گنجور

بخش ۴۳ - وفات یافتن ابن سلام شوهر لیلی

هر نکته که بر نشان کاریست
در وی به ضرورت اختیاریست
در جنبش هر چه هست موجود
درجی است ز درج‌های مقصود
کاغذ ورق دو روی دارد
کاماجگه از دو سوی دارد
زین سوی ورق شمار تدبیر
زانسوی دگر حساب تقدیر
کم یابد کاتب قلم‌راست
آن هر دو حساب را به هم راست
بس گل که تو گل کنی شمارش
بینی به گزند خویش خارش
بس خوشهٔ حصرم از نمایش
که‌انگور بود به آزمایش
بس گرسنگی که سستی آرد
در هاضمه تندرستی آرد
بر وفق چنین خلاف کاری
تسلیم به از ستیزه کاری
القصه، چو قصه این چنین است
پندار که سرکه انگبین است
لیلی که چراغ دلبران بود
رنج خود و گنج دیگران بود
گنجی که کشیده بود ماری
از حلقه به گرد او حصاری
گرچه گهری گرانبها بود
چون مه به دهان اژدها بود
می‌زیست در آن شکنجهٔ تنگ
چون دانهٔ لعل در دل سنگ
می‌کرد به چابکی شکیبی
می‌داد فریب را فریبی
شویش همه روزه پاس می‌داشت
می‌خورد غم و سپاس می‌داشت
در صحبت او بت پریزاد
مانند پری به بند پولاد
تا شوی برش نبود نالید
چون شوی رسید دیده مالید
تا صافی بود نوحه می‌کرد
چون درد رسید درد می‌خورد
می‌خواست کزان غم آشکارا
گرید نفسی‌، نداشت یارا
ز اندوه نهفته جان بکاهد
کاهیدن جان خود که خواهد؟
از حشمت شوی و شرم خویشان
می‌بود چو زلف خود پریشان
بیگانه چو دور گشتی از راه
برخاستی از ستون خرگاه
چندان بگریستی بر آن جای
کز گریه در او فتادی از پای
چون بانگ پی آمدی به گوشش
ماندی به شکنجه در خروشش
چون شمع به چابکی نشستی
وان گریه به خنده در شکستی
این بی‌نمکی فلک همی‌کرد
وان خوش نمک این جگر همی‌خورد
تا گردش دور بی‌مدارا
کردش عمل خود آشکارا
شد شوی وی از دریغ و تیمار
دور از رخ آن عروس بیمار
افتاد مزاج از استقامت
رفت ابن سلام را سلامت
در تن تب تیز کارگر شد
تابَش به ره دماغ بر شد
راحت ز مزاج رخت بربست
قرابهٔ اعتدال بشکست
قاروره شناس نبض بفشرد
قاروره شناخت رنج او برد
می‌داد به لطف سازگاری
در تربیت مزاج یاری
تا دور شد از مزاج سستی
پیدا شد راه تندرستی
بیمار چو اندکی بهی یافت
در شخص نزار فربهی یافت
پرهیز نکرد از آنچه بد بود
وان کرده نه برقرار خود بود
پرهیز نه دفع یک گزند است
در راحت و رنج سودمند است
در راحت ازو ثبات یابند
وز رنج بدو نجات یابند
چون وقت بهی در آن تب تیز
پرهیز شکن شکست پرهیز
تب باز ملازم نفس گشت
بیماری رفته باز پس گشت
آن تن که به زخم اول افتاد
زخم دگرش به باد بر داد
وان گل که به آب اول آلود
آبی دگرش رسید و پالود
یک زلزله از نخست برخاست
دیوار دریده شد چپ و راست
چون زلزلهٔ دگر برآمد
دیوار شکسته بر سر آمد
روزی دو سه آن جوان رنجور
می‌زد نفسی ز عافیت دور
چون شد نفسش به سینه در تنگ
زد شیشهٔ باد بر سر سنگ
افشاند چو باد بر جهان دست
جانش ز شکنجهٔ جهان رست
او رفت و رویم و کس نمانَد
وامی که جهان دهد ستاند
از وام جهان اگر گیاهی‌ست
می‌ترس که شوخ وام‌خواهی‌ست
می‌کوش که وام او گزاری
تا باز رهی ز وامداری
منشین که نشستن اندر این وام
مسمار تن است و میخ اندام
بر گوهر خویش بشکن این درج
بر پر چو کبوتران از این برج
کاین هفت خدنگ چار بیخی
وین نه سپر هزار میخی
