گنجور

بخش ۲ - (مناجات اول) در سیاست و قهر یزدان

ای همه هستی ز تو پیدا شده
خاک ضعیف از تو توانا شده
زیرنشین عَلَمت کائنات
ما به تو قائم چو تو قائم به ذات
هستیِ تو صورتِ پیوند نی
تو بِه کَس و کَس به‌تو مانندْ نی
آنچه تَغَیُّر نپذیرد تویی
وانکه نمرده‌ست و نمیرد تویی
ما همه فانی و بقا بس تو راست
ملک تعالی و تقدُّس تو راست
خاک به فرمان تو دارد سکون
قُبّهٔ خَضرا تو کنی بیستون
جز تو فلک را خَمِ چوگان که داد‌؟
دیگِ جسد را نمکِ جان که داد‌؟
چون قدمت بانگ بر ابلق زند
جز تو که یارد که اناالحق زند‌؟
رفتی اگر نامدی آرام تو
طاقت عشق از کشش نام تو
تا کَرَمت راه جهان برگرفت
پشت زمین بار گران برگرفت
گر نه ز پشتِ کرمت زاده بود
ناف زمین از شکم افتاده بود
عقدِ پرستش ز تو گیرد نظام
جز به تو بر هست پرستش حرام
هر که نه گویای تو خاموشْ بِهْ
هر چه نه یاد تو فراموشْ بِهْ
ساقی‌ِ شب دستکش جام تست
مرغ سحر دستخوش نام تست
پرده برانداز و برون آی فرد
گر منم آن پرده به‌هم در‌نورد
عجزِ فلک را به فلک وانمای
عقدِ جهان را ز جهان واگشای
نَسْخ کن این آیت ایّام را
مَسخ کن این صورتِ اجرام را
حرف زبان را به قلم بازده
وام زمین را به عدم بازده
ظلمتیان را بُنه بی‌نور کن
جوهریان را ز عَرَض دور کن
کرسی شش‌گوشه به‌هم در‌شکن
منبرِ نُه‌پایه به هم در فِکَن
حُقّهٔ مَه بر گِل این مهره زن
سنگ زُحَل بر قَدَح زُهره زن
دانه‌کن این عِقدِ شب‌افروز را
پَر بشکن مرغ شب و روز را
از زمی این پُشتهٔ گِل بر تراش
قالب یک خشت زمین گو مباش
گَرد شب از جِبْههٔ گردون بریز
جبهه بیفت اخبیه گو بَر مَخیز
تا کی ازین راه نو روزگار‌؟
پرده‌ای از راه قدیمی بیار
طرحْ برانداز و بُرون کَش برون
گردن چرخ از حرکات و سکون
آب بریز آتش بیداد را
زیرتر از خاک نشان باد را
دفتر افلاک‌شناسان بسوز
دیدهٔ خورشید پرستان بدوز
صفر کن این بُرج ز طوق هِلال
باز کن این پرده ز مُشتی خیال
تا به تو اِقرار خدایی دهند
بر عدم خویش گواهی دهند
غنچه کمر بسته که ما بنده‌ایم
گُل همه تَن جان که به تو زنده‌ایم
بی دیَتَست آنکه تو خون ریزی‌اش
بی بَدَل‌ست آنکه تو آویزی‌اش
منزل شب را تو دراز آوری
روزِ فرو رفته تو باز آوری
گرچه کنی قهر بسی را ز ما
روی شکایت نه کسی را ز ما
روشنی عقل به جان داده‌ای
چاشنی دل به زبان داده‌ای
چرخْ رَوِشْ قُطب ثَبات از تو یافت
باغِ وجود آب حیات از تو یافت
غمزه‌ی نسرین نه ز باد صباست
کز اثرِ خاکِ تواش توتیاست
پردهٔ سوسن که مَصابیحِ تُست
جمله زبان از پی تسبیحِ تُست
بنده نظامی که یکی گوی تست
در دو جهان خاک سر کوی تست
خاطرش از معرفت آباد کن
گردنش از دام غم آزاد کن

