بخش ۵ - در مدح شروانشاه اخستان بن منوچهر
سر خیل سپاه تاجداران
سر جملهٔ جمله شهریاران
خاقان جهان ملک معظم
مطلق ملک الملوک عالم
دارندهٔ تخت پادشاهی
دارای سپیدی و سیاهی
صاحب جهت جلال و تمکین
یعنی که جلال دولت و دین
تاج ملکان ابوالمظفر
زیبندهٔ ملک هفت کشور
شروانشه آفتاب سایه
کیخسرو کیقباد پایه
شاه سخن اخستان که نامش
مهری است که مهر شد غلامش
سلطان به ترک چتر گفته
پیدا نه خلیفهٔ نهفته
بهرام نژاد و مشتری چهر
در صدف ملک منوچهر
زین طایفه تا به دور اول
شاهیش به نسل در مسلسل
نطفهاش که رسیده گاه بر گاه
تا آدم هست شاه بر شاه
در ملک جهان که باد تا دیر
کوته قلم و دراز شمشیر
اورنگ نشین ملک بینقل
فرمانده بینقیصه چون عقل
گردنکش هفت چرخ گردان
محراب دعای هفت مردان
رزاق نه، کهآسمان ارزاق
سردار و سریردار آفاق
فیاضهٔ چشمهٔ معانی
دانای رموز آسمانی
اسرار دوازده علومش
نرم است چنانکه مهر مومش
این هفت قواره شش انگشت
یک دیده چهار دست و نه پشت
تا بر نکشد ز چنبرش سر
مانده است چو حلقه سر به چنبر
دریای خوشاب نام دارد
زو آب حیات وام دارد
کان از کف او خراب گشته
بحر از کرمش سراب گشته
زین سو ظفرش جهان ستاند
زان سو کرمش جهان فشاند
گیرد به بلارک روانه
بخشد به جناح تازیانه
کوثر چکد از مشام بختش
دوزخ جهد از دماغ لختش
خورشید ممالک جهان است
شایستهٔ بزم و رزم از آن است
مریخ به تیغ و زهره با جام
بر راست و چپش گرفته آرام
زهره دهدش به جام یاری
مریخ کند سلیح داری
از تیغش کوه لعل خیزد
وز جام چو کوه لعل ریزد
چون بنگری آن دو لعل خونخوار
خونی و میی است لعل کردار
لطفش به گه صبوح ساقی
لطفی است چنانکه باد باقی
زخمش که عدو بدوست مقهور
زخمی است که چشمزخم ازو دور
در لطف چو باد صبح تازد
هرجا که رسد جگر نوازد
در زخم چو صاعقه است قتال
بر هر که فتاد سوخت در حال
لطف از دم صبح جان فشانتر
زخم از شب هجر جانستانتر
چون سنجق شاهیاش بجنبد
پولادین صخره را بسنبد
چون طرهٔ پرچمش بلرزد
غوغای زمین جوی نیرزد
در گردش روزگار دیر است
کهآتش زبر است و آب زیر است
تا او شده شهسوار ابرش
بگذشت محیط آب از آتش
قیصر به درش جنیبه داری
فغفور گدای کیست باری
خورشید بدان گشادهرویی
یک عطسهٔ بزم اوست گویی
وان بدر که نام او منیر است
در غاشیه داریاش حقیر است
گویند که بود تیر آرش
چون نیزه عادیان سنانکش
با تیر و کمان آن جهانگیر
در مجری ناوک افتد آن تیر
گویند که داشت شخص پرویز
شکلی و شمایلی دلاویز
با گرد رکابش ار ستیزد
پرویز به قایمی بریزد
بر هر که رسید تیغ تیزش
بربست اجل ره گریزش
بر هر زرهی که نیزه رانده
یک حلقه در آن زره نمانده
زوبینش به زخم نیم خورده
شخص دو جهان دو نیم کرده
در مهر چو آفتاب ظاهر
در کینه چو روزگار قاهر
چون صبح به مهر بینظیر است
چون مهر به کینه شیرگیر است
بربست به نام خود به شش حرف
