گنجور

بخش ۴۱ - غزل خواندن مجنون نزد لیلی

آیا تو کجا و ما کجاییم
تو زانِ که‌ای و ما تراییم
ماییم و نوای بی‌نوایی
بسم‌الله اگر حریف مایی
افلاس‌خرانِ جان‌فروشیم
خز پاره‌کن و پلاس پوشیم
از بندگی زمانه آزاد
غم شاد به ما و ما به غم شاد
تشنه جگر و غریق آبیم
شب‌کور و ندیم آفتابیم
گمراه و سخن ز رهنمایی
در ده نه و لاف کدخدایی
ده رانده و دهخدای نامیم
چون ماه به نیمهٔ تمامیم
بی‌مهره و دیده‌، حُقه بازیم
بی‌پا و رکیب رخش تازیم
جز در غم تو قدم نداریم
غم‌دار توییم و غم نداریم
در عالم اگرچه سست خیزیم
در کوچ‌گَهِ رحیل تیزیم
گویی که بمیر در غمم زار
هستم ز غم تو اندرین کار
آخر بزنم به وقت حالی
بر طبل رحیل خود دوالی
گرگ از دمه گر هراس دارد
با خود نمد و پلاس دارد
شب‌خوش مکنم که نیست دلکش
بی‌تو شب ما و آنگهی خوش
نا آمده رفتن این چه ساز است؟
ناکِشته درودن این چه راز است؟
با جان منت قدم نسازد
یعنی که دو جان بهم نسازد
تا جان نرود ز خانه بیرون
نایی تو از این بهانه بیرون
جانی به هزار بار نامه
معزول کنش ز کار‌نامه
جانی به از این بیار در ده
پایی به از این به کار در نه
هر جان که نه از لب تو آید
آید به لب و مرا نشاید
وان جان که لب تواَش خزانه‌ست
گنجینهٔ عمر جاودانه‌ست
بسیار کسان ترا غلام‌اند
اما نه چو من مطیع نام‌اند
تا هست ز هستی تو یادم
آسوده و تن‌درست و شادم
وانگه که ز دل نیارمت یاد
باشم به دلی که دشمنت باد
زین پس تو و من، من و تو زین پس
یک دل به میان ما دو تن بس
وان دل دل تو چنین صواب است
یعنی دل من دلی خراب است
صبحی تو و با تو زیست نتوان
الا به یکی دل و دو صد جان
در خود کشمت که رشته یکتاست
تا این دو عدد شود یکی راست
چون سکهٔ ما یگانه گردد
نقش دویی از میانه گردد
بادام که سکه نغز دارد
یک تن بود و دو مغز دارد
من با توام آنچه مانده بر جای
کفشی است برون فتاده از پای
آنچ آن من است با تو نور است
دورم من از آنچه از تو دور است
تن کیست که اندرین مقامش
بر سکهٔ تو زنند نامش
سر نزلِ غم تو را نشاید
زیرِ عَلمِ تو را نشاید
جانی‌ست جریده در میان چست
وان نیز نه با من است با تست
تو سگدل و پاسبانْت سگ‌روی
من خاک ره سگان آن کوی
سگبانی تو همی‌گزینم
در جنب سگان از آن نشینم
یعنی ددگان مرا به دنبال
هستند سگان تیز چنگال
تو با زر و با درم همه سال
خالت درم و زر است خلخال
تا خال درم‌وش تو دیدم
خلخال ترا درم خریدم
ابر از پی نوبهار بگریست
مجنون ز پی تو زار بگریست
چرخ از رخ مه جمال گیرد
مجنون به رخ تو فال گیرد
هندوی سیاه پاسبان است
مجنون به بر تو همچنان است
بلبل ز هوای گل به گَرد است
مجنون ز فراق تو به درد است
خلق از پی لعل می‌کند کان
مجنون ز پی تو می‌کند جان
یارب چه خوش اتّفاق باشد!
گر با منت اشتیاق باشد
مهتاب‌شبی چو روز روشن
تنها من و تو میان گلشن
من با تو نشسته گوش در گوش
با من تو کشیده نوش در نوش
در بر کشمت چو رود در چنگ
پنهان کنمت چو لعل در سنگ
گردم ز خمار نرگست مست
مستانه کشم به سنبلت دست
بر هم شکنم شکنج گیسوت
تا گوش کشم کمان ابروت
با نارِ برت نشست گیرم
سیب زنخت به دست گیرم
گه نار ترا چو سیب سایم
گه سیب تو را چو نار خایم
گه زلف برافکنم به دوشت
گه حلقه برون کنم ز گوشت
گاه از قصبت صحیفه شویم
گه با رطبت بدیهه گویم
گه گِرد گُلت بنفشه کارم
گاهی ز بنفشه گل برآرم
گه در بر خود کنم نشستت
گه نامهٔ غم دهم به دستت
یار اکنون شو، که عمر یار است
کار است به وقت و وقت کار است
چشمه منما چو آفتابم
مفریب ز دور چون سرابم
از تشنگی جمالت ای جان
جو جو شده‌ام چو خالت ای جان
یک جو ندهی دلم در این کار
خوناب دلم دهی به خروار
غم خوردنِ بی‌تو می‌توانم
می خوردن با تو نیز دانم
در بزم تو می‌ خجسته فال است
یعنی به بهشت، می حلال است
این گفت و گرفت راه صحرا
خون در دل و در دماغ صفرا
وان سرو رونده زان چمن‌گاه
شد روی‌گرفته سوی خرگاه

