بخش ۱۰ - در مدح ملک فخرالدین بهرامشاه بن داود
من که درین دایرهٔ دهربند
چون گره نقطه شدم شهربند
دسترس پایگشاییم نیست
سایه ولی فرّ هماییم نیست
پای فرو رفته بدین خاک در
با فلکم دست به فتراک در
فرق به زیر قدم انداختم
وز سر زانو قدمی ساختم
گشته ز بس روشنیِ روی من
آینه دل سرِ زانوی من
من که به این آینه پرداختم
آینهٔ دیده درانداختم
تا ز کدام آینه تابی رسد
یا ز کدام آتشم آبی رسد
چون نظر عقل به رای درست
گرد جهان دست برآورد چست
دید از آن مایه که در همّت است
پایهدهی را که ولینعمت است
شاه قویطالعِ فیروزچنگ
گلبن این روضه فیروزه رنگ
خضرِ سکندرمنشِ چشمهرای
قطب رصد بند مجسطی گشای
آنکه ز مقصود وجود اول است
و آیت مقصود بدو منزل است
شاه فلک تاج سلیماننگین
مفخر آفاق ملک فخر دین
نسبت داودی او کرده چست
بر شرفش نام سلیمان درست
رایت اسحاق ازو عالی است
ضدش اگر هست سماعیلی است
یکدلهٔ ششجهت و هفتگاه
نقطهٔ نُه دایره بهرام شاه
آنکه ز بهرامی او وقتِ زور
گور بوَد بهره بهرام گور
مفخر شاهان به تواناتری
نامور دهر به داناتری
خاصکنِ ملک جهان بر عموم
هم مَلِکِ ارمن و هم شاهِ روم
سلطنت اورنگ خلافت سریر
روم ستانندهیِ ابخاز گیر
عالم و عادلترِ اهل وجود
محسن و مکرمترِ ابنای جود
دین فلک و دولت او اخترست
ملک صدف خاک درش گوهرست
چشمه و دریاست به ماهی و در
چشمه آسوده و دریای پر
با کفَش این چشمهٔ سیمابریز
خوانده چو سیماب گریزا گریز
خندهزنان از کمرش لعلِ ناب
بر کمرِ لعلکشِ آفتاب
آفت این پنجره لاجورد
پنجه در او زد که بدو پنجه کرد
کوس فلک را جرسش بشکند
شیشه مه را نفسش بشکند
خوب سرآغازتر از خرمی
نیک سرانجامتر از مردمی
جام سخا را که کفش ساقی است
باقی بادا که همین باقی است
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
من که درین دایرهٔ دهربند
چون گره نقطه شدم شهربند
هوش مصنوعی: من که در این دایرهٔ زمان مانند یک گرهای هستم که به یک نقطه محدود شدهام و گرفتار اسیر این دنیا شدهام.
دسترس پایگشاییم نیست
سایه ولی فرّ هماییم نیست
هوش مصنوعی: ما در دسترسی به راهها و فرصتها محدودیم، اما در عین حال در مقام و منزلت خود از رشد و لطافت بینصیب نیستیم.
پای فرو رفته بدین خاک در
با فلکم دست به فتراک در
هوش مصنوعی: پای تو در این خاک فرو رفته و دستت در آسمان به دام افتاده است.
فرق به زیر قدم انداختم
وز سر زانو قدمی ساختم
هوش مصنوعی: من به زیر پایم نگاه کردم و از زانویم قدمی برداشتم.
گشته ز بس روشنیِ روی من
آینه دل سرِ زانوی من
هوش مصنوعی: به خاطر نور و درخشندگی چهرهام، آینه در دل دیگران شکسته و به زمین افتاده است.
من که به این آینه پرداختم
آینهٔ دیده درانداختم
هوش مصنوعی: من که به خودم نگاه کردم و به عمق وجودم توجه کردم.
تا ز کدام آینه تابی رسد
یا ز کدام آتشم آبی رسد
هوش مصنوعی: از کدام آینه تصویر روشن میشود یا از کدام آتش، آب زنده بیرون میآید؟
چون نظر عقل به رای درست
گرد جهان دست برآورد چست
هوش مصنوعی: زمانی که عقل به تصمیم منطقی و درست خود نگاه کند، همه چیز به طور منظم و صحیح دست به عمل میزند.
دید از آن مایه که در همّت است
پایهدهی را که ولینعمت است
هوش مصنوعی: با توجه به آرزو و تلاش خود، برای شخصی که به تو کمک میکند و شخصیت محترم و بزرگی دارد، تلاش کن و پایهگذار خوبی برای آیندهات باش.
شاه قویطالعِ فیروزچنگ
گلبن این روضه فیروزه رنگ
هوش مصنوعی: شاه خوشبخت و پیروزی به مانند گلی در باغی زیبا و خوشرنگ میدرخشد.