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای همه هستی ز تو پیدا شده
خاک ضعیف از تو توانا شده
هوش مصنوعی: تمام هستی از وجود تو به وجود آمده است و این خاک ناتوان به برکت تو قوت و نیرو یافته است.
زیرنشین عَلَمت کائنات
ما به تو قائم چو تو قائم به ذات
هوش مصنوعی: زیر سایه پرچم تو، جهان به تو پایبند است، همان‌طور که تو به ذات خود پایبندی.
هستیِ تو صورتِ پیوند نی
تو بِه کَس و کَس به‌تو مانندْ نی
هوش مصنوعی: وجود تو همانند پیوند نی نیست؛ یعنی هیچ کس به تو شبیه نیست و تو هم به هیچ کس شبیه نیستی.
آنچه تَغَیُّر نپذیرد تویی
وانکه نمرده‌ست و نمیرد تویی
هوش مصنوعی: آنچه همیشه ثابت و تغییرناپذیر است، تو هستی و آن چیزی که هرگز نمی‌میرد و همیشه زنده می‌ماند، تویی.
ما همه فانی و بقا بس تو راست
ملک تعالی و تقدُّس تو راست
هوش مصنوعی: ما همه در این دنیا زود گذر هستیم و تنها بقای ابدی متعلق به توست، چون تو خداوندی، کامل و پاکیزه هستی.
خاک به فرمان تو دارد سکون
قُبّهٔ خَضرا تو کنی بیستون
هوش مصنوعی: خاک زیر فرمان تو قرار دارد و در اطراف قُبّهٔ سبز تو آرامش برقرار است، اگر تو بیستون را به حرکت درآوری.
جز تو فلک را خَمِ چوگان که داد‌؟
دیگِ جسد را نمکِ جان که داد‌؟
هوش مصنوعی: هیچ‌کس جز تو قدرت و تسلط بر دنیا را ندارد، و چه کسی می‌تواند نمک جان را به جسدی که بی‌جان است بدهد؟
چون قدمت بانگ بر ابلق زند
جز تو که یارد که اناالحق زند‌؟
هوش مصنوعی: وقتی که پای تو آواز می‌دهد و توجه دیگران را جلب می‌کند، جز تو چه کسی می‌تواند حقیقت را فریاد کند؟
رفتی اگر نامدی آرام تو
طاقت عشق از کشش نام تو
هوش مصنوعی: اگر رفتی و برنگشتی، آرامش من از یاد تو و دشواری عشق به تنگ آمده است.
تا کَرَمت راه جهان برگرفت
پشت زمین بار گران برگرفت
هوش مصنوعی: زمانی که بزرگواری و کرامت تو، تمامی جهان را در بر گرفت، زمین نیز بار سنگینی را به دوش کشید.
گر نه ز پشتِ کرمت زاده بود
ناف زمین از شکم افتاده بود
هوش مصنوعی: اگر نبود محبت و کرم تو، زمین هم از وجودش بی‌نصیب می‌ماند و به نوعی نابود می‌شد.
عقدِ پرستش ز تو گیرد نظام
جز به تو بر هست پرستش حرام
هوش مصنوعی: هرگونه عبادت و پرستش تنها به خاطر تو و به وسیله تو قابل قبول است؛ در غیر این صورت، پرستش دیگران ممنوع و نادرست است.
هر که نه گویای تو خاموشْ بِهْ
هر چه نه یاد تو فراموشْ بِهْ
هوش مصنوعی: هر کسی که نتواند از تو سخن بگوید، بهتر است سکوت کند و هر چیزی که به یاد تو نباشد، بهتر است فراموش شود.
ساقی‌ِ شب دستکش جام تست
مرغ سحر دستخوش نام تست
