاح را خوب می دانند . و نیازی به توضیح نیست .
بنا بر این مولوی در این مصرع می خواهد بگوید که مرا فریب مده ، کلک مزن ، رو راست باش و خلاصه قوش دیلی اوخوما
1403/05/10 10:08
امین منتخبی
چرا فکر میکنی این اصطلاح رو نظامی از ترکها گرفته؟ تعصب؟ احتمال اینکه ترکها از فارسها گرفته باشن نیست؟
واژه انباز که تلبته هم باز بوده و بصورت انبازدرامده زیباست و جایگزین مناسب برای شریک
1394/05/24 09:07
بهزاد علوی (باب)
دهخدا در تعبیر مرغ زبانی: (جالب است که رجوع به همین بیت دارد). رجوع به ترکی بسیار زیباست ولی امکان دارد که 100% کامل نباشد و این ترکیب در کتب و سروده های دیگر از جمله طوطی نامه استفاده شده.
مرغ زبانی . [ م ُ زَ ] (حامص مرکب ) عمل مرغ زبان . نغمه خوانی . || زبان بازی :
دام نه ای دانه فشانی مکن
با چو منی مرغ زبانی مکن .
1394/05/24 10:07
بهزاد علوی (باب)
Line 13
با تر و با خشک مرا نیست کار