گنجور

بخش ۲۴ - مقالت سوم در حوادث عالم

یک نفس ای خواجهٔ دامن‌کشان
آستنی بر همه عالم فشان
رنج مشو راحتِ رنجور باش
ساعتی از محتشمی دور باش
حکم چو بر عاقبت‌اندیشی است
محتشمی بندهٔ درویشی است
مُلک سلیمان مطلب‌ کان کجاست‌!
ملک همان است‌، سلیمان کجاست‌؟
حجله همان است که عَذرا‌ش بست
بزم همان است که وامق نشست
حجله و بزم اینک تنها شده
وامق افتاده و عذرا شده
سال جهان گرچه بسی درگذشت
از سر مویش سرِ مویی نگشت
خاک همان خصمِ قوی‌گردن است
چرخ همان ظالم گردن‌زن است
صحبت گیتی که تمنا کند؟
با که وفا کرد؟ که با ما کند؟
خاک شد آنکس که برین خاک زیست
خاک چه داند؟ که درین خاک چیست
هر ورقی چهره آزاده‌ای است
هر قدمی فرق ملِک‌زاده‌ای است
ما که جوانی به جهان داده‌ایم
پیر چراییم؟ کزو زاده‌ایم
سام که سیمرغ پسر گیر داشت
بود جوان گرچه پسر پیر داشت
گنبد پوینده که پاینده نیست
جز به خلافِ تو گراینده نیست
گه مَلِک جانورانت کند
گاه گِلِ کوزه‌گرانت کند
هست بر این فرش دو رنگ آمده
هر کسی از کار به تنگ آمده
گفته گروهی که به صحرا درند
کای خُنُک آنان که به دریا درند!
وانکه به دریا در سختی‌کش است
نعل در آتش که بیابان خوش است
آدمی از حادثه بی‌غم نی‌اند
بر تر و بر خشک مسلّم نی‌اند
فرض شد این قافله برداشتن
زین بُنِه بگذشتن و بگذاشتن
هر‌که در این حلقه فرو مانده‌است
شهر‌برون‌کرده و ده‌رانده‌ است
راه رُوی را که امان می‌دهند
در عدم از دور نشان می‌دهند
مُلک رها کن که غرور‌ت دهد
ظلمت این سایه چه نورت دهد؟
عمر به بازیچه به سر می‌بری
بازی از اندازه به در می‌بری
گردش این گنبدِ بازیچه رنگ
نز پی بازیچه گرفت این درنگ
پیشتر از مرتبهٔ عاقلی
غفلت خوش بود‌، خوشا غافلی
چون نظر عقل به غایت رسید
دولت شادی به نهایت رسید
غافل بودن نه ز فرزانگی‌ست
غافلی از جملهٔ دیوانگی‌ست
غافل منشین‌، ورقی می‌خراش
گر ننویسی قلمی می‌تراش
سر مکش از صحبت روشن‌دلان
دست مدار از کمر مقبلان
خار که هم‌صحبتی گل کند
غالیه در دامن سنبل کند
روز قیامت که برات آورند
بادیه را در عرصات آورند
کای جگر آلودِ زبان‌بستگان
آبِ جگر خوردهٔ دل‌خستگان
ریگ تو را آب حیات از کجا؟
بادیه و فیض فرات از کجا؟
ریگ زند ناله که خون خورده‌ام
ریگ مریزید نه خون کرده‌ام
بر سر خوانی نمکی ریختم
با جگری چند برآمیختم
تا چو هم‌آغوش غیور‌ان شوم
مَحرم دستینهٔ حوران شوم
حکم چو بر حکم سرشتش کنند
مطرب خلخال بهشتش کنند
هر‌که کند صحبت نیک اختیار
آید روزیش ضرورت به کار
صحبت نیکان ز جهان دور گشت
خوان عسل خانهٔ زنبور گشت
دور نگر کز سر نا‌مردمی
بر حذر‌ست آدمی از آدمی
معرفت از آدمیان برده‌اند
و‌آدمیان را ز میان برده‌اند
چون فلک از عهد سلیمان بری‌ست
آدمی آن است که اکنون پری‌ست
با نفس هر که درآمیختم
مصلحت آن بود که بگریختم
سایهٔ کس فَرِّ همایی نداشت
صحبت کس بوی وفایی نداشت
تخم ادب چیست؟ وفا کاشتن
حقّ وفا چیست؟ نگه داشتن
برزگر آن دانه که می‌پرورد
آید روزی که ازو برخورد