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آیا تو کجا و ما کجاییم
تو زانِ که‌ای و ما تراییم
هوش مصنوعی: آیا تو در کجا هستی و ما در کجا؟ تو از چه کسی هستی و ما به چه حالتی دچاریم؟
ماییم و نوای بی‌نوایی
بسم‌الله اگر حریف مایی
هوش مصنوعی: ما هستیم و صدای ناامیدی، ولی به نام خدا، اگر تو هم همراهمان باشی.
افلاس‌خرانِ جان‌فروشیم
خز پاره‌کن و پلاس پوشیم
هوش مصنوعی: ما که در فقر و تنگدستی زندگی می‌کنیم، پاره‌پاره شده‌ایم و تنها با آنچه داریم می‌گذرانیم.
از بندگی زمانه آزاد
غم شاد به ما و ما به غم شاد
هوش مصنوعی: از قید و بند مشکلات زندگی رها شده‌ایم و به خوشی و غم زندگی می‌پردازیم. ما با غم خوشحالیم و از آن لذت می‌بریم.
تشنه جگر و غریق آبیم
شب‌کور و ندیم آفتابیم
هوش مصنوعی: ما به شدت تشنه هستیم، مانند کسی که در دریا غرق شده، و در تاریکی شب زندگی می‌کنیم در حالی که نور آفتاب را نمی‌بینیم.
گمراه و سخن ز رهنمایی
در ده نه و لاف کدخدایی
هوش مصنوعی: کسی که بدون راهنمایی درست در جایی سخن می‌گوید، مانند فردی است که به اشتباه خود را کدخدا می‌داند و دیگران را گمراه می‌کند.
ده رانده و دهخدای نامیم
چون ماه به نیمهٔ تمامیم
هوش مصنوعی: ما از کسانی هستیم که به دور از خانه و دیار خود هستیم، مانند ماه که در نیمه‌راه به اوج خود رسیده است.
بی‌مهره و دیده‌، حُقه بازیم
بی‌پا و رکیب رخش تازیم
هوش مصنوعی: بدون وجود مهر و محبت و بدون دیدن هیچ چیز، مانند پرندگان در قفس می‌رقصیم و بدون پا مانند اسب‌های چابک و تندخو به میدان می‌زنیم.
جز در غم تو قدم نداریم
غم‌دار توییم و غم نداریم
هوش مصنوعی: ما هیچ قدمی جز در راه غم تو برنمی‌داریم، و گرچه غم‌گین تو هستیم، اما خودمان غم خاصی نداریم.
در عالم اگرچه سست خیزیم
در کوچ‌گَهِ رحیل تیزیم
هوش مصنوعی: در این دنیا اگرچه ما به راحتی حرکت می‌کنیم و بی‌خیال هستیم، اما در زمان جدایی از دنیا و سفر به آن سوی، بسیار سریع و تند پیش می‌رویم.
گویی که بمیر در غمم زار
هستم ز غم تو اندرین کار
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که در غم تو چنان غمگین و بی‌تاب هستم که گویی باید از این درد بمیرم.
آخر بزنم به وقت حالی
بر طبل رحیل خود دوالی
هوش مصنوعی: در نهایت، تصمیم دارم که در زمانی مناسب، با صدای بلند و هیجان، سفر خود را آغاز کنم و از اینجا کوچ کنم.
گرگ از دمه گر هراس دارد
با خود نمد و پلاس دارد
دَمه‌: کولاک باد و برف‌.
شب‌خوش مکنم که نیست دلکش
بی‌تو شب ما و آنگهی خوش
هوش مصنوعی: شب را خوش نمی‌گذرانم؛ زیرا بدون تو شب ما دلپذیر نیست و به همین خاطر نمی‌توانم خوشحال باشم.
نا آمده رفتن این چه ساز است؟
ناکِشته درودن این چه راز است؟
هوش مصنوعی: این چه معنایی دارد که کسی هنوز نیامده، اما می‌رود؟ و چه رازی در این وجود دارد که بدون کاشتن، محصول به دست می‌آید؟
با جان منت قدم نسازد
