گنجور

بخش ۱۸ - خلوت دوم در عشرت شبانه

خواجه یکی شب به تمنای جنس
زد دو سه دم با دو سه ابنای جنس
یافت شبی چون سحر آراسته
خواسته‌هایی به دعا خواسته
مجلسی افروخته چون نوبهار
عشرتی آسوده‌تر از روزگار
آه‌ِ بخور از نفس روزنش
شرح‌دهِ یوسف و پیراهنش
شحنهٔ شب خون عسس ریخته
بر شکرش پَرِّ مگس ریخته
پرده‌شناسان به نوا در شگرف
پرده‌نشینان به وفا در شگرف
پای سهیل از سر نطع ادیم
لعل‌فشان بر سر در یتیم
شمع جگر چون جگر شمع سوخت
آتش دل چون دل آتش فروخت
در طبق‌ِ مجمر‌ِ مجلس‌فروز
عود شکرساز و شکر عود‌سوز
شیشه ز گلاب شکر می‌فشاند
شمع به دستارچه‌، زر می‌فشاند
از پی نُقلانِ می‌ِ بوسه‌خیز
چشم و دهان شِکَّر و بادام‌ریز
شِکَّر و بادام به‌هم نکته‌ساز
زهره و مریخ به‌هم عشق‌باز
وعده به دروازهٔ گوش آمده
خنده به دریوزهٔ نوش آمده
نیفهٔ روبه چو پلنگی به زیر
نافهٔ آهو شده زنجیر شیر
ناز گریبان‌کش و دامن‌کشان
آستی از رقص جواهر‌فشان
شمع چو ساقی قدح‌ِ می به‌دست
تشت می‌آلوده و پروانه مست
خواب چو پروانه پر انداخته
شمع به شکرانه سر انداخته
پردگی زهره در آن پرده چست
زخمه شکسته به ادای درست
خواب رباینده دماغ از دماغ
نور ستاننده چراغ از چراغ
آنچه همه عمر کسی یافته
هم‌نفسی در نفسی یافته
نزل فرستنده زمان تا زمان
دل به دل و تن به تن و جان به جان
گفتی از آن حجره که پرداختند
رخت عدم در عدم انداختند
مرغ‌ِ طرب نامه به پر باز بست
هفت پر‌ِ مرغ ثریا شکست
آتش مرغ سحر از بابزن
بر جگر خوش‌نمکان آب‌زن
مرغ‌، گران‌خواب‌تر از صبحگاه
پای فلک بسته‌تر از دست ماه
حلقهٔ در، پرده بیگانگان
زلف پری حلقه دیوانگان
در خَم آن حلقه دل مشتری
تنگ‌تر از حلقه انگشتری
تاختن آورده پریزادگان
همچو پری بر دل آزادگان
بر ره دل شاخ سمن کاشته
خار به نوکِّ مژه برداشته
میوه دل، نیشکر خَدِّشان
گلبن جان نارون قدشان
فندقهٔ شِکَّر و بادام تنگ
سبز خط از پستهٔ عناب‌رنگ
در شب خط ساخته سحر حلال
بابِلی غمزه و هندوی خال
هر نفس از غمزه و خالی چنان
گشته جهان بابِل و هندوستان
چون نظری چند پسندیده رفت
دل به زیارتگریِ دیده رفت
غمزه زبان‌تیز‌تر از خارها
جهد گره‌گیرتر از کارها
شست کرشمه چو کمان‌دار شد
تیر نینداخته بر کار شد
باد مسیح از نفس دل رمید
آب حیات از دهن گل چکید
گل چو سمن غالیه در گوش داشت
مه چو فلک غاشیه بر دوش داشت
چون رخ و لب‌، شِکَّر و بادام ریخت
گل به حمایت به شکر در گریخت
هر نظری جان جهانی شده
هر مژه بتخانهٔ جانی شده
زلف سیه بر سر سیم سپید
مشک‌فشان بر ورق ِ مشک‌بید
غبغب سیمین که کمر بست از آب
قوس قزح شد ز تَف آفتاب
زلفْ براهیم و رخْ آتشگرش
چشمْ سماعیل و مژه خنجرش
آتش از این‌، دستهٔ ریحان شده
خنجر از آن نرگس‌ِ فتان شده
بوسه چو می مایه افکندگی
لب چو مسیحا نفس زندگی
خوی به‌رخ چون گل و نسرین شده
خرمن مه خوشهٔ پروین شده
باز شده کوی گریبان حور
خطِّ سحر یافته صغرای نور
همّت خاصان و دل عامیان
شیفته زان نور چو سرسامیان
غمزه منادی که دهان خسته بود
چشم سخن‌گو که زبان بسته بود
می چو گل آرایشِ اقلیم شد
جام چو نرگسْ زرِ در سیم شد
عقل در آن دایره سرمست ماند
عاقبت از صبر تهی‌دست ماند
در دهن از خنده که راهی نبود
طاقت را طاقت آهی نبود
صبر در‌آن پرده نوا تنگ داشت
فتنه سرِ زیر در آهنگ داشت
یافته در نغمهٔ داود ساز
قصهٔ محمود و حدیث ایاز
شعر نظامی شکر افشان شده
ورد غزالانِ غزل‌خوان شده

