گنجور

بخش ۳۷ - آمدن سلیم عامری خال مجنون به دیدن او

صراف سخن به لفظ چون زر
در رشته چنین کشید گوهر
کز نقد کنان حال مجنون
پیری سره بود خال مجنون
صاحب هنری حلال‌زاده
هم خاسته و هم اوفتاده
در نام سلیم عامری بود
در چاره‌گری چو سامری بود
آن بر همه ریش مرهم او
بودی همه ساله در غم او
هر ماه ز جامه و طعامش
بردی همه آلتی تمامش
یک روز نشست بر نجیبی
شد در طلب چنان غریبی
می‌تاخت نجیب دشت بر دشت
دیوانه چو دیوباد می‌گشت
تا یافت ورا به کنج کوهی
آزاد ز بند هر گروهی
بر وحشت خلق راه بسته
وحشی دو سه گرد او نشسته
دادش چو مسافران رنجور
از بیم ددان سلامی از دور
مجنون ز شنیدن سلامش
پرسید نشان و جست نامش
گفتا که منم سلیم عامر
سرکوب زمانهٔ مقامر
خال تو ولی ز روی تو فرد
روی تو به خال نیست در خورد
تو خود همه چهره خال گشتی
یعنی حبشی مثال گشتی
مجنون چو شناخت پیش خواندش
هم زانوی خویشتن نشاندش
جستن خبری ز هر نشانی
وآسود به صحبتش زمانی
چون یافت سلیمش آنچنان عور
بی گور و کفن میان آن گور
آن جامهٔ تن که داشت در بار
آورد و نمود عذر بسیار
کاین جامه حلالی است در پوش
با من به حلال‌زادگی کوش
گفتا تن من ز جامه دور است
کاین آتش تیز و آن بخور است
پندار در او نظاره کردم
پوشیدم و باز پاره کردم
از بس که سلیم باز کوشید
آن جامه چنانکه بود پوشید
آورد سبک طعام در پیش
حلوا و کلیچه از عدد بیش
چندانکه در او نمود ناله
زان سفره نخورد یک نواله
بود او ز نواله خوردن آزاد
زو می‌ستد و به وحش می‌داد
پرسید سلیم کی جگر سوز
آخر تو چه می‌خوری شب و روز؟
از طعمه تواند آدمی زیست
گر آدمی‌ای طعام تو چیست؟
گفت ای چو دلم سلیم نامت
توقیع سلامتم سلامت
از بی‌خورشی تنم فسرده است
نیروی خورندگیش مرده است
خو باز بریدم از خورش‌ها
فارغ شده‌ام ز پرورش‌ها
در نای گلوم نان نگنجد
گر زانکه فرو برم برنجد
زین‌سان که منم بدین نزاری
مستغنی‌ام از طعام‌خوار‌ی
اما نگذارم از خورش دست
گر من نخورم خورنده‌ای هست
خوردی که خورد گوزن یا شیر
ایشان خایند و من شوم سیر
چون دید سلیم کان هنرمند
از نان به گیاه گشته خرسند
بر رغبت آن درشت‌خواری
کردش به جواب نرم یاری
کز خوردن دانه‌های ایام
بس مرغ که اوفتاد در دام
آن‌را که هوای دانه بیش است
رنج و خطر زمانه بیش است
هر کو چو تو قانع گیاه است
در عالم خویش پادشاه است
روزی ملکی ز نامداران
می‌رفت به رسم شهریاران
بر خانهٔ زاهدی گذر داشت
کان زاهد از آن جهان خبر داشت
آمد عجبش که آنچنان مرد
مأوا گه خود خراب چون کرد
پرسید ز خاصگان خود شاه
کاین شخص چه می‌کند در این راه‌؟
خوردش چه و خوابگاه او چیست؟
اندازه‌اش تا کجا و او کیست؟
گفتند که زاهدی است مشهور
از خواب جدا و از خورش دور
از خلق جهان گرفته دوری
درساخته با چنین صبوری
شه چون ورق صلاح او خواند
با حاجب خاص سوی او راند
حاجب سوی زاهد آمد از راه
تا آوردش به خدمت شاه
گفت ای ز جهان بریده پیوند
گشته به چنین خراب خرسند
یاری نه، چه می‌کنی در این کار‌؟
قوتی نه، چه می‌خوری در این غار‌؟
زاهد قدری گیاه سوده