گرد کمر زمانه شش طرف
از شش زدن حروف نامش
بر نرد شده ندب تمامش
گر دشمن او چو پشه جوشد
با صرصر قهر او نکوشد
چون موکب آفتاب خیزد
سایه به طلایه خود گریزد
آنجا که سمند او زند سم
شیر از نمط زمین شود گم
تیرش چو برات مرگ راند
کس نامهٔ زندگی نخواند
چون خنجر جزع گون برآرد
لعل از دل سنگ خون برآرد
چون تیغ دو رویه برگشاید
ده ده سر دشمنان رباید
بر دشمن اگر فراسیاب است
تنها زدنش چو آفتاب است
لشگر گره کمر نبسته
کو باشد خصم را شکسته
چون لشگر او بدو رسیده
از لشگر خصم کس ندیده
صد رستمش ارچه در رکاب است
لشکر شکنیش ازین حساب است
چون بزم نهد به شهریاری
پیدا شود ابر نو بهاری
چندان که وجوه ساز بیند
بخشد نه چنانکه باز بیند
چندان که به روزی او کند خرج
دوران نکند به سالها درج
بخشیدن گوهرش به کیل است
تحریر غلام خیل خیل است
زان جام که جم به خود نبخشید
روزی نبود که صد نبخشید
سفتی جسد جهان ندارد
کز خلعت او نشان ندارد
با جودش مشک قیر باشد
چینی نه که چین حقیر باشد
گیرد به جریدهای حصاری
بخشد به قصیدهای دیاری
آن فیض که ریزد او به یک جوش
دریاش نیاورد در آغوش
زر با دل او که بس فراخ است
گویی نه زر است سنگلاخ است
گر هر شه را خزینه خیزد
شاه اوست کز او خزینه ریزد
با پشهای آن چنان کند جود
کهافزون کندش ز پیل محمود
در سایهٔ تخت پیل سایش
پیلان نکشند پیل پایش
دریای فرات شد ولیکن
دریای روان فرات ساکن
آن روز که روز بار باشد
نوروز بزرگوار باشد
نادیده بگویم از جد و بخت
کاو چون بود از شکوه بر تخت
چون بدر که سر برآرد از کوه
صف بسته ستاره گردش انبوه
یا چشمهٔ آفتاب روشن
کاید به نظاره گاه گلشن
یا پرتو رحمت الهی
کاید به نزول صبحگاهی
هر چشم که بیند آنچنان نور
چشم بد خلق ازو شود دور
یارب تو مرا کهاویس نامم
در عشق محمدی تمامم
زان شه که محمدی جمال است
روزیم کن آنچه در خیال است
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سر خیل سپاه تاجداران
سر جملهٔ جمله شهریاران
هوش مصنوعی: در جمعیت سپاه، سرپرست و فرماندهانی هستند که دارای شکوه و عظمت خاصی هستند. آنها نمایندگان و رهبران این گروه بزرگ به شمار میروند.
خاقان جهان ملک معظم
مطلق ملک الملوک عالم
هوش مصنوعی: پادشاه بزرگ جهان که برتری مطلقی در فرمانروایی دارد و به عنوان سرور همه پادشاهان شناخته میشود.
دارندهٔ تخت پادشاهی
دارای سپیدی و سیاهی
هوش مصنوعی: کسی که سلطنت و قدرت دارد، هم جوانب روشن و مثبت و هم جنبههای تاریک و منفی را در وجود خود میگنجاند.
صاحب جهت جلال و تمکین
یعنی که جلال دولت و دین
هوش مصنوعی: صاحب قدرت و شکوه، یعنی کسی که دارای عظمت و مقام در حکومت و دین است.
تاج ملکان ابوالمظفر
زیبندهٔ ملک هفت کشور
هوش مصنوعی: تاجی که بر سر فرمانروایان قرار دارد، شایستهی سلطنت بر هفت کشور است.
