گنجور

بخش ۱۷ - ثمره خلوت اول

باد، نقاب از طرفی برگرفت
خواجه سبک عاشقی از سر گرفت
گل نفسی دید شِکَر خنده‌ای
بر گل و شِکَّر نفس افکنده‌ای
فتنه آن‌ ماهِ قصب‌دوخته
خرمنِ مه را چو قصب سوخته
تا کمر از زلف زره بافته
تا قدم از فرق نمک یافته
دیدن او چون نمک‌انگیز شد
هر که در او دید نمک‌ریز شد
تا نمکش با شکر آمیخته
شِکَّر شیرین‌نمکان ریخته
طوطی باغ از شکرش شرمسار
چون سرِ طوطی زنخش طوقدار
زان زنخِ گِردِ چو نارنج خوش
غبغب سیمین چو ترنجی به کش
مست‌نوازی چو گلِ بوستان
توبه‌فریبی چو مُلِ دوستان
لب طبری‌وار طبرخون به دست
مغز طبرزد به طبر خون شکست
سرخ گلی سبزتر از نیشکر
خشک نباتی همه جلاب‌تر
خال چو عودش که جگرسوز بود
غالیه‌سای صدف روز بود
از غم آن دانهٔ خال سیاه
جمله تن خال شده روی ماه
جزع ز خورشید جگر سوزتر
لعل ز مهتاب شب افروزتر
از بنه دل که به فرسنگ داشت
راه چو میدان دهن تنگ داشت
زان دل سختش که جگر‌خواره گشت
بر جگر من دل من پاره گشت
لب به سخن خنده، به شِکَّر خوری
رخ به دعا، غمزه به افسونگری
بسته چو حقه دهن مهره‌دار
راهگذر مانده یکی مهره‌وار
عشق چو آن حقه و آن مهره دید
بوالعجبی کرد و بساطی کشید
کیسه صورت ز میانم گشاد
طوق تن از گردن جانم گشاد
کار من از طاقت من درگذشت
کآب حیاتم ز دهن برگذشت
عقلِ عزیمت گر ما دیو دید
نقره آن کار به آهن کشید
دل که به شادی غم دل می‌گرفت
چشمه خورشید به گل می‌گرفت
مونس غمخواره غم وی بُوَد
چاره‌گر می‌زده هم می بُوَد
ای به تبش ناصیت از داغ من
بیخبر از سبزه و از باغ من
سبزه فلک بود و نظر تاب او
باغ سحر بود و سرشک آب او
وانکه رخش پردگی خاص بود
آینهٔ صورت اخلاص بود
بسکه سرم بر سر زانو نشست
تا سر این رشته بیامد بدست
این سفر از راه یقین رفته‌ام
راه چنین رو که چنین رفته‌ام
محرم این ره تو نه‌ای زینهار
کار نظامی به نظامی گذار