با حربهٔ مرگ اگر ستیزند
افتند چنانکه بر نخیزند
هر صبح کز این رواق دلکش
در خرمن عالم افتد آتش
هر شام کز این خم گل‌آلود
بر خنبرهٔ فلک شود دود
تعلیم‌گر تو شد که اینجای
آتشکده‌ای‌ست دود پیمای
لیلی ز فراق شوی بی‌کام
می‌جَست ز جا چو گور از دام
از رفتنش ارچه سود سنجید
با این همه شوی بود، رنجید
می‌کرد ز بهر شوی فریاد
وآورده نهفته دوست را یاد
از محنت دوست موی می‌کند
اما به طفیل شوی می‌کند
اشک از پی دوست دانه می‌کرد
شوی شده را بهانه می‌کرد
بر شوی ز شیونی که خواندی
در شیوهٔ دوست نکته راندی
شویش ز برون پوست بودی
مغزش همه دوست دوست بودی
رسم عربست کز پس شوی
ننماید زن به هیچکس روی
سالی دو به خانه در نشیند
او در کس و کس در او نبیند
نالد به تضرعی که داند
بیتی به مراد خویش خواند
لیلی به چنین بهانه حالی
خرگاه ز خلق کرد خالی
بر قاعدهٔ مصیبت شوی
با غم بنشست روی در روی
چون یافت غریو را بهانه
برخاست صبوری از میانه
می‌برد به شرط سوگواری
بر هفت فلک خروش و زاری
شوریدگی‌یی دلیر می‌کرد
خود را به تپانچه سیر می‌کرد
می‌زد نفسی چنان که می‌خواست
خوف و خطرش ز راه برخاست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر نکته که بر نشان کاریست
در وی به ضرورت اختیاریست
هوش مصنوعی: هر نکته‌ای که بر اساس ویژگی‌های یک عمل مشخص است، در واقع به اجبار به اختیار و انتخاب وابسته است.
در جنبش هر چه هست موجود
درجی است ز درج‌های مقصود
هوش مصنوعی: هر حرکتی که در جهان وجود دارد، نشانه‌ای از اهداف و مقاصد معنوی است.
کاغذ ورق دو روی دارد
کاماجگه از دو سوی دارد
هوش مصنوعی: ورق کاغذ دو طرف دارد، مانند زندگی که از دو جنبه قابل مشاهده است.
زین سوی ورق شمار تدبیر
زانسوی دگر حساب تقدیر
هوش مصنوعی: از این طرف به فکر تدبیر باش و از طرف دیگر به حساب تقدیر و سرنوشت.
کم یابد کاتب قلم‌راست
آن هر دو حساب را به هم راست
آدم و نویسنده قلم‌راست و درست‌گفتار دو حساب تقدیر و تدبیر‌ را اینگونه می‌یابد که کم با یکدیگر سازگار و موافق هستند.
بس گل که تو گل کنی شمارش
بینی به گزند خویش خارش
هوش مصنوعی: بسیاری از گل‌ها را می‌توانی بشماری، اما آسیب‌های خود را فراموش نکن.
بس خوشهٔ حصرم از نمایش
که‌انگور بود به آزمایش
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که خوشهٔ انگور در نمایش خود زیبایی و جذابیتی دارد، اما برای دانستن واقعیت آن، باید آن را امتحان کرد و از نزدیک دید. به عبارتی دیگر، زیبایی ظاهری ممکن است فریبنده باشد و تنها با آزمایش می‌توان به اصل واقعی آن پی برد.
بس گرسنگی که سستی آرد
در هاضمه تندرستی آرد
هوش مصنوعی: گرسنگی بسیار می‌تواند باعث ضعف در هضم غذا و در نتیجه آسیب به سلامتی شود.
بر وفق چنین خلاف کاری
تسلیم به از ستیزه کاری
هوش مصنوعی: بهتر است به جای پیکار و جدل، تسلیم شدن و پذیرفتن شرایط را انتخاب کنیم.
القصه، چو قصه این چنین است
پندار که سرکه انگبین است
هوش مصنوعی: خلاصه اینکه، وقتی داستان به این شکل است، تصور کن که سرکه و انگبین یکی شده‌اند.
لیلی که چراغ دلبران بود
رنج خود و گنج دیگران بود