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خواجه یکی شب به تمنای جنس
زد دو سه دم با دو سه ابنای جنس
هوش مصنوعی: در یک شب، مردی برای برآورده کردن خواسته‌اش به سراغ چند نفر رفت و لحظاتی را با آنها سپری کرد.
یافت شبی چون سحر آراسته
خواسته‌هایی به دعا خواسته
هوش مصنوعی: در شبی زیبا و مانند صبح، آرزوهایی را به دعا خواستم و به دست آوردم.
مجلسی افروخته چون نوبهار
عشرتی آسوده‌تر از روزگار
هوش مصنوعی: مجلس پرشوری همچون بهار، خوشی و نشاطی را فراهم کرده که از روزگار راحت‌تر است.
آه‌ِ بخور از نفس روزنش
شرح‌دهِ یوسف و پیراهنش
هوش مصنوعی: ای کاش از دل تنگی و حسرت، از نفس روزنه بگویی، همان‌گونه که یوسف را با پیراهنش توصیف کردند.
شحنهٔ شب خون عسس ریخته
بر شکرش پَرِّ مگس ریخته
هوش مصنوعی: شب، فضایی پر از تاریکی و دلهره است که در آن سربازان و نگهبانان به وظایف خود مشغول‌اند و در نتیجه، شکر و شیرینی زندگی به تلخی می‌گراید و با ورود مشکلات، شیرینی‌ها و لذت‌ها هم تحت تأثیر قرار می‌گیرند.
پرده‌شناسان به نوا در شگرف
پرده‌نشینان به وفا در شگرف
هوش مصنوعی: کارشناسان هنر و پرده‌سازی در تلاش و کوشش هستند، در حالی که پرده‌نشینان (کسانی که در پشت صحنه‌اند) با وفاداری و تعهد به فعالیت‌های خود ادامه می‌دهند.
پای سهیل از سر نطع ادیم
لعل‌فشان بر سر در یتیم
هوش مصنوعی: آسمان پرستاره‌ای را توصیف می‌کند که ستاره‌ای تابان به نام سهیل در آن می‌درخشد. هم‌چنین به تصویر کودک یتیمی اشاره شده که در زیر آن آسمان زیبا قرار دارد و این ستاره نور و زیبایی را بر او می‌پاشد. این تصویر نشان‌دهنده‌ی امید و زیبایی در دل سختی‌ها و دشواری‌های زندگی است.
شمع جگر چون جگر شمع سوخت
آتش دل چون دل آتش فروخت
هوش مصنوعی: شمعی که جگرش می‌سوزد، مانند جگر، در دل آتش می‌سوزد و این آتش دل، همانند دل، آتش خود را به فروش می‌گذارد.
در طبق‌ِ مجمر‌ِ مجلس‌فروز
عود شکرساز و شکر عود‌سوز
هوش مصنوعی: در محلی که مجلس را با عود خوشبو می‌کنند، عودهای شیرین و عودهایی که بوی خوشی دارند، قرار داده شده است.
شیشه ز گلاب شکر می‌فشاند
شمع به دستارچه‌، زر می‌فشاند
هوش مصنوعی: شیشه‌ای که حاوی گلاب است، عطر و شیرینی خود را به اطراف می‌پاشد و شمع هم در برابر نور خود، زیبایی و درخشش را به پارچه‌ای که بر سر دارد اضافه می‌کند.
از پی نُقلانِ می‌ِ بوسه‌خیز
چشم و دهان شِکَّر و بادام‌ریز
هوش مصنوعی: به دنبال شکر و بادام در میانه بوسه‌های دل‌انگیز چشم و دهان هستم.
شِکَّر و بادام به‌هم نکته‌ساز
زهره و مریخ به‌هم عشق‌باز
هوش مصنوعی: شکر و بادام به‌هم راز و رمزهایی دارند، مانند زهره و مریخ که در عشق و محبت با یکدیگر درگیر هستند.
وعده به دروازهٔ گوش آمده
خنده به دریوزهٔ نوش آمده
