گنجور

بخش ۱۲ - در مقام و مرتبت این نامه

من‌که سراینده این نوگلم
باغ ترا نغمه‌سرا بلبلم
در ره عشقت نفسی می‌زنم
بر سر کویت جرسی می‌زنم
عاریت کس نپذیرفته‌ام
آنچه دلم گفت بگو گفته‌ام
شعبدهٔ تازه برانگیختم
هیکلی از قالب نو ریختم
صبح‌دمی چند ادب آموختم
پرده ز سحر سحری دوختم
مایه درویشی و شاهی در او
مخزن اسرار الهی در او
بر شکر او ننشسته مگس
نی مگس او شکر آلود کس
نوح درین بحر سپر بِفکَنَد
خضر درین چشمه سبو بشکند
بر همه شاهان ز پی این جمال
قرعه زدم نام تو آمد به فال
نامه دو آمد ز دو ناموس‌گاه
هر دو مسجل به دو بهرام‌شاه
آن زری از کان کهن ریخته
وین دری از بحر نو انگیخته
آن به‌در آورده ز غزنی علَم
وین زده بر سکهٔ رومی رقم
گرچه در آن سکه سخن چون زرست
سکه زر من از آن بهترست
گر کم از آن شد بُنِه و بار من
بهتر از آنست خریدار من
شیوه غریب است مشو نامجیب
گر بنوازیش نباشد غریب
کاین سخن رسته‌تر از نقش باغ
عاریت‌افروز نشد چون چراغ
اوست در این ده زده آبادتر
تازه‌تر از چرخ و کهن زادتر
رنگ ندارد ز نشانی که هست
راست نیاید به زبانی که هست
خوان ترا این دو نواله سخن
دست نکرده‌ست بر او دست‌کن
گر نمکش هست‌، بخور نوش باد
ورنه ز یاد تو فراموش باد
با فلک آن‌شب که نشینی به خوان
پیش من افکن قدری استخوان
کاخر لاف سَگیَّت می‌زنم
دبدبهٔ بندِگیَّت می‌زنم
از ملکانی که وفا دیده‌ام
بستن خود بر تو پسندیده‌ام
خدمتم آخر به وفایی کشد
هم سر این رشته به جایی کشد
گرچه بدین درگه پایندگان
روی نهادند ستایندگان
پیش نظامی به حساب ایستند
او دگرست این دگران کیستند
من که درین منزل‌شان مانده‌ام
مرحله‌ای پیش‌تَرَک رانده‌ام
تیغ ز الماس زبان ساختم
هر که پس آمد سرش انداختم
تیغ نظامی که سر‌انداز شد
کند نشد گرچه کهن‌ساز شد
گرچه خود این پایهٔ بی‌همسری‌ست
پای مرا هم سر بالاتری‌ست
اوج بلند‌ست، در او می‌پرم
باشد کز همت خود برخورم
تا مگر از روشنی رای تو
سر نهم آنجا که بود پای تو
گَرد تو گیرم که به گردون رَسَم
تا نرسانی تو مرا‌، چون رَسَم‌؟
بود بسیجم که در این یک‌دو ماه
تازه کنم عهد زمین‌بوس شاه
گرچه درین حلقه که پیوسته‌اند
راه برون آمدنم بسته‌اند
پیش تو از بهر فزون آمدن
خواستم از پوست برون آمدن
باز چو دیدم همه ره شیر بود
پیش و پسم دشنه و شمشیر بود
لیک درین خطهٔ شمشیر بند
بر تو کنم خطبه به بانگ بلند
آب سخن بر درت افشانده‌ام
ریگ منم این که به‌جا مانده‌ام
ذره صفت پیش تو ای آفتاب
باد دعای سحرم مستجاب
گشته دلم بحر گهر ریز تو
گوهر جانم کمر آویز تو
تا شب و روزست شبت روز باد
گوهر شاهیت شب‌افروز باد
این سریت باد به نیک‌اختری
بهتر باد آن سریت زین سری

