گنجور

بخش ۱ - آغاز سخن

بسم‌الله الرحمن الرحیم
هست کلید در گنج حکیم
فاتحه فکرت و ختم سخن
نام خدایست بر او ختم کن
پیش‌وجود همه آیندگان
بیش‌بقا‌ی همه پایندگان
سابقه‌سالار جهان قدم
مرسله‌پیوند گلوی قلم
پرده‌گشای فلک پرده‌دار
پردگی پرده‌شناسان کار
مبدع هر چشمه که جودیش هست
مخترع هر‌چه وجودیش هست
لعل طراز کمر آفتاب
حُله‌گر خاک و حلی‌بند آب
پرورش‌آموز درون‌پرور‌ان
روز برآرنده روزی‌خور‌ان
مهره‌کش رشته باریک عقل
روشنی دیده تاریک عقل
داغ‌نه‌ِ ناصیه‌داران پاک
تاج‌دهِ تخت‌نشینان خاک
خام‌کن پخته تدبیرها
عذر پذیرنده تقصیر‌ها
شحنه غوغای هراسندگان
چشمه تدبیر شناسندگان
اول و آخر به وجود و صفات
هست کن و نیست کن کاینات
با جبروتش که دو عالم کم است
اول ما آخر ما یکدم است
کیست درین دیر‌گه دیر‌پای
کو لمن الملک زند جز خدای
بود و نبود آنچه بلند‌ست و پست
باشد و این نیز نباشد که هست
پرورش آموختگان ازل
مشکل این کار نکردند حل
کز ازلش علم چه دریا‌ست این
تا ابدش ملک چه صحرا‌ست این
اول او اول بی‌ابتدا‌ست
آخر او آخر بی‌انتها‌ست
روضه ترکیب ترا حور ازوست
نرگس بینای ترا نور ازوست
کشمکش هر‌چه در او زندگی‌ست
پیش خداوندی او بندگی‌ست
هر‌چه جز او هست‌، بقاییش نیست
اوست مقدس که فناییش نیست
منّت او راست هزار آستین
بر کمر کوه و کلاه زمین
تا کرمش در تتق نور بود
خار ز گل نی ز شکر دور بود
چون که به جودش کرم آباد شد
بند وجود از عدم آزاد شد
در هوس این دو سه ویرانه ده
کار فلک بود گره در گره
تا نگشاد این گره وهم‌سوز
زلف شب ایمن نشد از دست روز
چون گهر عقد فلک دانه کرد
جعد شب از گرد عدم شانه کرد
زین دو سه چنبر که بر افلاک زد
هفت گره بر کمر خاک زد
کرد قبا جبه خورشید و ماه
زین دو کله‌وار سپید و سیاه
زهره میغ از دل دریا گشاد
چشمه خضر از لب خضرا گشاد
جام سحر در گل شبرنگ ریخت
جرعه آن در دهن سنگ ریخت
ز‌آتش و آبی که به‌هم در شکست
پیه‌ِ دُر و گُردهٔ یاقوت بست
خون دل خاک ز بحران باد
در جگر لعل جگرگون نهاد
باغ سخا را چو فلک تازه کرد
مرغ سخن را فلک‌آوازه کرد
نخل زبان را رطب نوش داد
دُر سخن را صدف گوش داد
پرده‌نشین کرد سر خواب را
کسوت جان داد تن آب را
زلف زمین در بر عالم فکند
خال (عصی) بر رخ آدم فکند
روی زر از صورت خواری بشست
حیض گل از ابر بهاری بشست
زنگ هوا را به کواکب سترد
جان صبا را به ریاحین سپرد
خون جهان در جگر گل گرفت
نبض خرد در مجس دل گرفت
خنده به غمخوارگی لب کشاند
زهره به خنیاگری شب نشاند
ناف شب از مشک فروشان اوست
ماه نو از حلقه به گوشان اوست
پای سخن را که دراز‌ست دست
سنگ سراپردهٔ او سر شکست
وهم تهی‌پای بسی ره نبَشت
هم ز درش دست‌تهی باز‌گشت
راه بسی رفت و ضمیرش نیافت
دیده بسی جُست و نظیر‌ش نیافت
عقل درآمد که طلب کردمش
ترک ادب بود ادب کردمش
هر که فتاد از سر پرگار او
جمله چو ما هست طلبگار او
سدره نشینان سوی او پر زدند
عرش‌روان نیز همین در زدند
گر سر‌ِ چرخ‌ است‌، پر از طوق اوست
ور دل‌ِ خاک است‌، پر از شوق اوست
زندهٔ نام جبروتش اَحد
پایهٔ تخت ملکوتش ابد
خاص نوالش نفس خستگان
پیک روانش قدم بستگان
دل که ز جان نسبت پاکی کند
بر در او دعوی خاکی کند
رُستهٔ خاک‌ِ در‌ِ او دانه‌ای‌ست
کز گل باغش ارم افسانه‌ای‌ست
خاک نظامی که به تایید اوست
مزرعهٔ دانهٔ توحید اوست