یعنی که دو جان بهم نسازد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگر کسی به جانش اهمیت ندهد و تحمل نکند، نمی‌تواند با دیگری ارتباط عمیق و واقعی برقرار کند. در واقع، دو نفر نمی‌توانند به خوبی با هم کنار بیایند و به هم اتصال عاطفی برقرار کنند، اگر هر کدام از آن‌ها به نیازها و احساسات خود اهمیت ندهند.
تا جان نرود ز خانه بیرون
نایی تو از این بهانه بیرون
هوش مصنوعی: تا زمانی که جان انسان از بدنش خارج نشده، نمی‌تواند بهانه‌ای برای رفتن از خانه داشته باشد.
جانی به هزار بار نامه
معزول کنش ز کار‌نامه
هوش مصنوعی: اگر کسی را به خاطر دلایل مختلف از کار برکنار کنی، می‌توانی او را به هزار دلیل بازنشسته کنی، اما آرامش و عشق واقعی او را نمی‌توان از او گرفت.
جانی به از این بیار در ده
پایی به از این به کار در نه
هوش مصنوعی: برای زندگی بهتر و پرمعنا، باید روحی قوی‌تر از این داشته باشی و در کارهایت از این تلاش و کوشش بیشتر نشان بدهی.
هر جان که نه از لب تو آید
آید به لب و مرا نشاید
هوش مصنوعی: هر کسی که از لب تو سخنی نمی‌شنود، لایق ورود به دل من نیست.
وان جان که لب تواَش خزانه‌ست
گنجینهٔ عمر جاودانه‌ست
هوش مصنوعی: آن روح که در لب تو نهفته است، مانند خزانه‌ای است که در آن گنجینه‌ای از عمر ابدی و بی‌پایان وجود دارد.
بسیار کسان ترا غلام‌اند
اما نه چو من مطیع نام‌اند
هوش مصنوعی: بسیاری از مردم به تو خدمت می‌کنند، اما هیچ‌کس مانند من کاملاً فرمانبردار و تسلیم نیست.
تا هست ز هستی تو یادم
آسوده و تن‌درست و شادم
هوش مصنوعی: تا زمانی که به یاد تو هستم، قلبم آرام و سالم و شاداب است.
وانگه که ز دل نیارمت یاد
باشم به دلی که دشمنت باد
وقتی که تو را کم یاد کنم حالم چنان ‌می‌شود که حال دشمنت بادا!
زین پس تو و من، من و تو زین پس
یک دل به میان ما دو تن بس
هوش مصنوعی: از این به بعد، تو و من یک دل خواهیم بود و ارتباط ما تنها بین دو نفری است که به هم پیوند خورده‌اند.
وان دل دل تو چنین صواب است
یعنی دل من دلی خراب است
هوش مصنوعی: دل تو در وضعیت خوبی است و این معنی‌اش این است که دل من خراب و آشفته است.
صبحی تو و با تو زیست نتوان
الا به یکی دل و دو صد جان
هوش مصنوعی: صبحی که تو در آن حضور داری، نمی‌توان زندگی کرد مگر با یک دل و صدها جان.
در خود کشمت که رشته یکتاست
تا این دو عدد شود یکی راست
هوش مصنوعی: در درون خود با دیدن حقیقت، به وحدت و هماهنگی می‌رسی، تا آن دو بخش که به نظر جدا هستند، به یک‌پارچگی بپیوندند.
چون سکهٔ ما یگانه گردد
نقش دویی از میانه گردد
هوش مصنوعی: وقتی که ما به یگانگی و وحدت برسیم، دیگر هیچ دوگانه‌ای در میان ما وجود نخواهد داشت.
بادام که سکه نغز دارد
یک تن بود و دو مغز دارد
هوش مصنوعی: بادام، مانند سکه‌ای با ارزش، فقط یک شکل ظاهری دارد اما در درونش دو مغز خوشمزه و پر خاصیت نهفته است.
من با توام آنچه مانده بر جای
کفشی است برون فتاده از پای
هوش مصنوعی: من با تو هستم، اما چیزی که از من باقی مانده، تنها یک کفش است که از پایم افتاده.
آنچ آن من است با تو نور است
دورم من از آنچه از تو دور است
هوش مصنوعی: آنچه که برای من است و با تو ارتباط دارد، روشن و نورانی است، اما من از آنچه که از تو فاصله دارد، دور هستم.