از مطرح آهوان دروده
برداشت بدو که خوردم این است
ره‌توشه و ره‌نورد‌م این است
حاجب ز غرور پادشایی
گفتش که در این بلا چرایی؟
گر خدمت شاه ما کنی ساز
از خوردن این گیا رهی باز
زاهد گفتا چه جای این است
این نیست گیا گل‌انگبین است
گر تو سر این گیا بیابی
از خدمت شاه سر بتابی
شه چون سخنی شنید از این دست
شد گرم و ز بارگی فرو جست
در پای رضای زاهد افتاد
می‌کرد دعا و بوسه می‌داد
خرسند همیشه نازنین است
خرسندی را ولایت این است
مجنون ز نشاط این فسانه
برجست و نشست شادمانه
دل داد به دوستان زمانی
پرسید ز هر کسی نشانی
وانگاه گرفت گریه در پیش
پرسید ز حال مادر خویش
کان مرغ شکسته بال چون است؟
کارش چه رسید و حال چون است؟
با اینکه ازو سیاه‌رویم
هم هندوک سیاه اویم
رنجور تن است یا تنومند‌؟
هستم به جمالش آرزومند
چون دید سلیم کان جگر ریش
دارد سر مهر مادر خویش
بی کان نگذاشت گوهرش را
آورد ز خانه مادرش را

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صراف سخن به لفظ چون زر
در رشته چنین کشید گوهر
هوش مصنوعی: سخنران با مهارت و زیبایی کلمات را مانند زر در بافتی زیبا به هم می‌پیوندد و جواهر‌هایی ارزشمند خلق می‌کند.
کز نقد کنان حال مجنون
پیری سره بود خال مجنون
هوش مصنوعی: از بین همه کسانی که می‌توانند نقد و بررسی کنند، حال و اوضاع مجنون به گونه‌ای است که او در پیری خود همچنان دارای عشق و نشانه‌های آن عشق است.
صاحب هنری حلال‌زاده
هم خاسته و هم اوفتاده
هوش مصنوعی: انسانی که دارای هنر و توانایی است، هم در زمان موفقیت‌هایش و هم در زمان شکست‌هایش، از بستر مناسب و مشروعی برخوردار است.
در نام سلیم عامری بود
در چاره‌گری چو سامری بود
هوش مصنوعی: سلیم عامری در نامش است و در حل مشکلات به مانند سامری عمل می‌کند.
آن بر همه ریش مرهم او
بودی همه ساله در غم او
هوش مصنوعی: او در تمام سال‌ها، بر روی همه غم‌ها و رنج‌ها، تسکینی به شمار می‌رفت.
هر ماه ز جامه و طعامش
بردی همه آلتی تمامش
هوش مصنوعی: هر ماه از لباس و غذایش، تمام زیبایی‌ها و زینت‌ها را گرفتید.
یک روز نشست بر نجیبی
شد در طلب چنان غریبی
هوش مصنوعی: روزی شخصی با یک فرد با وقار نشسته بود و در جستجوی کسی غیر معمول و عجیب قرار گرفت.
می‌تاخت نجیب دشت بر دشت
دیوانه چو دیوباد می‌گشت
هوش مصنوعی: اسب نجیب با شوق و تندی بر دشت می‌دود، مانند دیوانه‌ای که در دشت می‌گردد.
تا یافت ورا به کنج کوهی
آزاد ز بند هر گروهی
هوش مصنوعی: او را در گوشه‌ای از کوهی پیدا کرد که از هر نوع قیدی رهایی یافته بود و آزاد زندگی می‌کرد.
بر وحشت خلق راه بسته
وحشی دو سه گرد او نشسته
هوش مصنوعی: در جایی که وحشت مردم وجود دارد، وحشی تنها و با چند نفر دورش نشسته است.
دادش چو مسافران رنجور
از بیم ددان سلامی از دور
هوش مصنوعی: دوست مانند مسافران خسته و نگران از ترس دزدان، از فاصله‌ای دور سلام می‌کند.
مجنون ز شنیدن سلامش
پرسید نشان و جست نامش
هوش مصنوعی: مجنون وقتی سلام او را شنید، از او نشانی پرسید و به دنبال نامش گشت.
