گنجور

بخش ۱۶ - خلوت اول در پرورش دل

رایض من چون ادب آغاز کرد
از گره نُه فلکم باز کرد
گرچه گره در گرهش بود جای
برنگرفت از سر این رشته پای
تا سر این رشته به جایی رسید
کان گره از رشته بخواهد برید
خواجه مع‌القصه که در بند ماست
گرچه خدا نیست، خداوند ماست
شحنهٔ راهِ دو جهانِ منست
گرنه چرا در غم جان منست؟
گرچه بسی ساز ندارد ز من
شفقت خود باز ندارد ز من
گشت چو من بی‌ادبی را غلام
آن ادب‌آموز مرا کرد رام
از چو منی سر به هزیمت نبرد
صحبت خاکی به غنیمت شمرد
روزی از این مصر زلیخا‌پناه
یوسفیی کرد و برون شد ز چاه
چشم شب از خواب چو بردوختند
چشم ِ چراغِ سحر افروختند
صبحْ چراغی سحرافروز شد
کُحلی شب‌، قرمزی روز شد
خواجه گریبانِ چراغی گرفت
دست من و دامن باغی گرفت
دامنم از خارِ غم آسوده کرد
تا به گریبان به گُل آموده کرد
من چو لب لاله شده خنده‌ناک
جامه به صد جای چو گل کرده چاک
لالهْ دلِ خویش به جانم سپرد
گُلْ کمرِ خود به میانم سپرد
گَه چو می آلوده‌به‌خون آمدم
گَه چو گل از پرده برون آمدم
گل به گل و شاخ به شاخ از شتاب
می‌شدم ایدون که شود نشو آب
تا علم عشق به جایی رسید
کز طرفی بوی وفایی رسید
نکته بادی به زبان فصیح
زنده‌دلم کرد چو بادِ مسیح
زیر زمین ریخت عماریم را
تک به صبا داد سواریم را
گفت فرود آی و ز خود دم مزن
ورنه فرود آرمت از خویشتن
من که بر آن آب چو کشتی شدم
ساکن از آن باد بهشتی شدم
آب روان بود فرود آمدم
تشنه‌زبان بر لبِ رود آمدم
چشمه‌ای افروخته‌تر از آفتاب
خضر به خضریش ندیده به خواب
خوابگهی بود سمن‌زارِ او
خواب‌کنان نرگسِ بیدار او
دایرهٔ خطِ سپهرش مقام
غالیهٔ بوی بهشتش غلام
گل ز گریبان سمن کرده جای
خارکشان دامن گل زیر پای
آهو و روباه در آن مرغزار
نافه به گل داده و نیفه به خار
طوطی از آن گل که شکرخنده بود
بر سر سبزیش پر افکنده بود
تازه گیا طوطی شکر بدست
آهوکان از شکرش شیر‌مست
جلوه‌گر از حجله گلها شمال
گل شکر از شاخ گیاها غزال
خیری منشور مرکب شده
مروحه عنبر اشهب شده
سرمه بیننده چو نرگس نماش
سوسن افعی چو زمرد گیاش
قافله‌زن یاسمن و گل به هم
قافیه‌گو قمری و بلبل به هم
سوسن یک‌روزه‌ی عیسی‌زبان
داده به صبح از کف موسی نشان
فاخته فریادکنان صبحگاه
فاخته‌گون کرده فلک را به آه
باد نویسنده به دست امید
قصه گل بر ورق مشک بید
گه به سلام ِ چمن آمد بهار
گه به سپاس آمده گل پیش خار
تُرکِ سمن خیمه به صحرا زده
ماهچه خیمه به ثریا زده
لاله به آتشگه راز آمده
چون مغ هندو به نماز آمده
هندوک لاله و ترک سمن
سهل عرب بود و سهیل یمن
زورق باغ از علم سرخ و زرد
پنجره‌ها ساخته از لاجورد
آب ز نرمی شده قاقم نمای
طرفه بُوَد قاقم سنجاب‌سای
شاخ ز نور فلک انگیخته
در قدم سایه درم ریخته
سایه سخن‌گو به لب آفتاب
زنده شده ریگ ز تسبیح آب
نسترن از بوسه‌ی سنبل به زخم
از مژه‌ی غنچه لبِ گُل به زخم
ترکش خیری تهی از تیر خار
گاه سپر خواسته گه زینهار
سِحر زده بید‌، به لرزه تنش
مجمر لاله شده دود افکنش
خواست پریدن چمن از چابکی
خواست چکیدن سمن از نازکی
نی به شکر‌خنده برون آمده
زرده‌ی گل‌نعل به خون آمده
آن گُل خود رای که خودروی بود
از نفس باد سخن‌گوی بود
سبز‌تر از برگ ِ ترنج آسمان
آمده نارنج به دست آن زمان
چون فلک آنجا علم آراسته
سبزه به کِشتی‌ش بدر خواسته
هر گره از رشته آن سبز خوان
جان زمین بود و دل آسمان
اختر سرسبز مگر بامداد
گفت زمین را که سرت سبز باد
یا فلک آنجا گذر آورده‌بود
سبزه به بیجاده گرو کرده‌بود
چشمه دَرَفشنده‌تر از چشم حور
تا برد از چشمه خورشید نور
سبزه بر آن چشمه وضو ساخته
شکر وضو کرده و پرداخته
مرغ ز گل بوی سلیمان شنید
ناله داودی از آن برکشید
چنگل دراج به خون تذرو
سلسله آویخته در پای سرو
محضر منشور‌نویسان باغ
فتوی بلبل شده بر خون زاغ
بوم کز آن بوم شده پیکر‌ش 
سرّ دلش گشته قضای سرش
باد یمانی به سهیل نسیم
ساخته کیمخت زمین را ادیم
لاله ز تعجیل که بشتافته
از تپشِ دل خَفَقان یافته
سایهٔ شمشاد‌ِ شمایل‌پرست
سوی دلِ لاله فرو برده دست
ناخن سیمین سمن صبح فام
برده ز شب ناخنهٔ شب تمام
صبح که شد یوسف زرین رسن
چاه‌کَنان در زنخ یاسمن
زرد قصب خاک به رسم جهود
کآب چو موسی ید بیضا نمود
خاک به آن آب دوا ساخته
هرچه فرو برده برانداخته
نور سحر یافته میدان فراخ
سایه روی را به صبا داده شاخ
سایه گَزیده لب خورشید را
شانه زده باد سر بید را
سایه و نور از علم شاخسار
رقص‌کنان بر طرف جویبار
عود شد آن خار که مقصود بود
آتش گل مجمر آن عود بود
گردن گل منبر بلبل شده
زلف بنفشه کمر گل شده
مرغ ز داود خوش‌آوازتر
گل ز نظامی شکر اندازتر