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باد، نقاب از طرفی برگرفت
خواجه سبک عاشقی از سر گرفت
هوش مصنوعی: باد به آرامی پرده‌ای را کنار زد و عشق بی‌دغدغه و بی‌تکلف را به نمایش گذاشت.
گل نفسی دید شِکَر خنده‌ای
بر گل و شِکَّر نفس افکنده‌ای
هوش مصنوعی: گلی نفس خوشی را حس کرد و لبخندی بر چهره‌اش نشاند، به طوری که خوشبویی و شیرینی را به گردنش آویخت.
فتنه آن‌ ماهِ قصب‌دوخته
خرمنِ مه را چو قصب سوخته
هوش مصنوعی: فتنه آن ماهی که در میان خوشه‌های گندم می‌درخشد، مانند چوبی سوخته است که هیچ نوری ندارد.
تا کمر از زلف زره بافته
تا قدم از فرق نمک یافته
هوش مصنوعی: زلف‌های او به حدی زیبا و در هم تنیده است که مانند زره جلوه می‌کند و قدم‌هایش به اندازه‌ای معطر و خوشبوست که اثر نمک را در خود دارد.
دیدن او چون نمک‌انگیز شد
هر که در او دید نمک‌ریز شد
هوش مصنوعی: دیدن او به قدری لذت‌بخش و دلپذیر است که هر کسی که او را ببیند، تحت تأثیر قرار می‌گیرد و مانند نمک که طعم غذا را بهتر می‌کند، او نیز زندگی را شیرین‌تر و جذاب‌تر می‌کند.
تا نمکش با شکر آمیخته
شِکَّر شیرین‌نمکان ریخته
هوش مصنوعی: تا زمانی که نمک با شکر مخلوط شده، شیرینی به وجود آمده است.
طوطی باغ از شکرش شرمسار
چون سرِ طوطی زنخش طوقدار
هوش مصنوعی: پرنده‌ای در باغ به خاطر شیرینی‌اش شرمنده شده است، زیرا سر پرنده‌ای را که در قفس است و به شکل زینتی درآمده، می‌بیند.
زان زنخِ گِردِ چو نارنج خوش
غبغب سیمین چو ترنجی به کش
یعنی چانه‌ی گرد و زیبایش و غبغب سپیدش مانند نارنجی خوش‌ریخت بود که ترنجی را در آغوش گرفته باشد. (کش (به فتح ک): آغوش)
مست‌نوازی چو گلِ بوستان
توبه‌فریبی چو مُلِ دوستان
هوش مصنوعی: نواختن ساز در حال مستی همچون گلی است در باغ، و فریبکاری در توبه مانند دوستی است که در ظاهری زیبا پنهان شده است.
لب طبری‌وار طبرخون به دست
مغز طبرزد به طبر خون شکست
یعنی لبش بی‌رحمانه طبرخونی سرخ به دست گرفته و مغز نبات‌ سرخ را خُرد کرده است (در وصف سرخی و شیرینی لب)
سرخ گلی سبزتر از نیشکر
خشک نباتی همه جلاب‌تر
هوش مصنوعی: گل سرخی که از نیشکر خشک‌تر و بی‌روح‌تر است، به طرز شگفت‌آوری خوشبوتر و جذاب‌تر به نظر می‌رسد.
خال چو عودش که جگرسوز بود
غالیه‌سای صدف روز بود
هوش مصنوعی: با دیدن روی زیبا و دلفریب آن شخص، به یاد عود می‌افتم که بوی خوش و دل‌نشینی دارد. این زیبایی مانند عطری است که از صدف‌ها بیرون می‌آید و روز را پر از طراوت و نشاط می‌کند.
از غم آن دانهٔ خال سیاه
جمله تن خال شده روی ماه
هوش مصنوعی: غم آن دانهٔ سیاه بر روی صورت، باعث شده که همهٔ بدن شبیه به آن خال شود و زیبایی‌اش را تحت تأثیر قرار دهد.
جزع ز خورشید جگر سوزتر
لعل ز مهتاب شب افروزتر
هوش مصنوعی: جزع و گریه بر خورشید دردناک‌تر از بدگمانی نسبت به ماه روشن است.
از بنه دل که به فرسنگ داشت
راه چو میدان دهن تنگ داشت
هوش مصنوعی: دل شکسته‌ای که راهی به دوری داشت، مانند میدان کوچکی بود که ورودی‌اش تنگ بود.
زان دل سختش که جگر‌خواره گشت
بر جگر من دل من پاره گشت
هوش مصنوعی: از دل سخت او که به شدت آزارم داد، دل من که به خاطر او شکسته شد.
لب به سخن خنده، به شِکَّر خوری
رخ به دعا، غمزه به افسونگری
هوش مصنوعی: لبخند تو شیرین‌تر از شکر است، پیشنهاد به دعا سمبلی از زیبایی است و چشمانت ما را با جادوی خاصی فریب می‌دهد.