هوش مصنوعی: لیلی که نور و روشنی قلب عاشقان بود، خود را به زحمت انداخته و برای دیگران ثمره و سودی به ارمغان می‌آورد.
گنجی که کشیده بود ماری
از حلقه به گرد او حصاری
هوش مصنوعی: گنجی که مار به دورش حلقه زده بود، او را محاصره کرده است.
گرچه گهری گرانبها بود
چون مه به دهان اژدها بود
هوش مصنوعی: هرچند که سنگی گرانبها و ارزشمند است، اما اگر در دهان اژدهایی قرار گیرد، دیگر ارزش خود را از دست می‌دهد.
می‌زیست در آن شکنجهٔ تنگ
چون دانهٔ لعل در دل سنگ
هوش مصنوعی: در آن شرایط سخت و دشوار زندگی می‌کرد، مانند دانه‌ای از جواهر که در دل سنگی سخت و محکم جای دارد.
می‌کرد به چابکی شکیبی
می‌داد فریب را فریبی
هوش مصنوعی: او به خوبی می‌توانست با زحمت و دقت عمل کند و به راحتی دیگران را فریب دهد.
شویش همه روزه پاس می‌داشت
می‌خورد غم و سپاس می‌داشت
هوش مصنوعی: او هر روز به یاد محبوبش می‌نوشید و در دل غم می‌خورد، ولی در عین حال از او سپاسگزار بود.
در صحبت او بت پریزاد
مانند پری به بند پولاد
هوش مصنوعی: در گفتگوی او، معشوقه‌ای زیبا و دلربا به مانند پری، در چنگال آهنی و محکم قرار دارد.
تا شوی برش نبود نالید
چون شوی رسید دیده مالید
هوش مصنوعی: وقتی که به هدفی می‌رسی، نباید از مشکلات و دردها شکایت کنی؛ بلکه باید با دیدی مثبت و با دقت به جزئیات موفقیت‌ات نگاه کنی.
تا صافی بود نوحه می‌کرد
چون درد رسید درد می‌خورد
هوش مصنوعی: در ابتدا که حالش خوب بود و آرامش داشت، شروع به نوحه‌خوانی می‌کرد، اما هنگامی که درد و مشکلات به او رسید، خودش نیز درگیر آن دردها شد.
می‌خواست کزان غم آشکارا
گرید نفسی‌، نداشت یارا
هوش مصنوعی: او می‌خواست از شدت غم به دل‌شکستگی و اشک بریزد، اما کسی را نداشت که با او همدردی کند.
ز اندوه نهفته جان بکاهد
کاهیدن جان خود که خواهد؟
هوش مصنوعی: از اندوه پنهان، زندگی انسان کم می‌شود. اگر شخص جان خود را کاهش دهد، چه کسی خواهد توانست آن را از بین ببرد؟
از حشمت شوی و شرم خویشان
می‌بود چو زلف خود پریشان
هوش مصنوعی: وقتی که در عیش و نعمت باشی و به اعتبار و احترام دیگران توجه کنی، حالتی مشابه با زلف‌های آشفته و درهم پیدا می‌کنی.
بیگانه چو دور گشتی از راه
برخاستی از ستون خرگاه
هوش مصنوعی: وقتی که بیگانه از دور شما دور می‌شود، شما نیز از جایی که نشسته‌اید بلند می‌شوید و به راه می‌افتید.
چندان بگریستی بر آن جای
کز گریه در او فتادی از پای
هوش مصنوعی: به قدری بر آن مکان اشک ریختی که از شدت گریه به زمین افتادی.
چون بانگ پی آمدی به گوشش
ماندی به شکنجه در خروشش
هوش مصنوعی: وقتی صدای تو به گوشش رسید، او در دلتنگی و عذاب به گوش دادن ادامه داد.
چون شمع به چابکی نشستی
وان گریه به خنده در شکستی
هوش مصنوعی: وقتی مانند شمع به آرامی نشستی، اشک‌هایت را به خنده بدل کردی.
این بی‌نمکی فلک همی‌کرد
وان خوش نمک این جگر همی‌خورد
هوش مصنوعی: این جهان بی‌احساس و بی‌عاطفه است و در کنار آن، شخص خاصی هم وجود دارد که با ویژگی‌های خاص خود، در دل انسان‌ها جا می‌گیرد و مورد محبت قرار می‌گیرد.
تا گردش دور بی‌مدارا
کردش عمل خود آشکارا
