گنجور

بخش ۲۳ - حکایت نوشیروان با وزیر خود

صیدکنان مرکب‌ِ نوشیروان
دور شد از کوکبهٔ خسروان
مونس خسرو شده دستور و بس
خسرو و دستور و دگر هیچکس
شاه در آن ناحیت صید یاب
دید دهی چون دل دشمن خراب
تنگ دو مرغ آمده در یکدِگَر
وز دل شه قافیه‌شان تنگ‌تر
گفت به دستور ‌«چه دم می‌زنند؟
چیست صفیری که به‌هم می‌زنند؟»
گفت وزیر «‌ای ملک روزگار
گویم اگر شه بود آموزگار
این دو نوا نز پی رامشگری‌ست
خطبه‌ای از بهر زناشوهری‌ست
دختری این مرغ بدان مرغ داد
شیربها خواهد از او بامداد
کاین ده ویران بگذاری به ما
نیز چنین چند سپاری به ما
آن دگرش گفت کزین درگذر
جور ملک بین و برو غم مخور
گر مَلِک اینست نه بس روزگار
زین ده ویران دهمت صد هزار‌»
در ملک این لفظ چنان درگرفت
کاه برآورد و فغان برگرفت
دست به‌سر بر زد و لختی گریست
حاصل بیداد به جز گریه چیست؟
زین ستم انگشت به دندان گزید
گفت «‌ستم بین که به مرغان رسید
جور نگر کز جهت خاکیان
جغد نشانم بَدَل ماکیان
ای من غافل شده دنیا پرست
بس که زنم بر سر ازین کار دست
مال کسان چند ستانم به زور‌؟
غافلم از مردن و فردای گور
تا کی و کی دست‌درازی کنم؟
با سر خود بین که چه بازی کنم
مُلک بدان داد مرا کردگار
تا نکنم آنچه نیاید به کار
من که مسم را به زر اندوده‌اند
می‌کنم آنها که نفرموده‌اند
نام خود از ظلم چرا بد کنم؟
ظلم کنم وای که بر خود کنم
بهتر از این در دلم آزرم داد
یا ز خدا یا ز خودم شرم باد
ظلم شد امروز تماشای من
وای به رسواییِ فردای من
سوختنی شد تن بی‌حاصلم
سوزد از این غصه دلم بر دلم
چند غبار ستم انگیختن‌؟
آب خود و خون کسان ریختن
روز قیامت ز من این ترکتاز
باز بپرسند و بپرسند باز
شرم زده‌م، چون ننشینم خجل‌؟
سنگ‌دلم، چون نشوم تنگدل‌؟
بنگر تا چند ملامت برم
کاین خجلی را به قیامت برم
بار من است آنچه مرا بارگی‌ست
چاره من بر من بیچارگی‌ست
زین گهر و گنج که نتوان شمرد
سام چه برداشت؟ فریدون چه برد؟
تا من ازین امر و ولایت که هست
عاقبت‌الامر چه دارم به دست‌؟»
شاه در آن باره چنان گرم گشت
کز نفسش نعل فرس نرم گشت
چونکه به لشگر‌گه و رایت رسید
بوی نوازش به ولایت رسید
حالی از آن خطه قلم برگرفت
رسم ِ بد و راهِ ستم برگرفت
داد بگسترد و ستم درنبشت
تا نفس آخر از آن برنگشت
بعد بسی گردش بخت آزمای
او شد و آوازه عدلش بجای
یافته در خطه صاحبدلی
سکه نامش رقم عادلی
عاقبتی نیک سرانجام یافت
هر که دَرِ عدل زد این نام یافت
عمر به خشنود‌ی دل‌ها گذار
تا ز تو خوشنود بود کردگار
سایه خورشید سواران طلب
رنج خود و راحت یاران طلب
درد ستانی کن و درماندهی
تات رسانند به فرماندهی
گرم شو از مهر و ز کین سرد باش
چون مه و خورشید جوانمرد باش
هر که به نیکی عمل آغاز کرد
نیکی او روی بدو باز کرد
گنبد گردنده ز روی قیاس
هست به نیکی و بدی حق‌شناس
طاعت کن روی بتاب از گناه
تا نشوی چون خجلان عذرخواه
حاصل دنیا چو یکی ساعت است
طاعت کن کز همه بِه طاعت است
عذر میاور نه حیَل خواستند
این سخن است از تو عمل خواستند
گر به سخن کار میسر شدی
کار نظامی به فلک بر شدی

