گنجور

بخش ۲۲ - مقالت دوم در عدل و نگهداری انصاف

ای مَلِکِ جانوران رای تو
وی گهر تاجوران پای تو
گر ملکی، خانهٔ شاهی طلب
ور گهری، تاج الهی طلب
زانسوی عالم که دگر راه نیست
جز من و تو هیچ‌کس آگاه نیست
زان ازلی نور که پرورده‌اند
در تو زیادت نظری کرده‌اند
نقد غریبی و جهان شهر توست
نقد جهان یک به یک از بهر توست
مُلک بدین کار‌کیایی تُراست
سینه کن، این سینه‌گشایی تُراست
دور تو از دایره بیرون‌تر است
از دو جهان قدر تو افزون‌تر است
آینه‌دار از پی آن شد سحر
تا تو رخ خویش ببینی مگر
جنبش این مهد که محراب توست
طفل‌صفت از پی خوشخواب توست
مرغ دل و عیسی جان هم تویی
چون تو کسی گر بود آن هم تویی
سینه خورشید که پر آتش است
روی تو می‌بیند از آن دلخوش است
مه که شود کاسته چون موی تو
خنده زند چون نگرد روی تو
عالم خوش خور که ز کس کم نه‌ای
غصه مخور بنده عالم نه‌ای
با همه چون خاک زمین پست باش
وز همه چون باد تهی‌دست باش
خاکْ تهی بِه نه درآمیخته
گَرد بود خاکِ برانگیخته
دل به خدا بَر نِه و خورسندییی
اینت جداگانه خداوندییی
کو خبر دین و دیانت کجاست؟
ما به کجاییم و امانت کجاست؟
آن دل کز دین اثرش داده‌اند
زانسوی عالم خبرش داده‌اند
چارهٔ دین ساز که دنیات هست
تا مگر آن نیز بیاری به دست
دین چو به دنیا بتوانی خرید
کن مکنِ دیو نباید شنید
می‌رود از جوهرِ این کهربا
هر جوِ سنگی به منی کیمیا
سنگ بینداز و گهر می‌سِتان
خاک زمین می‌ده و زر می‌سِتان
آنکه ترا توشهٔ ره می‌دهد
از تو یکی خواهد و ده می‌دهد
بهتر از این مایه‌ستانیت نیست
سود کن آخر که زیانیت نیست
کار تو پروردن دین کرده‌اند
دادگران کار چنین کرده‌اند
دادگری مصلحت اندیشه‌ای‌ست
رَستن از این قومْ مهین‌پیشه‌ای‌ست
شهر و سپه را چو شوی نیک‌خواه
نیک تو خواهد همه شهر و سپاه
خانه‌برِ مُلک، ستم‌کاری است
دولتِ باقی ز کم‌آزاری است
عاقبتی هست بیا پیش از آن
کردهٔ خود بین و بیندیش از آن
راحت مردم طلب، آزار چیست؟
جز خجلی حاصل این‌کار چیست؟
مست شده عقل به خوشخواب در
کشتی تدبیر به غرقاب در
ملک ضعیفان به کف آورده گیر
مال یتیمان به ستم خورده گیر
روز قیامت که بُوَد داوری
شرم‌نداری که چه عذر آوری؟
روی به دین کن که قوی‌پشتی است
پشت به خورشید که زردشتی است
لعبت زرنیخ شد این گوی زرد
چون زن حایض پی لعبت مگرد
هرچه در این پرده نُه میخی است
بازی این لعبت زرنیخی است
باد در او دم چو مسیح از دماغ
باز رهان روغن خود زین چراغ
چند چو پروانه پر انداختن؟
پیش چراغی سپر انداختن
پاره کن این پرده عیسی گرای
تا پر عیسیت بروید ز پای
هرکه چو عیسی رگ جان را گرفت
از سر انصاف جهان را گرفت
رسم ستم نیست جهان یافتن
ملک به انصاف توان یافتن
هرچه نه عدل است چه دادت دهد؟
وآن چه نه انصاف به بادت دهد
عدل بشیری‌ست خِرد شاد کن
کارگری مملکت آباد کن
مملکت از عدل شود پایدار
کار تو از عدل تو گیرد قرار