هوش مصنوعی: تا زمانی که دنیا با بی‌عدالتی و بی‌رحمی برخورد کند، رفتار انسان‌ها به‌وضوح نشان داده می‌شود.
شد شوی وی از دریغ و تیمار
دور از رخ آن عروس بیمار
هوش مصنوعی: او از حسرت و درد دوری از چهره آن عروس نزار و بیمار شده است.
افتاد مزاج از استقامت
رفت ابن سلام را سلامت
هوش مصنوعی: مزاج او به خاطر استقامت و پایداری روزهای سخت به هم ریخته و حال خوشی ندارد.
در تن تب تیز کارگر شد
تابَش به ره دماغ بر شد
هوش مصنوعی: کارگر در گرما و سختی کار، طاقت و تحملش کم شده و حالا در مسیر رفتن به خانه، احساس بی‌تابی و ناخوشی می‌کند.
راحت ز مزاج رخت بربست
قرابهٔ اعتدال بشکست
هوش مصنوعی: راحت و آرامش از چهره‌ات دور شد و حالت متعادل و مناسب به هم خورد.
قاروره شناس نبض بفشرد
قاروره شناخت رنج او برد
هوش مصنوعی: شخصی که به شیشه و ظروف شیشه‌ای آشنا است، می‌تواند با فشار دادن نبض آن‌ها، وضعیت و خواص آن‌ها را تشخیص دهد. همین‌طور، او درد و آسیب روحی یا جسمی شخصی را که تحت فشار است، درک می‌کند.
می‌داد به لطف سازگاری
در تربیت مزاج یاری
هوش مصنوعی: او با مهربانی و سازگاری در تربیت، کمک می‌کرد.
تا دور شد از مزاج سستی
پیدا شد راه تندرستی
هوش مصنوعی: زمانی که از ناتوانی و سستی فاصله گرفتیم، راه بهبودی و سلامتی نمایان می‌شود.
بیمار چو اندکی بهی یافت
در شخص نزار فربهی یافت
هوش مصنوعی: وقتی بیمار کمی بهبود می‌یابد، در وجود شخصی که ضعیف و لاغر است، نشانه‌ای از قوت و سرزندگی پیدا می‌شود.
پرهیز نکرد از آنچه بد بود
وان کرده نه برقرار خود بود
هوش مصنوعی: از کارهای ناپسند پرهیز نکرد و به خواسته‌های خودش هم وفادار نماند.
پرهیز نه دفع یک گزند است
در راحت و رنج سودمند است
هوش مصنوعی: اجتناب از خطرها فقط برای دوری از آسیب نیست، بلکه در لحظات راحتی و سختی نیز به انسان کمک می‌کند و مفید است.
در راحت ازو ثبات یابند
وز رنج بدو نجات یابند
هوش مصنوعی: از او آسایش و آرامش به دست می‌آورند و از درد و رنج به او پناه می‌برند.
چون وقت بهی در آن تب تیز
پرهیز شکن شکست پرهیز
هوش مصنوعی: وقتی زمانی خوش و دل‌چسب باشد، باید از هر چیزی که مانع لذت بردن می‌شود، پرهیز کرد و به شکستن محدودیت‌ها روی آورد.
تب باز ملازم نفس گشت
بیماری رفته باز پس گشت
هوش مصنوعی: تب به همراه نفس انسان آمد و بیماری دوباره بازگشت.
آن تن که به زخم اول افتاد
زخم دگرش به باد بر داد
هوش مصنوعی: کسی که برای بار اول زخم می‌خورد، زخم‌های بعدی او را تحت تأثیر قرار نمی‌دهد و او را از پا نمی‌اندازد.
وان گل که به آب اول آلود
آبی دگرش رسید و پالود
هوش مصنوعی: آن گلی که در ابتدای کار به آب آغشته شد، بعد از آن آب دیگری به آن رسید و آن را پاک کرد.
یک زلزله از نخست برخاست
دیوار دریده شد چپ و راست
هوش مصنوعی: یک زلزله شدید آغاز شد و دیوارها به سمت چپ و راست شکسته و ویران شدند.
چون زلزلهٔ دگر برآمد
دیوار شکسته بر سر آمد
هوش مصنوعی: وقتی که حادثه‌ای دیگر رخ داد، دیوارهای خراب‌شده دوباره بر سر مردم فرود آمد.
روزی دو سه آن جوان رنجور
می‌زد نفسی ز عافیت دور