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رایض من چون ادب آغاز کرد
از گره نُه فلکم باز کرد
هوش مصنوعی: چون شعرم به زیبایی و با ادب شروع شد، مشکلات و ناملایمات زندگی‌ام برطرف شد.
گرچه گره در گرهش بود جای
برنگرفت از سر این رشته پای
هوش مصنوعی: با وجودی که در کارش مشکلاتی وجود دارد، اما از آغاز این ماجرا دست نمی‌کشد.
تا سر این رشته به جایی رسید
کان گره از رشته بخواهد برید
هوش مصنوعی: تا زمانی که این رشته به نقطه‌ای برسد که گره از آن جدا شود و باز شود، باید صبر کرد.
خواجه مع‌القصه که در بند ماست
گرچه خدا نیست، خداوند ماست
هوش مصنوعی: معلمی که به دلیلی در دسترس ماست، اگرچه خداوند نیست، اما به نوعی در نظر ما مقام و ارزش خداوندی را دارد.
شحنهٔ راهِ دو جهانِ منست
گرنه چرا در غم جان منست؟
هوش مصنوعی: شاید به نظر برسد که او مسیر زندگی من در این دنیا و دنیای دیگر است، ورنه چه دلیلی دارد که این قدر در غم من باشد؟
گرچه بسی ساز ندارد ز من
شفقت خود باز ندارد ز من
هوش مصنوعی: هرچند که توجه و محبتش به من زیاد نیست، اما باز هم نسبت به من از دلش نمی‌تواند دوری کند.
گشت چو من بی‌ادبی را غلام
آن ادب‌آموز مرا کرد رام
هوش مصنوعی: وقتی بی‌ادبی‌های من را دید و به آن توجه کرد، آن ادب‌آموز کاری کرد که من به آرامی وادار به اطاعت شدم.
از چو منی سر به هزیمت نبرد
صحبت خاکی به غنیمت شمرد
هوش مصنوعی: وجودی مانند من هرگز وقتی برای غم و اندوه ندارد و با ارزش تر از آن است که به صحبت‌های دنیوی و خاکی بپردازد.
روزی از این مصر زلیخا‌پناه
یوسفیی کرد و برون شد ز چاه
هوش مصنوعی: روزی زلیخا برای یوسف پناه می‌آورد و او از چاه بیرون می‌آید.
چشم شب از خواب چو بردوختند
چشم ِ چراغِ سحر افروختند
هوش مصنوعی: وقتی که شب را از خواب بیدار کردند، چشم چراغ سحر را روشن کردند.
صبحْ چراغی سحرافروز شد
کُحلی شب‌، قرمزی روز شد
هوش مصنوعی: صبح مانند چراغی روشن شد و تیرگی شب با رنگ قرمز روز به پایان رسید.
خواجه گریبانِ چراغی گرفت
دست من و دامن باغی گرفت
هوش مصنوعی: یکی از شیاطین به من نزدیک شد و توجه من را به چیزی روشن و جذاب جلب کرد، در حالی که به زیبایی طبیعت و باغی زیبا نیز اشاره داشت.
دامنم از خارِ غم آسوده کرد
تا به گریبان به گُل آموده کرد
هوش مصنوعی: زندگی من از درد و رنج خالی شد و به جای آن، شادی و زیبایی جایگزین شد.
من چو لب لاله شده خنده‌ناک
جامه به صد جای چو گل کرده چاک
هوش مصنوعی: من مانند لبی سرخ و زیبا، با شادی و سرخوشی در لباس خود به دنبال خوشبختی هستم و به هزاران دلیل مانند گل، دلم می‌خواهد که زندگی را زینت ببخشم.
لالهْ دلِ خویش به جانم سپرد
گُلْ کمرِ خود به میانم سپرد
هوش مصنوعی: لاله دلش را به جانم بخشید و گل کمرش را به میانم تکیه داد.
گَه چو می آلوده‌به‌خون آمدم
گَه چو گل از پرده برون آمدم
هوش مصنوعی: گاه به حالت شراب‌زده و دردناک به دنیا آمده‌ام و گاه مانند گلی زیبا و خوشبو از پرده بیرون آمده‌ام.
گل به گل و شاخ به شاخ از شتاب
می‌شدم ایدون که شود نشو آب