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یک نفس ای خواجهٔ دامن‌کشان
آستنی بر همه عالم فشان
دامن‌کش در اینجا کنایه است از آدم پر‌قدر و باارزش خواجهٔ دامن‌کشان معادل ‌«سرور گرانقدر‌ها‌» است‌. آستین افشاندن یعنی وداع گفتن. 
رنج مشو راحتِ رنجور باش
ساعتی از محتشمی دور باش
هوش مصنوعی: درد و رنج را فراموش کن و به آرامش بیندیش. مدتی از وقار و احترام دور شو و به خودت استراحت بده.
حکم چو بر عاقبت‌اندیشی است
محتشمی بندهٔ درویشی است
هوش مصنوعی: اگر کسی عاقبت‌اندیش باشد، در حقیقت رفتار و کردار او نشانه‌ی شخصیت نیکو و با وقار اوست. در اینجا نشان داده شده که اگر فردی به عاقبت امور و پیامدهای آن‌ها توجه داشته باشد، می‌تواند به شخصیتی محترم و در عین حال خاضع در برابر دیگران تبدیل شود.
مُلک سلیمان مطلب‌ کان کجاست‌!
ملک همان است‌، سلیمان کجاست‌؟
هوش مصنوعی: مملکت سلیمان از چه چیزی تشکیل شده است؟ مملکت همان است، اما سلیمان کجاست؟
حجله همان است که عَذرا‌ش بست
بزم همان است که وامق نشست
عَذرا دختری بود که او و جوانی به نام وامِق‌، عاشق و دلباختهٔ هم گشتند. روایت‌های متفاوتی از این داستان عاشقانه در پارسی به نظم درآمده است.
حجله و بزم اینک تنها شده
وامق افتاده و عذرا شده
هوش مصنوعی: حالتی از غم و تنهایی در زندگی به تصویر کشیده شده است. محفل جشن و شادی خالی شده و اشتیاق و عشق به خواب رفته است.
سال جهان گرچه بسی درگذشت
از سر مویش سرِ مویی نگشت
هوش مصنوعی: با وجود اینکه سال‌های زیادی از عمر جهان گذشته است، اما هیچ تغییری جز یک تار موی سر او ایجاد نشده است.
خاک همان خصمِ قوی‌گردن است
چرخ همان ظالم گردن‌زن است
هوش مصنوعی: خاک همان دشمن نیرومند است و آسمان همان ظالمی است که می‌زند.
صحبت گیتی که تمنا کند؟
با که وفا کرد؟ که با ما کند؟
هوش مصنوعی: صحبت از جهانی که آرزو را درخواست کند، با کی وفادار بوده است؟ آیا با ما وفا خواهد کرد؟
خاک شد آنکس که برین خاک زیست
خاک چه داند؟ که درین خاک چیست
هوش مصنوعی: آن کسی که در این دنیا زندگی کرد و به خاک تبدیل شد، دیگر چه می‌داند؟ خاک که از حقیقت درون این دنیا خبر ندارد.
هر ورقی چهره آزاده‌ای است
هر قدمی فرق ملِک‌زاده‌ای است
هوش مصنوعی: هر ورق از این کتاب نشان‌دهنده زیبایی و فضیلت شخصی آزاد و مستقل است و هر قدمی که برداشته می‌شود، نماد تفاوت و ارزش ویژه‌ای برای فردی با مقام و سلطنت است.
ما که جوانی به جهان داده‌ایم
پیر چراییم؟ کزو زاده‌ایم
هوش مصنوعی: ما که جوانی‌مان را در این دنیا سپری کرده‌ایم، چرا باید پیر و خسته شده باشیم؟ ما از همان جوانی شکل گرفته‌ایم.
سام که سیمرغ پسر گیر داشت
بود جوان گرچه پسر پیر داشت
هوش مصنوعی: سام، با این که سیمرغ پسری داشت، جوان بود هرچند که پسرش پیر شده بود.
گنبد پوینده که پاینده نیست
جز به خلافِ تو گراینده نیست
هوش مصنوعی: گنبدی که در حرکت است، تنها به خاطر نداشتن پایداریت نمی‌تواند ادامه پیدا کند و به سمت تو حرکت نخواهد کرد.
گه مَلِک جانورانت کند
گاه گِلِ کوزه‌گرانت کند
هوش مصنوعی: گاهی اوقات سرنوشت و تقدیر، حاکم بر موجودات زنده است و در مواقعی دیگر، کار و کوشش انسان‌ها مثل هنرمندان و سازندگان را تحت تأثیر قرار می‌دهد.
هست بر این فرش دو رنگ آمده
هر کسی از کار به تنگ آمده