شروانشه آفتاب سایه
کیخسرو کیقباد پایه
هوش مصنوعی: شروان مانند خورشیدی است که سایه کیخسرو و کیقباد را میافکند.
شاه سخن اخستان که نامش
مهری است که مهر شد غلامش
هوش مصنوعی: شاه سخن کسی است که به نام مهر معروف است و مهر به خاطر او مانند یک غلام در خدمت او قرار گرفته است.
سلطان به ترک چتر گفته
پیدا نه خلیفهٔ نهفته
هوش مصنوعی: سلطان به کسی که زیر چتر پنهان شده است، میگوید که خود را نشان بده و دیگر در خفا نباش.
بهرام نژاد و مشتری چهر
در صدف ملک منوچهر
هوش مصنوعی: بهرام، فرزند و نسل شاهانه، و سیاره مشتری با چهرهای زیبا در صدفی که نماد سلطنت منوچهر است، نشان از عظمت و شکوه این دوران دارد.
زین طایفه تا به دور اول
شاهیش به نسل در مسلسل
هوش مصنوعی: از این گروه، تا دور اول سلطنتش را به نسلهای پی در پی سپرده است.
نطفهاش که رسیده گاه بر گاه
تا آدم هست شاه بر شاه
هوش مصنوعی: هر زمانی که نسل آدم وجود دارد، نشان از پدیدهای است که به قدرت و عظمت میرسد و از همان آغاز، وجودش تاثیرگذار و برجسته بوده است.
در ملک جهان که باد تا دیر
کوته قلم و دراز شمشیر
هوش مصنوعی: در سرزمین جهان، که خواب و بیداری در آن مانند باد به سرعت میگذرد، زندگی میتواند به سرعت تغییر کند و ممکن است ما آماده نباشیم.
اورنگ نشین ملک بینقل
فرمانده بینقیصه چون عقل
هوش مصنوعی: سلطان سرزمین که بر تخت نشسته، مانند فرماندهای است که بدون هیچ عیب و نقصی مانند عقل میباشد.
گردنکش هفت چرخ گردان
محراب دعای هفت مردان
هوش مصنوعی: شخصی که به راحتی از قدرت و جایگاه خود استفاده میکند، در حالتی از انحراف و چرخش قرار دارد و در فضای دعا و نیایش، به آرامش و صداقت دست پیدا میکند که نشان دهنده نیروی هفت مرد بزرگ است.
رزاق نه، کهآسمان ارزاق
سردار و سریردار آفاق
هوش مصنوعی: خداوند، نه تنها به عنوان روزیدهنده، بلکه آسمان نیز منبع روزیها و نعمتها برای فرمانروایان و بزرگان جهان است.
فیاضهٔ چشمهٔ معانی
دانای رموز آسمانی
هوش مصنوعی: چشمهای پُر از معانی و دانش در مورد رازهای آسمانی.
اسرار دوازده علومش
نرم است چنانکه مهر مومش
هوش مصنوعی: رازهای دوازده علم او به نرمی و لطافت مانند مهر و موم است.
این هفت قواره شش انگشت
یک دیده چهار دست و نه پشت
هوش مصنوعی: این جمله توصیفی از موجودی عجیب و خاص است که دارای هفت بخش متفاوت میباشد. این موجود شش انگشت، یک چشم، چهار دست و نه پشت دارد. به طور کلی، این توصیف نشاندهنده پیچیدگی و جالب بودن ظاهر این موجود است.
تا بر نکشد ز چنبرش سر
مانده است چو حلقه سر به چنبر
هوش مصنوعی: هرگز نخواهد توانست از دایرهای که در آن گرفتار است، خارج شود، مثل حلقهای که به دور سر قرار گرفته و اجازه نمیدهد آزادانه حرکت کند.
دریای خوشاب نام دارد
زو آب حیات وام دارد
هوش مصنوعی: دریایی به نام خوشاب وجود دارد که آب حیات از آن استخراج میشود.