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صیدکنان مرکب‌ِ نوشیروان
دور شد از کوکبهٔ خسروان
انوشیروان سوار بر اسب و به‌قصد شکار از خیمه‌گاه شاهی‌اش دور شد. (کوکبه یعنی خدم و حشم‌. سوار و پیاده‌ای که پیشاپیش پادشاه آیند.‌)
مونس خسرو شده دستور و بس
خسرو و دستور و دگر هیچکس
همدم و همراه او فقط وزیرش بود. (دستور‌: وزیر)
شاه در آن ناحیت صید یاب
دید دهی چون دل دشمن خراب
در آن ناحیه شکار‌، دهی دید که ویران شده بود.
تنگ دو مرغ آمده در یکدِگَر
وز دل شه قافیه‌شان تنگ‌تر
دو پرنده نزدیک هم بودند و گرم گفتگو بودند. (پرندگان بوف ویرانه‌نشین بوده‌اند‌)
گفت به دستور ‌«چه دم می‌زنند؟
چیست صفیری که به‌هم می‌زنند؟»
نوشیروان از وزیر پرسید‌: چه می‌گویند؟ و چه بانگ و فریادی است که به‌هم می‌زنند.
گفت وزیر «‌ای ملک روزگار
گویم اگر شه بود آموزگار
وزیر گفت‌: ای شاه دوران! خواهم گفت که چه می‌گویند اگر ملک آموزنده باشد.
این دو نوا نز پی رامشگری‌ست
خطبه‌ای از بهر زناشوهری‌ست
این بانگ‌ها از روی آواز و خوانندگی نیست بلکه خطبه و سخن زناشویی است.
دختری این مرغ بدان مرغ داد
شیربها خواهد از او بامداد
این پرنده دختری به آن پرنده داده است و از او شیربها می‌خواهد.
کاین ده ویران بگذاری به ما
نیز چنین چند سپاری به ما
که این دهِ ویرانه را به‌عنوان شیربها به ما می‌دهی و چند ده دیگر نیز.
آن دگرش گفت کزین درگذر
جور ملک بین و برو غم مخور
دیگر پرنده پاسخ داد‌: از این درگذر و نگران نباش، جور و ستم شاه را ببین و نگران نباش. 
گر مَلِک اینست نه بس روزگار
زین ده ویران دهمت صد هزار‌»
اگر پادشاه، این است که من می‌بینم، طول زیادی نمی‌کشد که از این دِه‌های ویران صد هزار به تو می‌دهم. (در قدیم بر اثر فشار مالیات و خراج یا سایر مظالم، وقتی‌که کشاورزان در تنگنا قرار می‌گرفته‌اند ده خود را رها کرده و کوچ می‌کرده‌اند.)
در ملک این لفظ چنان درگرفت
کاه برآورد و فغان برگرفت
این سخن چنان در انوشیروان اثر گذاشت که آهی برآورد و فغان و گریه سر‌داد.
دست به‌سر بر زد و لختی گریست
حاصل بیداد به جز گریه چیست؟
از روی بیچارگی بر سر زد و گریست؛ حاصل بیداد و ظلم جز پشیمانی و گریه چیست‌؟
زین ستم انگشت به دندان گزید
گفت «‌ستم بین که به مرغان رسید
از این ستم و ظلم انگشت پشیمانی و افسوس به‌دندان گزید و گفت ظلم و ستم مرا بین که حتی به مرغان خانگی نیز رسید!
جور نگر کز جهت خاکیان
جغد نشانم بَدَل ماکیان
جور را ببین که برای دنیا و خاکیان، جغد ویرانه را بر جای مرغان خانگی نشانده‌ام.
ای من غافل شده دنیا پرست
بس که زنم بر سر ازین کار دست
بسیار باشد که من غافل و دنیا‌پرست از این ظلم‌ها که کرده‌ام پشیمانی و افسوس بخورم.
مال کسان چند ستانم به زور‌؟