خضرِ سکندرمنشِ چشمهرای
قطب رصد بند مجسطی گشای
هوش مصنوعی: خضر که نماد دانش و بصیرت است، در کنار سکندر، در چشمهای قرار دارد که ارتباطی با رصدخانه و علم نجوم دارد. او با جستجوی خود در تلاش است تا رازهای عمیقتری از علم و معرفت را کشف کند.
آنکه ز مقصود وجود اول است
و آیت مقصود بدو منزل است
هوش مصنوعی: آن کسی که وجود اصلی و حقیقت او هدف همه چیز است و نشانهای از آن هدف در جهان وجود دارد.
شاه فلک تاج سلیماننگین
مفخر آفاق ملک فخر دین
هوش مصنوعی: پادشاهی که بر چرخ گردون حکومت میکند، همانند تاج سلیمان است که زینتبخش آسمانها و افتخار سرزمینها و دینهاست.
نسبت داودی او کرده چست
بر شرفش نام سلیمان درست
هوش مصنوعی: توانمندی داود به او نسبت داده شده و او برتری خود را از نام سلیمان به خوبی نشان میدهد.
رایت اسحاق ازو عالی است
ضدش اگر هست سماعیلی است
هوش مصنوعی: اگرچه اسحاق در مرتبهای بالاست، اما در مقابل او فردی نیز وجود دارد که به عنوان معیاری برای سنجش او شناخته میشود.
یکدلهٔ ششجهت و هفتگاه
نقطهٔ نُه دایره بهرام شاه
هوش مصنوعی: شخصیتی با قلبی یکسان و پایدار، که در همه جهات و در هر زمان، مرکز و نقطهای مهم و برجسته است.
آنکه ز بهرامی او وقتِ زور
گور بوَد بهره بهرام گور
هوش مصنوعی: آن کسی که از وقت قدرت و توانمندی بهرام بهرهمند شده باشد، باید بداند که در زمان او، باید به گور و مرگ فکر کند.
مفخر شاهان به تواناتری
نامور دهر به داناتری
هوش مصنوعی: تو از پادشاهان برتر و نامی تر از دیگران هستی و در دانش و آگاهی نیز سرآمدی.
خاصکنِ ملک جهان بر عموم
هم مَلِکِ ارمن و هم شاهِ روم
هوش مصنوعی: سلطنت و قدرت خاص خداوند بر تمامی موجودات است؛ او هم فرمانروای ارمنستان است و هم پادشاه روم.
سلطنت اورنگ خلافت سریر
روم ستانندهیِ ابخاز گیر
هوش مصنوعی: سلطنت و حکومت به اندازهای مهم و با ارزش است که بر تخت سلطنت روم، حاکمیت و قدرتی درخشان دارد، همچنانکه بر سرزمین ابخاز نیز تسلط دارد.
عالم و عادلترِ اهل وجود
محسن و مکرمترِ ابنای جود
هوش مصنوعی: دانشمند و دادگرترین فرد در دنیا، با بزرگی و احترامتر از دیگران است.
دین فلک و دولت او اخترست
ملک صدف خاک درش گوهرست
هوش مصنوعی: آسمان و نظام آن منبع دین و راه درست زندگی هستند، و دولت و مقام به مانند ستارهای در آسمان میدرخشد. در میان این دنیای مادی، خاک مانند صدفی است که درونش جواهرات گرانبها نهفته است.
چشمه و دریاست به ماهی و در
چشمه آسوده و دریای پر
هوش مصنوعی: چشمه و دریا هر کدام ویژگیهای خاص خود را دارند؛ ماهی در چشمه در آرامش و راحتی زندگی میکند، در حالی که دریا پر از جنب و جوش و زندگی است.
با کفَش این چشمهٔ سیمابریز
خوانده چو سیماب گریزا گریز
هوش مصنوعی: با پای خود به این چشمهٔ درخشان نزدیک شو، اما به خاطر رنگین و زیباییاش دوری کن و از آن فاصله بگیر.
خندهزنان از کمرش لعلِ ناب
بر کمرِ لعلکشِ آفتاب
هوش مصنوعی: در حالی که با خوشحالی میخندد، جواهر ارزشمندی به کمرش آویزان است که به زیبایی و درخشش خورشید اشاره دارد.
آفت این پنجره لاجورد
پنجه در او زد که بدو پنجه کرد
آفت این آسمان چنگ زد در هرکس که بدو پنجه کرد. (پنجه کردن یعنی در افتادن)
کوس فلک را جرسش بشکند
شیشه مه را نفسش بشکند
مصرع اول: بانگ جرس او از کوس جنگی فلک بلندآوازتر است.
خوب سرآغازتر از خرمی
نیک سرانجامتر از مردمی
هوش مصنوعی: چیزی بهتر از خوشحالی در آغاز نیست و چیزی نیکوتر از مردمدوستی در پایان وجود ندارد.
جام سخا را که کفش ساقی است
باقی بادا که همین باقی است
هوش مصنوعی: جامی که نشانه بخشندگی و سخاوت است، که در دست ساقی قرار دارد، امیدوارم همیشه باقی بماند، چرا که تنها همین باقی میماند.