هوش مصنوعی: من در حال رشد و شکفتن مانند گل و شاخه‌ها بودم، با شتاب زیادی که دارم، تا آنکه آب باعث این رشد شود.
تا علم عشق به جایی رسید
کز طرفی بوی وفایی رسید
هوش مصنوعی: در جایی که علم عشق به کمال و درک عمیق رسید، همزمان بوی وفا و صداقت نیز به مشام رسید.
نکته بادی به زبان فصیح
زنده‌دلم کرد چو بادِ مسیح
هوش مصنوعی: یک نکته‌ی عمیق و لهجه‌دار در کلام eloquent مانایی در دل من ایجاد کرد، همچون نسیمی که جان تازه‌ای به انسان می‌بخشد.
زیر زمین ریخت عماریم را
تک به صبا داد سواریم را
هوش مصنوعی: به زیر زمین، عمارتی از ما ریخته شده است و باد صبا سوارانی را به ما می‌دهد.
گفت فرود آی و ز خود دم مزن
ورنه فرود آرمت از خویشتن
هوش مصنوعی: بیا پایین و از خودت صحبت نکن، وگرنه خودت را به سختی از خودت جدا می‌کنم.
من که بر آن آب چو کشتی شدم
ساکن از آن باد بهشتی شدم
هوش مصنوعی: وقتی که من بر روی آن آب مانند یک کشتی حرکت کردم، به واسطه آن نسیم بهشتی آرامش یافتم.
آب روان بود فرود آمدم
تشنه‌زبان بر لبِ رود آمدم
هوش مصنوعی: آب جاری بود و من با زبان تشنه بر کنار رودخانه نشستم.
چشمه‌ای افروخته‌تر از آفتاب
خضر به خضریش ندیده به خواب
هوش مصنوعی: در این بیت به تصویری از چشمه‌ای اشاره شده است که نورانی‌تر از آفتاب است و کسی آن را در خواب نیز ندیده است. این چشمه به قدری درخشان و زیباست که همانند نماد امید و زندگی به نظر می‌رسد.
خوابگهی بود سمن‌زارِ او
خواب‌کنان نرگسِ بیدار او
هوش مصنوعی: محل خواب او، باغی پر از گل سمن است که در آن، نرگسی بیدار و هوشیار خواب آلودگی را به لبخند می‌آورد.
دایرهٔ خطِ سپهرش مقام
غالیهٔ بوی بهشتش غلام
هوش مصنوعی: دایره‌ای که دور آسمان است، نشان دهندهٔ مرتبه‌ای است که بوی بهشت در آن به غایت می‌رسد و این بوی بهشت به نوعی خدمتگزار و غلام آن مرتبه است.
گل ز گریبان سمن کرده جای
خارکشان دامن گل زیر پای
هوش مصنوعی: گل به خاطر زیبایی و عطری که دارد، در دل سمن (یک نوع گل) جا داده شده و به خاطر زیبایی‌اش، رفتارهای زشت و خارانی در دامنش است. این نشان‌دهنده تضاد زیبایی و زشتی است که در کنار هم وجود دارند.
آهو و روباه در آن مرغزار
نافه به گل داده و نیفه به خار
هوش مصنوعی: در چمنزاری زیبا، آهو و روباه در کنار هم در حال چریدن هستند، در حالی که گل‌ها شکفته و خاری نیز در کنارشان وجود دارد.
طوطی از آن گل که شکرخنده بود
بر سر سبزیش پر افکنده بود
هوش مصنوعی: طوطی به خاطر گل که لبخند شیرینی داشت، پرهایش را بر روی سبزی آن گُل پخش کرده بود.
تازه گیا طوطی شکر بدست
آهوکان از شکرش شیر‌مست
هوش مصنوعی: طوطی تازه‌ای که شکر در دستش دارد، از شیرینی‌اش مست و خوشحال است و آهوها به خاطر این شیرینی به او توجه دارند.
جلوه‌گر از حجله گلها شمال
گل شکر از شاخ گیاها غزال
هوش مصنوعی: در این بیت، زیبایی و خوش‌بوئی گل‌ها به تصویر کشیده شده است، با تأکید بر شکرین بودن و لطافت آن‌ها. همچنین، غزال به عنوان نمادی از زیبایی و ظرافت در طبیعت آورده شده است و فضایی دلنشین و شاعرانه را خلق می‌کند.