تن کیست که اندرین مقامش
بر سکهٔ تو زنند نامش
هوش مصنوعی: آیا کسی هست که در این مقام، نامش روی سکه‌ای حک شود؟
سر نزلِ غم تو را نشاید
زیرِ عَلمِ تو را نشاید
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که غم و اندوهی که به خاطر تو وجود دارد، شایسته نیست که زیر پرچم و نماد تو قرار گیرد. به عبارتی دیگر، درد و ناراحتی که به خاطر تو احساس می‌شود، لایق این نیست که به‌عنوان بخشی از هویت تو شناخته شود.
جانی‌ست جریده در میان چست
وان نیز نه با من است با تست
هوش مصنوعی: یک روحی در میان زندگی وجود دارد، که به دنبال چابکی و سرزندگی است و با من نیست، بلکه با تو ارتباط دارد.
تو سگدل و پاسبانْت سگ‌روی
من خاک ره سگان آن کوی
هوش مصنوعی: تو که دل سیاهی داری و نگهبانیتی، من خاک پای آن سگان خیابان آن کوی هستم.
سگبانی تو همی‌گزینم
در جنب سگان از آن نشینم
هوش مصنوعی: در کنار سگ‌ها نگهبانی برای خود انتخاب می‌کنم تا در میان آنها آرام بگیرم.
یعنی ددگان مرا به دنبال
هستند سگان تیز چنگال
هوش مصنوعی: یعنی موجودات وحشی در جستجوی من هستند و سگ‌های تیزدندان به دنبالم آمده‌اند.
تو با زر و با درم همه سال
خالت درم و زر است خلخال
هوش مصنوعی: تو با زر و پول، همه سال زیبایی‌ات به طلا و جواهرات وابسته است.
تا خال درم‌وش تو دیدم
خلخال ترا درم خریدم
هوش مصنوعی: وقتی که خال روی تو را دیدم، تصمیم گرفتم که خلخال (زینت پا) تو را بخرم.
ابر از پی نوبهار بگریست
مجنون ز پی تو زار بگریست
هوش مصنوعی: ابر به خاطر آمدن بهار اشک می‌ریزد و مجنون هم به خاطر عشق تو در حال گریه و زاری است.
چرخ از رخ مه جمال گیرد
مجنون به رخ تو فال گیرد
هوش مصنوعی: چرخ و فلک زیبایی چهره‌ی تو را می‌بیند و مجنون (دیوانه‌وار) به چهره‌ی تو نگاه می‌کند و از آن نشانه‌هایی می‌گیرد.
هندوی سیاه پاسبان است
مجنون به بر تو همچنان است
هوش مصنوعی: هندوی سیاه به عنوان نگهبان، مجنون را تحت نظر دارد و به همین شکل به تو نیز توجه دارد.
بلبل ز هوای گل به گَرد است
مجنون ز فراق تو به درد است
هوش مصنوعی: بلبل به خاطر عشق به گل غمگین و ناراحت است، مانند مجنون که به خاطر جدایی‌اش از تو دچار درد و رنج است.
خلق از پی لعل می‌کند کان
مجنون ز پی تو می‌کند جان
هوش مصنوعی: مردم به دنبال زیبایی و ارزش‌های درخشان هستند، همان‌طور که مجنون جانش را برای تو فدای می‌کند.
یارب چه خوش اتّفاق باشد!
گر با منت اشتیاق باشد
هوش مصنوعی: ای خدا، چه خوب است اگر با عشق و محبت همراه باشد!
مهتاب‌شبی چو روز روشن
تنها من و تو میان گلشن
هوش مصنوعی: در شب مهتابی مانند روز روشن، فقط من و تو در میان باغ گل‌های زیبا هستیم.
من با تو نشسته گوش در گوش
با من تو کشیده نوش در نوش
هوش مصنوعی: من و تو در کنار هم نشسته‌ایم و در گوش هم نجوا می‌کنیم، گویی که از یکدیگر می‌نوشیم و لذت می‌بریم.
در بر کشمت چو رود در چنگ
پنهان کنمت چو لعل در سنگ
هوش مصنوعی: اگر تو را در آغوش گیرم، مانند رود آرام در دستانم خواهی شد و همچون سنگی گرانبها در خفا نگهداری‌ات می‌کنم.
