برگردان به زبان ساده
لیلی نه که لعبتِ حصاری
دز بانویِ قلعهٔ عماری
هوش مصنوعی: لیلی، نه مثل دختری است که فقط یک عروسک یا بازیچه است و در دژ یک قلعه بهعنوان نگهبان قرار گرفته. او بیشتر از اینهاست و ارزش و ویژگیهای خاصی دارد.
گشت از دَم یار چون دُم مار
یعنی به هزار غم گرفتار
هوش مصنوعی: با حضور محبوب، حال و روزم همچون دمی است که مار به دور خود میپیچد، که نشان از گرفتار شدن در هزاران درد و غم دارد.
دلتنگ چو دستگاه یارش
در بستهتر از حساب کارش
هوش مصنوعی: دلشکسته و غمگین است، مانند حالتی که کسی به در بستهی عشقش نگاه کند و نتواند به راحتی به آنچه میخواهد دست پیدا کند. درد و اندوهش بیشتر از آن چیزی است که بتوان به سادگی محاسبهاش کرد.
در حلقهٔ رشتهٔ گرهمند
زندانی بند گشته بیبند
هوش مصنوعی: در دام یک رشتهٔ گرهخورده گرفتار شدهام و حالا در حالی که به نظر میرسد آزاد هستم، در واقع باز هم در بند و زندانی هستم.
شویش همه روزه داشتی پاس
پیرامُنِ دُر شکستی الماس
هوش مصنوعی: هر روز باید مراقب او باشی، مانند اینکه دور الماسهای درخشان را محافظت میکنی.
تا نگریزد شبی چو مستان
در رخنهٔ دیر بتپرستان
هوش مصنوعی: تا زمانی که شبی مثل مجنونها در کنج معبد بتپرستان فرار نکند.
با او ز خوشی و مهربانی
کردی همه روزه جانفشانی
هوش مصنوعی: تو هر روز با او با محبت و خوشی رفتار کردی و جان فدای او شدی.
لیلی ز سر گرفته چهری
دیدی سوی او به سرد مهری
هوش مصنوعی: لیلی از سر گرفته و نگاهی به سوی او انداخته است، در حالی که سردی و بیمهری در چهرهاش دیده میشود.
روزی که نواله بیمگس بود
شب زنگی و حجره بی عسس بود
هوش مصنوعی: در روزی که غذایی بدون مگس بود، شب درخت زنگی و اتاق بدون نگهبان بود.
لیلی به در آمد از در کوی
مشغول به یار و فارغ از شوی
هوش مصنوعی: لیلی از در کوچه وارد شد، مشغول به محبوبش بود و اصلاً به شوهرش فکر نمیکرد.
در رهگذری نشست دلتنگ
دور از ره دشمنان به فرسنگ
هوش مصنوعی: در مسیر زندگی، با حس دلتنگی نشستهام، دور از راهی که دشمنانم در آن هستند و به اندازهای بسیار از آنها فاصله دارم.
میجست کسی که آید از راه
باشد ز حدیث یارش آگاه
هوش مصنوعی: شخصی به دنبال کسی است که از راه برسد و از صحبتهای عشقش مطلع باشد.
ناگاه پدید شد همان پیر
کز چارهگری نکرد تقصیر
هوش مصنوعی: به طور ناگهانی، همان پیرمردی ظاهر شد که در گذشته هیچ تلاشی برای اصلاح اوضاع نکرده بود.
در راه روش چو خضر پویان
هنجار نمای و راهجویان
هوش مصنوعی: در مسیر روشنایی، مانند خضر، که نماد هدایت و دانش است، رفتار کن و به دنبال حقیقت و راههای صحیح برو.
پرسیدش لعبت حصاری
کز کار فلک خبر چه داری؟
هوش مصنوعی: او از معشوقهاش پرسید که تو که مانند دختری زیبا و دلربایی، از حوادث و وقایع روزگار چه میدانی؟
آن وحشنشین وحشتآمیز
بر یاد که میکند زبان تیز؟
هوش مصنوعی: این شعر به تصویر کشیدن یک موجود وحشی و ترسناک پرداخته که به یاد چه کسی میافتد و زبانش را تیز میکند. این موجود ممکن است به اندازهای خوفناک باشد که فکر کردن به آن یا یادآوریاش باعث ترس و وحشت میشود. در واقع، این تصویر اشاره به احساسات عمیق و ترسناکی دارد که بعضی موجودات در انسانها برمیانگیزند.