خیری منشور مرکب شده
مروحه عنبر اشهب شده
هوش مصنوعی: خیر و خوبی مانند منشوری است که از عطر مشک تهیه شده و بویی خوش دارد.
سرمه بیننده چو نرگس نماش
سوسن افعی چو زمرد گیاش
هوش مصنوعی: چشمان بیننده مانند نرگس زیبایی دارد، در حالی که سوسن به شکل افعی جلوه می‌کند و مانند زمرد درخشان است.
قافله‌زن یاسمن و گل به هم
قافیه‌گو قمری و بلبل به هم
هوش مصنوعی: گروهی از مسافرین در حال حرکتند، در حالی که یاسمن و گل در کنار هم به زیبایی شکوفه داده‌اند. مانند قمری و بلبل که در هماهنگی و همراهی با هم زمزمه می‌کنند.
سوسن یک‌روزه‌ی عیسی‌زبان
داده به صبح از کف موسی نشان
هوش مصنوعی: سوسن یک‌روزه‌ای که به زبان عیسی صحبت می‌کند، صبح را نشان می‌دهد که از دست موسی بیرون آمده است.
فاخته فریادکنان صبحگاه
فاخته‌گون کرده فلک را به آه
هوش مصنوعی: در صبح زود، صدای فاخته به آرامی به آسمان می‌پیوندد و به طور خاص و دلنشینی فضای آسمان را پر می‌کند.
باد نویسنده به دست امید
قصه گل بر ورق مشک بید
هوش مصنوعی: باد به مانند یک نویسنده، با امید به نوشتن داستانی در مورد گل، بر روی کاغذی سیاه و زیبا می‌وزد.
گه به سلام ِ چمن آمد بهار
گه به سپاس آمده گل پیش خار
هوش مصنوعی: گاه بهار با سلام و شادابی‌اش به چمن سر می‌زند و گاه گل برای قدردانی به نزد خار می‌رود.
تُرکِ سمن خیمه به صحرا زده
ماهچه خیمه به ثریا زده
هوش مصنوعی: درخت سمن در صحرا سایه افکنده و نور مهتاب بر سقف خیمه مانند ستاره‌های درخشان در آسمان تابیده است.
لاله به آتشگه راز آمده
چون مغ هندو به نماز آمده
هوش مصنوعی: لاله به سوی آتش آمده تا راز خود را فاش کند، مانند مغ هندو که برای نماز و ارتباط با معبودش آمده است.
هندوک لاله و ترک سمن
سهل عرب بود و سهیل یمن
هوش مصنوعی: در این بیت به زیبایی و لطافت گل‌ها و خصوصیات مختلف آن‌ها اشاره شده است. هندوک اشاره به گل لاله دارد که زیبایی خاصی دارد، ترک به سمن اشاره می‌کند که عطری دل‌انگیز و خوشبوست، سهل عرب به سادگی و صفای طبیعت در سرزمین عرب‌ها تکیه کرده و سهیل به ستاره‌ای در آسمان یمن اشاره دارد که درخشندگی و زیبایی خاصی دارد. به طور کلی این عبارت‌ها نمادی از زیبایی طبیعی و تنوع گل‌ها و مناظر در سرزمین‌های مختلف است.
زورق باغ از علم سرخ و زرد
پنجره‌ها ساخته از لاجورد
هوش مصنوعی: کشتی باغ با گل‌های قرمز و زرد ساخته شده و پنجره‌های آن از سنگ قیمتی لاجوردی ساخته شده است.
آب ز نرمی شده قاقم نمای
طرفه بُوَد قاقم سنجاب‌سای
هوش مصنوعی: آب به خاطر لطافتی که دارد، به صورت نرم و کم‌وزن درآمده و حالتی خاص پیدا کرده است که شبیه به سنجاب‌ها می‌شود.
شاخ ز نور فلک انگیخته
در قدم سایه درم ریخته
هوش مصنوعی: شاخه‌ای از نور آسمان به زمین آمده و سایه‌ای از خود بر جای گذاشته است.
سایه سخن‌گو به لب آفتاب
زنده شده ریگ ز تسبیح آب
هوش مصنوعی: سایه‌ی سخن‌گو در کنار نور خورشید زندگی تازه‌ای پیدا کرده، مانند دانه‌های ریگ در تسبیح که از آب تشکیل شده‌اند.