گفتا که منم سلیم عامر
سرکوب زمانهٔ مقامر
هوش مصنوعی: گفت که من شخصی هستم درستکار و با ویژگی‌های برجسته، که در برابر چالش‌ها و زمانه‌ای که به سختی می‌گذرد، ایستادگی می‌کنم.
خال تو ولی ز روی تو فرد
روی تو به خال نیست در خورد
هوش مصنوعی: خال تو، اما زیبایی چهره‌ات به پایه همان خال نیست.
تو خود همه چهره خال گشتی
یعنی حبشی مثال گشتی
هوش مصنوعی: به این معناست که تو خود به زیبایی و دلربایی شخصیتی خاص تبدیل شده‌ای، تا جایی که مانند چهره‌ای زیبا و جذاب گشته‌ای.
مجنون چو شناخت پیش خواندش
هم زانوی خویشتن نشاندش
هوش مصنوعی: مجنون وقتی که لیلی را شناخت، او را به نزد خود آورد و سپس زانو زد.
جستن خبری ز هر نشانی
وآسود به صحبتش زمانی
هوش مصنوعی: در پی یافتن خبری از هر علامتی هستم و دوست دارم برای مدتی در کنار او آسوده خاطر باشم.
چون یافت سلیمش آنچنان عور
بی گور و کفن میان آن گور
هوش مصنوعی: زمانی که سلیم او را در حالتی عریان و بدون تابوت و کفن در میان قبرها پیدا کرد.
آن جامهٔ تن که داشت در بار
آورد و نمود عذر بسیار
هوش مصنوعی: آن لباس که بر تن داشت، به لزوم خود را نشان داد و بهانه‌های زیادی را پیش آورد.
کاین جامه حلالی است در پوش
با من به حلال‌زادگی کوش
هوش مصنوعی: این لباس حلالی است که با من پوشیده شده، بنابراین سعی کن که در زندگی حلال‌زادگی را رعایت کنی.
گفتا تن من ز جامه دور است
کاین آتش تیز و آن بخور است
هوش مصنوعی: او گفت که بدن من از لباس جداست، زیرا این آتش بسیار تند است و دود آن به من می‌رسد.
پندار در او نظاره کردم
پوشیدم و باز پاره کردم
هوش مصنوعی: به او فکر کردم و به دقت به او نگاه کردم، اما سپس تصمیم گرفتم که آن را کنار بگذارم و دوباره از نو آغاز کنم.
از بس که سلیم باز کوشید
آن جامه چنانکه بود پوشید
هوش مصنوعی: سلیم به خاطر تلاش بسیارش، توانست آن لباس را به همان صورتی که بود، بر تن کند.
آورد سبک طعام در پیش
حلوا و کلیچه از عدد بیش
هوش مصنوعی: غذای سبک را بر سر سفره بیاورید، چون حلوا و شیرینی‌ها از نظر تعداد زیادترند.
چندانکه در او نمود ناله
زان سفره نخورد یک نواله
هوش مصنوعی: هر چقدر که او از غم و اندوه خود شکایت کرده، از آن سفره هیچ لقمه‌ای نخورده است.
بود او ز نواله خوردن آزاد
زو می‌ستد و به وحش می‌داد
هوش مصنوعی: او از خوردن لقمه‌های سفره آزاد است و نیش جان گرفته و به طبیعت واگذار می‌شود.
پرسید سلیم کی جگر سوز
آخر تو چه می‌خوری شب و روز؟
هوش مصنوعی: سلیم از کسی می‌پرسد که مدام در حال رنج و آسیب است که در طول شبانه‌روز چه چیزی می‌خوری که این‌گونه دردناک و سختی‌زا شده است؟
از طعمه تواند آدمی زیست
گر آدمی‌ای طعام تو چیست؟
هوش مصنوعی: انسان می‌تواند با استفاده از طعمه‌ها زندگی کند، اما تو که انسان هستی، غذای تو چیست؟
گفت ای چو دلم سلیم نامت
توقیع سلامتم سلامت
هوش مصنوعی: گفت ای کسی که دلم به خاطر تو آرام است، نامت پیامی از سلامتی من است.