پیر از سر مهر گفت کای ماه
آن یوسفِ بیتو مانده در چاه
هوش مصنوعی: پیر با مهربانی گفت: ای ماه، تو همان یوسف هستی که بیتو در چاه ماندهام.
آن قلزم ِ نانشسته از موج
وان ماه جدا فتاده از اوج
هوش مصنوعی: آن دریا که از امواجش تمیز نیست و آن ماهی که از ارتفاع خود جدا شده است، به تصویر کشیده شده است.
آواز گشاده چون منادی
میگردد در میان وادی
هوش مصنوعی: صدای بلند و دلنشین مانند یک بانگ خوش به گوش میرسد و در دل دشت و بیابان میپیچد.
لیلی گویان به هر دو گامی
لیلی جویان به هر مقامی
هوش مصنوعی: عاشقان لیلی در هر قدم به دنبال او هستند و کسانی که عاشق او هستند، در هر مقام و موقعیتی به دنبال او میگردند.
از نیک و بد خودش خبر نیست
جز بر ره لیلیاش گذر نیست
هوش مصنوعی: او از خوبی و بدیهای خود آگاهی ندارد و تنها بر سر راه عشق لیلیاش میگذرد.
لیلی چو شد آگه از چنین حال
شد سروبنش ز ناله چون نال
هوش مصنوعی: وقتی لیلی از این وضعیت باخبر شد، به شدت نالان و غمگین شد، مانند درخت سروی که به خاطر اندوهش سرش پایین افتاده است.
از طاقچهٔ دو نرگس جفت
بر سفت سمن عقیق میسفت
هوش مصنوعی: از روی طاقچهٔ دو گل نرگس، جفتی از سمنهای عقیق زیبا میدرخشد.
گفتا منم آن رفیق دلسوز
کز من شده روز او بدین روز
هوش مصنوعی: گفت: من همان دوستی هستم که به خاطر من روزهایش به این شکل سپری شده است.
از درد نیَم به یک زمان فرد
فرق است میان ما در این درد
هوش مصنوعی: من از درد خودم میسوزم و تنها خودم را میشناسم، اما در این درد، ما دو نفر تفاوتهای زیادی داریم.
او بر سر کوه میکشد راه
من در بن چاه میزنم آه
هوش مصنوعی: او در بالای کوه مسیر خود را میپیماید، در حالی که من در عمق چاهی نشسته و به شدت آه میکشم.
از گوش گشاد گوهری چند
بوسید و به پیش پیر افکند
هوش مصنوعی: گوشی بزرگ جواهراتی را جمع کرده و به سمت پیشکسوت میاندازد.
کاین را بستان و باز پس گرد
با او نفسی دو همنفس گرد
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که چیزی را که به دست آوردهای، در اختیار دیگران قرار بده و با او همنفس و هماحساس شو.
نزدیک من آرش از ره دور
چندانکه نظر کنم در آن نور
هوش مصنوعی: نزدیک من آرش، از فاصلهای دور، هرچقدر که به آن نور نگاه کنم.
حالی که بیاوری ز راهش
بنشان به فلان نشانه گاهش
هوش مصنوعی: وقتی که از مسیر مشخصی به نتیجهای میرسی، میتوانی او را به علامت معین آنجا هدایت کنی.
نزدیک من آی تا من آیم
پنهان به رخش نظر گشایم
هوش مصنوعی: بیا نزدیک من تا من بتو نزدیک شوم و به آرامی به چهرهات نگاه کنم.
بینم که چه آب و رنگ دارد
در وزن وفا چه سنگ دارد
هوش مصنوعی: میبینم که در وفا چگونه به ظاهر و زیبایی به نظر میرسد و چگونه در واقعیت سختی و سنگینی دارد.
باشد که ز گفتههای خویشم
خواند دو سه بیت تازه پیشم
هوش مصنوعی: امیدوارم که از سخنانم، چند بیت جدید و تازه برای من بخواند.
گردد گره من اوفتاده
از خواندن بیت او، گشاده
هوش مصنوعی: مشکلات و گرههای زندگی من با شنیدن شعر او برطرف میشود و به راحتی حل میشود.
پیر آن دُر سفته بر کمر بست
زان دُر نسفته رخت بربست
هوش مصنوعی: پیر، آن گوهر با ارزش را به کمرش بسته و به خاطر آن گوهر نایاب، از دنیا رفت.
دستی سلب خلل ندیده
برد از پی آن سلب دریده
هوش مصنوعی: دستی که هیچ نقصی نداشته، بیهیچ مانعی به سمت هدف خود رفته و از تمام موانع گذر کرده است.