گردم ز خمار نرگست مست
مستانه کشم به سنبلت دست
هوش مصنوعی: از درد شوق و عشق تو سرگیجه دارم و در حال پرشوری هستم که دستم را به سنبلت می‌زنم.
بر هم شکنم شکنج گیسوت
تا گوش کشم کمان ابروت
هوش مصنوعی: می‌خواهم گیسوی تو را به هم بریزم و با آن، کمان ابروی تو را به سمت خودم بکشاند.
با نارِ برت نشست گیرم
سیب زنخت به دست گیرم
هوش مصنوعی: می‌خواهم در کنار آتش نارنجی بنشینم و سیب زیبایی را در دست بگیرم.
گه نار ترا چو سیب سایم
گه سیب تو را چو نار خایم
هوش مصنوعی: گاهی من تو را مانند سیب در سایه قرار می‌دهم و گاهی تو را مانند نارنگی در سایه می‌برم.
گه زلف برافکنم به دوشت
گه حلقه برون کنم ز گوشت
هوش مصنوعی: گاهی موهایت را به روی شانه‌هایت می‌اندازم و گاهی هم حلقه‌ای که در گوشت داری را بیرون می‌آورم.
گاه از قصبت صحیفه شویم
گه با رطبت بدیهه گویم
هوش مصنوعی: گاهی از روی نوشته‌ای درباره تو صحبت می‌کنم و گاهی هم بر حسب حال و به شکل بداهه چیزی می‌گویم.
گه گِرد گُلت بنفشه کارم
گاهی ز بنفشه گل برآرم
هوش مصنوعی: گاه می‌شود که وقتی به دور گل تو می‌چرخم، گاهی با بنفشه‌ها به یاد تو می‌افتم و احساساتی را در دل زنده می‌کنم.
گه در بر خود کنم نشستت
گه نامهٔ غم دهم به دستت
هوش مصنوعی: گاهی تو را در آغوش می‌گیرم و گاهی دل‌نوشته‌های غم‌آلوده‌ام را به تو می‌سپارم.
یار اکنون شو، که عمر یار است
کار است به وقت و وقت کار است
هوش مصنوعی: هم‌اکنون با من همراه شو، زیرا زمان دوست‌یابی و انجام کارها است و هر چیزی در زمان خود باید انجام شود.
چشمه منما چو آفتابم
مفریب ز دور چون سرابم
هوش مصنوعی: چشمان تو مثل آفتابند و مرا فریب می‌دهند؛ از دور به مانند سرابی به نظر می‌آیند.
از تشنگی جمالت ای جان
جو جو شده‌ام چو خالت ای جان
هوش مصنوعی: از شدت عشق و محبت به تو، به شدت تشنه‌ام و همچون جویباری به دنبال چهره‌ات هستم.
یک جو ندهی دلم در این کار
خوناب دلم دهی به خروار
ندهی دلم یعنی خوشدل و امیدوارم نمی‌کنی (دل دادن‌ در اینجا یعنی توجه‌کردن‌، همراهی کردن‌، امید دادن)
غم خوردنِ بی‌تو می‌توانم
می خوردن با تو نیز دانم
هوش مصنوعی: می‌توانم به غم و اندوهی که بی‌تو دارم ادامه دهم، اما همچنین می‌دانم که با بودن تو نیز می‌توانم غم بخورم.
در بزم تو می‌ خجسته فال است
یعنی به بهشت، می حلال است
هوش مصنوعی: در مهمانی تو، مقدمات خوشبختی فراهم است و به نوعی می‌نوشی حلال و پاک است که به بهشت راه می‌برد.
این گفت و گرفت راه صحرا
خون در دل و در دماغ صفرا
هوش مصنوعی: در اینجا صحبت از مجادله و گفتگویی است که در آن، تنش و سختی احساس می‌شود. در دل فردی به خاطر این مباحثه، درد و رنج وجود دارد و در ذهنش نیز نمادهای خشم و تندی به وجود آمده است. به نوعی، این مکالمه باعث ایجاد احساسات منفی و بحران‌های درونی شده است.
وان سرو رونده زان چمن‌گاه
شد روی‌گرفته سوی خرگاه
هوش مصنوعی: آن سرو زیبا از آن باغ به سمت خیمه‌ها حرکت کرد و رویش را به سمت آنها برگرداند.