دست‌کش‌: نیازمند‌.
پرده برانداز و برون آی فرد
گر منم آن پرده به‌هم در‌نورد
هوش مصنوعی: برو بیرون و پرده را کنار بزن، اگر من همان پرده هستم که باید پاره شود.
عجزِ فلک را به فلک وانمای
عقدِ جهان را ز جهان واگشای
هوش مصنوعی: توانایی آسمان را به آسمان نشان نده و گره‌های جهان را از چیزهای این جهان باز کن.
نَسْخ کن این آیت ایّام را
مَسخ کن این صورتِ اجرام را
هوش مصنوعی: این روزها را به فراموشی بسپار و شکل و ظاهر جهان را به گونه‌ای دیگر تغییر بده.
حرف زبان را به قلم بازده
وام زمین را به عدم بازده
هوش مصنوعی: به بیان ساده، به جای اینکه حرف‌های خود را با کلمات بگویی، آن‌ها را به شکل نوشتار بیان کن و نمی‌توانی به زمین وابسته باشی یا آن را کهنه و بی‌فایده ببینی.
ظلمتیان را بُنه بی‌نور کن
جوهریان را ز عَرَض دور کن
هوش مصنوعی: ظلمت‌زدگان را از تاریکی دور کن و روشنایی بخش، و کسانی که به دنیا وابسته‌اند را از سطحی‌نگری و مسائل بی‌ارزش دور ساز.
کرسی شش‌گوشه به‌هم در‌شکن
منبرِ نُه‌پایه به هم در فِکَن
هوش مصنوعی: کرسی شش‌گوشه را بشکن و منبر نُه‌پایه را هم به زمین بیانداز.
حُقّهٔ مَه بر گِل این مهره زن
سنگ زُحَل بر قَدَح زُهره زن
هوش مصنوعی: مهر و عشق خود را مانند حُقّه‌ای که پر از نور ماه است بر پایه‌ای از گِل بگذار و سنگ زحل را به شکل ظریف بر دانه‌های زیبای زهره قرار بده.
دانه‌کن این عِقدِ شب‌افروز را
پَر بشکن مرغ شب و روز را
دانه کردن در اینجا مخالف رشته کردن
از زمی این پُشتهٔ گِل بر تراش
قالب یک خشت زمین گو مباش
هوش مصنوعی: از این خاک و گل، تغییر نده و به قالب یک خشت زمین مبدل نکن.
گَرد شب از جِبْههٔ گردون بریز
جبهه بیفت اخبیه گو بَر مَخیز
جَبهه یا جِبهه در لغت یعنی پیشانی‌، جَبین‌. جبهه یا جبهة‌الاسد‌، به معنی پیشانی شیر‌، ستارگان دوگانه‌ای است در «صورت فلکی شیر». اخبیه یا ‌«سعد‌الاخبیه‌» یک ستاره است که در صورت فلکی دلو قرار دارد و برخاستن آن برابر است با آغاز بهار. منظور از «جبهه‌» در مصرع دوم به معنی آغاز خنک شدن شب‌ها در پاییز است و آن برابر است با شانزدهم شهریور که ستاره سهیل طلوع ظاهری دارد. 
تا کی ازین راه نو روزگار‌؟
پرده‌ای از راه قدیمی بیار
‌«راه‌» و «پرده‌» اصطلاحات موسیقی هستند و نیز «راه نو روزگار» وجود است و «راه قدیم» عدم.
طرحْ برانداز و بُرون کَش برون
گردن چرخ از حرکات و سکون
هوش مصنوعی: اندیشه‌ای خلاقانه و نو را با امری تازه به چالش بکش و به دوری از تکرار عادت‌ها و سکون بپرداز.
آب بریز آتش بیداد را
زیرتر از خاک نشان باد را