شد کوه به کوه تیز چون باد
گاهی به خراب و گه به آباد
هوش مصنوعی: کوهها به سرعت و تندی مانند باد به جاهایی ویران یا آباد میروند.
روزی دو سه جستش اندر آن بوم
و احوال ویاش نگشت معلوم
هوش مصنوعی: روزی دو یا سه بار به آن سرزمین رفت و آمد کرد، اما وضعیت و حال او مشخص نشد.
تا عاقبتش فتاده بر خاک
در دامن کوه یافت غمناک
هوش مصنوعی: سرانجام او بر زمین افتاد و در دامان کوه، غمگین و ناراحت شد.
پیرامن او درندهای چند
خازن شده چون خزینه را بند
هوش مصنوعی: چندین درنده دور او را احاطه کردهاند، مانند افرادی که به خزینهای (مخزن) دسترسی دارند و آن را در نظر گرفتهاند.
مجنون چو ز دور دید در پیر
چون طفل نمود میل بر شیر
هوش مصنوعی: مجنون وقتی دور را دید، مانند یک کودک به شیر میل و رغبت نشان داد.
زد بر ددگان به تندی آواز
تا سر نکشند سوی او باز
هوش مصنوعی: با صدای تند و قاطع خود بر حیوانات خطرناک کوبید تا سرهایشان را به سوی او نگردانند.
چون وحش جدا شد از کنارش
پیر آمد و شد سپاسدارش
هوش مصنوعی: وقتی حیوان از کنار او جدا شد، پیرمردی آمد و از او قدردانی کرد.
اوّل سر خویش بر زمین زد
وانگه در عذر و آفرین زد
هوش مصنوعی: ابتدا سرش را بر زمین گذاشت و سپس به عذرخواهی و تمجید پرداخت.
گفت ای به تو مُلک عشق برپای
تا باشد عشق، باش برجای
هوش مصنوعی: میگوید: ای کسی که عشق به تو قدرت و سلطنت میدهد، تا زمانی که عشق وجود دارد، تو نیز باید در این جایگاه بمانی.
لیلی که جمیلهٔ جهان است
در دوستی تو تا به جان است
هوش مصنوعی: لیلی که زیباترین دختر جهان است، در دوستی تو برای من بسیار ارزشمند و گرانبهاست.
دیری است که روی تو ندیده است
نز لفظ تو نکتهای شنیده است
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که چهرهات را ندیدهام و تنها از کلام تو چیزهایی شنیدهام.
کوشد که یکی دمت ببیند
با تو دو به دو بهم نشیند
هوش مصنوعی: کسی تلاش میکند تا با تو رابطهای صمیمی برقرار کند و در کنار تو باشد.
تو نیز شوی به روی او شاد
از بند فراق گردی آزاد
هوش مصنوعی: تو هم به دیدن او خوشحال خواهی شد و از غم جدایی آزاد خواهی گشت.
خوانی غزلی دو رامشانگیز
بازار گذشته را کنی تیز
هوش مصنوعی: اگر بخواهی شعری زیبا و دلانگیز را با شتاب و تندخوانی بیان کنی، یاد روزهای خوب گذشته را زنده کن.
نخلستانی است خوب و خوشرنگ
درهم شده همچو بیشهٔ تنگ
هوش مصنوعی: یک نخلستان زیبا و خوشرنگ وجود دارد که به طور متراکم و شلوغ مانند یک جنگل تنگ به نظر میرسد.
بر اوج سپهر سرکشیده
زیرش همه سبزه بر دمیده
هوش مصنوعی: در بالای آسمان، جایی که سرکشی و بلندی وجود دارد، زیر آن همه جا را سبزه و گیاه پوشانده است.
میعادگه بهارت آنجاست
آنجاست کلید کارت آنجاست
هوش مصنوعی: مکان ملاقات و زمان شروع زندگی جدید تو، در آنجا قرار دارد و راهیابی به خواستههایت نیز در همان مکان است.
آنگه سلبی که داشت در بند
پوشید در او به عهد و سوگند
هوش مصنوعی: سپس کسی که در بند بود، به خاطر عهد و سوگندی که داشت، دست از آن برداشته و رها شد.
مجنون کمر موافقت بست
از کشمکش مخالفت رست
هوش مصنوعی: مجنون برای اینکه با اوضاع سازگار شود، از درگیری و مخالفت دست کشید و به توافق رسید.
پی بر پی او نهاد و بشتافت
در تشنگی آب زندگی یافت
هوش مصنوعی: او به دنبال او رفت و با شتاب در آرزوی آب، زندگی را پیدا کرد.