حاشیه ها

1392/03/08 14:06
شکوه

دمه یعنی بخارآب و هوای سرد مثلا کولاک و طوفان و برف و...ولی امروزه بدای آب و هوای شرجیکاربرد دارد و البته همراه دود مثلا دم و دود یا دود و دم گرچه هنوز دراراک به شرایط جوی بعد از بارش برف دمه برف میگویند..

1392/03/08 14:06
شکوه

درم وش یعنی مانند درم یا درم گونه ولی خال درم وش یعنی چی ؟خال که نقطه سیاه روی پوست است ولی خال اندازه درم که زیبایی نداشته

1392/03/08 14:06
شکوه

جان کندن خیلی زیبا بکار رفته مانند جماهتی که برای لعل معدن را میکنند مجنون هم برای لیلی جان میکند واقعا زیباست

1392/03/15 21:06
نازبانو

خیلییییییی زیباست

1394/07/12 11:10
فاطمه

سلام میشه لطفا بگید معنی مصراع دوم که میگه بسم الله اگر حریف مایی
یعنی چه؟؟ منظورش رو نمیفهمم
ممنون

1401/05/24 17:07
عماد رضایی فرد بوساری

در بیت دوم شاعر ابتدا اشاره می کند که ماییم و نوای بی نوایی. این عبارت به وضوح نشان دهنده پارادوکس است. یعنی بی نوایی ما نوای ماست. همانطور که از داستان بر می آید مجنون در همه جا شناخته شده و مشهور است. و معنای دیگر این بی نوا بود دردمند بودن عاشق بودن خاضع بودن و صبر است. در مصرع دوم عاشق می خواهد که این صفات که همگی به نوعی در بی نوایی جمع شده است را به بوته آزمایش بسپارد. گویی که آنقدر در عشق خود اطمینان خاطر دارد که باک از هیچ آزمون و سنجشی نمی کند و همه را به مبارزه می طلبد. مشابه این بیت را صائب تبریزی دارد که می گوید:

من نه آنم که به تیغ از تو بگردانم روی  امتحان کن به دو صد زخم مرا بسم الله

1394/08/13 14:11
علی

با سلام. به نظر بنده :
1- یعنی ما هیچ ادعایی در برابر تو نداریم و تسلیم خواسته ات هستیم. مانند کسی که جلویه فرمانده اش ایستاده و میگوید ما گردنمان از مو باریگ تر است ( فرمانده یعنی خدا)
2- یعنی اینکه کسی که نوایش بی نوایی باشد خداوند نگه دار آن شخص است و کسی که خداوند نگه دار او باشد چه کسی حریف اوست. أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ یُعَذِّبُ مَن یَشَاءُ وَیَغْفِرُ لِمَن یَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿المائدة: 40﴾
مرد راهم باش تا شاهت کنم صد چو لیلا کشته در راهت کنم
شاعر هر دو معنی را به طور استادانه در یک بیت سروده.
والله اعلم بالصواب

1395/02/08 20:05
میرفخرایی

بیت هفتم احتمالاً "ده رانده" به جای "ده راند" صحیح است. یعنی کسی که او را از روستا بیرون کرده باشند. وزن شعر هم همین قرائت را تأیید می کند.