مصرع دوم یعنی هرکس که باد غرور و ادعای هستی در برابر تو را دارد باد غرورش را زیر‌تر از خاک بنشان. در این بیت نام‌های عناصر چهارگانه آمده است.
دفتر افلاک‌شناسان بسوز
دیدهٔ خورشید پرستان بدوز
هوش مصنوعی: کتاب‌های ستاره‌شناسان را بسوزان و فقط به پیروان خورشید توجه کن.
صفر کن این بُرج ز طوق هِلال
باز کن این پرده ز مُشتی خیال
هوش مصنوعی: این شعر به دعوت به رهایی از محدودیت‌ها و پر کردن فضای خالی از تصورات و افکار می‌پردازد. در واقع، سخن از رهایی از قید و بندهای کنونی و آزاد کردن ذهن از خیالات و تصورات است تا به واقعیت‌های تازه‌ای دست یابیم و به روشنی بیشتری در زندگی برسیم.
تا به تو اِقرار خدایی دهند
بر عدم خویش گواهی دهند
هوش مصنوعی: تا زمانی که به تو اعتراف کنند که وجود خدایی دارند، بر عدم وجود خود گواهی می‌دهند.
غنچه کمر بسته که ما بنده‌ایم
گُل همه تَن جان که به تو زنده‌ایم
هوش مصنوعی: غنچه‌ای که خود را آماده کرده، نشان می‌دهد که ما به تو وابسته‌ایم و همه وجود ما از تو زنده و پابرجاست.
بی دیَتَست آنکه تو خون ریزی‌اش
بی بَدَل‌ست آنکه تو آویزی‌اش
هوش مصنوعی: آن کس که تو را ندارد، مانند آن است که در خونش خیانت وجود دارد. و آن کس که به تو وابسته است، بی‌هیچ معادلی به تو آویخته است.
منزل شب را تو دراز آوری
روزِ فرو رفته تو باز آوری
روز در این بیت یعنی خورشید
گرچه کنی قهر بسی را ز ما
روی شکایت نه کسی را ز ما
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است با بسیاری از ما قهر کنی، اما هیچ‌کس از ما شکایت نخواهد کرد.
روشنی عقل به جان داده‌ای
چاشنی دل به زبان داده‌ای
هوش مصنوعی: با عقل و درک خود را روشن کرده‌ای و احساسات و عواطف را به بیان خود افزوده‌ای.
چرخْ رَوِشْ قُطب ثَبات از تو یافت
باغِ وجود آب حیات از تو یافت
هوش مصنوعی: جهان به خاطر وجود تو به ثبات و پایداری رسیده و زندگی و سرزندگی از تو سرچشمه گرفته است.
غمزه‌ی نسرین نه ز باد صباست
کز اثرِ خاکِ تواش توتیاست
هوش مصنوعی: چشمک و ناز نسرین به خاطر وزش باد صبحگاهی نیست، بلکه به دلیل تأثیر خاک توست که مثل توت می‌باشد.
پردهٔ سوسن که مَصابیحِ تُست
جمله زبان از پی تسبیحِ تُست
هوش مصنوعی: پرده‌ی سوسن، مانند چراغ‌هایی است که همه به دنبال تو هستند و زبان‌ها به ذکر و تمجید تو مشغول‌اند.
بنده نظامی که یکی گوی تست
در دو جهان خاک سر کوی تست
هوش مصنوعی: من بنده‌ای هستم که به تو وابسته‌ام و در دو جهان فقط به خاطر تو در اینجا هستم.
خاطرش از معرفت آباد کن
گردنش از دام غم آزاد کن
هوش مصنوعی: به یاد او دل را شاد کن و غم‌ها را از وجودش دور کن.