غافلم از مردن و فردای گور
هوش مصنوعی: چرا باید اموال دیگران را به زور بگیرم؟ من از مرگ و روز حساب در دنیای بعد از مرگ غافل هستم.
تا کی و کی دست‌درازی کنم؟
با سر خود بین که چه بازی کنم
هوش مصنوعی: تا کی باید به دیگران آسیب برسانم؟ با فکر و عقل خود به وضوح ببینم که چه کار بیهوده‌ای انجام می‌دهم.
مُلک بدان داد مرا کردگار
تا نکنم آنچه نیاید به کار
ملک و پادشاهی را خدا از برای این به من داد که آنچه (در فردای قیامت) به‌کار من نمی‌آید انجام ندهم.
من که مسم را به زر اندوده‌اند
می‌کنم آنها که نفرموده‌اند
مسی هستم که رنگ زر و طلا دارم (در این دنیا ظاهرا ارزشمندم ولی در واقع مس زراندود و بی‌ارزشی هستم) که آنچه که شایسته نبوده و به من نفرموده‌اند انجام داده‌ام.
نام خود از ظلم چرا بد کنم؟
ظلم کنم وای که بر خود کنم
چرا نام خود را به ظلم و ستم بدنام کنم‌؟ این ظلم‌ها را دارم بر خود و در حق خود می‌کنم.
بهتر از این در دلم آزرم داد
یا ز خدا یا ز خودم شرم باد
هوش مصنوعی: در دل من نیازی به شرم و حیا وجود دارد که ممکن است ناشی از خواست خدا یا از درون خودم باشد.
ظلم شد امروز تماشای من
وای به رسواییِ فردای من
هوش مصنوعی: امروز تماشای من ظلم و ستم است و وای به روزی که به خاطر این رسوایی برملا شوم.
سوختنی شد تن بی‌حاصلم
سوزد از این غصه دلم بر دلم
هوش مصنوعی: جسم بی‌فایده‌ام به آتش می‌سوزد و از این درد و غم، دل من هم می‌سوزد.
چند غبار ستم انگیختن‌؟
آب خود و خون کسان ریختن
هوش مصنوعی: چند وقت می‌خواهید ظلم و ستم کنید؟ تا کی می‌خواهید آب و خون انسان‌ها را به هدر دهید؟
روز قیامت ز من این ترکتاز
باز بپرسند و بپرسند باز
هوش مصنوعی: در روز قیامت از من در مورد این ترک پرنده سؤالات زیادی خواهند کرد و دوباره و دوباره خواهند پرسید.
شرم زده‌م، چون ننشینم خجل‌؟
سنگ‌دلم، چون نشوم تنگدل‌؟
هوش مصنوعی: من خجالت‌زده‌ام و احساس شرمندگی می‌کنم، چرا که نمی‌توانم بی‌تفاوت باشم. دل سنگی من چگونه می‌تواند نرم و احساساتی شود؟
بنگر تا چند ملامت برم
کاین خجلی را به قیامت برم
هوش مصنوعی: به این فکر کن که تا چه حد می‌توانم سرزنش و انتقاد را تحمل کنم، زیرا این شرمندگی را در روز قیامت به دوش خواهم کشید.
بار من است آنچه مرا بارگی‌ست
چاره من بر من بیچارگی‌ست
آنچه که امروز مَرکب و بارگی و مایهٔ آسایش من به‌نظر می‌رسد در‌واقع بار بر من است. و  آنچه که باید چارهٔ من باشد مایه گناه و مایه بیچارگی است.
زین گهر و گنج که نتوان شمرد
سام چه برداشت؟ فریدون چه برد؟
از ثروت و گنج فراوان، سام و فریدون چه با خود بردند؟
تا من ازین امر و ولایت که هست
عاقبت‌الامر چه دارم به دست‌؟»
که من از این ثروت و پادشاهی چیزی با خود ببرم
شاه در آن باره چنان گرم گشت