1397/08/28 05:10
روشن

اونجا که میگه جو جو شده ام
فک کنم منظورش اینه که مثل دانه های جو شده ام یا جودانه شدم
فک نکنید مجنون مثل حالایی ها جوجو و پیشی میشده برا لیلی.

1398/06/13 11:09
کیانوش پدرود

حریف به معنای هم پیاله است. معنای "بسم الله اگر حریف مایی" چنین است که اگر در بی نوایی از عشق می توانی پا به پای ما باشی بسم الله و پیش آی که همراهت هستیم.

1398/10/06 00:01
هادی naji@alum.sharif.edu

این مصرع احتمالا اشتباه نوشته شده
زین پس تو و من و من تو زین پس
احتمالا این بوده
زین پس تو منی و من تو زین پس
یا
زین پس تو و من من و تو زین پس

1398/11/31 16:01
AmenaJafari

جوجو به زبان محلی من یعنی تکه تکه, چیزی شبیه قیمه قیمه کردن یک نفر . جو جو به معنی ریش شدن, خیلی مجروح شدن و اسیب دیدن است.

1399/01/19 08:04
فتانه

مصرع
زین پس تو و من و من و تو زین پس
بنظر اشتباه تایپی دارد
و این هست
زین پس تو و من،من و تو زین پس

1399/02/20 17:05
ناشناس

مصرع دوم از بیت اول چه معنی ومفهومی میده؟

1399/02/20 20:05
nabavar

گرامی ناشناس
تو زان که‌ای و ما ترائیم
تو متعلق به چه کسی هستی و ما به تو تعلق داریم
شاید تعلق خاطر

1399/06/18 12:09
لی‌لی

درم وش یعنی چون نقره درخشان . خال درم وش یعنی خالی که از زیبایی چون نقره می درخشد

1399/09/13 09:12
اکبر رضوانی

درود بر شما. در ردیف آواز از این اشعار استفاده شده است. در ردیف دستگاه شور به شیوه سید حسین طاهرزاده ، گوشه بزرگ و کوچک ، میخوانیم:
یارا تو کجا و ما کجاییم تو زان که ای و ما تو راییم
چون من شده ام به بوی تو مست می را نتوان گرفت در دست
ماییم و نوای بی نوایی بسم الله اگر حریف مایی
البته شاعر بیت دوم معلوم نیست.
با سپاس از توجهتون اکبر رضوانی

1402/03/02 14:06
علیرضا اکبری

نظرات همه واسه ۲ الا ۱۰سال پیشه ..آدم دلش میگیره

1402/05/10 17:08
مینا خانی

این شعر در اجراهای خصوصی (ارباب حاجت) توسط استاد شجریان خوانده شده که من در معرفی اهنگها ندیدم و نتونستم اضافه کنم چون جزء البوم های استاد نیست و ایتم اجراهای خصوصی رو ندیدم

1403/09/07 14:12
افسانه چراغی

سگدل: سخت‌دل، سنگدل

سگ‌روی: مردم‌آزار، غریب‌آزار

1403/09/07 14:12
افسانه چراغی

جو جو شدن به معنی تکه تکه شدن، ذره ذره شدن، حالت آشفتگی و پریشانی

1403/09/07 14:12
افسانه چراغی

جو واحد وزن است. یک قسمت از هفتادودو قسمت مثقال. کنایه از مقدار کم و ناچیز. یک جو و دو جو و جوی کنایه از بسی بی‌ارزش، بی‌ارج و بها، بسیار کم (به معنی جو که غله معروف است، نیست).

1403/10/15 11:01
آرا منتظری

درود بر شما. در جشن هنر سال 1356 شیراز در آخرین بخش کنسرت چهره به چهره شجریان و لطفی اجرا شده که قابل انتخاب در بخش معرفی ترانه ها نیست. بخش معرفی ترانه جای اصلاح زیاد دارد.