از بی‌خورشی تنم فسرده است
نیروی خورندگیش مرده است
هوش مصنوعی: بدن من از گرسنگی ضعیف و پژمرده شده است و قدرت تغذیه‌اش از بین رفته است.
خو باز بریدم از خورش‌ها
فارغ شده‌ام ز پرورش‌ها
هوش مصنوعی: من از لذت‌ها و خوشی‌ها جدا شده‌ام و دیگر به پرورش و تربیت وابسته نیستم.
در نای گلوم نان نگنجد
گر زانکه فرو برم برنجد
هوش مصنوعی: در گلوی من جایی برای نان نیست و اگر به زور بخواهم آن را فرو ببرم، باعث ناراحتی و درد می‌شود.
زین‌سان که منم بدین نزاری
مستغنی‌ام از طعام‌خوار‌ی
هوش مصنوعی: به این شکل که من هستم و با این حال، نیازی به خوردن غذا ندارم.
اما نگذارم از خورش دست
گر من نخورم خورنده‌ای هست
هوش مصنوعی: اما نمی‌گذارم کسی از خورشید بهره‌مند شود، زیرا اگر من نتوانم از آن استفاده کنم، دیگران هم حق ندارند.
خوردی که خورد گوزن یا شیر
ایشان خایند و من شوم سیر
هوش مصنوعی: این بیت به موضوع مصرف و نیاز می‌پردازد. در آن اشاره شده است که حتی اگر حیواناتی مانند گوزن یا شیر چیزی را بخورند، در نهایت آنها نیز نیاز به دفع دارند و من هم از همین غذای آن‌ها سیر می‌شوم. به عبارتی، هرچقدر که مواد غذایی مختلف مصرف شوند، در نهایت همه‌ی موجودات نیاز به تجزیه و دفع خواهند داشت و این چرخه طبیعی زندگی است.
چون دید سلیم کان هنرمند
از نان به گیاه گشته خرسند
هوش مصنوعی: زمانی که سلیم متوجه شد که هنرمند از نان به گیاه روی آورده و از این تغییر خوشحال است، به این تغییر واکنش نشان داد.
بر رغبت آن درشت‌خواری
کردش به جواب نرم یاری
هوش مصنوعی: او به خاطر تمایلش به آن فرد خشن، جوابی نرم و دوستانه داد.
کز خوردن دانه‌های ایام
بس مرغ که اوفتاد در دام
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که بسیاری از پرنده‌ها به خاطر خوردن دانه‌های زندگی و لذت‌بردن از آن‌ها، در دام گرفتار می‌شوند. به عبارتی دیگر، گاهی اوقات لذت‌های زودگذر و جذاب زندگی می‌تواند ما را به دام مشکلات و چالش‌ها بکشاند.
آن‌را که هوای دانه بیش است
رنج و خطر زمانه بیش است
هوش مصنوعی: اگر کسی به دنبال دستیابی به چیزی باشد، خود را در معرض مشکلات و خطرات بیشتری قرار می‌دهد.
هر کو چو تو قانع گیاه است
در عالم خویش پادشاه است
هوش مصنوعی: هر کسی که مانند تو راضی و قانع باشد، در دنیای خود مثل یک پادشاه است و احساس بزرگی و قدرت می‌کند.
روزی ملکی ز نامداران
می‌رفت به رسم شهریاران
هوش مصنوعی: روزی یکی از بزرگ‌مردان و شخصیت‌های مشهور در حال عزیمت بود، به گونه‌ای که شبیه به شیوه و رسم پادشاهان رفتار می‌کرد.
بر خانهٔ زاهدی گذر داشت
کان زاهد از آن جهان خبر داشت
هوش مصنوعی: در نزدیکی خانه‌ی زاهدی می‌گذشت که او از آنچه در جهان بعد از مرگ می‌گذرد، آگاه بود.
آمد عجبش که آنچنان مرد
مأوا گه خود خراب چون کرد
هوش مصنوعی: عجبش آمد که چرا آن مردی که خودش مدام در حال خراب کردن است، به چنین مکان امنی پناه آورده است.