هوش مصنوعی: در این دنیا که پر از تضاد و رنگ‌های مختلف است، هرکس به نوعی از مشکلات و سختی‌ها رنج می‌برد و به بن‌بست رسیده است.
گفته گروهی که به صحرا درند
کای خُنُک آنان که به دریا درند!
هوش مصنوعی: گروهی می‌گویند کسانی که به صحرا می‌روند، در نهایت خوشبخت‌ترند؛ چرا که حال و هوای آنان که به دریا می‌روند، متفاوت و معمولاً گرم‌تر است.
وانکه به دریا در سختی‌کش است
نعل در آتش که بیابان خوش است
نعل در آتش یعنی بی‌تاب و بی‌قرارِ رفتن
آدمی از حادثه بی‌غم نی‌اند
بر تر و بر خشک مسلّم نی‌اند
هوش مصنوعی: انسان در برابر حوادث و اتفاقات زندگی، نمی‌تواند از غم و غصه دور بماند و همه چیز برای او به یک شکل نمی‌باشد؛ برخی اتفاقات باعث خوشحالی و برخی دیگر موجب ناراحتی او می‌شوند.
فرض شد این قافله برداشتن
زین بُنِه بگذشتن و بگذاشتن
هوش مصنوعی: این قافله به راه خود ادامه داده و از موانع گذشته و بار خود را جا گذاشته است.
هر‌که در این حلقه فرو مانده‌است
شهر‌برون‌کرده و ده‌رانده‌ است
حلقه در اینجا دایره چرخ است که به حلقهٔ پای‌بند و یا حلقهٔ رسن گردن تشبیه شده است که هر کس گرفتارش شود مانند دیوانه یا مجرمی است که هم از شهر و هم از ده رانده می‌شود.
راه رُوی را که امان می‌دهند
در عدم از دور نشان می‌دهند
هوش مصنوعی: به کسی که در دسترس نیست و نمی‌توان به او رسید، از دور نشانی از او را نشان می‌دهند که به نظر می‌رسد او در کمرنگ‌ترین حالت خود هم قابل دسترسی است.
مُلک رها کن که غرور‌ت دهد
ظلمت این سایه چه نورت دهد؟
هوش مصنوعی: دنیا را رها کن، زیرا خودخواهی و غرور تو تو را در تاریکی نگه می‌دارد. این سایه‌ای که به تو چسبیده، هیچ نوری به تو نخواهد بخشید.
عمر به بازیچه به سر می‌بری
بازی از اندازه به در می‌بری
هوش مصنوعی: عمر خود را به هدر می‌گذاری و زندگی را مانند یک بازی پیش می‌بری و از حد و حدود آن خارج می‌شوی.
گردش این گنبدِ بازیچه رنگ
نز پی بازیچه گرفت این درنگ
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف دورانی می‌پردازد که گنبد آسمان با رنگ‌های مختلف در حال چرخش و تغییر است. گویی این تغییرات و حرکات، فرصتی برای تفکر و تأمل ایجاد می‌کند و نشان‌دهنده زیبایی و پیچیدگی زندگی است.
پیشتر از مرتبهٔ عاقلی
غفلت خوش بود‌، خوشا غافلی
هوش مصنوعی: قبل از رسیدن به مرحله‌ای از فهم و دانایی، نادانی حالتی خوشایند است؛ خدایا، خوشا به حال کسانی که نادان‌اند!
چون نظر عقل به غایت رسید
دولت شادی به نهایت رسید
هوش مصنوعی: زمانی که دیدگاه و فهم عقل به بالاترین سطح خود رسید، خوشبختی و شادی به اوج خود دست یافت.
غافل بودن نه ز فرزانگی‌ست
غافلی از جملهٔ دیوانگی‌ست
هوش مصنوعی: بی‌خبر بودن از مسائل و واقعیت‌ها نشانهٔ دانایی نیست، بلکه نادانی و دیوانگی است که انسان را از درک درست دور می‌کند.
غافل منشین‌، ورقی می‌خراش
گر ننویسی قلمی می‌تراش
هوش مصنوعی: غافل نباش، اگر چیزی را ننویسی، قلم همیشه آماده است که آن را بنویسد.
سر مکش از صحبت روشن‌دلان
دست مدار از کمر مقبلان
هوش مصنوعی: از گفتگو با کسانی که در درک و فهم عمیق هستند، دور نشو و از همراهی با افرادی که به تو عشق می‌ورزند، غافل نگرد.
خار که هم‌صحبتی گل کند
غالیه در دامن سنبل کند
هوش مصنوعی: خار که با گل دوست شود، بویی خوش می‌گیرد و برای سنبل به عنوان عطر زینتی عمل می‌کند.