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بسم‌الله الرحمن الرحیم
هست کلید در گنج حکیم
هوش مصنوعی: عبارت "بسم‌الله الرحمن الرحیم" به عنوان یک عبارت مقدس و باارزش در آغاز کارها و فعالیت‌ها شناخته می‌شود و به نوعی به ما یادآوری می‌کند که آغاز هر کار باید با نام خدا باشد. در اینجا به نوعی نشان می‌دهد که ذکر نام خدا می‌تواند راهگشای فهم و درک عمیق‌تر از حکمت و دانش باشد.
فاتحه فکرت و ختم سخن
نام خدایست بر او ختم کن
هوش مصنوعی: آغاز فکر و پایان کلام به نام خداوند است، پس آن را با نام او به پایان برسان.
پیش‌وجود همه آیندگان
بیش‌بقا‌ی همه پایندگان
هوش مصنوعی: پیش از آنکه هر کسی به دنیا بیاید، وجودی دارد که همیشه باقی می‌ماند و این وجود از تمام موجوداتی که تا کنون بوده‌اند، پایدارتر است.
سابقه‌سالار جهان قدم
مرسله‌پیوند گلوی قلم
قِدَم‌: دیرینگی‌‌، بی‌آغازی‌، زمان قدیم‌، ضد حدوث‌.    مرسله‌پیوند‌: به‌رشته کشنده و پیوند و نظم‌دهندهٔ مرسله‌. کنایه از زینت‌بخش‌. (‌آنندراج‌)
پرده‌گشای فلک پرده‌دار
پردگی پرده‌شناسان کار
هوش مصنوعی: آسمان به ما نشان می‌دهد که هر چیز در جای خود قرار دارد و مسوولیت‌های هر کس مشخص است.
مبدع هر چشمه که جودیش هست
مخترع هر‌چه وجودیش هست
هوش مصنوعی: آغاز و منبع هر نیکی و بخشش از اوست و او خالق هر چیزی است که وجود دارد.
لعل طراز کمر آفتاب
حُله‌گر خاک و حلی‌بند آب
هوش مصنوعی: رنگ سرخ و زیبای کمر، مانند درخشش آفتاب، پارچه‌ای از خاک و زینت آب را به نمایش می‌گذارد.
پرورش‌آموز درون‌پرور‌ان
روز برآرنده روزی‌خور‌ان
هوش مصنوعی: آموزش‌دهنده‌ی افرادی که درون‌زا و خودکفا هستند، روزی را برای کسانی که به کار و تلاش مشغولند، به ارمغان می‌آورد.
مهره‌کش رشته باریک عقل
روشنی دیده تاریک عقل
هوش مصنوعی: کسی که مهارت دارد و به خوبی می‌تواند مسائل پیچیده را حل کند، در حالی که دیگران با وجود روشن بودن عقل و فکرشان، به درستی نمی‌توانند موضوعات را درک کنند.
داغ‌نه‌ِ ناصیه‌داران پاک
تاج‌دهِ تخت‌نشینان خاک
هوش مصنوعی: نقش و اثر افرادی که به مقام و قدرت دست یافته‌اند، بر سرنوشت و یاد آنهایی که در جایگاه پایین‌تری قرار دارند، نمایان است. این افراد با تکیه بر جایگاه خود، بر زندگی و یاد دیگران تأثیر می‌گذارند.
خام‌کن پخته تدبیرها
عذر پذیرنده تقصیر‌ها
هوش مصنوعی: به‌کسی که در موقعیت‌های دشوار قرار دارد، باید یادآوری کرد که همواره می‌توان اشتباهات را جبران کرد و به‌راحتی می‌توان از تقصیرات دیگران گذشت.
شحنه غوغای هراسندگان
چشمه تدبیر شناسندگان
هوش مصنوعی: صدای شاداب و پرهیاهوی افرادی که از چیزی می‌ترسند، به یادآورنده تفکر عمیق و تدبیر کسانی است که اشراف به اوضاع دارند.
اول و آخر به وجود و صفات
هست کن و نیست کن کاینات
هوش مصنوعی: هر چیزی در آغاز و پایان خود به وجود و ویژگی‌هایش وابسته است و این وجود و صفات، جهان را شکل می‌دهند و از عدم به وجود می‌آورند.
با جبروتش که دو عالم کم است
اول ما آخر ما یکدم است
هوش مصنوعی: با قدرت و عظمت او، که هر دو جهان در مقابلش کوچک هستند، آغاز و پایان ما فقط در یک لحظه خلاصه می‌شود.
کیست درین دیر‌گه دیر‌پای
کو لمن الملک زند جز خدای
هوش مصنوعی: کیست در این مکان دیرپایی که جز خدا هیچ‌کس حق حکومت و سلطنت ندارد؟
بود و نبود آنچه بلند‌ست و پست
باشد و این نیز نباشد که هست
هوش مصنوعی: هر چیزی که وجود دارد، چه بزرگ و مهم باشد و چه کوچک و بی‌ارزش، در نهایت تنها یک حالت است و آنچه هست، به معنای واقعی به هیچ معنا نیست.
پرورش آموختگان ازل
مشکل این کار نکردند حل
هوش مصنوعی: پرورش یادگاران از آغاز کار، به‌راحتی حل نشده است.
کز ازلش علم چه دریا‌ست این
تا ابدش ملک چه صحرا‌ست این
