بخش ۱۳ - گفتار در فضیلت سخن
جنبش اول که قلم برگرفت
حرف نخستین ز سخن درگرفت
پرده خلوت چو برانداختند
جلوت اول به سخن ساختند
تا سخن آوازه دل در نداد
جان تن آزاده به گل در نداد
چون قلم آمد شدن آغاز کرد
چشم جهان را به سخن باز کرد
بی سخن آوازه عالم نبود
این همه گفتند و سخن کم نبود
در لغت عشق سخن جان ماست
ما سخنیم این طلل ایوان ماست
خط هر اندیشه که پیوستهاند
بر پر مرغان سخن بستهاند
نیست درین کهنهٔ نوخیزتر
موی شکافی ز سخن تیزتر
اول اندیشه، پسینِ شمار
هم سخن است این سخن اینجا بدار
تاجوران تاجورش خواندهاند
وان دگران، آن دگرش خواندهاند
گه به نوای علمش برکشند
گه به نگار قلمش درکشند
او ز علم فتح نمایندهتر
وز قلم اقلیم گشایندهتر
گرچه سخن خود ننماید جمال
پیش پرستندهٔ مشتی خیال
ما که نظر بر سخن افکندهایم
مرده اوییم و بدو زندهایم
سردپیان آتش ازو تافتند
گرمروان آب درو یافتند
اوست درین دِه ز دِه آبادتر
تازهتر از چرخ و کهن زادتر
رنگ ندارد ز نشانی که هست
راست نیاید به زبانی که هست
با سخن آنجا که برآرد علم
حرف زیادست و زبان نیز هم
گرنه سخن رشته جان تافتی
جان سر این رشته کجا یافتی؟
ملک طبیعت به سخن خوردهاند
مهر شریعت به سخن کردهاند
کان سخن ما و زر خویش داشت
هر دو به صراف سخن پیش داشت
کز سخن تازه و زر کهن
گوی چه به گفت سخن به سخن
پیک سخن ره بسر خویش برد
کس نبرد آنچه سخن پیش برد
سیم سخن زن که درم خاک اوست
زر چه سگست آهوی فتراک اوست
صدرنشین تر ز سخن نیست کس
دولت این ملک سخن راست بس
هرچه نه دل بی خبرست از سخن
شرح سخن بیشترست از سخن
تا سخن است از سخن آوازه باد
نام نظامی به سخن تازه باد
بخش ۱۲ - در مقام و مرتبت این نامه: منکه سراینده این نوگلمبخش ۱۴ - برتری سخن منظوم از منثور: چونکه نَسَخته سخن سرسری
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جنبش اول که قلم برگرفت
حرف نخستین ز سخن درگرفت
هوش مصنوعی: هنگامی که قلم شروع به نوشتن کرد، نخستین کلمات از زبان بیرون آمد.
پرده خلوت چو برانداختند
جلوت اول به سخن ساختند
هوش مصنوعی: وقتی که پردهی مخفی را کنار زدند و همه چیز در معرض دید قرار گرفت، اولین کارشان سخن گفتن بود.
تا سخن آوازه دل در نداد
جان تن آزاده به گل در نداد
هوش مصنوعی: تا زمانی که دل احساساتش را بروز ندهد، جان یک انسان آزاد به زیبایی و شگفتیهای زندگی اهمیت نمیدهد.
چون قلم آمد شدن آغاز کرد
چشم جهان را به سخن باز کرد
هوش مصنوعی: زمانی که قلم به حرکت درآمد، شروع به ایجاد و بیان کرد و جهانی را که در خاموشی بود، به سخن گفتن واداشت.
بی سخن آوازه عالم نبود
این همه گفتند و سخن کم نبود
هوش مصنوعی: اگر صحبت و گفت و گو نبود، نام و شهرت جهان نیز به این اندازه نبود. این همه حرف و داستان کم نیست.
در لغت عشق سخن جان ماست
ما سخنیم این طلل ایوان ماست
هوش مصنوعی: عشق، حرفی از دل و جان ماست و ما خود، سخنانی هستیم که در این مکان زیبا و دلنشین وجود داریم.
خط هر اندیشه که پیوستهاند
بر پر مرغان سخن بستهاند
هوش مصنوعی: هر فکر و اندیشهای که به هم متصل شدهاند، به مانند پرهای مرغان سخنآور به هم وابسته و مرتبط هستند.
نیست درین کهنهٔ نوخیزتر
موی شکافی ز سخن تیزتر
هوش مصنوعی: در این دنیا که همیشه در حال تغییر است، کسی نمیتواند با زبانی تند و بیملاحظه به عمق مسائل پی ببرد یا بر آنها مسلط شود.
اول اندیشه، پسینِ شمار
هم سخن است این سخن اینجا بدار
هوش مصنوعی: ابتدا باید اندیشه کرد، بعد از آن این است که تمامی گفتارها به یکدیگر مرتبط هستند. پس بهتر است این موضوع را در اینجا بررسی کنیم.