نسترن از بوسه‌ی سنبل به زخم
از مژه‌ی غنچه لبِ گُل به زخم
هوش مصنوعی: نسترن به خاطر بوسه‌ی سنبل آسیب دیده است، و غنچه به دلیل اشک مژه‌ها زخم خورده، در حالی که لبِ گل هم دردی دارد.
ترکش خیری تهی از تیر خار
گاه سپر خواسته گه زینهار
هوش مصنوعی: تیرک های پر از آزار و زخم، گاه به عنوان سپر به کار می‌روند تا انسان را از خطرها محافظت کنند، اما در عین حال، ممکن است به خاطر این محافظت، در معرض آسیب‌های بیشتری قرار بگیرد.
سِحر زده بید‌، به لرزه تنش
مجمر لاله شده دود افکنش
هوش مصنوعی: بید در زیر سحر افسون شده و تنش به لرزه درآمده است، مانند لاله‌ای که دود از آن برمی‌خیزد.
خواست پریدن چمن از چابکی
خواست چکیدن سمن از نازکی
هوش مصنوعی: چمن به خاطر چابکی‌اش می‌خواهد که پرواز کند و سمن به خاطر لطافتش می‌خواهد بچکد.
نی به شکر‌خنده برون آمده
زرده‌ی گل‌نعل به خون آمده
هوش مصنوعی: نی به خاطر خوشحالی و لبخند مانند شکر، از دل خوشی بیرون آمده است. زردی گل‌نعل نیز به خاطر عشق و احساسات عمیق، به مانند خون در آمده است.
آن گُل خود رای که خودروی بود
از نفس باد سخن‌گوی بود
هوش مصنوعی: آن گلی که به خودی خود رشد کرده و مستقل است، از نسیم و باد صدایی دارد و با دیگران سخن می‌گوید.
سبز‌تر از برگ ِ ترنج آسمان
آمده نارنج به دست آن زمان
هوش مصنوعی: نارنجی که در دستانش است، از آسمان به زمین آمده و رنگش تازه و شاداب‌تر از برگ‌های درخت ترنج است.
چون فلک آنجا علم آراسته
سبزه به کِشتی‌ش بدر خواسته
هوش مصنوعی: زمانی که آسمان در آنجا زیبایی و گل‌ها را به نمایش گذاشته است، سبزه و سرسبزی به مانند بادبان کشتی به سوی او دعوت کرده است.
هر گره از رشته آن سبز خوان
جان زمین بود و دل آسمان
هوش مصنوعی: هر یک از این گره‌ها در رشته، نشانه‌ای از زندگی و روح زمین و احساسات آسمان است.
اختر سرسبز مگر بامداد
گفت زمین را که سرت سبز باد
هوش مصنوعی: آیا ستاره‌ای سبز می‌تواند به صبح زود به زمین بگوید که امیدوارم همیشه شاداب و سرزنده باشی؟
یا فلک آنجا گذر آورده‌بود
سبزه به بیجاده گرو کرده‌بود
یا شاید فلک سبز‌پوش از آنجا گذر کرده و لباس سبز (سبزه) خود را برای نوشیدن می سرخ و بیجاده گرو گذاشته بود. (بیجاده نوعی از یاقوت است در اینجا اشاره است به می و خاک سرخ‌ )
چشمه دَرَفشنده‌تر از چشم حور
تا برد از چشمه خورشید نور
هوش مصنوعی: چشمی که از زیبایی و روشنی آن بیشتر از چشم فرشتگان می‌تابد، نوری را که از چشمه خورشید می‌گیرد، به اطراف پخش می‌کند.
سبزه بر آن چشمه وضو ساخته
شکر وضو کرده و پرداخته
هوش مصنوعی: گیاهانی که در کنار چشمه می‌رویند، مانند افرادی هستند که با طراوت و شادابی وضو گرفته‌اند، به زیبایی آراسته و نوازش شده به نظر می‌رسند.
مرغ ز گل بوی سلیمان شنید
ناله داودی از آن برکشید
هوش مصنوعی: پرنده‌ای از گل، بوی سلیمان را استشمام کرد و با شنیدن ناله‌ای از داوود، به پرواز درآمد.
چنگل دراج به خون تذرو
سلسله آویخته در پای سرو