هوش مصنوعی: این جهان از آغاز تا به امروزی که هستیم، دریایی از دانش و علم دارد و در آینده هم، وسعت و گستردگی ملّک و سرزمینش به مانند بیابانی بی‌پایان خواهد بود.
اول او اول بی‌ابتدا‌ست
آخر او آخر بی‌انتها‌ست
هوش مصنوعی: او در آغاز خود بی‌پایان است و در پایان خود نیز بدون محدودیت.
روضه ترکیب ترا حور ازوست
نرگس بینای ترا نور ازوست
هوش مصنوعی: گلزاری که تو را به زیبایی تو وصف می‌کند، همانند حوریان بهشتی است و چشمان زیبا و بینا تو، مانند نوری می‌درخشند که از آن گلزار برمی‌خیزد.
کشمکش هر‌چه در او زندگی‌ست
پیش خداوندی او بندگی‌ست
هوش مصنوعی: هر گونه نزاع و جنگی که در آن زندگی وجود دارد، در نظر خداوند به معنای بندگی و اطاعت از اوست.
هر‌چه جز او هست‌، بقاییش نیست
اوست مقدس که فناییش نیست
هوش مصنوعی: هر چیزی که جز خداوند وجود دارد، دوام و بقای واقعی ندارد. اوست که مقدس و جاویدان است و هیچ‌گاه فانی نمی‌شود.
منّت او راست هزار آستین
بر کمر کوه و کلاه زمین
هوش مصنوعی: او به ما لطف و مرحمت زیادی دارد، مانند هزار آستین که بر کمر یک کوه و کلاه بر زمین باشد.
تا کرمش در تتق نور بود
خار ز گل نی ز شکر دور بود
هوش مصنوعی: تا زمانی که کرم در دل نور باشد، خار از گل دور خواهد بود و شیرینی از شکر جدا نخواهد شد.
چون که به جودش کرم آباد شد
بند وجود از عدم آزاد شد
هوش مصنوعی: وقتی که بخشندگی او زیاد شد، دنیا پر از نعمت و زیبایی گردید و انسان‌ها از قید و بندهای مادیات رها شدند.
در هوس این دو سه ویرانه ده
کار فلک بود گره در گره
هوش مصنوعی: در آرزوی این چند ویرانه، کار آسمان به دور یکدیگر پیچیده شده است.
تا نگشاد این گره وهم‌سوز
زلف شب ایمن نشد از دست روز
هوش مصنوعی: تا زمانی که این گره زلف شب باز نشده است، روز نمی‌تواند از خطرات ایمن باشد.
چون گهر عقد فلک دانه کرد
جعد شب از گرد عدم شانه کرد
هوش مصنوعی: زمانی که گوهری از دانه‌های آسمان به دنیا آمد، شب با لطافت و زیبایی خود، موهایش را از گرد تاریکی مرتب کرد.
زین دو سه چنبر که بر افلاک زد
هفت گره بر کمر خاک زد
هوش مصنوعی: از این دو یا سه چرخش که در آسمان انجام شده، هفت گره بر کمر زمین زده است.
کرد قبا جبه خورشید و ماه
زین دو کله‌وار سپید و سیاه
هوش مصنوعی: این جمله به تصویر سازی زیبایی از خورشید و ماه می‌پردازد. به نوعی می‌گوید که خورشید و ماه به مانند لباس‌ها یا زین‌هایی از جنس قبا، به زیبایی در آسمان درخشیده و رنگ‌های روشن و تیره‌ای دارند. یکی از آنها سفید و دیگری سیاه است، که نمایی دل‌انگیز و منحصر به فرد را ایجاد می‌کند.
زهره میغ از دل دریا گشاد
چشمه خضر از لب خضرا گشاد
هوش مصنوعی: زهره، ستاره‌ای درخشان، از دل دریا روشنایی پیدا کرد و چشمه‌ای از زنده‌دلی و حیات از لبان سبز و خرم جاری شد.
جام سحر در گل شبرنگ ریخت
جرعه آن در دهن سنگ ریخت
هوش مصنوعی: جامی پر از سحر و جادو در گل زیبای شبرنگ ریخته شد و جرعه‌ای از آن در دهان سنگ قرار گرفت.
ز‌آتش و آبی که به‌هم در شکست
پیه‌ِ دُر و گُردهٔ یاقوت بست
هوش مصنوعی: از ترکیب آتش و آب، پیه‌ی مروارید و بدن یاقوت به وجود آمد.
خون دل خاک ز بحران باد
در جگر لعل جگرگون نهاد
هوش مصنوعی: خون دل به خاطر شدت درد و ناگواری زندگی، مانند خاکی که در وزش باد دچار تغییر می‌شود، در وجود و قلبی که شفاف و سرخ است، نشسته است.
باغ سخا را چو فلک تازه کرد
مرغ سخن را فلک‌آوازه کرد
هوش مصنوعی: زمانی که آسمان، باغ سخاوت را تازه و سرسبز کرد، پرنده‌های سخنور را نیز در آسمان آوازه‌خوان ساخت.
نخل زبان را رطب نوش داد
دُر سخن را صدف گوش داد
هوش مصنوعی: درخت نخل به زبان شیرینی می‌بخشد و گوش هم مانند صدفی سخنان زیبا را می‌پذیرد.
پرده‌نشین کرد سر خواب را
کسوت جان داد تن آب را
هوش مصنوعی: بنا بر این بیت، کسی که پرده‌نشین خواب است، به نوعی در عالم خواب و خیال فرورفته و لباس جان را به تن آب می‌دهد. این تعبیر به نوعی به روح و جسم اشاره دارد که در سرزمین خلسه و بی‌خبری قرار دارند.