کان از کف او خراب گشته
بحر از کرمش سراب گشته
هوش مصنوعی: از دست او دریا به دست خود را خراب کرده و به خاطر بخششها و کرمهای او، آنچه به نظر میرسید، بیاهمیت و خیال باطل شده است.
زین سو ظفرش جهان ستاند
زان سو کرمش جهان فشاند
هوش مصنوعی: از این سو پیروزی، جهان را به دست میآورد و از سوی دیگر، رحمتش را بر جهان گسترانده است.
گیرد به بلارک روانه
بخشد به جناح تازیانه
هوش مصنوعی: اگر کسی در راهی سخت و دشوار قرار گیرد، ممکن است آن را با تازیانهای که به دوش خود احساس میکند، به پیش ببرد. یعنی، در شرایط دشوار، انسان باید تلاش کند و با مقاومت، به سوی هدفش پیش برود.
کوثر چکد از مشام بختش
دوزخ جهد از دماغ لختش
هوش مصنوعی: خوشی و نعمت از وجود او سرازیر میشود، در حالی که سختی و عذاب از وضعیت بد او نشأت میگیرد.
خورشید ممالک جهان است
شایستهٔ بزم و رزم از آن است
هوش مصنوعی: خورشید، نماد درخشش و شکوه است که باید در مجالس شادی و همچنین در میدانهای نبرد حضور داشته باشد.
مریخ به تیغ و زهره با جام
بر راست و چپش گرفته آرام
هوش مصنوعی: مریخ با شمشیر و زهره با جام، در دو طرف خود قرار گرفته و در آرامش هستند.
زهره دهدش به جام یاری
مریخ کند سلیح داری
هوش مصنوعی: زهره به او می نوشاند و مریخ به او کمک می کند که سلاحی در اختیار دارد.
از تیغش کوه لعل خیزد
وز جام چو کوه لعل ریزد
هوش مصنوعی: از شمشیر او سنگها به رنگ لعل و زیبایی خارقالعادهای به وجود میآیند و از جامش نیز مایعاتی مانند سنگهای قیمتی سرازیر میشوند.
چون بنگری آن دو لعل خونخوار
خونی و میی است لعل کردار
هوش مصنوعی: وقتی به آن دو گوهر زیبای خونین نگاه میکنی، درمییابی که آنها سرشتی خونین دارند و هر کدام به نوعی یادآور رفتارهای ناپسند هستند.
لطفش به گه صبوح ساقی
لطفی است چنانکه باد باقی
صبوح: مییی است سبک و ملایم که صبحگاه و برای رفع سردرد میخواری و مستی شب دوشین بنوشند.
زخمش که عدو بدوست مقهور
زخمی است که چشمزخم ازو دور
هوش مصنوعی: زخمی که دشمن به او وارد کرده، زخم واقعی و خطرناکی است. اما زخمهایی که به خاطر حسادت یا چشمزخم دیگران بوجود میآید، موقتی و کمخطرتر هستند.
در لطف چو باد صبح تازد
هرجا که رسد جگر نوازد
هوش مصنوعی: زمانی که نسیم صبحگاهی به لطافت میوزد، هر کجا که برود، دلها را شاد و نوازش میکند.
در زخم چو صاعقه است قتال
بر هر که فتاد سوخت در حال
هوش مصنوعی: جراحتی همچون صاعقه بر دل کسی که با او میجنگد، فرود میآید و در همان لحظه باعث سوختن او میشود.
لطف از دم صبح جان فشانتر
زخم از شب هجر جانستانتر
هوش مصنوعی: در آغاز روز، محبت و رحمت بسیار زیبا و دلانگیز است، در حالی که درد و زخم ناشی از جدایی در شب، عمیقتر و رنجآورتر به نظر میرسد.
چون سنجق شاهیاش بجنبد
پولادین صخره را بسنبد
هوش مصنوعی: وقتی که سنجاقی که متعلق به شاه است تکان میخورد، سنگهای سخت و پولادین هم به حرکت درمیآیند.