آهنگ ها

این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟

"همه هستی"
با صدای محمد اصفهانی (آلبوم حسرت)

حاشیه ها

1389/12/09 08:03
ناشناس

تا به تو اقرار خدایی دهند
بر عدم خویش "گواهی" دهند

1393/04/26 16:06
محمد

با سلام با به عرض حضرتعالی برسانم که چیزها هم خدا را یاد میکنند همه آفریده های خداوند اور را یاد میکنند.

1393/06/26 13:08
امیر

روح شاد نظامی
خداوند متعال بسیار بسیار بزرگ است

1394/03/28 09:05
شایق

با سلام هر جه نه یاد تو فراموش به یعنی تمام چیزهایی که باعث فراموشی یاد تو میشود ویاد ترا از یاد میبرد فراموش باد مثل حرص وحسدو وابستگی به دنیا درمجموع خطاب به خداوند میگوید توحید خود را اشکارا نشان بده والبته می داند که اشکار است منتهی مانع دیدن ان خود ما هستیم حافظ تو خود حجاب خودی از میانه بر خیز لذا ازخدا میخواهد طومار این برده و حجاب را در هم ببیچد گر منم ان برده بهم در نورد

1394/04/27 11:06
کاظم

با درود به دوستان
هرچه نه یاد تو، یعنی یادآوری هرچیزی جز یاد تو بهتر است فراموش گردد. والسلام

1394/06/03 00:09
حامد

اشاره نظامی در دو بیت مانده به آخر. از ویکیپدیا. لطفا تصویر این گل رو که بشکل چلچراغ هست و ازین جهت گفته مصابیح در ویکیپدیا کلاحظه کنید؛
سوسن چلچراغ، یکی از گونه‌های تیرهٔ سوسن است. ارتفاع آن بین 50 تا 150سانتیمتر است. تنها گونهٔ ایرانی جنس سوسن است که از لحاظ زیبایی همردیف اکثر گونه‌های شناخته شده و پرورش یافتهٔ این جنس است. نمونه‌هایی از آن که بیشتر از 15 گل دارند، نیز دیده شده است اما معمولاً دارای 4 تا 10 گل است که قطعات گل پوش آن در حدود 7 سانتیمتر طول دارند. این گونه از استان گیلان (رودسر)، داماش، نور و تالش گزارش شده و در خارج از ایران نیز تنها در شهرستان لنکران در جمهوری آذربایجان دیده شده‌است. در این منطقه از استان گیلان که هم اکنون محافظت می‌گردد در حدود 2000 نمونه از آن در یک ناحیهٔ کوچک از جنگل‌های مخروبهٔ راش اطراف ده و در ارتفاع 1700 تا 1900 متری دیده شده‌است. زمان گلدهی در خرداد ماه است.[1]

1394/10/18 00:01
سامان قربانی

قبه خضرا و خاک ضعیف به ترتیب استعاره اند از آسمان و انسان

1394/12/05 08:03
محسن

سلام
معنی این بیت چیست؟
جز تو فلکرا خم چوگان که داد
دیک جسد را نمک جان که داد
با تشکر

1403/03/24 12:05
محمود رزاقی

تمام کیهان داراری خم است، هیچ خط راستی در امتداد راست نخواهد ماند. و اگر خدایی غیر دادار بود چطور تمام کهکشان ها خمند. پس او بود که جان را در بدن نشاند. در این شعر تمام معانی دنیا و آفرینش آمده.

 

1394/12/05 09:03
سمانه ، م

محسن خان
جز تو فلک را خم چوگان که داد
دیک جسد را نمک جان که داد
برای فلک توانایی قائل شده
میگوید تو این توانایی را به فلک و گردش چرخ داده ای
مانند چوگانی که به دست چوگان باز در میدان بدهند
جان را هم در بدن به نمک تشبیه کرده ، و بدن را به ظرف طعام ، که جان درین طعام چونان نمک است
شاد زی بر دوام

1395/01/17 19:04
یاسمین محمودی

در جواب دوست عزیزی که فرموده بودند باید به جای کلمه "گوایی" ، کلمه "گواهی" جای گذاری شود، ملزوم است بگویم این مورد غلط املایی نمی باشد و نظامی به عمد در چندین بیت دیگر هم از کلمه "گوایی" که بمعنای همان گواهی و شهادت می باشد استفاده نموده. این مورد در لغت نامه دهخدا مشهود است. باتشکر

1396/12/04 13:03

به شمس الحق:
به نظر من «هر چه نه یاد تو فراموش به» به این معنی‌ست که هر چیز که یادی از تو به خاطر ما متبادر نمی‌کند باید فراموش شود.
باقی بقایتان

1396/12/04 19:03

درود بر شما مینا
مگر یاد تو بود ونبود جهان به که فراموش بود
باقی بقایت

1396/12/04 20:03

مگر یاد تو، بودونبود جهان، به که فراموش بود

1397/02/03 15:05
محمد

سلام
کسی میتونه بگه معنی بیت " غنچه کمر بسته که ما بنده ایم گل همه تن جان که به تو زنده ایم"چیست؟
ممنون میشم

1397/12/23 13:02
رویا

سلام
ناف زمین از شکم افتادن و زجوق هلال رو ممکنه معنی کنید؟

1403/03/24 12:05
محمود رزاقی

زمین مادر تمام موجودات و هر چه در آن می‌روید و می‌سیزد است. البته مادر باردار است و پدر کسی نیست جز کیهان، همانطور که پدر و مادر، ما را آفریدند. و فقط از کرامت پروردگار این پیوستگی وجود دارد.