روز قیامت که برات آورند
بادیه را در عرصات آورند
هوش مصنوعی: در روز قیامت، زمانی که رستاخیز برپا می‌شود، سرنوشت و نتایج اعمال انسان‌ها به نمایش گذاشته می‌شود و همه چیز به وضوح نمایان خواهد شد.
کای جگر آلودِ زبان‌بستگان
آبِ جگر خوردهٔ دل‌خستگان
هوش مصنوعی: ای کسی که به خاطر غم و اندوه دل خود آسیب دیده‌ای و زبانت از گفتن باز مانده، بدان که دل‌شکسته‌ها هم در درد و رنج خود آبِ جگر می‌خورند.
ریگ تو را آب حیات از کجا؟
بادیه و فیض فرات از کجا؟
هوش مصنوعی: از کجا می‌توانی آب حیات را که مانند ریگ است به دست آوری؟ و نعمت و برکت از کجا به سرزمین بیابانی می‌آید؟
ریگ زند ناله که خون خورده‌ام
ریگ مریزید نه خون کرده‌ام
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر از درد و زخم‌های خود سخن می‌گوید و از دیگران می‌خواهد که بر روی زخم‌های او نمک نپاشند. او می‌گوید که به اندازه کافی رنج و مصیبت کشیده و نباید بر درد دل او افزوده شود. به عبارت دیگر، او خواستار توجه و احترام به دردهایش است.
بر سر خوانی نمکی ریختم
با جگری چند برآمیختم
هوش مصنوعی: در یک مجلس مهمانی، مقداری نمک بر روی سفره پاشیدم و با مقداری جگر مخلوط کردم.
تا چو هم‌آغوش غیور‌ان شوم
مَحرم دستینهٔ حوران شوم
هوش مصنوعی: می‌خواهم به جایی برسم که در کنار دلیری‌ها باشم و به مهمانی حوریان راه پیدا کنم.
حکم چو بر حکم سرشتش کنند
مطرب خلخال بهشتش کنند
هوش مصنوعی: اگر دست به دست سرنوشتش بزنند، نوازنده‌ی خوشبختی‌اش می‌شود.
هر‌که کند صحبت نیک اختیار
آید روزیش ضرورت به کار
هوش مصنوعی: هر کس با افراد نیکو صحبت کند و معاشرت داشته باشد، روزیش به‌طور طبیعی و لازم فراهم خواهد شد.
صحبت نیکان ز جهان دور گشت
خوان عسل خانهٔ زنبور گشت
هوش مصنوعی: صحبت خوبان از این دنیا فاصله گرفت و در نتیجه، زندگی به مانند خانه زنبور عسل شیرین و خوشایند شد.
دور نگر کز سر نا‌مردمی
بر حذر‌ست آدمی از آدمی
دور یعنی دوره و زمانه
معرفت از آدمیان برده‌اند
و‌آدمیان را ز میان برده‌اند
هوش مصنوعی: آگاهی و شناخت را از انسان‌ها گرفته‌اند و به طوری که انسان‌ها از یکدیگر دور مانده‌اند.
چون فلک از عهد سلیمان بری‌ست
آدمی آن است که اکنون پری‌ست
هوش مصنوعی: از زمانی که دوران سلیمان به پایان رسیده، دنیا تغییر کرده و انسان‌ها به شکل‌های متفاوتی درآمده‌اند. به نوعی، آدمی که در حال حاضر وجود دارد، به زندگی و افکار جدیدی روی آورده است.
با نفس هر که درآمیختم
مصلحت آن بود که بگریختم
هوش مصنوعی: هرگاه با کسی نزدیکی و ارتباط برقرار کردم، بهتر این بود که از او دوری کنم.
سایهٔ کس فَرِّ همایی نداشت
صحبت کس بوی وفایی نداشت
هوش مصنوعی: هیچ‌کس را سایه و حمایتی نبود و در گفتگو با کسی هم وفاداری و صداقتی احساس نمی‌شد.
تخم ادب چیست؟ وفا کاشتن
حقّ وفا چیست؟ نگه داشتن
هوش مصنوعی: تخم ادب یعنی شروع به آموختن رفتار خوب و درست. وفا یعنی وفاداری و پایبندی به وعده‌ها و حقوق دیگران. در واقع، نگه داشتن وفا به این معناست که به تعهدات و قول‌هایی که داده‌ایم عمل کنیم و همیشه از ارزش‌های اخلاقی پیروی کنیم.
برزگر آن دانه که می‌پرورد
آید روزی که ازو برخورد
هوش مصنوعی: کشاورز آن دانه‌ای که می‌کارد را رشد می‌دهد و روزی خواهد آمد که از نتیجه‌اش بهره‌مند خواهد شد.