بسته چو حقه دهن مهره‌دار
راهگذر مانده یکی مهره‌وار
هوش مصنوعی: وقتی که دندان‌ها با دقت و نظم جاگذاری می‌شوند، مانند مهره‌های یک مهره‌دار، انسان در مسیر زندگی خود گاه دچار توقف و سکون می‌شود.
عشق چو آن حقه و آن مهره دید
بوالعجبی کرد و بساطی کشید
هوش مصنوعی: عشق مانند یک حقه و مهره، شگفتی‌هایی به نمایش گذاشت و صحنه‌ای را فراهم کرد.
کیسه صورت ز میانم گشاد
طوق تن از گردن جانم گشاد
هوش مصنوعی: کیسه‌ای که صورت من را می‌پوشاند، از وسط باز شد و یقه تن من نیز از گردن جانم آزاد شد.
کار من از طاقت من درگذشت
کآب حیاتم ز دهن برگذشت
هوش مصنوعی: کار من از حد و توانم فراتر رفت، زیرا زندگی‌ام مانند آبی از دهنم خارج شد و از دستم رفت.
عقلِ عزیمت گر ما دیو دید
نقره آن کار به آهن کشید
هوش مصنوعی: اگر عقلِ تصمیم‌گیری ما دیوانگی را ببیند، کارهای نقره‌ای را به آهن تبدیل می‌کند.
دل که به شادی غم دل می‌گرفت
چشمه خورشید به گل می‌گرفت
هوش مصنوعی: وقتی دل آدمی غمگین می‌شود، حتی نور شادی و خوشبختی هم نمی‌تواند آن دل را خوشحال کند.
مونس غمخواره غم وی بُوَد
چاره‌گر می‌زده هم می بُوَد
هوش مصنوعی: دوست و همدمی که غم و اندوه را با او در میان بگذاریم، خود درمانی برای این درد خواهد بود. وقتی کسی با ما در غم‌های‌مان شریک می‌شود، می‌تواند به بهبود حال‌مان کمک کند.
ای به تبش ناصیت از داغ من
بیخبر از سبزه و از باغ من
هوش مصنوعی: ای کسی که از عشق من بی‌خبر هستی، گویی داغ دل من را حس نمی‌کنی و از زیبایی‌های جوانی و گل‌های جوراجور زندگی‌ام غافلی.
سبزه فلک بود و نظر تاب او
باغ سحر بود و سرشک آب او
هوش مصنوعی: سبزه و greenery به عنوان نماد زندگی و سرسبزی در آسمان به تصویر کشیده شده است، و نگاه تیزبین او همانند گلی در باغ سحرگاهی می‌درخشد. اشک او هم مانند آب زلالی است که در باغ سرازیر می‌شود.
وانکه رخش پردگی خاص بود
آینهٔ صورت اخلاص بود
هوش مصنوعی: کسی که چهره‌اش به زیبایی و درخشش خاصی معروف است، نمایانگر خلوص و صداقت درونش است.
بسکه سرم بر سر زانو نشست
تا سر این رشته بیامد بدست
هوش مصنوعی: من به قدری دربارهٔ این موضوع فکر کردم و از شدت تأمل، سرم را بر زانوهایم گذاشتم تا بالاخره راه حل این مسئله به دستم رسید.
این سفر از راه یقین رفته‌ام
راه چنین رو که چنین رفته‌ام
هوش مصنوعی: من به یقین و ایمان به سفر رفته‌ام و این مسیر را با دانائی و باور طی کرده‌ام.
محرم این ره تو نه‌ای زینهار
کار نظامی به نظامی گذار
هوش مصنوعی: اگر در این مسیر می‌خواهی قدم بگذاری، باید مواظب باشی که از اسرار و رازهای آن آگاه نباشی، زیرا کار نظامی مخصوص کسانی است که در این عرصه تجربه و تخصص دارند.

حاشیه ها

1392/03/07 03:06
شکوه

نمک انگیز شدن کنایه از گریستن است و خیلی زیباست وهمینطور نمک بار شدن

1392/03/07 03:06
شکوه

طبری وار منسوب به طبر است که مخفف طبرزد یا نبات است

1392/03/07 03:06
شکوه

جلاب همان گلاب است

1392/03/07 03:06
امین کیخا

بلور می شود جمست و انگلیسی ان gem است جمست تبرزد می شود بلور نبات

1392/03/07 03:06
امین کیخا

یقین می شود آور و یقینن می شود آوری هر دو وجود داشته اند و تازه نیستند

استاد دکتر حسین الهی قمشه ای در خصوص این شعر و کلا مخزن الاسرار مقاله ای دارند با عنوان باغ دل