1398/11/29 02:01
پیام

علمت به چه معنیست
(علمت کائنات)

1398/12/19 00:03
علی

در پاسخ محمد عزیز که پرسیده اند: غنچه کمر بسته که ما بنده ایم...‌‌
عرض می کنم:
کمر بسته در فرهنگ ما به معنی آماده به خدمت و کنایه از غلام و نوکر است. غنچه هم که به معنی بسته و پیچیده در لفافه یا حجاب است به زیبایی در کنار کمر بسته آمده و به معنی این است که غنچه با عشق و علاقه می گوید خدایا من گوش به فرمان تو هستم. این تعبیر معنی دیگری از تسبیح موجودات است که در ابیات دیگر این شعر هم آمده است و ترجمه ای از این آیه کریمه قرآن است که:«ان من شیء الا یسبح بحمده»
تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فیهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ إِنَّهُ کانَ حَلیماً غَفُوراً. اسراء آیه 44.
همه تن جان نیز به معنی: از عمق وجود، با تمام وجود و با اشتیاق فراوان است.
امیدوارم اساتید ارجمند تصحیح فرمایند.

1399/08/28 09:10
مهدی

ممنون میشم اگه کسی معنی این بیت بفرماید
صفر کن این برج ز طوق هلال باز کن این پرده ز مشتی خیال

1400/03/31 11:05
احسان

ظاهراً «صفر کن» به معنای «خالی کن» یا «تهی کن» است و شاعر در ادامه ی ابیاتی که در همه شان از خدا می خواهد که ظواهر خلقت از قبیل آسمان و زمین و زمان را کنار بزند و خودش را بی واسطه نشان دهد، در اینجا نیز می خواهد که خداوند این برج، هم به معنای نجومی و فلکی آن و هم کنایه ای از کل جهان، را از طوق هلال رها کند. «طوق هلال» نیز هم اشاره ای به شکل هلالی ماه در تناسب با برج فلکی دارد و هم کنایه ای به «قید» و وابستگی است. معنای مصرع دوم هم که واضح است. یعنی در نهایت معنی بیت ظاهراً این است که: این جهان را از قید و بند این ظواهر خیالی آزاد کن و واقعیت را نشان بده. 

1401/09/04 10:12
میترا باقری

منظور از هرچه نه یاد تو فراموش به، شهوت‌پرستی و دنیاپرستی عشق به مال و منال و جاه و مقام دنیویست که همه اینها انسان رو از یاد پروردگار غافل میکنه

1401/09/04 10:12
میترا باقری

ما به تو قائم چو تو قائم به ذات..

تمام هستی مخلوق خالق بزرگ هست به همین دلیل ما مخلوقات معلول علت خود یعنی پروردگار هستیم

1402/05/25 10:07
محمود رزاقی

ناف زمین: زمین مادر ما و تمام موجودات و گیاهان وغیره است که در آن هستی دارند و البته کهکشان‌ها همانند پدر و مادر زمینند

1402/08/11 07:11
حسین محمودصالحی

خوبه

1402/08/17 00:11
متحیر

پرده برانداز و برون آی فرد

گر منم آن پرده به هم درنورد

کمال دعاست.

1403/02/18 22:05
سید مصطفی سامع

ثامن و ضامن

 

بــــزم طــرب بـــاز مهــیا شده

هلهـلهِ خلــق هــــــویــدا شده

 

آمده در گلــــــشنِ هسـتی بهار

باغ و چمـن سبزو شکوفا شده

 

بوی خوش سنبل وگل می دمد

دشت و دمن غـــرقِ تماشا شده

 

سهره و قمری و نـــوای هـــــزار

طـــــرف گلسـتان به غوغا شده

 

ساقـــی بـــده بـــادهِ ناب طهور

میلِ مـــی نــــــابِ دل آرا شده

 