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

من‌که سراینده این نوگلم
باغ ترا نغمه‌سرا بلبلم
هوش مصنوعی: من که این گل تازه را در باغ تو پرورش داده‌ام، مانند بلبل نغمه‌سرا هستم.
در ره عشقت نفسی می‌زنم
بر سر کویت جرسی می‌زنم
هوش مصنوعی: در مسیر عشق تو، هر لحظه خود را به سر کوی تو می‌زنم.
عاریت کس نپذیرفته‌ام
آنچه دلم گفت بگو گفته‌ام
هوش مصنوعی: من چیزی از دیگران به امانت نگرفته‌ام و هر آنچه دل به من گفت را با صدای بلند بیان کرده‌ام.
شعبدهٔ تازه برانگیختم
هیکلی از قالب نو ریختم
هوش مصنوعی: من یک شعبدهٔ جدید ایجاد کرده‌ام و شکلی تازه و نو ساخته‌ام.
صبح‌دمی چند ادب آموختم
پرده ز سحر سحری دوختم
هوش مصنوعی: در اوایل صبح، مدتی آموزش‌های اخلاقی و آداب را گذرانیدم و بر پرده‌ی زیبایی که در دل صبح نشسته بود، نقش و طرحی زدم.
مایه درویشی و شاهی در او
مخزن اسرار الهی در او
هوش مصنوعی: در او هم ثروت و قدرت وجود دارد، هم درک عمیق از رازهای آسمانی و الهی.
بر شکر او ننشسته مگس
نی مگس او شکر آلود کس
هوش مصنوعی: مگس بر روی شکر نمی‌نشیند، مگر اینکه آن شکر متعلق به خود او باشد، بنابراین هیچ‌کس دیگری نمی‌تواند به آن شکر دسترسی داشته باشد.
نوح درین بحر سپر بِفکَنَد
خضر درین چشمه سبو بشکند
هوش مصنوعی: نوح در این دریا خود را محفوظ می‌داند و خضر در این چشمه ظرف خود را می‌شکند.
بر همه شاهان ز پی این جمال
قرعه زدم نام تو آمد به فال
هوش مصنوعی: برای دیدن زیبایی‌ات، بر هر پادشاهی تکیه کردم و نام تو در قرعه‌کشی سرنوشت به من رسید.
نامه دو آمد ز دو ناموس‌گاه
هر دو مسجل به دو بهرام‌شاه
دو ناموس‌گاه سنایی است و نظامی. «حدیقه سنایی‌» به‌نام بهرام‌شاه غزنوی شد و «مخزن الاسرار‌» به‌نام بهرام‌شاه سلجوقی.‌
آن زری از کان کهن ریخته
وین دری از بحر نو انگیخته
هوش مصنوعی: این زری که از معدن قدیمی به بیرون آمده، و این دریا که از عمق جدیدی به وجود آمده است.
آن به‌در آورده ز غزنی علَم
وین زده بر سکهٔ رومی رقم
هوش مصنوعی: او پرچمی از غزنی بر افراشته و نشانی از خود بر سکهٔ روم به جا گذاشته است.
گرچه در آن سکه سخن چون زرست
سکه زر من از آن بهترست
هوش مصنوعی: اگرچه سخن در آن سکه مانند طلاست، اما سکه طلا من از آن بهتر است.
گر کم از آن شد بُنِه و بار من
بهتر از آنست خریدار من
هوش مصنوعی: اگر ارزش من کمتر از آنچه است که نشان می‌دهد، خریدار من از خود من بهتر است.
شیوه غریب است مشو نامجیب
گر بنوازیش نباشد غریب
هوش مصنوعی: اگر با مهربانی و محبت رفتار کنی، دیگر غریب و بیگانه نخواهد بود. پس از نوع رفتار خود مراقبت کن.
کاین سخن رسته‌تر از نقش باغ
عاریت‌افروز نشد چون چراغ
هوش مصنوعی: این گفته از عمق و زیبایی بیشتری برخوردار است و نمی‌توان آن را به سادگی با یک تصویر میان باغ عاریه‌ای مقایسه کرد. به عبارت دیگر، این کلام به اندازه یک چراغ روشنی و نورانی است و فراتر از زیبایی‌های سطحی است که در یک باغ زینتی وجود دارد.
اوست در این ده زده آبادتر
تازه‌تر از چرخ و کهن زادتر
هوش مصنوعی: او در این ده، از همگان جدیدتر و شاداب‌تر است و در عین حال، نسبت به چرخ زمان و چیزهای کهنه، تجربه و فرهیختگی بیشتری دارد.
رنگ ندارد ز نشانی که هست
راست نیاید به زبانی که هست
هوش مصنوعی: نشانه‌ای برای طرز واقعی بودن وجود ندارد و نمی‌توان به کلامی که به کار می‌رود، اتکا کرد.
خوان ترا این دو نواله سخن
دست نکرده‌ست بر او دست‌کن
این دو نوالهٔ سخن که بر خوان تو گذاشته‌ام دست‌‌خورده کسی نیست و تازه است‌؛
گر نمکش هست‌، بخور نوش باد
ورنه ز یاد تو فراموش باد
هوش مصنوعی: اگر در زندگی‌ات طعم خوبی وجود دارد، از آن لذت ببر؛ و اگر نیست، بهتر است فراموشش کنی.
با فلک آن‌شب که نشینی به خوان
پیش من افکن قدری استخوان
هوش مصنوعی: آن شب که در کنار آسمان نشسته‌ای، لطفا مقداری از غذا را به من بده.
کاخر لاف سَگیَّت می‌زنم
دبدبهٔ بندِگیَّت می‌زنم
هوش مصنوعی: در آخر سر تا می‌توانم از خودم و بزرگی‌ات تعریف و تمجید می‌کنم و به قدرت و عظمت تو می‌افزارم.