کز نفسش نعل فرس نرم گشت
آه و گریه شاه چنان گرم و سوزان بود که مانند کوره آتش‌، نعل اسب را نرم می‌کرد.
چونکه به لشگر‌گه و رایت رسید
بوی نوازش به ولایت رسید
همین‌که به لشکرگاه و محل رایت بازگشت نسیم مهربانی او به آن ولایت و سرزمین وزید.
حالی از آن خطه قلم برگرفت
رسم ِ بد و راهِ ستم برگرفت
در همان دم قلم عفو بر مالیات آن ناحیه کشید و راه و رسم ستم را کنار گذاشت.
داد بگسترد و ستم درنبشت
تا نفس آخر از آن برنگشت
تا روزی‌که زنده بود از عدل و داد برنگشت و دادگری پیشه کرد.
بعد بسی گردش بخت آزمای
او شد و آوازه عدلش بجای
هوش مصنوعی: پس از دورانی پر از تغییرات در سرنوشت او، عدالتش به شهرتی بزرگ دست یافت.
یافته در خطه صاحبدلی
سکه نامش رقم عادلی
هوش مصنوعی: در سرزمین شخصیتی با بصیرت، نشانه‌ای از عدالت و انصاف پیدا شده است.
عاقبتی نیک سرانجام یافت
هر که دَرِ عدل زد این نام یافت
هوش مصنوعی: هر کسی که به دنبال انصاف و عدالت باشد، در نهایت به نتیجه‌ای خوب و نیکو خواهد رسید.
عمر به خشنود‌ی دل‌ها گذار
تا ز تو خوشنود بود کردگار
در خوشنودی دل خلق خدای بکوش تا خدا از تو خوشنود باشد.
سایه خورشید سواران طلب
رنج خود و راحت یاران طلب
در سایه و روش خورشید‌سواران و بلند‌مرتبگان برو و مانند آنها باش‌؛ رنج را برای خود و آسانی را برای خلق خدای بطلب‌. (خورشید‌سوار کنایه است انسان‌های بلند‌مرتبه)
درد ستانی کن و درماندهی
تات رسانند به فرماندهی
هوش مصنوعی: به دیگران کمک کن و به کسانی که نیاز دارند رسیدگی کن، تا در نهایت به قدرت و تسلط بر اوضاع برسی.
گرم شو از مهر و ز کین سرد باش
چون مه و خورشید جوانمرد باش
در مهر‌ورزی بکوش و در کین‌خواهی و نفرت، سرد و بی‌رغبت باش مانند ماه و خورشید بر همه‌کس بخشنده و جوانمرد باش.
هر که به نیکی عمل آغاز کرد
نیکی او روی بدو باز کرد
هر‌کس که کار نیک و خیر انجام داد آن نیکی به خودش باز‌گشت.
گنبد گردنده ز روی قیاس
هست به نیکی و بدی حق‌شناس
هوش مصنوعی: سقف آسمان بر اساس محاسبه و قضاوت به خوبی و بدی آگاه است.
طاعت کن روی بتاب از گناه
تا نشوی چون خجلان عذرخواه
هوش مصنوعی: از گناه دوری کن و به عبادت بپرداز تا مانند کسی که از کردار خود شرمنده است، عذر نخواهی.
حاصل دنیا چو یکی ساعت است
طاعت کن کز همه بِه طاعت است
هوش مصنوعی: دنیا همانند یک ساعت کوتاه است، بنابراین تا می‌توانی عبادت و نیایش کن، زیرا در این کار بهترین بهره‌ را می‌توان یافت.
عذر میاور نه حیَل خواستند
این سخن است از تو عمل خواستند
در راه نیکی، عذر و حیله و سخن پذیرفتنی نیست بلکه عمل به‌آن مقبول است.
گر به سخن کار میسر شدی
کار نظامی به فلک بر شدی
هوش مصنوعی: اگر در گفتار توفیق یافتی، می‌توانستی به اوج قدرت و نفوذ برسی.