زلف زمین در بر عالم فکند
خال (عصی) بر رخ آدم فکند
هوش مصنوعی: زیبایی زمین به مانند زلفی است که در آغوش عالم قرار گرفته و خالی (نقطه‌ای) بر چهره آدم می‌افکند.
روی زر از صورت خواری بشست
حیض گل از ابر بهاری بشست
هوش مصنوعی: طلای خالص از زشتی و ناپاکی پاک می‌شود، همان‌طور که باران بهاری، گل‌ها را شاداب و تازه می‌کند.
زنگ هوا را به کواکب سترد
جان صبا را به ریاحین سپرد
هوش مصنوعی: هوا را با صدای زنگی خوش، به ستاره‌ها رساند و روح نسیم را به گل‌ها تحویل داد.
خون جهان در جگر گل گرفت
نبض خرد در مجس دل گرفت
هوش مصنوعی: جهان پر از درد و رنج شده و غم در دل‌ها احساس شده است؛ انگار که زندگی و خرد به وضعیت بحرانی رسیده و احساسات عمیق‌تری در قلب‌ها به وجود آمده است.
خنده به غمخوارگی لب کشاند
زهره به خنیاگری شب نشاند
هوش مصنوعی: زهره با لبخندی به یاری غم‌دیده‌ای، شب را با آواز شاداب و دلنشینش پر کرد.
ناف شب از مشک فروشان اوست
ماه نو از حلقه به گوشان اوست
هوش مصنوعی: شب مانند مشک به خاطر او زیبا و خوشبو است و ماه نو هم به پای او زیبایی و جلوه خاصی دارد.
پای سخن را که دراز‌ست دست
سنگ سراپردهٔ او سر شکست
هوش مصنوعی: وقتی کسی به صحبت‌های بیشتری پرداخته و به طول کلام بیفزاید، ممکن است با مشکلاتی مواجه شود و در نهایت به ضرر خود تمام شود.
وهم تهی‌پای بسی ره نبَشت
هم ز درش دست‌تهی باز‌گشت
هوش مصنوعی: در این بیت، اشاره به این است که شخصی با تفکر و خیالات خود به سفر می‌رود، اما در نهایت بدون هیچ دستاوردی و با دستانی خالی به خانه برمی‌گردد. این موضوع نشان‌دهنده بی‌فایده بودن برخی تفکرات و کوشش‌هاست که به نتیجه‌ای نمی‌رسند.
راه بسی رفت و ضمیرش نیافت
دیده بسی جُست و نظیر‌ش نیافت
هوش مصنوعی: او مسیرهای زیادی را طی کرد اما نتوانست به درون خود دست یابد، و با وجود جستجوی فراوان، مشابهی برای آنچه در جستجویش بود نیافت.
عقل درآمد که طلب کردمش
ترک ادب بود ادب کردمش
هوش مصنوعی: عقل به سراغم آمد تا خواهانش شوم، اما فهمیدم که این کار بی‌ادبی است و از این رو ادب را رعایت کردم.
هر که فتاد از سر پرگار او
جمله چو ما هست طلبگار او
هوش مصنوعی: هر کسی که از دایره‌ی خود خارج شود، همانند ما، در پی او و خواهان توجه او خواهد بود.
سدره نشینان سوی او پر زدند
عرش‌روان نیز همین در زدند
هوش مصنوعی: نشینان سدره (درخت طوبی) به سوی او پرواز کردند و حتی موجودات عرش نیز به همین در knocking کردند.
گر سر‌ِ چرخ‌ است‌، پر از طوق اوست
ور دل‌ِ خاک است‌، پر از شوق اوست
هوش مصنوعی: اگر آسمان و گردونه زندگی پر از زینت و زیبایی‌ها باشد، دل خاک نیز از عشق و اشتیاق او سرشار است.
زندهٔ نام جبروتش اَحد
پایهٔ تخت ملکوتش ابد
هوش مصنوعی: زندگی و وجود او به خاطر عظمت و قدرتش است، و پایه‌گذار گردش تخت و سلطنتش در عالم ابدی می‌باشد.
خاص نوالش نفس خستگان
پیک روانش قدم بستگان
هوش مصنوعی: این شعر به وصف ویژگی‌های خاص و تاثیرگذار یک فرد خاص می‌پردازد. آن فرد به مانند روحی آرامش‌بخش برای خستگان است و حضورش برای کسانی که در تلاش هستند، خودباوری و امید می‌آورد. حضور او موجب الهام و افزایش انگیزه در دیگران می‌شود.
دل که ز جان نسبت پاکی کند
بر در او دعوی خاکی کند
هوش مصنوعی: اگر دل، نسبت به جان پاکی و خلوص نشان دهد، دیگر در برابر او ادعای خاکی و دنیوی نخواهد داشت.
رُستهٔ خاک‌ِ در‌ِ او دانه‌ای‌ست
کز گل باغش ارم افسانه‌ای‌ست
هوش مصنوعی: از خاک درختی که رشد کرده، دانه‌ای به وجود آمده که مانند داستانی زیبا از گل‌های باغش است.
خاک نظامی که به تایید اوست
مزرعهٔ دانهٔ توحید اوست
هوش مصنوعی: خاکی که نظامی در آن زندگی می‌کند، زمین کشت توحید و یکتاپرستی اوست.