هوش مصنوعی: درختان سرو به زیبایی آراسته شده‌اند و در پای آنها، گل‌های زرد و سرخ مانند خون درخت در حال ریختن است.
محضر منشور‌نویسان باغ
فتوی بلبل شده بر خون زاغ
هوش مصنوعی: در جمع نویسندگان و صاحب‌نظران، بلبل به گل‌گفتن و بیان زیبایی‌ها پرداخته، اما در واقع بر روی خون زاغ، یعنی بر مشکلات و دردهایی که وجود دارد، صحبت می‌کند.
بوم کز آن بوم شده پیکر‌ش 
سرّ دلش گشته قضای سرش
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که از زادگاهش دور شده، وضعیت و حال درونی‌اش به سرنوشتش پیوند خورده است.
باد یمانی به سهیل نسیم
ساخته کیمخت زمین را ادیم
اشاره است به این باور که چرم در اثر تاثیر باد یمانی و ستاره سهیل‌، خوب پرداخته و مرغوب می‌شود. (کیمخت‌‌: چرم خشن و نامرغوب‌، ادیم‌: چرم مرغوب و لطیف‌)
لاله ز تعجیل که بشتافته
از تپشِ دل خَفَقان یافته
لاله از تپش دل و از عجله و شتابی که کرده بود به نفس‌نفس افتاده بود. (لاله یا شقایق در نسیم، مثل کسی که دویده و به نفس‌نفس بیفتد خم و راست می‌شود)
سایهٔ شمشاد‌ِ شمایل‌پرست
سوی دلِ لاله فرو برده دست
هوش مصنوعی: سایه‌ی درخت شمشاد در کنار محبوبی که به زیبایی‌اش می‌بالد، به دل گل لاله نزدیک شده و دستش را به سمت آن دراز کرده است.
ناخن سیمین سمن صبح فام
برده ز شب ناخنهٔ شب تمام
هوش مصنوعی: ناخن نقره‌ای گل سمن، رنگ صبح را از شب بر گرفته است و شب را به‌کلی پشت سر گذاشته است.
صبح که شد یوسف زرین رسن
چاه‌کَنان در زنخ یاسمن
هوش مصنوعی: به محض فرا رسیدن صبح، یوسف با زنجیر طلایی در چاه، در میان گل‌های یاسمن قرار دارد.
زرد قصب خاک به رسم جهود
کآب چو موسی ید بیضا نمود
هوش مصنوعی: ساقه زردی از گیاه بر روی زمین، به نشانه‌ای مانند ید بیضای موسی، آب را به حرکت درمی‌آورد.
خاک به آن آب دوا ساخته
هرچه فرو برده برانداخته
هوش مصنوعی: خاک به گونه‌ای آب را تبدیل به دارو کرده که هر چیزی را که در خود جذب کند، به راحتی از بین می‌برد.
نور سحر یافته میدان فراخ
سایه روی را به صبا داده شاخ
هوش مصنوعی: نور صبحگاهی در فضایی وسیع تابیده شده و سایه‌ای از روی درختان به نسیم صبحگاهی منتقل شده است.
سایه گَزیده لب خورشید را
شانه زده باد سر بید را
هوش مصنوعی: نسیم به درخت بید برخورد کرده و موهایش را مرتب می‌کند، در حالی که خورشید در آسمان درخشان است و سایه‌ای به جا می‌گذارد.
سایه و نور از علم شاخسار
رقص‌کنان بر طرف جویبار
هوش مصنوعی: سایه و نور ناشی از علم مانند شاخه‌هایی است که در حال رقصیدن بر کناره جویبار هستند.
عود شد آن خار که مقصود بود
آتش گل مجمر آن عود بود
هوش مصنوعی: درخت خوشبو به آتش روح و جان می‌آورد، گلی که در دل آن است، خود در آتش می‌سوزد و جان می‌دهد.
گردن گل منبر بلبل شده
زلف بنفشه کمر گل شده
هوش مصنوعی: گردن گل مانند منبری برای بلبل شده است و زلف بنفشه مثل کمری برای گل گردیده.
مرغ ز داود خوش‌آوازتر
گل ز نظامی شکر اندازتر
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که آوازش از داوود زیباتر است، و گلی که نسبت به شعر نظامی شیرین‌تر است.