چون طرهٔ پرچمش بلرزد
غوغای زمین جوی نیرزد
هوش مصنوعی: زمانی که پرچم جوانمردی تکان میخورد، زمین و هر چه در آن است به تلاطم میآید و نمیتواند در برابر آن ایستادگی کند.
در گردش روزگار دیر است
کهآتش زبر است و آب زیر است
هوش مصنوعی: با گذر زمان، در زندگی مشکلاتی ایجاد میشود که به نظر میرسد آتش سختیها در سطح وجود دارد، اما در عمق، مشکلات و چالشها مانند آب زیر سطح زمین کمتر نمایان هستند.
تا او شده شهسوار ابرش
بگذشت محیط آب از آتش
هوش مصنوعی: تا وقتی که او به مرحلهی بزرگی و شجاعت رسید، محیط آب از آتش عبور کرد.
قیصر به درش جنیبه داری
فغفور گدای کیست باری
هوش مصنوعی: قیصر به درگاهش یک دوالی و بزرگی دارد، اما در واقع پرسش این است که آن گدا کیست؟
خورشید بدان گشادهرویی
یک عطسهٔ بزم اوست گویی
هوش مصنوعی: خورشید با روی گشاده و روشنش همانند یک عطسه در میهمانی جلوهگری میکند.
وان بدر که نام او منیر است
در غاشیه داریاش حقیر است
هوش مصنوعی: آن ماهی که نامش منیر است، در کنار او کسی هست که حقیر و بیارزش به نظر میرسد.
گویند که بود تیر آرش
چون نیزه عادیان سنانکش
هوش مصنوعی: میگویند تیر آرش به قدر تیری است که سلاحداران عادی میکشند.
با تیر و کمان آن جهانگیر
در مجری ناوک افتد آن تیر
هوش مصنوعی: تیر و کمان آن حاکم بزرگ و توانا، در حالی که تیرش به هدف نمیرسد، در جا و مکان خاصی به زمین میافتد.
گویند که داشت شخص پرویز
شکلی و شمایلی دلاویز
هوش مصنوعی: میگویند که شخصی به نام پرویز ظاهری زیبا و جذاب داشت.
با گرد رکابش ار ستیزد
پرویز به قایمی بریزد
هوش مصنوعی: اگر کسی با پرویز درگیر شود، مانند این است که به گرده او دست یازیده است.
بر هر که رسید تیغ تیزش
بربست اجل ره گریزش
هوش مصنوعی: هر کسی که به تیغ تیز مرگ گرفتار شود، راه فراری برایش وجود ندارد.
بر هر زرهی که نیزه رانده
یک حلقه در آن زره نمانده
هوش مصنوعی: هر زرهی که نیزهای به آن برخورد کرده باشد، دیگر سالم نخواهد بود و اثر ضربه بر آن باقی مانده است.
زوبینش به زخم نیم خورده
شخص دو جهان دو نیم کرده
هوش مصنوعی: چشمش مانند نیزهای است که جراحتی به کسی زده و باعث شده که آن شخص در دو جهان تقسیم شود.
در مهر چو آفتاب ظاهر
در کینه چو روزگار قاهر
هوش مصنوعی: در محبت مانند خورشید نمایان هستی و در دشمنی همچون روزگار قهرمان و ستمگر.
چون صبح به مهر بینظیر است
چون مهر به کینه شیرگیر است
هوش مصنوعی: صبح با آفتاب زیبا و دلنشین است، مانند اینکه آفتاب وقتی به خاطر کینه و حسادت در دل کسی میتابد، آثار شیرینی ندارد.
بربست به نام خود به شش حرف
گرد کمر زمانه شش طرف
هوش مصنوعی: با نام خود به دور کمر زمانه شش طرف را محکم کرده است.
از شش زدن حروف نامش
بر نرد شده ندب تمامش
هوش مصنوعی: حروف نام او به صورت شش زدن بر روی نردبان نمایان شده و کامل است.