هوش مصنوعی: روزی، آن جوان ناتوان به سختی نفس می‌زد و از داشتن سلامت و آسایش دور بود.
چون شد نفسش به سینه در تنگ
زد شیشهٔ باد بر سر سنگ
هوش مصنوعی: زمانی که نفس او در سینه‌اش به تنگی می‌افتد، شیشهٔ باد به شدت به سنگ برخورد می‌کند.
افشاند چو باد بر جهان دست
جانش ز شکنجهٔ جهان رست
هوش مصنوعی: شبهی از باد بر دنیا می‌وزد و جانش به خاطر رهایی از درد و رنج‌ها، درخشان و آزاد است.
او رفت و رویم و کس نمانَد
وامی که جهان دهد ستاند
او رفت و جهان را ترک کرد همچون ما که می‌رویم و دیگران که نمی‌مانند‌. وام جان را که جهان به ما می‌دهد باز پس می‌ستاند.
از وام جهان اگر گیاهی‌ست
می‌ترس که شوخ وام‌خواهی‌ست
از وام جهان و در این زندگی هرچه که گرفته‌ایم حتی به اندازه یک گیاه‌، در هراس باش که این طلبکار‌، بسیار وقیح و بی‌آبرو است. (شوخ در اینجا یعنی بی‌شرم)
می‌کوش که وام او گزاری
تا باز رهی ز وامداری
هوش مصنوعی: سعی کن که بدهی‌اش را بدهی تا بتوانی از دین و بدهی آزاد شوی.
منشین که نشستن اندر این وام
مسمار تن است و میخ اندام
هوش مصنوعی: ننشین که نشستن در این مکان، به مانند سرباز در دل جنگ است و به تن تو آسیب می‌زند.
بر گوهر خویش بشکن این درج
بر پر چو کبوتران از این برج
هوش مصنوعی: خود را از قید و بندها رها کن و همچون کبوترانی که از برج بالا می‌روند، به آزادی و بلندپروازی دست یاب.
کاین هفت خدنگ چار بیخی
وین نه سپر هزار میخی
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که هفت تیر و کمان قوی می‌تواند به راحتی از یک سپر پر از میخ عبور کند. در واقع، اینجا به قدرت و کارآیی سلاح‌ها اشاره شده و نشان می‌دهد که یک ابزار قوی می‌تواند بر موانع ضعیف‌تر غلبه کند.
با حربهٔ مرگ اگر ستیزند
افتند چنانکه بر نخیزند
هوش مصنوعی: اگر با سلاح مرگ به جنگ بیایند، به گونه‌ای خواهند افتاد که دیگر نتوانند برخیزند.
هر صبح کز این رواق دلکش
در خرمن عالم افتد آتش
هوش مصنوعی: هر صبح که از این مکان دل‌انگیز نور و زیبایی به عالم می‌تابد، شعله‌ای به زندگی و دنیای ما می‌زند.
هر شام کز این خم گل‌آلود
بر خنبرهٔ فلک شود دود
هوش مصنوعی: هر شب که بخار گل‌آلود از این خم به آسمان برمی‌خیزد.
تعلیم‌گر تو شد که اینجای
آتشکده‌ای‌ست دود پیمای
هوش مصنوعی: شما به یادگیری و فرایندهایی مشغول هستید که در اینجا، نشانه‌ها و شواهدی از آتشکده و دود آن وجود دارد.
لیلی ز فراق شوی بی‌کام
می‌جَست ز جا چو گور از دام
هوش مصنوعی: لیلی به خاطر دوری از شوهرش به شدت دلتنگ و ناآرام بود و مانند گوری که از دام فرار می‌کند، به جستجوی آرامش و رهایی می‌پرداخت.
از رفتنش ارچه سود سنجید
با این همه شوی بود، رنجید
هوش مصنوعی: اگرچه از رفتنش سودی به دست آورد، ولی با این حال همچنان غمگین و ناراحت بود.
می‌کرد ز بهر شوی فریاد
وآورده نهفته دوست را یاد
هوش مصنوعی: او به خاطر شوهرش فریاد می‌زد و به یاد دوستش رازها را پنهان کرده بود.
از محنت دوست موی می‌کند
اما به طفیل شوی می‌کند
هوش مصنوعی: دوست با وجود مشکلات و سختی‌هایی که بر او می‌گذرد، به خاطر عشق و محبتش تلاش می‌کند و به دیگران نیز خیر و نیکی می‌رساند.