حاشیه ها

1392/09/01 17:12
ایرج

بیت یازده فکر می کنم که این باشه:
صبح چراغ فلک افروز شد .....

1392/09/01 17:12
ایرج

این بیت هم فکر می کنم این گونه باشه:
طوطی از آن گل که شکر خنده بود بر سر سبزیش پراکنده بود

1392/10/23 23:12
مریم

بیت 29 با توجه به نسخه تصحیحی دکتر بهروز ثروتیان این گونه است :
طوطی از آن گل که شکر خنده دید
بر سر سبزیش پراگنده دید

1395/06/18 09:09
روفیا

رایض من چون ادب آغاز کرد
از گره نه فلکم باز کرد
رایض به معنای رام کننده اسب و تعلیم دهنده است.
رایض خوب آن است که چون تعلیم آغاز میکند شما را از گره هایی که بر دست و پا و اندیشه تان زده شده برهاند، نه اینکه چهار گره دیگر چون حسادت و بغض و ترس و نومیدی بدان بیفزاید :
کیست مولا آن که آزادت کند
بند رقیت ز پایت برکند
این گره گشایی جزء ضروریات رام کردن ستوران نیز باشد،
چون به هر حال یک حیوان وحشی پیش از آموزش باید در بند باشد تا آسیب نرساند، لیک هنگامی که تعلیم آغاز میشود گره ها باید باز شود وگرنه با دست و پای بسته حیوان بیچاره هنری نخواهد آموخت.

1395/06/18 09:09
روفیا

خواجه مع‌القصه که در بند ماست
گرچه خدا نیست خداوند ماست
کسی که سر خود را درد می آورد تا چیزی به ما بیاموزاند به قول نظامی " در بند ماست " اگر در کار گره گشاییست!
از ویژگی های یک کتاب خوب، یک معلم خوب، یک شعر خوب و یک رام کننده خوب آن است که گره های زندگیمان را می گشاید، بسطی در روح و جسم ما پدید می آورد نه قبض و گرفتگی،
شحنه راه دو جهان منست
گرنه چرا در غم جان منست
او نگاهبان راه زندگی منست وگرنه چرا غم من میخورد و چرا تلاش می کند قبض های وجود مرا منبسط کند؟
در بند منست، عاشق منست، خاطر من برایش عزیز است! برایش مهم است که روح من گرفته باشد یا منبسط و پران!
عزیز علیه ما عنتم

1395/06/18 09:09
روفیا

گشت چو من بی ادبی را غلام
آن ادب آموز مرا کرد رام
یادمان نرود معلم گرچه مقامش بس بلند است در هنگام تعلیم در اصل غلام ماست، ما او را به خدمت گرفته ایم تا به ما چیزی بیاموزاند، آن ادب دان ادب آموز غلام بی ادبی چون من می شود تا مرا رام کند!
رام کننده شیر در سیرک گرچه ظاهرا مسلط بر شیر است و شیر اسیر وی ولی در اصل عمر و انرژی خود را صرف شیر کرده است و او نیز مراتبی از اسارت را تجربه می کند!
جمله شاهان بنده بنده خودند
جمله خلقان مرده مرده خودند
جمله شاهان پستْ پست خویش را
جمله مستان مستْ مست خویش را
هر که عاشق دیدیش معشوق دان
کو به نسبت هست هم این و هم آن

1395/06/18 09:09
روفیا

خواست پریدن چمن از چابکی
خواست چکیدن سمن از نازکی
این خاصیت هر چیز کامل و perfect است!
پرّندگی!
هنر، عقل، کمال، زیبایی، ادب سبک است، تو گویی زمینی نیست، روی در آسمان دارد،
بنای تاج محل از هزاران تن سنگ ساخته شده است، ولی هنگامی که در طلوع صبح آن ترکیب را نگاه می کنید اصلا وزن آن را احساس نمی کنید، انگار روح است، انگار پر فرشته است، انگار می خواهد بپرّد،
آنجا این شعر نظامی به یاد می آید که:
خواست پریدن چمن از چابکی
ترکیب مرمر سپید با آن فرمهای موزون گنبدی زیر رقص نور خورشید
در عین عظمت، لطافت و ظرافت بسیاری را تداعی می کند گویا اصلا حجیم و وزین نیست!
هرگاه به مکانی رفتید، شعری یا مطلبی خواندید، به موسیقی ای گوش سپردید واحساس خستگی و سنگینی کردید، بدانید آن مکان، آن شعر، آن موسیقی کامل نیست و از نقصی رنج می برد، یک اثر خوب باید ما را یک درجه از جایی که بودیم بالاتر ببرد نه این که ما را بر زمین بدوزد!