هوش مصنوعی: در وعده‌ها به راحتی و خوشی‌های زندگی نزدیک می‌شویم و با دلخوشی و شوق به طعم شیرین زندگی می‌رسیم.
نیفهٔ روبه چو پلنگی به زیر
نافهٔ آهو شده زنجیر شیر
هوش مصنوعی: یونیفوری که مانند پلنگ است، زیر پوست آهو به زنجیر شیر گرفتار شده است.
ناز گریبان‌کش و دامن‌کشان
آستی از رقص جواهر‌فشان
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و دلربایی یک معشوقه اشاره دارد که با ناز و کرشمه، لباسش را می‌کشد و این حرکتش خود به خود جذابیت و شگفتی ایجاد می‌کند. حرکات او به گونه‌ای است که همچون جواهرات در حال رقصیدن چشم‌ها را مجذوب خود می‌کند.
شمع چو ساقی قدح‌ِ می به‌دست
تشت می‌آلوده و پروانه مست
هوش مصنوعی: شمع مانند ساقی، جام شرابی به دست دارد که در تشت می‌ریزد و پروانه به خاطر این شراب، مست و غرق در عشق شده است.
خواب چو پروانه پر انداخته
شمع به شکرانه سر انداخته
هوش مصنوعی: خواب مانند پروانه‌ای به دور شمع می‌چرخد و به همین خاطر به شکرانه این زیبایی، سر خود را پایین انداخته است.
پردگی زهره در آن پرده چست
زخمه شکسته به ادای درست
هوش مصنوعی: زهره (سیاره ونوس) در آن پرده زیبا و دلربا است و نغمه‌ای که از آن می‌خواند به دلنشینی و درستی ادا شده است، حتی اگر در گوشه‌ای از دل شکسته‌ای احساس شود.
خواب رباینده دماغ از دماغ
نور ستاننده چراغ از چراغ
هوش مصنوعی: خواب، مانند دزدی است که هوش و درک را از انسان می‌گیرد، همان‌طور که چراغ، نور را از خود ساطع می‌کند.
آنچه همه عمر کسی یافته
هم‌نفسی در نفسی یافته
هوش مصنوعی: هر چیزی که فرد در طول زندگی خود به دست آورده، مانند یافتن همدمی در وجود خود است.
نزل فرستنده زمان تا زمان
دل به دل و تن به تن و جان به جان
هوش مصنوعی: فرستنده زمان، پیام را در لحظه‌ای به ما می‌رساند که دل‌ها، بدن‌ها و جان‌ها به هم نزدیک هستند.
گفتی از آن حجره که پرداختند
رخت عدم در عدم انداختند
هوش مصنوعی: گفتی از آن اتاق که لباس عدم را از آنجا تهیه کردند و به عدم سپردند.
مرغ‌ِ طرب نامه به پر باز بست
هفت پر‌ِ مرغ ثریا شکست
هوش مصنوعی: پرنده شادی نامه‌ای به پر خود بست و هفت پر پرنده ثریا را شکست.
آتش مرغ سحر از بابزن
بر جگر خوش‌نمکان آب‌زن
هوش مصنوعی: درخشش و زیبایی صبحگاهی که مانند آتش در دل زندگی و طبیعت شعله‌ور است، به شدت حس تازه‌ای از نشاط و زیبایی ایجاد می‌کند. این تصویر به خوبی نمایانگر حس شادابی و طراوتی است که صبح به همراه دارد.
مرغ‌، گران‌خواب‌تر از صبحگاه
پای فلک بسته‌تر از دست ماه
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که بیشتر از صبح خوابش می‌برد، در آسمان به‌ظاهر محبوس‌تر از دست‌های ماه است.
حلقهٔ در، پرده بیگانگان
زلف پری حلقه دیوانگان