از ملکانی که وفا دیده‌ام
بستن خود بر تو پسندیده‌ام
هوش مصنوعی: از میان کسانی که عهد و وفا را تجربه کرده‌ام، به تو عشق ورزیدم و این انتخاب را پسندیده‌ام.
خدمتم آخر به وفایی کشد
هم سر این رشته به جایی کشد
هوش مصنوعی: خدمت و وفای من در نهایت به جایی خواهد انجامید و این رشته به نتیجه‌ای خواهد رسید.
گرچه بدین درگه پایندگان
روی نهادند ستایندگان
هوش مصنوعی: اگرچه انسان‌های پایدار و ماندگار به این درگاه وارد شدند، کسانی که شما را ستایش کردند نیز حضور دارند.
پیش نظامی به حساب ایستند
او دگرست این دگران کیستند
هوش مصنوعی: در مقابل یک نظامی ایستاده‌اند و او به تازگی متوجه شده که دیگران که هستند.
من که درین منزل‌شان مانده‌ام
مرحله‌ای پیش‌تَرَک رانده‌ام
هوش مصنوعی: من که در این خانه مانده‌ام، یک قدم جلوتر از تو حرکت کرده‌ام.
تیغ ز الماس زبان ساختم
هر که پس آمد سرش انداختم
هوش مصنوعی: من چنان زبانی تند و برنده دارم که هرکس به من نزدیک شود، سرش را به زیر می‌آورم.
تیغ نظامی که سر‌انداز شد
کند نشد گرچه کهن‌ساز شد
هوش مصنوعی: تیغی که از آن زمان به عنوان سلاح استفاده می‌شد، هرچند کهنه و قدیمی شده است، اما هنوز هم هیچ‌گاه کند نشده و کارایی خود را حفظ کرده است.
گرچه خود این پایهٔ بی‌همسری‌ست
پای مرا هم سر بالاتری‌ست
اگر‌چه در این پایه که هستم هم‌پایه‌ای نیست و «‌مخزن‌الاسرار» را هم‌پایه و هم‌سری نیست اما پای من سر و قصد بالاتری دارد.
اوج بلند‌ست، در او می‌پرم
باشد کز همت خود برخورم
هوش مصنوعی: به اوج بلندی می‌روم و پرواز می‌کنم، امید دارم که به تلاش و اراده‌ام دست یابم.
تا مگر از روشنی رای تو
سر نهم آنجا که بود پای تو
هوش مصنوعی: من می‌خواهم در جایی که تو حضور داری و نور فکر و اندیشه‌ات می‌تابد، قدم بگذارم.
گَرد تو گیرم که به گردون رَسَم
تا نرسانی تو مرا‌، چون رَسَم‌؟
هوش مصنوعی: من به دور تو می‌چرخم تا به آسمان برسم، اما اگر تو مرا به آنجا نرسانی، چگونه به آن‌جا خواهم رسید؟
بود بسیجم که در این یک‌دو ماه
تازه کنم عهد زمین‌بوس شاه
هوش مصنوعی: من به مدت یک یا دو ماه تصمیم دارم که دوباره با پادشاه بیعت کنم و به او احترام بگذارم.
گرچه درین حلقه که پیوسته‌اند
راه برون آمدنم بسته‌اند
هوش مصنوعی: با وجود اینکه در این جمع و حلقه، راهی برای خروج من وجود ندارد، اما من همچنان به دنبال راهی برای رهایی هستم.
پیش تو از بهر فزون آمدن
خواستم از پوست برون آمدن
هوش مصنوعی: در حضور تو خواسته‌ام که بیشتر شوم، اما این آرزو باعث می‌شود که از خودم فراتر بروم و چیزی جدید از من نمایان شود.
باز چو دیدم همه ره شیر بود
پیش و پسم دشنه و شمشیر بود
هوش مصنوعی: وقتی که دوباره نگاه کردم، دیدم که تمام راه پر از خطر است و در جلو و عقب، چاقو و شمشیر وجود دارد.
لیک درین خطهٔ شمشیر بند
بر تو کنم خطبه به بانگ بلند
هوش مصنوعی: اما در این سرزمین با شدت و قاطعیت بر تو سخن می‌رانم و پیامم را با صدای بلند اعلام می‌کنم.
آب سخن بر درت افشانده‌ام
ریگ منم این که به‌جا مانده‌ام
هوش مصنوعی: من سخن خود را مانند آب در آستانه‌ات پاشیدم و اکنون فقط من هستم که به‌جا مانده‌ام.
ذره صفت پیش تو ای آفتاب
باد دعای سحرم مستجاب
هوش مصنوعی: ای خورشید، من مانند ذره‌ای کوچک در مقابل تو هستم و هرگاه سحر می‌رسد، دعای من به اجابت می‌رسد.
گشته دلم بحر گهر ریز تو
گوهر جانم کمر آویز تو
هوش مصنوعی: دل من مانند دریا شده و پر از جواهراتی است که تو به من داده‌ای. جان من به گردن تو آویزان است و وابسته به توست.
تا شب و روزست شبت روز باد
گوهر شاهیت شب‌افروز باد
هوش مصنوعی: تا زمانی که شب و روز وجود دارد، شب تو مانند روز باشد و گوهر با ارزش تو، چون نور شب را روشن کند.
این سریت باد به نیک‌اختری
بهتر باد آن سریت زین سری
هوش مصنوعی: بهتر است که باد نیروی خود را به سمت انسان‌های نیکو و خوش‌ختری بفرستد، زیرا این حرکت از آن سری که نیکو نیست، ارزشمندتر خواهد بود.