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای مَلِکِ جانوران رای تو
وی گهر تاجوران پای تو
هوش مصنوعی: ای پادشاه جانوران، نظر و رأی تو همچون گوهر برای تاج‌داران ارزشمند است.
گر ملکی، خانهٔ شاهی طلب
ور گهری، تاج الهی طلب
هوش مصنوعی: اگر تو فرشته‌ای هستی، خواهان خانه‌ای از پادشاهی باش و اگر گوهری ارزنده هستی، درخواست تاجی از الهی داشته باش.
زانسوی عالم که دگر راه نیست
جز من و تو هیچ‌کس آگاه نیست
هوش مصنوعی: در دنیای دیگری که هیچ راهی برای ورود نیست، فقط من و تو از آنچه در پس پرده است، آگاهیم و هیچ کس دیگری از این موضوع خبری ندارد.
زان ازلی نور که پرورده‌اند
در تو زیادت نظری کرده‌اند
هوش مصنوعی: از آن نور ازلی که در تو به وجود آمده، بیشتر از آنچه فکر می‌کنی، توجه و نظر داشته‌اند.
نقد غریبی و جهان شهر توست
نقد جهان یک به یک از بهر توست
هوش مصنوعی: اینجا به تنهایی و بیگانگی تو اشاره شده و این‌که جهان به نوعی به تو تعلق دارد. هر چیز در دنیا به خاطر تو وجود دارد و به ارزش تو اشاره می‌کند. به نوعی، تمام زیبایی‌ها و نعمت‌های جهان در راستای تو و برای توست.
مُلک بدین کار‌کیایی تُراست
سینه کن، این سینه‌گشایی تُراست
این پادشاهی و سروری آنِ توست، و شاد باش و فخر کن که این عرصه‌گشایی متعلق به توست (سینه‌کردن و سینه‌گشادن هر دو کنایه از تفاخر است. همچنین سینه‌گشایی به معنی عرصه‌گشایی است)
دور تو از دایره بیرون‌تر است
از دو جهان قدر تو افزون‌تر است
هوش مصنوعی: گرد تو فراتر از دایره‌ای است که دو جهان را دربر می‌گیرد و ارزش تو بیشتر از هر چیزی است.
آینه‌دار از پی آن شد سحر
تا تو رخ خویش ببینی مگر
هوش مصنوعی: آینه‌دار به دنبال نوری بود تا تو بتوانی چهره‌ی خود را ببینی، شاید که در این دیدن سحری وجود داشته باشد.
جنبش این مهد که محراب توست
طفل‌صفت از پی خوشخواب توست
هوش مصنوعی: حرکت و جنبش در این مکان مقدس که محل عبادت توست، مانند کودکی است که به دنبال خواب خوش تو می‌باشد.
مرغ دل و عیسی جان هم تویی
چون تو کسی گر بود آن هم تویی
هوش مصنوعی: تو تجلی عشق و زندگی هستی و اگر کسی دیگر هم بخواهد مانند تو باشد، در حقیقت همان تو هستی.
سینه خورشید که پر آتش است
روی تو می‌بیند از آن دلخوش است
هوش مصنوعی: دل روشن و شاداب من به خاطر زیبایی تو، همچون سینه‌ی خورشید پر از آتش، به تو می‌تابد و خوشحال است.
مه که شود کاسته چون موی تو
خنده زند چون نگرد روی تو
حتی ماه در هنگام کاستی و بیماری‌، وقتی که روی زیبای تو را می‌بیند شاد می‌شود.
عالم خوش خور که ز کس کم نه‌ای
غصه مخور بنده عالم نه‌ای
هوش مصنوعی: ای دانشمند خوشحال باش، چرا که از کسی کمتر نیستی. نگران نباش، تو بنده‌ی عالم نیستی.
با همه چون خاک زمین پست باش
وز همه چون باد تهی‌دست باش
هوش مصنوعی: با انسان‌ها مانند خاک زمین فروتن و humble باش و از همه چیز مانند باد بی‌هدف و بی‌چیز باش.
خاکْ تهی بِه نه درآمیخته
گَرد بود خاکِ برانگیخته
هوش مصنوعی: خاکی که خالی و بی‌حس است، بهتر از خاکی است که با گرد و غبار آمیخته شده و به هم ریخته است.