گر دشمن او چو پشه جوشد
با صرصر قهر او نکوشد
هوش مصنوعی: اگر دشمن او همچون پشهای کوچک باشد، نباید با طوفان خشم او مقابله کند.
چون موکب آفتاب خیزد
سایه به طلایه خود گریزد
هوش مصنوعی: وقتی که آفتاب طلوع میکند، سایه به سرعت از جلو فرار میکند.
آنجا که سمند او زند سم
شیر از نمط زمین شود گم
هوش مصنوعی: در جایی که سم اسب او ضربه میزند، اثر شیر از سطح زمین ناپدید میشود.
تیرش چو برات مرگ راند
کس نامهٔ زندگی نخواند
هوش مصنوعی: وقتی تیر او مانند نامهای که مرگ را اعلام میکند، پرتاب شود، کسی نتواند نامهای از زندگی بخواند.
چون خنجر جزع گون برآرد
لعل از دل سنگ خون برآرد
هوش مصنوعی: وقتی که خنجر با شدت و قساوت به سنگ بزند، میتواند از دل سنگ خون بیاورد و زیبایی را آشکار کند.
چون تیغ دو رویه برگشاید
ده ده سر دشمنان رباید
هوش مصنوعی: زمانی که شمشیر دو لبه خود را به نمایش بگذارد، دشمنان را یکی پس از دیگری نابود میکند.
بر دشمن اگر فراسیاب است
تنها زدنش چو آفتاب است
هوش مصنوعی: اگر دشمنی مانند فراسیاب (یک شخصیت افسانهای و قوی) وجود داشته باشد، تنها ضربه زدن به او مانند تابش خورشید است.
لشگر گره کمر نبسته
کو باشد خصم را شکسته
هوش مصنوعی: نیروهای ما که هنوز آماده نشدهاند، چگونه میتوانند دشمن را شکست دهند؟
چون لشگر او بدو رسیده
از لشگر خصم کس ندیده
هوش مصنوعی: وقتی لشگر او به او رسید، از لشگر دشمن کسی را ندید.
صد رستمش ارچه در رکاب است
لشکر شکنیش ازین حساب است
هوش مصنوعی: حتی اگر صد مرد رستم با شمشیر در میدان باشند، اما قدرت شکست دادن دشمن از همین حساب برمیآید.
چون بزم نهد به شهریاری
پیدا شود ابر نو بهاری
هوش مصنوعی: زمانی که جشن و سروری به پیشگاه پادشاه برپا شود، تغییرات تازه و دلانگیزی مانند ابرهای نویدبخش بهار در آسمان نمایان خواهد شد.
چندان که وجوه ساز بیند
بخشد نه چنانکه باز بیند
هوش مصنوعی: تا زمانی که نوازنده نظر به زیباییها دارد و آنها را میبیند، میتواند احساسات و زیبایی را به اوج برساند، اما وقتی که به واقعیت و عواطف عمیق برگردد، ممکن است همه چیز تغییر کند و دیگر آن جذابیت را نداشته باشد.
چندان که به روزی او کند خرج
دوران نکند به سالها درج
هوش مصنوعی: هرچه انسان در روزی که دارد، خرج کند، هیچ وقت به اندازهای که در طول سالها پسانداز میکند، ضرر نخواهد دید.
بخشیدن گوهرش به کیل است
تحریر غلام خیل خیل است
هوش مصنوعی: بخشیدن ارزش و قیمت واقعی یک چیز، چیزی شبیه به بازگشایی و آزادسازی است، مانند دلسوزی و مهربانی که در گروهی از افراد دیده میشود.
زان جام که جم به خود نبخشید
روزی نبود که صد نبخشید
هوش مصنوعی: از آن جامی که جم هرگز خود را از آن محروم نکرد، روزی نبود که صد نفر را از آن خود نکند.