حاشیه ها

1393/07/01 17:10
میر هدایت

در بیت هفتم در چاپ سنگی چنین امده :
صبحدمی چند ادب اموخته
....
که از انچه اینجا ذکر گردیده بسی سلیستر و روانتر است

1394/10/27 09:12
بینوا

جناب میرهدایت گرامی
عنایت نفرمودید !سخن از شخص است (نظامی)بنابراین صبح رو درست است

1398/02/16 21:05
Alireza Taheri

در بیت سوم واژه "از" افتاده، وزن مغشوش شده:
عاریت از کس نپذیرفته ام
نه عاریت کس نپذیرفته ام.

1398/02/16 23:05
محسن ، ۲

Alireza جان
همان
عاریتِ کس نپذیرفته ام صحیح است ، وزن هم همینطور
و به همان ماناست که شما آوردید

1400/01/29 13:03
مسلم

سلام با دستکاری اشعار و و حذف نام پادشاه و توضیحاتی که در مدح پادشاه کرده و امکان سرچ برای شناخت پادشاه که که بود چه کرده که نظامی خود را سگ او می داند و طلب استخوان می کند جای بسی تعجب است پادشاهی همجنسگرا و ظالم که بدست جوانی که مورد سوءاستفاده و لذت او بود کشته شد ...

1402/06/15 21:09
جهن یزداد

مخزن الاسرار را نظامی برای بهرامشاه شاه آذربایجان شاه ارزنگان سرود و  نزد او فرستاد و پنج هزار دینار و پنج استر رهوار  او را بخشید  و این شاه شصت سال بر تخت نشست  چگونه جوانی او را کشت؟

1402/06/15 21:09
جهن یزداد

پایندگان بچم پایدار

1403/03/23 03:05
فرهود

نیم نگاهی به مخزن‌الاسرار نظامی - دکتر الهی قمشه‌ای

پیوند به وبگاه رسمی دکتر الهی قمشه‌ای