دل به خدا بَر نِه و خورسندییی
اینت جداگانه خداوندییی
هوش مصنوعی: دل خود را به خدا بسپار و خوشحالی را از او جدا نکن. خداوندی که همیشه در کنار توست.
کو خبر دین و دیانت کجاست؟
ما به کجاییم و امانت کجاست؟
هوش مصنوعی: این جمله به ما می‌گوید که در جستجوی حقیقت دینی و اصول درست زندگی هستیم. در این میان، از خودمان می‌پرسیم که ما در کجای این مسیر قرار داریم و مسئولیت‌ها و بایدهایمان کجاست؟
آن دل کز دین اثرش داده‌اند
زانسوی عالم خبرش داده‌اند
هوش مصنوعی: دل آن کسی که از دین نشانه‌ای دارد، از دنیای دیگر خبر دارند و به او اطلاع داده‌اند.
چارهٔ دین ساز که دنیات هست
تا مگر آن نیز بیاری به دست
هوش مصنوعی: راه‌حل‌هایی برای دینت پیدا کن که دنیایت هم به‌دست آوری، شاید از این طریق بتوانی دینت را همدرست کنی.
دین چو به دنیا بتوانی خرید
کن مکنِ دیو نباید شنید
هوش مصنوعی: اگر می‌توانی دین را به دنیا خریداری کنی، بهتر است که این کار را نکنیم و به صحبت‌های شیطان گوش ندهیم.
می‌رود از جوهرِ این کهربا
هر جوِ سنگی به منی کیمیا
هر جوسنگ از این کهربای بی‌ارزش دنیا به یک من کیمیای پرارزش به فروش می‌رود (یعنی دنیا را صرف خرید کیمیای دین کن تا فرصت هست، می‌رود یعنی معامله می‌شود، جوسنگ واحدی کوچک بوده است برای اندازه‌گیری وزن)
سنگ بینداز و گهر می‌سِتان
خاک زمین می‌ده و زر می‌سِتان
سنگ بی‌ارزش را رها کن و گوهر را بگیر، خاک (رایگان) دنیا را بده و زر تحویل بگیر
آنکه ترا توشهٔ ره می‌دهد
از تو یکی خواهد و ده می‌دهد
هوش مصنوعی: کسی که به تو در سفر کمک می‌کند، تنها یک خواسته از تو دارد، اما بسیار برکت و نعمت به تو می‌دهد.
بهتر از این مایه‌ستانیت نیست
سود کن آخر که زیانیت نیست
هوش مصنوعی: بهتر از این که از دیگران بهره‌برداری کنی وجود ندارد؛ پس از این فرصت استفاده کن، زیرا ضرر نخواهی کرد.
کار تو پروردن دین کرده‌اند
دادگران کار چنین کرده‌اند
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که افرادی که عدالت را رعایت می‌کنند، با تلاش و زحمت دین و مذهب را پرورش می‌دهند و به این کار افتخار می‌کنند.
دادگری مصلحت اندیشه‌ای‌ست
رَستن از این قومْ مهین‌پیشه‌ای‌ست
هوش مصنوعی: عدالت و دقت در تصمیم‌گیری نیازمند تفکری عمیق و آگاهانه است و رهایی از این جمعیت یا گروه، به نوعی مهارت و هوش خاص نیاز دارد.
شهر و سپه را چو شوی نیک‌خواه
نیک تو خواهد همه شهر و سپاه
هوش مصنوعی: اگر تو به شهر و سپاه نیکی و خیرخواهی کنی، آنها نیز به تو نیکی خواهند کرد و به تو پاسخ مثبت خواهند داد.
خانه‌برِ مُلک، ستم‌کاری است
دولتِ باقی ز کم‌آزاری است
خانه‌بَر یا خانه‌بُر یعنی دزد خانه، غارتگر
عاقبتی هست بیا پیش از آن
کردهٔ خود بین و بیندیش از آن
هوش مصنوعی: در آینده نتایجی وجود دارد که باید پیش از آن به اعمال خود فکر کنیم و به تدبیر آنها بپردازیم.
راحت مردم طلب، آزار چیست؟
جز خجلی حاصل این‌کار چیست؟
هوش مصنوعی: آدم‌ها آرامش می‌خواهند، چرا باید آزار و اذیت کنیم؟ جز اینکه از انجام این کار احساس شرمندگی خواهیم کرد، چه نتیجه‌ای دارد؟