حاشیه ها

1387/03/08 10:06
رفیع جنید

در تایپ بیت بیست و پنجم سهوی شده، گمان می کنم صورت درست این گونه باشد:
چون که به جودش کرم آباد شد
بند وجود از عدم آزاد شد
قایل شدن بند برای وجود حضرت واجب، خبطی است که حکیم نظامی مرتکب آن نمی شود!
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح مطابق فرموده‌ی شما به این ترتیب اعمال شد که در بیت مذکور «وجودش» با «وجود» جایگزین شد.

1392/03/24 20:05

در بعضی از مصرع ها تعداد هجا ها رعایت نشده..وزن شعر به هم ریخته است..............دراین شعرکمی تغییر داده شده است ..این امر واضح است که شاعری چون نظامی چنین شعر ضعیفی نمیسراید

1393/03/16 13:06
ناشناس

دربیت اول حکیم یا خود نظامی و گنج مخزن الاسرار یا کتابش
یا حکیم خداوند گنج قران کریم و مجید باشد...

1393/03/16 13:06
بیت دوم

شروع هر اندیشه و پایان سخن با نام خداوند است تو نیز اندیشه و سخنت را با نام او پایان ببر

1393/03/16 14:06
معنی ابیات از بیت سوم

بیت سوم:خداوند واجب الوجود بوده و هست و او پیش از همه بوده است
بیت چهارم:خواوند سابق بر ازلیت و اوست که گلوی قلم را با کلمه و کلام زینت داده است
بیت پنجم:خداوند پرده و حجابی را که بر این فلک زده شده را می تواند باز کند و باز کرده و خداوندی که از نظ ر عرفا و پیامبران در پرده است.
بیت ششم:او مبدع هر چشمه ایست که عطا می کندو مخترع هر چه که وجود دارد می باشد
بیت هفتم:خداوند کمر خورشید با لعل (نور)زینت داده و اوست که خاک را با کیاهان و گل ها زیبا کرده و با سنگ ریزه ها نقوشی در اب ایجاد کرده و زیبامی کند
بیت هشتم:خداوند عرفا =پیامبران و اولیا را تربیت کرده و روز را برای بدست آوردن روزی آفریده است
بیت نهم:خداوند خداوند گوهر عقل را کنار هم قرار داده و در وجود انسان قرار داده و اوست که روشنی دهنده عقل است(با عقل میتوان خوب و بد را تشخیص داد)
بیت دهم:خداوند داغ بندگی رابر پیشانی بندگان نهاده و انسان بر دیگر موجودات بزگ کردانیده
بیت یازدهم:هنگامی که مردم می ترسند و غوغا میکنند او نگهبان است و چشمه ای و منبعی است برای تدبیر داران و تدبیر شناسان
بیت دوازدهم:

1393/03/16 14:06
عنی ابیات از بیت دوازدهم به بعد

خداوند از ابتدا تا پایان وجود و صفات نیکش دز وی وجود داردو او میتواند موجودات و کاینات را ببرد و یا آنها را نگه دارد.
بیت سیزدهم:بزرگی و عظمت او برای این دوعالم (دنیا و آخرت )کم است .و تدبیر او برای جهان های نامحدود است.و او دو عالم را زیر نظر دارددر حالی که ما اول و آخر می میریم و بو و نبودمان به یک دم است.
بیت چهاردهم:چه کسی در این دنیای دیرپای و بی ارزشس و زود گذر می تواند ادعای مالکیت کند جز ذخداوند
بیت پانزدهم:آنچه هست و نیست و آنچه بزرگ است و کوچک است ممکن است باشند ممکن است نباشد اما خداوند همیشه هست
بیت شانزدهم:پیامبران و عرفا و اولیا در ابتدا این مشکل را حل نکردند
بیت هفدهم:که علم خداوندی چه دریای بی کرانی است و ملک و پادشاهی او چقدر بزرگ و است انتهای آن پیدا نیست
بیت هجدهم:خداوند از ابتدا بوده و ازلی است و تا انتها بوده و ابدی است
بیت نوزدهم:ای انسان اوست که جسم تو را مانند باغی زیبا آفریده و نور و بینایی چشم تو از اوست
بیت بیستم:هر کسی درگیر زندگی و پادشاهی می کند و مردم را اداره میکند پیش خداوند بنده ای بیش نیست
بیت بیست و یکم:هر چیزی جز او بقا ندارد و او مقدس است و فنایی در او نیست و راه ندارد
بیت بیست دوم:خداوند هزار دست و هزار آستین که انعام و نعمت هایش را در کمر کوه و کلاه زمین قرار داد(کلاه زمین :اسمان)باران
بیت بیست و سوم:هخنگامی که خداوند

1393/03/18 12:06
معنی بیت بیست سوم به بعد

تا کرم و بخشش ونور خداوندی از پرده و حجاب بیرون آمد خار دارای گل و نی دارای شکر شد و گرنه نی نه شکر داشت و خار نه گل
بیت بیست و چهارم:وقتی که به بخشش و کرم او این کره ی خاکی آباد شد این دنیا از نیستی و عدم نجات یافت و به وجود هستی رسید.(یا خداوند خود واجب الوجود است)
بیت بیست و پنجم:این دنیا قصد این را نداشت که شهرها و مراکز تمدن بشری بوجود آید و هنوز کار آسمان گره در گره و مشکل دار بود.
بیت بست و ششم ایراد دارد-ایرادش این است
تا نگشاد این گره وهم سوز
زلف شب ایمن نشد از روی روز

1394/03/27 20:05
شایق

با سلام دراین شعر یکی از اصول اصلی تصوف و عرفان را بیان میکند و ان اینکه وجود فقط اوست وغیر خدا برتو اوست که یکی هست و جز او نیست وحده لا اله الا هو که این اصل در فلسفه به وحدت وجود معروف است و البته برخی از فقها انرا شرک میدانند

1394/03/05 01:06
محمدرضا

با سلام.سؤالی دارم، اگر ما در بیت اول به جای اینکه بگیم:
بسم الله الرحمن الرحیم هست کلید در گنج حکیم
بگیم که :
هست کلید در گنج حکیم بسم الله الرحمن الرحیم
آیا مشکلی در وزن شعر یا نوع چیدمان آن شعر پیدا خواهد شد؟ یا نه درسته که این کارو انجام بدیم؟یعنی فرقی نداشته باشه که جای مصرع ها رو عوض کنیم؟ اگه راهنماییم کنید ممنون میشم.

1403/04/11 13:07
جلال صادقی

درود بر شما.

مشکل موزونی پیدا نمیکنه. اما اگر جابجا بشه دیگه ابتدای سخن با نام خداوند شروع نمیشه.