حاشیه ها

1389/06/04 14:09
الهه

در بیت 45 طاعت کن روی بتاب از گناه
تا نشوی چون خنجلان عذر خواه
واژه خنجلان اشتباه است و درست آن خجلان است.
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1389/12/03 16:03
hat

(خورشید سواران) چه کسانی هستند؟

1389/12/04 15:03
رسته

لعت نامه ی دهخدا می گوید
خورشید سواران یعنی سخرخیزان
دوبار کلیک روی واژه بکنید شما را می برد به لغت نامه ی دهخدا

1391/04/26 20:06
لیلا

دکتر قمر آریان در رساله ی دکتری خود (جهره مسیحیت در ادبیات فارسی) گفته است منظور از خورشیدسواران حضرت مسیح است که طبق عقاید اسلامی در آسمان چهارم منزل دارد که در نجوم خانه خورشید است. و مصراع دوم طبق عقاید مسیحیت می تواند نشاندهنده رنج حضرت مسیح به خاطر آسایش یافتن امت خود باشد.

1391/04/28 12:06
رسته

سایۀ خورشید سواران طلب
رنج خود و راحت یاران طلب
این بیت را هنگامی که در سنین 10-12 سالگی بودم خواندم و همیشه با من بوده است و همیشه در خودآگاه و در گوشم تکرار شده است، با وجود آنکه بسیار روان و راحت است در عین حال معماگونه بوده و هست. خورشید سواران یعنی چه؟ آنان چه کسانی هستند؟
لیلا گفته است: “ که قمر آریان در رساله ی دکتری خود (جهره مسیحیت در ادبیات فارسی) گفته است منظور از خورشیدسواران حضرت مسیح است که طبق عقاید اسلامی در آسمان چهارم منزل دارد که در نجوم خانه خورشید است. و مصراع دوم طبق عقاید مسیحیت می تواند نشاندهنده رنج حضرت مسیح به خاطر آسایش یافتن امت خود باشد. “
من که به کتاب دکتر قمر آریان دست رسی ندارم و اگر به نقل قول لیلا بنا بکنم می‌ خواهم بگویم که نمی توان گفت که منظور نظامی از خورشید سوار عیسی مسیح باشد، دلیل قابل یقینی برای این فرض وجود ندارد، در حالی که دلایل عکس آن وجود دارد چون نظامی در همین کتاب‌ها درست در مقاله قبلی گفته است که :
مرغ دل و عیسی جان هم توئی
چون تو کسی گر بود آن هم توئی
سینه خورشید که پر آتشست
روی تو می‌بیند از آن دلخوشست
این نگرش به انسان و مقام انسان در سراسر آثار نظامی وجود دارد. این بنیان عرفان نظامی است. در این نگرش مقام خورشید و آسمان و زمین و تمام موجودات منجمله ابلیس پایین‌تر از انسان قرار دارند. این مقام انسان مربوط به شخص به‌خصوصی، یک شاه، یک عارف یا کس دیگری نیست بلکه هر انسانی بالقوه همۀ جهان را در درون خود دارد همچون دانه ای است که میوۀ جهان است و برتر از جهان و مافیه. تفاوت افراد بشر در این است که چقدر همت بکنند و این مقام را از قوه را به فعل در آورند. می‌بینید که در گفتار نظامی سینۀ پر آتش خورشید از دیدار جان خود آگاه دل خوش است.
برای تفسیر مصرع دوم و ارتباط دادن آن به درد و رنج مسیح را نمی‌توان قرینه ای در اشعار نظامی پیدا کرد. می‌دانیم که در باور مسیحیان گناه اصلی و یا نخستین گناه راکه آدم مرتکب شده ارث همۀ آدم‌ها شد و همۀ آدم‌ها طبیعتا گناه کار هستند و عیسی رنج برد و گناه آدم‌ها از طریق رنج خود به دوش کشید. آیه‌هایی فراوانی در انجیل راجع به این موضوع وجود دارد. اتفاقاً نظامی در مقالۀ اول، در آفرینش آدم، به همین موضوع پرداخته است ولی برعکس مسیحیت از همان گناه اول آدم ، از همان دام و حیله و هوس ... آدم خلیفۀ خدا در روی زمین شد:
« ملک زمین را به خلافت گرفت»
همۀ این گفتار نظامی پیش روی شماست و سزاوار است که به دقت خوانده شود. چند مقاله پیش تر را بخوانید گفتۀ مرا تصدیق خواهید کرد.
دنیای عرفان و عشق نظامی با دنیای رنج مسیحیت بیگانه است. در دنیای نظامی رنج روا است و زندگی و عشق به دون رنج امکان ندارد. گناه طبیعی و گناه موروثی وجود ندارد. شیطان و حیله هایش هم لطفی است در حق آدمی:
« او بیکی دانه ز راه کرم
حله در انداخته و حلیه هم
آمده در دام چنین دانه‌ای
کمتر از آوازه شکرانه‌ای «
. عشق همه کاره است. طی طریق به دون رنج امکان ندارد.
به هر حال این نوشته پاسخی به اینکه خورشید سواران کی‌ها هستند نیست. ولی پاسخی به گفته لیلا است و رد برچسب‌های مسیحیت به نظامی است. توضیح را جع به خورشید سواران فرصتی می‌طلبد و جایی مناسب، که در این حاشیه نمی گنجد.