تشنه ز فرات چون گریزد؟
با غالیه باد چون ستیزد؟
هوش مصنوعی: چطور میتواند کسی که تشنه است، از آبی که سرچشمهاش فرات است، فرار کند؟ و چگونه میتواند در برابر بادی که عطرِ خوش را با خود میآورد، مقاومت کند؟
با او ددگان به عهد همراه
چون لشگر نیکعهد با شاه
هوش مصنوعی: با او همچون لشگریانی که به خوبی با پادشاه خود وفادارند، عهد و پیمان دارم.
اقبال مطیع و بخت منقاد
آمد به قرارگاه میعاد
هوش مصنوعی: خوشبختی و سرنوشت من در جایی که قرار است به آرزوهایم برسم، به خوبی آماده و مهیا شده است.
بنشست به زیر نخل منظور
آماجگهی ددان از او دور
هوش مصنوعی: او در زیر نخل نشسته است و مکان هدفی برای تیراندازان دور از او قرار دارد.
پیر آمد و زان چه کرد بنیاد
با آن بت خرگهی خبر داد
هوش مصنوعی: پیر به ما گفت که از کارهایی که با آن بت انجام داده، چه اصولی را بنا کرده است.
خرگاهنشین، بتِ پریروی
همچون پریان پرید از آن کوی
هوش مصنوعی: نشسته در خرگاه، معشوقهای زیبا و دلانگیز مانند پری، از آن مکان فرار کرد.
زآنسوترِ یارِ خود به ده گام
آرام گرفت و رفت از آرام
هوش مصنوعی: یار من از من فاصله گرفت و به دقت و سکون پانزده قدم برداشت و سپس از آرامش دور شد.
فرمود به پیر کای جوانمرد
زین بیش مرا نماند ناورد
هوش مصنوعی: پیر به جوانمرد گفت: دیگر از من جنگ و جدالی باقی نمانده است.
زینگونه که شمع میفروزم
گر پیشترک روم بسوزم
هوش مصنوعی: بهگونهای که شمع را میفروشم، اگر به سمت او بروم، سوخته خواهم شد.
زین بیش قدم زدن هلاک است
در مذهب عشق عیبناک است
هوش مصنوعی: ادامه دادن به قدم زدن در راه عشق، به حوادث ناخوشایند و خطرناک میانجامد و در این مسیر، ایراداتی وجود دارد که نمیتوان نادیده گرفت.
زان حرف که عیبناک باشد
آن به که جریده پاک باشد
هوش مصنوعی: اگر گفتاری عیبدار و ناپسند است، بهتر است که انسانی بیخبر و پاکدست باشد و از آن سخن دوری کند.
تا چون که به داوری نشینم
از کرده خجالتی نبینم
هوش مصنوعی: زمانی که به قضاوت و قضاوتگری نشستم، امیدوارم از کارهایم شرمنده نباشم.
او نیز که عاشق تمام است
زین بیش غرض بر او حرام است
هوش مصنوعی: شخصی که عاشق و تمامعیار است، دیگر هیچ نیتی در دلش وجود ندارد و هر گونه هدف و منظور اضافی برای او صحیح نیست.
درخواه کزان زبانِ چون قند
تشریف دهد به بیتکی چند
هوش مصنوعی: از جایی که زبانی شیرین و دلپذیر دارد، به چندین شهر و دیار سفر کن و با دیگران ارتباط برقرار کن.
او خواند بیت و من کنم گوش
او آرد باده من کنم نوش
هوش مصنوعی: او میخواند، من به صحبتهایش گوش میدهم، او شراب را میآورد و من آن را مینوشم.
پیر از سر آن بهار نوبر
آمد بر آن بهار دیگر
هوش مصنوعی: پیر به یاد بهار تازهای که در گذشته بود، به بهار دیگری نگاه میکند.
دیدش به زمین بر اوفتاده
آرام رمیده هوش داده
هوش مصنوعی: او را بر روی زمین دیدم که افتاده و بیخبر از اطرافش است.
بادی ز دریغ بر دلش راند
آبی ز سرشک بر وی افشاند
هوش مصنوعی: هوا به خاطر ناراحتی او وزید و اشکی از چشمانش ریخت.
چون هوش به مغز او درآمد
با پیر نشست و خوش برآمد
هوش مصنوعی: زمانی که او به حالتی از درک و هوش دست یافت، با فردی سالخورده و خردمند نشسته و به گفتوگو و لذت از صحبت با او پرداخت.
کرد آنگهی از نشید آواز
این بیتک چند را سرآغاز
هوش مصنوعی: سپس او با صدای خوشی شروع به خواندن چند بیت کرد.