اشک از پی دوست دانه می‌کرد
شوی شده را بهانه می‌کرد
هوش مصنوعی: در جستجوی دوست، اشک می‌ریخت و از برای او نرمش می‌کرد.
بر شوی ز شیونی که خواندی
در شیوهٔ دوست نکته راندی
هوش مصنوعی: از روی شیوه‌ای که درباره‌ی دوست گفته‌ای، به آن شیوه عمل کن و به خواب نرو.
شویش ز برون پوست بودی
مغزش همه دوست دوست بودی
هوش مصنوعی: اگر انسان ظاهرش را کنار بگذارد، درونش حقیقتاً از عشق و دوستی پر شده است.
رسم عربست کز پس شوی
ننماید زن به هیچکس روی
هوش مصنوعی: در فرهنگ عرب، این‌گونه مرسوم است که زن پس از ازدواج، به هیچ‌کس جز شوهرش روی نمی‌آورد و از همه دوری می‌کند.
سالی دو به خانه در نشیند
او در کس و کس در او نبیند
هوش مصنوعی: یک سال دو بار به خانه‌اش می‌آید، اما هیچ‌کس او را نمی‌بیند و او نیز کسی را نمی‌بیند.
نالد به تضرعی که داند
بیتی به مراد خویش خواند
هوش مصنوعی: به طور غمگین و با التماس شکایت می‌کند، چرا که می‌داند هر شعری که بخواند، به خواسته‌اش نمی‌رسد.
لیلی به چنین بهانه حالی
خرگاه ز خلق کرد خالی
هوش مصنوعی: لیلی بهانه‌ای پیدا کرد تا خرگاهش را از وجود دیگران خالی کند و به تنهایی به خود بپردازد.
بر قاعدهٔ مصیبت شوی
با غم بنشست روی در روی
هوش مصنوعی: وقتی با غم و اندوه روبرو می‌شوی، باید بر اساس اصول و قوانینی که برای مواجهه با مصیبت‌ها وجود دارد، عمل کنی و با آن رو در رو شوی.
چون یافت غریو را بهانه
برخاست صبوری از میانه
هوش مصنوعی: وقتی که فریاد و ناله را بهانه‌ای برای خود پیدا کرد، صبر و سکوت در میان برداشت.
می‌برد به شرط سوگواری
بر هفت فلک خروش و زاری
هوش مصنوعی: این متن به نوعی بیانگر این است که در صورتی که سوگواری و افسوس بر دل برود، صدای ناله و فریاد به آسمان‌ها خواهد رسید و احساسات عمیق انسانی می‌تواند به تاثیرات گسترده‌ای دست یابد.
شوریدگی‌یی دلیر می‌کرد
خود را به تپانچه سیر می‌کرد
هوش مصنوعی: شجاعت و شوریدگی او را به انجام کارهای جسورانه وادار کرده بود و به شیوه‌ای بی‌پروا و مداوم به ماجراجویی می‌پرداخت.
می‌زد نفسی چنان که می‌خواست
خوف و خطرش ز راه برخاست
هوش مصنوعی: او آنچنان نفس می‌کشید که به خواسته‌اش رسید و ترس و خطر از جلوی راهش کنار رفت.

حاشیه ها

1392/03/10 01:06
شکوه

انگو حصرم همان انگور نرسیده است و ترش یا همان غوره که گودک هم گویند

1392/03/10 01:06
شکوه

حصرم در مورد خرمای نرسیده هم کاربرد دارد مانند کال که برای میوه های نارس به کار میرود

1392/03/10 01:06
شکوه

قاروره شناس پزشکی است که ازروی بول مرض بیمار را تشخیص میدهد

1392/03/10 01:06
شکوه

اشاره به ضرورت استفاده از پرهیزو رژیم هتا در زمان سلامتی به چشم میخورد

1392/03/10 01:06
شکوه

ملازمت تب با نفس یلنی دست در گردن هم انداختن و همراهی این دو ولی ملازم به معنی نوکر هم هست و همچنین ثابت قدم

1392/03/10 01:06
شکوه

یعنی

1393/10/26 02:12
فاطمه بارنامه

ایشاله قسمت شما هم بشه زهره خانم

1403/09/07 19:12
افسانه چراغی

چه بسیار که در ظاهر خوشه غوره می‌بینی اما وقتی آن را امتحان می‌کنی، متوجه می‌شوی که انگور است.