1392/02/25 15:04
حسینی

این شعر بر اساس متن علمی انتقادی آکادمی علوم شوروی چنین است :
صیدکنان مرکب نوشیروان
دور شد از کوکبه خسروان
مونس خسرو شده دستور و بس
خسرو و دستور و دگر هیچکس
شاه در آن ناحیت صید یاب
دید دهی چون دل دشمن خراب
تنگ دو مرغ آمده در یکدیگر
وز دل شه قافیه‌شان تنگتر
گفت به دستور چه دم میزنند
چیست صفیری که به هم میزنند
گفت وزیر ای ملک روزگار
گویم اگر شه بود آموزگار
این دو نوا کز پی رامشگری ست
خطبه‌ای از بهر زناشوهری ست
دختر این مرغ بدان مرغ داد
شیربها خواهد از او بامداد
کاین ده ویران بگذاری به ما
نیز چنین چند سپاری به ما
آن دگرش گفت کزین درگذر
جور ملک بین و بر او غم مخور
گر ملک اینست نه بس روزگار
زین ده ویران دهمت صد هزار
در ملک این لفظ چنان درگرفت
کاه براورد و فغان برگرفت
دست به سر بر زد و لختی گریست
حاصل بیداد بجز گریه چیست
زین ستم انگشت به دندان گزید
گفت ستم بین که به مرغان رسید
جور نگر کز جهت خاکیان
جغد نشانم بَدَل ماکیان
ای من غافل شده دنیا پرست
بس که زنم بر سر از این کار دست
مال کسان چند ستانم بزور
غافلم از مردن و فردای گور
تا کی و کی دست‌درازی کنم
با سر خود بین که چه بازی کنم
ملک بدان داد مرا کردگار
تا نکنم آنچه نیاید به کار
من که مِسَم را به زر اندوده‌اند
می کنم آنها که نفرموده‌اند
نام خود از ظلم چرا بد کنم
ظلم کنم وای که بر خود کنم
بهتر از این در دلم آزرم باد
یا زخودم یا ز خدا شرم باد
ظلم شد امروز تماشای من
وای به رسوائی فردای من
سوختنی شد تن بی حاصلم
سوزد از این غصه دلم بر دلم
چند غبار ستم انگیختن
خون دل بی گنهان ریختن
روز قیامت ز من این ترکتاز
باز بپرسند و بپرسند باز
شرم زدم چون ننشینم خجل
سنگ دلم چون نشوم تنگدل
بنگر تا چند ملامت برم
کاین خجلی را به قیامت برم
بار من است آنچه مرا بارگی است
چارۀ من بردن بی چارگی است
زین گهر و گنج که نتوان شمرد
سام چه برداشت نریمان چه برد
تا من ازین امر و ولایت که هست
عاقبت‌الامر چه آرم به دست
شاه در آن باره چنان گرم گشت
کز نفسش نعل فرس نرم گشت
چون که به لشگرگه و رایت رسید
بوی نوازش به ولایت رسید
حالی از آن خطه قلم برگرفت
رسم بد و راه ستم برگرفت
داد بگسترد و ستم در نوشت
تا نفس آخر از آن برنگشت
بعد بسی گردش چرخ آزمای
او شده و آوازۀ عدلش به جای
یافته در خطه صاحبدلی
سکه نامش رقم عادلی
عاقبتی نیک سرانجام یافت
هر که در عدل زد این نام یافت
عمر به خشنودی دل ها گذار
تا ز تو خوشنود بود کردگار
سایه خورشید سواران طلب
رنج خود و راحت یاران طلب
درد ستانی کن و درماندهی
تات رسانند به فرماندهی
گرم شو از مهر و ز کین سرد باش
چون مه و خورشید جوانمرد باش
هر که به نیکی عمل آغاز کرد
نیکی او روی بدو باز کرد
گنبد گردنده ز روی قیاس
هست به نیکی و بدی حق شناس
طاعت کن روی بتاب از گناه
تا نشوی چون خجلان عذر خواه
حاصل دنیا چو یکی ساعت است
طاعت کن کز همه به طاعت است
عذر میاور نه حیل خواستند
این سخن است از تو عمل خواستند
گر به سخن کار میسر شدی
کار نظامی به فلک بر شدی