مست شده عقل به خوشخواب در
کشتی تدبیر به غرقاب در
هوش مصنوعی: عقل از خوشخواب و خوشحالی مست شده و در کشتی تدبیر، خود را در حال غرق شدن می‌بیند.
ملک ضعیفان به کف آورده گیر
مال یتیمان به ستم خورده گیر
فرض کن که همه ملک ضعیفان را به چنگ آورده‌ای و مال یتیمان را به ستم خورده‌ای
روز قیامت که بُوَد داوری
شرم‌نداری که چه عذر آوری؟
در روز قیامت و روز بازخواست شرم نداری که از برای چه و به چه این ظلم‌ها کرده‌ای؟
روی به دین کن که قوی‌پشتی است
پشت به خورشید که زردشتی است
هوش مصنوعی: به دین روی بیاور که پایه‌گذار آن بسیار نیرومند است، چون پشت به آفتاب قدرتی مانند زردشت دارد.
لعبت زرنیخ شد این گوی زرد
چون زن حایض پی لعبت مگرد
هوش مصنوعی: این جمله به اشاره به زرد شدن یک گوی بازی دارد که شبیه به زردی ناشی از خون menstruation زنان است. به نوعی کشمکش یا تغییر در طبیعت بازی را به تصویر می‌کشد و هشدار می‌دهد که از بازی کردن با این گوی زرد پرهیز شود.
هرچه در این پرده نُه میخی است
بازی این لعبت زرنیخی است
هوش مصنوعی: هر چیزی که در این دنیا وجود دارد، در واقع بازی و نمایشی است که پشت آن یک راز نهفته است. این دنیا مانند یک عروسک بازی است که همه چیز در آن به صورت ظاهری و سطحی به نظر می‌رسد.
باد در او دم چو مسیح از دماغ
باز رهان روغن خود زین چراغ
هوش مصنوعی: باد در او دم می‌زند، مثل مسیح که از دماغ به زندگی می‌آید؛ روغن خود را از این چراغ آزاد کن.
چند چو پروانه پر انداختن؟
پیش چراغی سپر انداختن
هوش مصنوعی: چقدر می‌توان مانند پروانه برای شعله‌ی آتش جانفشانی کرد؟ آیا می‌توان همیشه خود را فدای چیزی کرد که ممکن است خطرناک باشد؟
پاره کن این پرده عیسی گرای
تا پر عیسیت بروید ز پای
هوش مصنوعی: پرده را کنار بزن تا روح الهی‌ات آزاد شود و شکوفا گردد.
هرکه چو عیسی رگ جان را گرفت
از سر انصاف جهان را گرفت
هوش مصنوعی: هرکس که مانند عیسی روح و زندگی دیگران را درک کند و به آنها توجه کند، به حقیقتی عمیق دربارهٔ دنیا دست پیدا می‌کند.
رسم ستم نیست جهان یافتن
ملک به انصاف توان یافتن
هوش مصنوعی: در دنیای امروزی، به دست آوردن قدرت و حکومت تنها با ظلم نیست، بلکه می‌توان با انصاف و عدالت نیز به آن رسید.
هرچه نه عدل است چه دادت دهد؟
وآن چه نه انصاف به بادت دهد
هوش مصنوعی: هر چیزی که عادلانه نباشد، چه فایده‌ای برای تو دارد؟ و هر چیزی که انصاف را رعایت نکند، چه ارزش و سودی برای تو خواهد داشت؟
عدل بشیری‌ست خِرد شاد کن
کارگری مملکت آباد کن
عدل مژده‌آور شادی است و ثمربخش و آبادکنندهٔ مملکت.
مملکت از عدل شود پایدار
کار تو از عدل تو گیرد قرار
هوش مصنوعی: کشور با عدالت استوار می‌ماند و کار تو نیز از عدل تو نظم و آرامش می‌یابد.

آهنگ ها

این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟

"آسمان شب ۲"
با صدای شهریار بلوچستانی (آلبوم آسمان شب)

حاشیه ها

1392/09/30 12:11
امیر

در یک عکس قدیمی مشاهده کردم که در بیت آخر بجای "شود" از "بود" استفاده کرده است