هوش مصنوعی: حلقهٔ در، نشان‌دهنده دوری و جدایی از غریبه‌ها و زیبایی زلف پری مانند است که دیوانگان را به سمت خود جذب می‌کند.
در خَم آن حلقه دل مشتری
تنگ‌تر از حلقه انگشتری
هوش مصنوعی: در پیچ و خم عشق، دل مثل حلقه‌ای تنگ‌تر از حلقه انگشتری است.
تاختن آورده پریزادگان
همچو پری بر دل آزادگان
هوش مصنوعی: فرزندان آسمانی با شتاب و زیبایی بر دل‌های آزادگان می‌تازند.
بر ره دل شاخ سمن کاشته
خار به نوکِّ مژه برداشته
هوش مصنوعی: در مسیر دل، گیاهی زیبا و خوشبو کاشته‌ام، اما در کنار آن، درد و رنجی نیز وجود دارد که به نازکی مژه، به تصویر کشیده شده است.
میوه دل، نیشکر خَدِّشان
گلبن جان نارون قدشان
هوش مصنوعی: میوه دل، نیشکر زیبای آنهاست که مانند درخت نارون در باغ جانشان قد کشیده‌اند.
فندقهٔ شِکَّر و بادام تنگ
سبز خط از پستهٔ عناب‌رنگ
هوش مصنوعی: درخت فندق با میوه‌های شیرین و بادام درشت، به رنگ سبز کم‌رنگ در کنار پسته‌هایی با رنگ عنابی رشد کرده‌اند.
در شب خط ساخته سحر حلال
بابِلی غمزه و هندوی خال
هوش مصنوعی: در شب، نوری به مانند صبح زود به وجود آمده که در آن زیبایی و دلربایی به شکلی خاص جلوه‌گر است، مانند خال هندی که نشان‌دهنده جذابیت و طراوت است.
هر نفس از غمزه و خالی چنان
گشته جهان بابِل و هندوستان
هوش مصنوعی: هر لحظه به خاطر زیبایی و فریبندگی دلبری، جهان همچون بابل و هند پر از حیرت و شگفتی شده است.
چون نظری چند پسندیده رفت
دل به زیارتگریِ دیده رفت
هوش مصنوعی: وقتی چند بار به محبوب نگاه کردم، دلم به سوی دیدنش کشیده شد.
غمزه زبان‌تیز‌تر از خارها
جهد گره‌گیرتر از کارها
هوش مصنوعی: نگاه نافذ و دلربای او از هر دردسر و مشکل، بیشتر می‌فهمد و به همان اندازه در بند کشیدن و گره زدن کارها توانمند است.
شست کرشمه چو کمان‌دار شد
تیر نینداخته بر کار شد
هوش مصنوعی: زمانی که حرکت زیبا و نازک او مانند کمان می‌شود، دیگر نیاز نیست به چیزی شلیک کند یا کاری انجام دهد.
باد مسیح از نفس دل رمید
آب حیات از دهن گل چکید
هوش مصنوعی: نسیم ملایمی به مشام می‌رسد که شبیه نفس مسیح است و از آن، زندگی و طراوت به وجود می‌آید. گل نیز با جاری شدن آبی که به حیاتش قوت می‌بخشد، جان تازه‌ای می‌گیرد.
گل چو سمن غالیه در گوش داشت
مه چو فلک غاشیه بر دوش داشت
هوش مصنوعی: گل مانند عطر خوش سمن را در گوش داشت و ماه مانند آسمانی زیبا بر دوش خود داشت.
چون رخ و لب‌، شِکَّر و بادام ریخت
گل به حمایت به شکر در گریخت
هوش مصنوعی: وقتی که چهره و لب‌هایش مانند شکر و بادام زیبا شد، گل به حمایت او آمد و به شکر پناه برد.
هر نظری جان جهانی شده
هر مژه بتخانهٔ جانی شده
هوش مصنوعی: هر نظری که به کسی می‌افکنیم، روحی تازه به او می‌بخشد و هر مژه‌اش، گویی مرکز عشق و جذابیت روحی شده است.
زلف سیه بر سر سیم سپید
مشک‌فشان بر ورق ِ مشک‌بید