البته از نظر رسم الخط هم شعر شما تصحیحاتی داشت که من اصلاح کرده ام

1392/02/05 15:05

بسیاراز این شعر استفاده کردم از شما متشکرم

1393/03/29 23:05

من هم با نظر خانم یا آقای رسته موافقم و ایشان بسیار خوب مطلب را توضیح دادند . اگر ابیات بعد از بیت
سایه خورشید سواران طلب رنج خود و راحت یاران طلب را به دقت بررسی کنیم اشاره ای به مسیحیت و حضرت عیسی ندارد .

1393/06/17 20:09
سید جعفر سیدی

سلام. من سه مورد اشتباه تایپی دیدم که البته در نسخه ی جناب حسینی این اشتباه ها نبود. به هر صورت جهت تصحیح نسخه اصلی شما مطرح می کنم. در ضمن این موارد را برای اطمینان از استاد دکتر شفیعی کدکنی پرسیدم و ایشان توضیح دادند.
بیت پنجم، مصرع دوم- صغیر -> صفیر (به معنی صدا)
بیت پانزده، مصرع دوم- به دل -> بَدَل (به معنی به جایِ، در عوضِ)
بیت بیست و یک، مصرع دوم- بر خور -> بر خود
در مورد بر طرف کردن چنین اشکالاتی، آیامن میتوانم متن شعر را در گنجور رومیزی تصحیح کنم؟
با تشکر از توجه شما س ج سیدی
موفق باشید

1393/06/18 07:09

@سید جعفر سیدی:
جناب سیدی، اگر منظورتان چگونگی تصحیح در گنجور رومیزی از لحاظ فنی است اینجا را مطالعه بفرمایید:
پیوند به وبگاه بیرونی
در مورد این که آیا تصحیحات توسط اداره کننده گنجور قابل اعمال هستند: سابق بر این به لحاظ حساسیت تغییرات و بعضا سلیقه ای بودن پیشنهادها جزء به جزء تصحیحات اعمال می شد و مورد به مورد تغییرات ثبت می شد متأسفانه چند سالی می شود که فرصت این گونه تصحیح کردن برای اداره کننده گنجور فراهم نمی شود و فقط تذکرات دوستان در حاشیه ها راهنمای مطالعه کنندگان می شود. در هر صورت اگر تصحیحات گسترده ای در نسخه گنجور رومیزی انجام شود و حاصل به نشانی ganjoor@ganjoor.net ارسال شود شاید بتوان راهکاری برای استخراج تغییرات و انعکاس آنها در سایت ایجاد کرد.