1395/06/18 09:09
روفیا

از یاران جانی خواهش میکنم در صورت امکان ابیات گهربار دیگر را معنی کنند، یک کار گروهی زیبا خواهد شد!
معنی بسیاری از ابیات بر من روشن نیست و دریغ می خورم از این چشمه حکمت محروم بمانم، بر من منت میگذارید اگر دعوتم را بپذیرید.

1395/06/18 11:09
مجتبی خراسانی

بسم الله الرحمن الرحیم
رایض من چون ادب آغاز کرد/از گره نه فلکم باز کرد
رایض: رام کننده، کسی که اسبان را ریاضت آموزد. در این جا مقصود شاعر از رایض «دل» است که در بیت قبل از او به «خواجه» (سرور و بزرگ) تعبیر کرده است.
نه فلک: نه آسمان، افلاک قمر و عطارد و زهره و شمس و مریخ و مشتری و زحل و فلک اطلس یا ثوابت و فلک الافلاک.
وقتی که دل شروع کرد به تربیت من، مرا از گرفتاری دربند عوالم مادی رهایی بخشید و سبب شد تا به همۀ وابستگی های این عالم پشت پا بزنم.

1395/06/18 18:09
روفیا

خوش بازگشتید آقای مجتبی خراسانی گرامی
چشم به حضور سبزتان روشن شد.

1395/06/18 21:09
مجتبی خراسانی

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام و عرض ادب. سلامت باشید انشاءالله.
.
از چو منی سر به هزیمت نبرد/صحبت خاکی به غنیمت شمرد
خواجۀ دل در ریاضت دادن و تربیت من پیروز شد و مصاحبت و همنشینی وجود خاکی مرا غنیمت شمرد و از توجه به من دریغ نکرد.
روزی ازین مصر زلیخا پناه/ یوسفیی کرد و برون شد ز چاه
مصر زلیخاه پناه: کنایه از جسم است. خواجۀ دل در پی ریاضت و تربیت من، روزی همچون یوسف از چاه ظلمانی و تاریک جسم و جایگاه هواها و هوس های نفس بیرون جست.

1395/07/26 15:09
روفیا

خواجه گریبان چراغی گرفت
دست من و دامن باغی گرفت
خواجه دل یقه چراغی را گرفت تا با روشن کردن راه دست مرا به دامان باغ برساند!

1395/10/03 10:01
روفیا

سایه سخنگو به لب آفتاب
خط تماس سایه و آفتاب نیز از زیبایی های جهان نور است!
گرچه در ظاهر چنین به نظر می رسد که سایه و آفتاب ضد یکدیگرند ولی در یک خط تماس با هم شریکند.
حتا نظامی می گوید سایه زبان آور و گویا می شود از طریق همان خط تماس که وی آن را به لب آفتاب تشبیه کرده است.
مولوی نیز در این باره می گوید :
سایه گر از خود نشانی می دهد
شمس هر دم نور جانی می دهد
زنده شده ریگ ز تسبیح آب
شاید منظورش همان جنبشی است که ریگ ها با امواج آب پیدا می کنند، گاهی در چشمه ای زلال دیده ایم که امواج لطیف آب موجب شکستی در نور می شوند و چنین به نظر می رسد ریگ های کف چشمه دارند ریز ریز می رقصند.

1398/08/27 08:10
آرش

خیری منشور مرکب شده
مروحه عنبر اشهب شده
خیری به معنای گل شب بو است و زیبایی آنرا به منشور مرکب که نوعی برش سنگهای جواهر مانند الماس و یاقوت و زمرد است تشبیه نموده ، مروحه در زبان عربی به معنای بادبزن است ، شهاب به معنای ردی پراکنده از نور است و اشهب صفت تفضیلی ان از مصدر شهب است به معنای بسیار پراکنده کننده، عنبر هم بوی خوش است که از شکم نهنگ عنبر می گیرند ودر بخوردان یا عود بکار می برند، در این بیت نظامی توصیف بسیار زیبایی از گل شب بو می دهد ، گل شب بو در زیبایی مانند جواهرات تراشیده و در خوش بویی همانند بابزنی است آغشته به عنبر که بوی خوش را در اطراف می پراکند.