هوش مصنوعی: موهای سیاه مانند شب بر سر موی سفید مانند نقره، عطر مشک بر روی کاغذ مشکی پاشیده شده است.
غبغب سیمین که کمر بست از آب
قوس قزح شد ز تَف آفتاب
هوش مصنوعی: غبغب زیبای او که همچون قوس قزح درخشان است، از گرما و تابش آفتاب به وجود آمده و از آن بهره‌ای برده است.
زلفْ براهیم و رخْ آتشگرش
چشمْ سماعیل و مژه خنجرش
هوش مصنوعی: موهای او همچون زلف‌های ابراهیم و چهره‌اش آتشین و جذاب است. چشمانش به زیبایی چشم‌های اسماعیل و مژه‌هایش مانند خنجری تیز و خطرناک است.
آتش از این‌، دستهٔ ریحان شده
خنجر از آن نرگس‌ِ فتان شده
آتش چهره در کنار زلف سیاه همچون دسته گل و ریحان، باطراوت شده و خنجر مژه در کنار چشمْ همچون گل نرگسْ دلربا. («این» و «آن» یعنی زلف و چشم در بیت قبل، به‌عبارت دیگر ضمیر هستند. و برای خوانشِ درست باید بر آنها مکث کوتاهی کرد)
بوسه چو می مایه افکندگی
لب چو مسیحا نفس زندگی
هوش مصنوعی: بوسه مانند نوشیدنی است که لب‌ها را به حالتی سحرآمیز فرو می‌برد و مانند نفس مسیحا، بوسه زندگی بخش است.
خوی به‌رخ چون گل و نسرین شده
خرمن مه خوشهٔ پروین شده
هوش مصنوعی: چهره‌اش مانند گل و نسرین زیبا شده و دلتنگی‌اش مانند خوشه‌هایی از ستارهٔ پروین پراکنده است.
باز شده کوی گریبان حور
خطِّ سحر یافته صغرای نور
هوش مصنوعی: کوچه‌ای که به سوی زیبایی و نعمت‌های بهشتی باز شده است، حالا به صبحی روشن رسیده که در آن هر چیزی با نور سرشار و جذابیت خاصی دیده می‌شود.
همّت خاصان و دل عامیان
شیفته زان نور چو سرسامیان
هوش مصنوعی: همت افراد خاص و عشق عمیق مردم معمولی به آن نور مثل سرسامان است.
غمزه منادی که دهان خسته بود
چشم سخن‌گو که زبان بسته بود
غمزه آواز می‌داد زیرا دهان از گفتنش ناتوان شده بود و چشم‌، سخن‌گو شده بود چون زبان‌، عاجز از بیانش.
می چو گل آرایشِ اقلیم شد
جام چو نرگسْ زرِ در سیم شد
هوش مصنوعی: شراب به زیبایی گل تبدیل شده و جام همچون نرگس، از طلای خالص و نقره ساخته شده است.
عقل در آن دایره سرمست ماند
عاقبت از صبر تهی‌دست ماند
هوش مصنوعی: عقل در آن دایره‌ی خوشی به شدت شاداب و سرمست بود و در پایان از صبر و تحمل خالی و فاقد قدرت ماند.
در دهن از خنده که راهی نبود
طاقت را طاقت آهی نبود
هوش مصنوعی: در میان خنده‌ها، سرانجام هیچ راهی برای آرامش وجود نداشت و تحمل نیز توانِ نشستن بر دلش را نداشت.
صبر در‌آن پرده نوا تنگ داشت
فتنه سرِ زیر در آهنگ داشت
هوش مصنوعی: در آن فضا که موزیک دلنشینی داشت، صبر به تنگنا افتاده بود و در زیر سطح، آشوبی کمین کرده بود.
یافته در نغمهٔ داود ساز
قصهٔ محمود و حدیث ایاز
هوش مصنوعی: در آوای داود، داستان محمود و ایاز را می‌توان شنید.
شعر نظامی شکر افشان شده
ورد غزالانِ غزل‌خوان شده
غزالان غزلخوان‌: جوانان عاشق و ترانه‌خوان.