حاشیه ها

1389/06/04 14:09
الهه

در بیت 19 آدمی از حادثه بی غم نیند
برتر و بر خشک مسلم نیند
واژه برتر اشتباه است مقصود بر تر(خیس) است نه برتر از این رو باید جدا نوشته شود.
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1392/01/14 00:04
علیرضا

محتشمی منسوب به محتشم استو محتشم به معنی توانگر و بزرگ ودارای خدم و حشم بسیار

1399/01/04 07:04
تنها خراسانی

عذرا نام معشوقه وامق است.او کنیزکی بود در زمان اسکندر ذوالقرنین، داستان وامق و عذرا سالها پیش از نفوذ اسلام در ایران رواج داشته است.فرهنگ معین بخش اعلام

1402/11/07 14:02
فرهود

بی‌راه نظامی را پادشاه شاعران نخوانده‌اند:

 

گفته گروهی که به‌صحرا درند

که‌ای خنک آنان که به دریا درند

وانکه به دریا در سختی‌کش است

نعل در آتش که بیابان خوش است

«نظامی»

 

بر سر قایقش اندیشه‌کنان قایق‌بان

دائماً می‌زند از رنج سفر بر سر دریا فریاد:

اگرم کشمکش موج سوی ساحل راهی می‌داد.

*

سخت طوفان‌زده روی دریاست

ناشکیباست به دل قایق‌بان

شب پر از حادثه، دهشت‌افزاست.

*

بر سر ساحل هم لیکن اندیشه‌کنان قایق‌بان

ناشکیباتر بر می‌شود از او فریاد:

کاش بازم ره بر خطه‌ی دریای گران می‌افتاد!

«نیمایوشیج»