تاجوران تاجورش خواندهاند
وان دگران، آن دگرش خواندهاند
هوش مصنوعی: تاجوران را تاجوران نامیدهاند و دیگران هم آن را به نامی دیگر میشناسند.
گه به نوای علمش برکشند
گه به نگار قلمش درکشند
هوش مصنوعی: گاهی با صدای علمش تو را به اوج میکشانند و گاهی با زیبایی خط نگارش او تو را مجذوب میکنند.
او ز علم فتح نمایندهتر
وز قلم اقلیم گشایندهتر
هوش مصنوعی: او در علم و دانش از کسی که کشورها را فتح میکند، برتر است و در نوشتن و قلمزدن از کسی که سرزمینها را گشودهتر است.
گرچه سخن خود ننماید جمال
پیش پرستندهٔ مشتی خیال
هوش مصنوعی: هرچند که زیبایی به طور مستقیم خود را نشان نمیدهد، اما دلباختگان به آن همچنان به خاطر تصورات خود به آن میبالند.
ما که نظر بر سخن افکندهایم
مرده اوییم و بدو زندهایم
هوش مصنوعی: ما که به سخنان او توجه کردهایم، انگار که مردهایم و تنها با او هستیم و به او زندگی میبخشیم.
سردپیان آتش ازو تافتند
گرمروان آب درو یافتند
هوش مصنوعی: آتش سرد از او شعلهور شد و روانهای گرم در آن آب پیدا کردند.
اوست درین دِه ز دِه آبادتر
تازهتر از چرخ و کهن زادتر
هوش مصنوعی: او در این روستا از تمام زیباییها و طراوتها تازهتر است و از فرسودگی و قدمت چرخ زمان نیز پیشی گرفته است.
رنگ ندارد ز نشانی که هست
راست نیاید به زبانی که هست
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که رنگ و نشانهای که وجود دارد، نمیتواند به درستی با کلمات بیان شود و حقیقت نمیتواند به راحتی در قالب سخن مجسم گردد.
با سخن آنجا که برآرد علم
حرف زیادست و زبان نیز هم
هوش مصنوعی: در آنجا که علم وجود دارد، صحبتها و کلمات بسیار است و زبان نیز به خوبی به بیان آنها میپردازد.
گرنه سخن رشته جان تافتی
جان سر این رشته کجا یافتی؟
هوش مصنوعی: اگر به دنبال عمق و راز گفتار حقیقی هستی، چگونه میتوانی جان و روح خود را در این کلام پیدا کنی؟
ملک طبیعت به سخن خوردهاند
مهر شریعت به سخن کردهاند
هوش مصنوعی: جهان طبیعت در حال گفتگو است و قوانین الهی نیز در این مکالمه به بیان در آمدهاند.
کان سخن ما و زر خویش داشت
هر دو به صراف سخن پیش داشت
هوش مصنوعی: سخن ما و طلایمان هر دو به تاجر کلام ارائه شد.
کز سخن تازه و زر کهن
گوی چه به گفت سخن به سخن
هوش مصنوعی: از گفتار نو و تازه و هم از کلام قدیم و ارزشمند، چه بهرهای میبرم؟ فقط گفتمان را به گفتمان وصل نکن.
پیک سخن ره بسر خویش برد
کس نبرد آنچه سخن پیش برد
هوش مصنوعی: پیام کلام به خودی خود به مقصد میرسد و هیچکس نمیتواند آنچه را که این کلام به جلو میبرد، با خود ببرد.
سیم سخن زن که درم خاک اوست
زر چه سگست آهوی فتراک اوست
هوش مصنوعی: حرف زدن با او به اندازهی ارزش خاکش هم نیست، او مانند سگی است که به دنبال آهو میگردد.
صدرنشین تر ز سخن نیست کس
دولت این ملک سخن راست بس
هوش مصنوعی: هیچکس در بیان و سخنوری از دیگران بالاتر نیست؛ چون این سرزمین، سرزمین حقایق و سخنهای راستین است.
هرچه نه دل بی خبرست از سخن
شرح سخن بیشترست از سخن
هوش مصنوعی: هر چه دل از موضوعی بیخبر باشد، توضیحات و تفاسیر بیشتری درباره آن وجود دارد.
تا سخن است از سخن آوازه باد
نام نظامی به سخن تازه باد
هوش مصنوعی: تا زمانی که صحبت از سخن است، نام نظامی در دنیای ادب و شعر همچنان مثل بادی تازه و نو شنیده میشود.
حاشیه ها
1393/07/08 05:10
جنبش اول که قلم بر گرفت. درست است
1398/06/15 20:09
رضا یاهو
بیت سوم : تا سخن آوازه "به" دل در نداد ؛درست است .
1400/09/23 20:11
محسن رضایی
1402/04/13 11:07
احمد کیایی
بیت ۹ (اول اندیشه پسین شمار) یادآور بیتی از فردوسی در دیباجه شاهنامه است که بنظر میرسد نظامی از وی اقتباس کرده است:
نخستین فکرت پسین شمار
تویی خویشتن را به بازی مدار