باسلام
پیداست که تغییری در معنی وچیدمان کلمات مصرعها پیدا نمیشود اما از نظر شاعر ترجیح داشته که با بسم الله مطلب را شروع کند چنانکه در قرآن کریم سوره ها با بسم الله شروع شده است

به نام خداوند جان آفرین
حکیم سخن در زبان آفرین
در بیت اول، اگر جای نهاد و گزاره را عوض کنیم، باز مفهوم همان است، اما از آن جا که هرکاری که با نام خداوند شروع نشود ابتر است، همان به که سخن با نام خداوند آغاز گردد. نظامی نیز به این امر واقف بوده است، چنانکه
در ابتدای لیلی و مجنون می گوید:
ای نام تو بهترین سرآغاز
بی نام تو نامه کی کنم باز
و در ابتدای خردنامه می سراید:
خود هر کجا گنجی آید پدید
ز نام خدا سازد آن را کلید
و ای بسا از آن جا که نام خداوند کلید رمزگشای هر گنجی است، نظامی در سرآغاز خسرو و شیرین از خداوند مستدعی توفیق است و نیز می طلبد که ره تحقیق را به او بنماید.(به بیانی دیگر، گنج تحقیق را برایش رمزگشایی نماید.):
خداوندا در توفیق بگشای
نظامی را ره تحقیق بنمای
و در سرآغاز دیگر آثارش نیز خداوند را می ستاید و استدعای توفیق دارد:
هفت پیکر:
ای جهان دیده بود خویش از تو
هیچ بودی نبوده پیش از تو
شرف نامه:
خدایا جهان پادشاهی تو راست
ز ما خدمت آید، خدایی تو راست

نکته:
همچنانکه از قربنه ی سخن نیز پیداست، منظورم در حاشیه ی قبلی از:"جا به جایی نهاد و گزاره در بیت اول" ، بیت اول مخزن الاسرار است، یعنی بیت زبر:
بسم الله الرحمن الرحیم
هست کلید در گنج حکیم

1394/11/15 09:02
اسفندیاری

بیت چهارم: مرسله به معنی گردنبد است و گردن بند برای قلم اشاره دارد به بند های موجود روی نی که از آن در گذشته قلم برای نگارش می ساختند.معنی دیگر را نیز دوستان قبلا ذکر کرده اند.

1395/02/20 18:05
علیرضا

در نسخه خطی قرن نهم هجری نسبت به این نسخه، این چند تغییر وجود دارد:
نسخه اینجا: مهره کش رشته باریک عقل روشنی دیده تاریک عقل
نسخه قرن نهم: مهره کش رشته یکتای عقل روشنی دیده بینای عقل
نسخه اینجا: پرورش آموز درون پروران روز برآرنده روزی خوران
نسخه قرن نهم: پرورش آموز سخن پروران روز برآرنده روزی خوران

1395/03/17 22:06
پویا

صورت صحیح مصرع دوم بیت 48 به گمانم بدین شکل است:
"جمله چو ماه ست طلبکار او"
زیرا که ماه میان اقمار و سیارات نماد طلب است. در سخنرانی ادبیات انگلیسی دکتر الهی قمشه ای نیز به این مطلب اشاره ای می شود.

1397/10/07 04:01
سید مهدی

سلام
به نقل از یکی از اهل ادب، گویا مصرع اول، بر خلاف آن چه که رایج است باید به این صورت خوانده شود:
بسمِ إلاهِ الرَّحِمانِ الرحیم
تا با وزن مصرع دوم هماهنگ شود

1397/10/07 08:01

@سید مهدی:
ایشان احتمالا با عروض و اختیارات عروضی آشنایی کافی نداشته‌اند و این نحوه خواندن توجیهی بر این عدم آشنایی است.
مصرع اول با تبدیل دو رکن «مفتعلن» اول به «مفعولن» کاملا موزون است و با تسلط کافی بر خوانش شعر می‌توان آن را کاملا موزون و آهنگین و همگام با سایر مصرعها قرائت کرد.

1397/11/05 11:02
حمید

با سلام و عرض ادب
چون اول باید ظاهر را شناخت تا به باطن راه یافت
بنابراین باید اول از ظاهر شروع کرد
بسم الله الرحمن الرحیم ظاهر است

1399/02/21 18:04
حسن

چون گهر عقد فلک دانه کرد
جعد شب از گرد عدم شانه کرد
بر بیت بالا نباید تصحیح زیر انجام گیرد؟ چون از لحاظ خوانش کمی سخت خوانده می‌شود؟
چون که گهر عقد فلک دانه کرد
جعد شب از گرد عدم شانه کرد

1399/11/20 18:01
مصیب

مصراع دوم این گونه است هَست کِلیدِ دَر گَنجِ حَکیم

1401/08/30 22:10
محسن حسینی پور

معنی ابیات ۲۶ تا ۳۰ توسط دکتر سعیدحمیدیان که در سایت خبرگزاری کتاب ایران ارایه شده است خدمت دلبستگان ادب فارسی تقدیم می کنم.

بیت ۲۶ و ۲۷ : نظامی درباره خلقت جهان می‌گوید «در هوس این دو سه ویرانه ده/ کار فلک بود گره در گره/ تا نگشاد این گره وهم سوز / زلف شب ایمن نشد از دست روز».