طایر طبــــعم به قفـــس پر زند

بال و پــرش بهــــر سفر وا شده

 

مطرب خوش خوان کجایی بیا

طبل و دف و تار به نجوا شده

 

آمده یــــک تازه نفس در جهان

کز دم او کـــــار مســـیحا شده

 

با قـــدمِ نیـــکِ شهــــنشاه دین

روی زمین خـــــــــلدِ معلا شده

 

باد مبارک شــــــــــب میلاد او

لیلهِ او چون شـــــب یلدا شده

 

ثامـن و ضامـن رضـــا آمدست

طوس ز او مشـــهد اعلا شده

 

کان کــرم قلـــزم بخــشش بود 

رأفـــت او بر همه پیـــدا شده

 

میر جهـان قبــــــله هفتم رضا

بر حرم او همه شـــــیدا شده

 

اوســـت طبیب همهِ بی کسان

بر درِ او درد، مــــــــداوا شده

 

هرکـه شــــود زائر کــــوی رضا

قبر وی از نور تجـــــــــلا شده

 

پــــیروِ او بیـم نــدارد ز حــشر 

راه وی ایـــــــــمن ز بلاها شده

 

خوان ســـخا و کرم و جود او

پهن، برای همــــــه هر جا شده

 

کــرده رها آهـــویی از دام مرگ

ضـــــــــامن آهـــو مسما شده

 

آمده سنــگ ازپــــی تعظیم او

از ســر کــوه چاکـــــر آقا شده

 

سامـــع مسکین صفت نوکرش

خاک کــــــــف خادم مولا شده

 

جمعه ۲۹ -۰۲-۱۴۰۳

مفتعلن مفتعلن فاعلن

1403/04/11 13:07
جلال صادقی

جناب دکتر دینانی در برنامه معرفت چند بیت از این شعر زیبا رو به خوبی شرح و تفسیر کردند.

1403/09/28 15:11
فرامرز عبداله پور

سنله یارانمیش هامی پیدا اولوب
سنله سو  توپراقدی توانا  اولوب

بایراقون آلتدا اوتوریب کائنات
بیزهامی قائم سنه قائم به ذات

وارلیقووین صورتی یوخدور باری
یوخ سنه تای کیمسه سنون اوخشاری

او کی عوض لنمه  گوتورمز سنن
او کی دیری قالمیش هِچ اولمز سنن

بیز هامی فانی و بقا تک سنن
پاک و تعالی و مقدس سنن

امروویلان توپراق اولوبدور سکون
حکموویلان قوببا دوروب بیستون

سنله فلکلردی کی دوران توتوب
سنله جسد صاندیقیدیرجان توتوب

چون قدمون آغ قره یه سوز وئرر
غیر تو کیمدیر کی اناالحق دئیر

درگاهو وا گلمیشم الان سنون
طاقتِ عشق آلدیم آدوننان سنون

تا کرمون دنیایا احسان یاپیب
یئر اوزی قیمت گوتریپ جان تاپیب

گر کرمون ساخلیاسان جان آلار
قحطی اولار یئر اوزی قیرران سالار

عقد پرستش سنیلن دیر نظام
غیرِ سنه جمله پرستش حرام

هرکیم آدون سسله مسه خواردیر
کیم سنی یاددان چئخادا زاردیر

ساقی گئجه می جامی سندن وئرر
اسمینی قوشلاردا سحر سؤیله یر

پرده گوتور بیزلره گوردیر گینن
گر منم اول پرده کی سیندیرگینن

اول فلک عجزین فلکین اوسته ساچ
دنیانین عقدینده بو دنیاده آچ

نسخ ایله بو آیتِ ایامی سن
مسخ ایله بو صورتِ اجرامی سن

وئر قلمه دیل دانیشان سوزلری
سال عدمه یِئر ایلیه ین قرضلری

ظلمتیان ریشه سی بی نور ایله
جوهریان لاردان عَرَض دور ایله

آلتی گوشه کرسینی سیندیرگینان
دوققوز ایاق  منبری  آتدیرگینان

(ترجمه شعر نظامی از زبان فارسی به زبان ترکی)