1394/02/22 08:04
مونا

عالی

1394/02/27 12:04
غریبه

باسلام و تشکر
ببخشید منظور از (روز قیامت ز من این -ترکتاز-)دربیت 26 مصراع اول ترکتاز به معنای دزد است؟

1398/06/24 01:08

سایه خورشید سوران طلب
از نظر معنی متن دوستان عالی توضیح دادن
اما بنظر من خورشید سوران
میتونه اشاره به حشاشین یا عیاران یا انجمن برادری باشه که هر کدام در جغرافیا و زمان خواصی بوده اند
گروها و مجموعه های که سعی در بالا بردن بعد روحی و معنوی إنسان داشته اند البته گروهای مخوفی نیز بوده اند

1400/01/22 11:03
محمد جلالی

مصرع مرغ نشانم به دل ماکیان اشتباه تایپی است و می‌بایست بدل ماکیان باشد یعنی به جای ماکیان

1400/05/03 06:08
آرش ثروتیان

لطفاً در بیت زیر خور به خود تبدیل شود.


نام خود از ظلم چرا بد کنم

ظلم کنم وای که بر خور کنم

ظلم کنم وای که بر خود کنم

1401/12/02 22:03
آرش آذرکمان

با درود و سپاس

خورشید سوار به معنای کسی که بر خورشید سوار است و این میتواند دو معنی داشته باشد نخست اینکه بلند پایه و بلند همت است و جایگاه رفیعی دارد و دوم اینکه از خورشید بالاتر است و بچشم جهانیان زود تر می آید و یا به گفته ی دهخدا سحر خیز است

1402/03/13 22:06
علیرضا مشکاتی

با سلام و احترام

سایه خورشید سواران طلب 

رنج خود و راحت یاران طلب

با توجه به مضمون بیت به نظر می رسد خورشید سواران در واقع توصیف کسانی است که در بیابانی گرم و سوزان گرفتار شده و گرمای طاقت فرسای خورشید چنان تاب و توان آنها را گرفته است که گویا بر آنها سوار شده و نا و رمق آنها را گرفته است ، در چنین حالی اخلاق حکم می کند ما در طلب سایه و پناهگاه برای این گرمازدگان باشیم.

1403/08/26 00:10
امین آب آذرسا

خاطرم هست که در دوران راهنمایی، در کتاب فارسی شعری داشتیم از نظامی که از قضا حفظ کردنش اجبار بود. هنوز هم آن را از برم!

اندکی قبل که در گوگل دنبالش می گشتم متوجه شدم آن هفت بیت شعر در حقیقت ترکیبی پراکنده از دو شعر نظامی است که البته هر دو از کتاب وزین مخزن‌الاسرار می باشند. یکی همین حکایت نوشیروان با وزیر خود، و دیگری داستان عیسی.

البته این اختلاط کاملا هوشمندانه انجام شده است. بیوت کاملا به هم مرتبط هستند و یک هدف و پیام را دنبال می کنند.

متن شعر موجود در کتاب فارسی راهنمایی دهه هشتاد بدین شرح است:

عیب کسان منگر و احسان خویش / دیده فرو بر به گریبان خویش (بر به جای کن)

آینه روزی که بگیری به دست / خود شکن آن روز مشو خودپرست

خویشتن آرای مشو چون بهار / تا نکند در تو طمع روزگار

عمر به خشنودی دلها گذار / تا ز تو خشنود شود کردگار

درد رسانی کن و درماندهی / تات رسانند به فرماندهی

گرم شو از مهر و ز کین سرد باش / چون مَه و خورشید جوانمرد باش

هر که به نیکی عمل آغاز کرد / نیکی او روی بدو باز کرد

1403/09/20 02:12
Mahmood Shams

با سلام و درود

هنرمندان خوش آوا سایت گنجور لطفا این شعر زیبا و پر مفهوم حکیم نظامی را هم بخوانید بخصوص عزیزانی که با بهره از موسیقی اصیل ایرانی  لذت شعر را دو چندان می کنند