پرسش این است که نظامی در این بیت‌ها چه می‌خواهد بگوید؟ امروزه هنگام سخن از آفرینش جهان، از انفجار اولیه سخن می‌گویند که جهان به صورت یک توده بخار درهم بود و کهکشان‌ها و ستاره‌ها از هم جدا نبودند. پس خداوند جهان را از آن انفجار خلق کرد. اما نظامی بر اساس دیدگاه قدما از «ویرانه ده» سخن می‌گوید. نخست باید توجه داشت که شاعر در منظومه‌هایش از ترکیب «دو و سه» بسیار استفاده می‌کند. این را به قصد تحقیر بر زبان می‌آورد. پس او در واقع می‌خواهد بگوید که تمام آسمان‌ها دو و سه ده ویرانه بودند. کار فلک نیز مانند توده‌های بخار، نامعلوم بود. یا به عبارت دیگر، کارها گره در گره و درهم بود. شاعر می‌گوید که خداوند این گره را که وهم عقلا را می‌سوزاند، تا موقعی که از هم باز نکرده بود، هیچ چیز در جای خود قرار نداشت. پس از باز شدن آن گره است که زلف شب، از دست روز ایمن می‌شود. نظامی می‌گوید که برای خداوند، خلقت جهان بسیار ساده و پیش پا افتاده بود.

بیت ۲۹ :  «زین دو سه چنبر که بر افلاک زد/ هفت گره بر کمر خاک زد».

هفت گره یعنی هفت اقلیم. پس، از یک کار کوچک خداوند است که چنان حالتی پدید آمده و همه چیز در جایگاه خود قرار گرفته است. 

بیت ۳۰ : «کرد قبا جبه خورشید و ماه/ زین دو کله وار سپید و سیاه».

نخست باید بدانیم که جبه چیست. جبه لباس فاخری است که اعیان و اشراف می‌پوشیدند. اما «قبا کردن» کنایه است از پاره کردن. شاعر باز طبق شیوه خود هیچ توضیحی نمی‌دهد، این ما هستیم که باید بفهمیم که «دو کله وار سپید و سیاه» یعنی چه. «کله وار» یعنی یک قواره پارچه؛ پس او می‌خواهد بگوید که خداوند، شب و روز را مثل لباس، از وسط دو پاره کرد. 

بیت ۳۲ : «جام سحر در گل شبرنگ ریخت/ جرعه آن در دهن سنگ ریخت».

اشعه خورشید هنگام سپیده دم، حالت شراب دارد. پس شراب را روی خاک ریخت و خاک از آن نصیب بُرد. این که می‌گوید جرعه را در دهن سنگ می‌ریزد اشاره است به اعتقادات گذشتگان، که می‌گفتند اجرامی که در دل سنگ‌ها و کوه‌ها قرار دارند از اشعه آفتاب پدید آمده‌اند. پس معنای آن چنین است که جرعه‌ای از این جام صبح را (که کنایه از خورشید است) در سنگ می‌ریزد و اجرام را پدید می‌آورد. 

 

بیت ۳۳ : «ز آتش و آبی که به هم درشکست/ پیه در و گرده یاقوت بست».

در این‌جا صنعت «لف و نشر» را بکار برده است؛ یعنی استفاده از دو چیز که به هم مربوط‌اند. در بیت یاد شده، آتش و سنگ داریم که در مقابل در و یاقوت قرار می‌گیرند. پس آتش به یاقوت برمی‌گردد. قدما می‌گفتند که جرم یاقوت از آتش است. نظامی می‌خواهد بگوید که خداوند آتش و آب را با هم مخلوط کرد. 

1402/07/17 18:10
امیرمهدی امیرکاشانی

ببخشید این شعر فایل صوتی ندارد؟

 

1402/11/17 11:02
ali barani

سلام

در خصوص مفتعلن به مفعولن که قاعده تسکین نام دارد و به درستی یکی از دوستان اشاره کردند .

نکته بعد این که در هیچ نسخه ای از است به جای هست استفاده نشده یعنی نگفته که است کلید در گنج حکیم . در حالی که امروزه تمایزی بین هست و است در بین دستور نویسان وجود دارد با این که هر دو فعل ربطی است ولی هست را معمولا برای تاکید و وجود داشتن به کار می برند. شاید بتوان گفت : است کلید در گنج حکیم

1403/04/11 13:07
جلال صادقی

توصیه میکنم شرح و تفسیر چند بیت از این شعر زیبا رو که در برنامه معرفت توسط دکتر دینانی ( البته از باب فلسفه و عرفان) به اون پرداخته شده گوش بدید که خالی از لطف  نیست و زیبایی این شعر رو چند برابر میکنه.

1403/07/17 23:10
جلال ارغوانی

در بیت اول هیچ مشکلی از لحاظ وزن وجود ندارد

بایدتمام کلمات بسم الله رحمن الرحیم با کسره خوانده شود