حاشیه ها

1392/03/07 03:06
شکوه

به جای عشرت کامرانی زیباست

1392/03/07 03:06
شکوه

عسس شبگردان و شحنه هم پاسبانان یا نگهبانان

1392/03/07 03:06
امین کیخا

درست می فرمایید ، نیفه پوست شکم روباه و جز ان باشد و لغت ناف در ان دیده می شود ، به انگلیسی naval یعنی نافی

1392/03/07 03:06
امین کیخا

سر سام شاید meningitis بوده است

1392/03/07 03:06
شکوه

نطع ادیم گستردنی چرمی و یا سفره چرمی

1392/03/07 03:06
امین کیخا

ادیم را علی بن ابی طالب ع در اندرزی( خطبه ای) اورده است وأدیم عکاظ را فرانمون کرده است( اشاره)

1392/03/07 03:06
شکوه

خد همان رور و رخساره است

1392/03/07 03:06
امین کیخا

قوس قزح می شود تیراژه به فارسی تیراژی هم درست است

1392/03/07 03:06
شکوه

غاشیه روپوش بوده البته روکش اسب هم بوده شاید غشایی بوده دور چیزی

1392/03/07 03:06
امین کیخا

ون یعنی درخت و گیاه احتمالا زیرا در نارون و نسترون ( نسترن) و امده است

1396/02/28 01:04
نادر..

آنچه همه عمر کسی یافته
همنفسی در نفسی یافته ..

1396/02/29 08:04

ناز گریبان کش و دامن کشان
راست می گوید، نازنین با آن ناز کردنش از یک سو یقه ات را میگیرد از سوی دیگر دامان رفتن می کشد! اگر راستی آهنگ رفتن داشتی چرا یقه « من » را کشیدی؟
اگر با من نبودش هیچ میلی
چرا جام مرا بشکست لیلی

1396/02/29 08:04

راستی همیشه برایم پرسش بود که تمنای جنس دقیقا یعنی چه؟؟

1396/02/29 08:04

خواب رباینده دماغ از دماغ
نور ستاننده چراغ از چراغ
گاهی، ندرتا، پیش می آید دو روح که با هم قرین می شوند آن چنان شور و شعف و هیجانی هر دو را در بر می گیرد که خواب از ایشان می رباید، تو گویی تا ابد نخواهند خوابید...

1396/02/29 11:04
پریشان روزگار

پیش می آید
چناکه برای شیخ پیش آمد:
یارب شب دوشین چه مبارک سحری بود
کورا به سر کشته هجران گذری بود
.......
تا بدانجا که
من بودم و او ، نی!! قلم اندر سر من کش
با او ثنتوان گفت ، وجود دگری بود.

1396/02/29 14:04
نادر..

روفیا جان
تمنای جنس به گمانم اشاره دارد به آرزومندی ذاتی دل به وحدت.. همدل و محرم .. همنفس

1396/02/29 17:04
نادر..

تقدیم به دوست جان:
رخت سفر تنم به جان پوشاندی
وز حجاب من، زهر جدا نوشاندی
فکرم دادی، به راه دل کوشاندی
یارم گشتی، با همه ام جوشاندی ..
نادر تواضعی

1396/02/30 17:04

وای!
زیباست، خوش به حال دوست جان!
با همه ام جوشاندی را دوست دارم...

1396/02/30 20:04
پریشان روزگار

ای آشنای کوی محبت ! صبور باش
بیداد نیکوان، همه بر آشنارود.