سفتی جسد جهان ندارد
کز خلعت او نشان ندارد
هوش مصنوعی: سختی و استحکام جسمانی این دنیا چیزی ندارد؛ زیرا هیچ علامتی از وجود او بر تنش نیست.
با جودش مشک قیر باشد
چینی نه که چین حقیر باشد
هوش مصنوعی: با وجود بزرگی و جودش، حتی مشک هم در برابر او مانند یک قیر است، نه اینکه چین و مقام او کمارزش باشد.
گیرد به جریدهای حصاری
بخشد به قصیدهای دیاری
هوش مصنوعی: مردم یک سرزمین به خوشی و امنیت زندگی میکنند و به شعر و ادبیات اهمیت میدهند و به آن ارزش میدهند.
آن فیض که ریزد او به یک جوش
دریاش نیاورد در آغوش
هوش مصنوعی: آن نعمت و برکتی که از دریا به شکل یک جوش و فوران بیرون میآید، نمیتواند در آغوش انسان جا بگیرد.
زر با دل او که بس فراخ است
گویی نه زر است سنگلاخ است
هوش مصنوعی: زر در دل او مانند سنگی سخت و بیفایده به نظر میرسد، چرا که قلبش بسیار وسیع و بزرگ است و این طلا برایش ارزشی ندارد.
گر هر شه را خزینه خیزد
شاه اوست کز او خزینه ریزد
هوش مصنوعی: اگر هر پادشاهی خزانهای داشته باشد، این شاه است که از خزانهاش برای دیگران انعام و بخشش میکند.
با پشهای آن چنان کند جود
کهافزون کندش ز پیل محمود
هوش مصنوعی: با پشهای تا این حد سخاوت کند که آن پشه را از فیل محمود بزرگتر و ارزشمندتر نماید.
در سایهٔ تخت پیل سایش
پیلان نکشند پیل پایش
هوش مصنوعی: در زیر سایهٔ تخت بزرگ، هیچکس به پیلان آسیب نمیزند.
دریای فرات شد ولیکن
دریای روان فرات ساکن
هوش مصنوعی: فرات به عظمت و بزرگی خود معروف است، اما در درون آن، جریان زندگی و حرکت وجود ندارد. در واقع، با وجود اینکه فرات به عنوان یک دریا شناخته میشود، آرام و بیتحرک است.
آن روز که روز بار باشد
نوروز بزرگوار باشد
هوش مصنوعی: روزی که باران ببارد، روز بزرگ و مبارکی خواهد بود.
نادیده بگویم از جد و بخت
کاو چون بود از شکوه بر تخت
هوش مصنوعی: من از اجداد و سرنوشت او چشمپوشی میکنم، زیرا او از جلال و شکوهی که بر تخت دارد، بهرهمند است.
چون بدر که سر برآرد از کوه
صف بسته ستاره گردش انبوه
هوش مصنوعی: زمانی که ماه کامل از پشت کوه بیرون میآید، ستارهها بهطور انبوه در آسمان دیده میشوند.
یا چشمهٔ آفتاب روشن
کاید به نظاره گاه گلشن
هوش مصنوعی: آیا مانند چشمهٔ نور خورشید، به تماشای باغ گلها میآیی؟
یا پرتو رحمت الهی
کاید به نزول صبحگاهی
هوش مصنوعی: آیا نور رحمت خداوند در صبحگاهان فرود میآید؟
هر چشم که بیند آنچنان نور
چشم بد خلق ازو شود دور
هوش مصنوعی: هر چشمی که زیبایی را ببیند، از بدی و زشتی دور میشود.
یارب تو مرا کهاویس نامم
در عشق محمدی تمامم
هوش مصنوعی: ای پروردگارا، من را که در عشق پیامبر محمد (ص) مانند اویس قرنی تمام و کامل هستم، یاری فرما.
زان شه که محمدی جمال است
روزیم کن آنچه در خیال است
هوش مصنوعی: از آن پادشاه که زیباییاش همانند محمد است، روزیام کن به آنچه در دل دارم و میخواهم.