پرسید ز خاصگان خود شاه
کاین شخص چه می‌کند در این راه‌؟
هوش مصنوعی: پادشاه از نزدیکان خود پرسید که این فرد در این راه چرا حاضر است یا چه کاری انجام می‌دهد؟
خوردش چه و خوابگاه او چیست؟
اندازه‌اش تا کجا و او کیست؟
هوش مصنوعی: او چه می‌خورد و کجا می‌خوابد؟ اندازه‌اش چه قدر است و او کیست؟
گفتند که زاهدی است مشهور
از خواب جدا و از خورش دور
هوش مصنوعی: گفتند که فردی زاهد و معروف است که نه خواب را تجربه می‌کند و نه به خورشید نزدیک است.
از خلق جهان گرفته دوری
درساخته با چنین صبوری
هوش مصنوعی: با دوری از مردم و این دنیا، صبر و استقامت خود را به دست آورده‌ام.
شه چون ورق صلاح او خواند
با حاجب خاص سوی او راند
هوش مصنوعی: هنگامی که شاه صلاحیت او را بررسی کرد، او را به سوی خود فراخواند و به او نزدیک شد.
حاجب سوی زاهد آمد از راه
تا آوردش به خدمت شاه
هوش مصنوعی: یک نفر از طرف شاه به زاهد نزدیک شد و او را به حضور پادشاه دعوت کرد.
گفت ای ز جهان بریده پیوند
گشته به چنین خراب خرسند
هوش مصنوعی: گفت: ای کسی که از دنیا و وابستگی‌های آن جدا شده‌ای، در این ویرانی شاد و خرسند هستی.
یاری نه، چه می‌کنی در این کار‌؟
قوتی نه، چه می‌خوری در این غار‌؟
هوش مصنوعی: دوست من، چه فایده‌ای در این کار داری؟ اگر توانایی نداری، چرا در این مکان به دنبال غذا می‌گردی؟
زاهد قدری گیاه سوده
از مطرح آهوان دروده
هوش مصنوعی: زاهد، به ارزش گیاهی اشاره دارد که از دامن آهوان برآمده است. این بیان نشان‌دهنده‌ی زیبایی و ارزش آن گیاه است که از جایی شگفت‌انگیز و لطیف به وجود آمده است.
برداشت بدو که خوردم این است
ره‌توشه و ره‌نورد‌م این است
هوش مصنوعی: من از تو برداشت ناخوشایندی داشتم، اما این درواقع سفرنامه و توشه‌ام برای ادامه راه است.
حاجب ز غرور پادشایی
گفتش که در این بلا چرایی؟
هوش مصنوعی: حاجب از روی خودپسندی و مقام پادشاهی از او پرسید: در این وضعیت بلا و سختی، چه دلیلی برای این همه مشکل وجود دارد؟
گر خدمت شاه ما کنی ساز
از خوردن این گیا رهی باز
هوش مصنوعی: اگر در خدمت شاه ما باشی، دیگر نیازی به خوردن این گیاه نخواهی داشت.
زاهد گفتا چه جای این است
این نیست گیا گل‌انگبین است
هوش مصنوعی: زاهد گفت که اینجا چه چیزی است؟ اینجا یک گیاه نیست، بلکه گل‌هایی با عطر و طعم شیرین وجود دارد.
گر تو سر این گیا بیابی
از خدمت شاه سر بتابی
هوش مصنوعی: اگر بتوانی از این گیاه بهره‌برداری کنی، به همان اندازه از خدمت شاه هم بی‌نیاز خواهی شد.
شه چون سخنی شنید از این دست
شد گرم و ز بارگی فرو جست
هوش مصنوعی: شاه وقتی شنید که چنین سخنانی گفته می‌شود، تحت تأثیر قرار گرفت و از زیر بار فشار و ناراحتی خارج شد.
در پای رضای زاهد افتاد
می‌کرد دعا و بوسه می‌داد
هوش مصنوعی: در حضور زاهد، فردی در حال دعا کردن بود و او به احترام زاهد، به پای او افتاد و بوسه‌ای به پایش زد.
خرسند همیشه نازنین است
خرسندی را ولایت این است
هوش مصنوعی: شادی و خوشی همواره در افرادی با روح ناز و لطیف وجود دارد و این خوشحالی نیازمند توجه و سرپرستی خاصی است.
مجنون ز نشاط این فسانه
برجست و نشست شادمانه
هوش مصنوعی: مجنون به خاطر شوق و شادی ناشی از این داستان بلند شد و با دل شاد نشسته است.
دل داد به دوستان زمانی
پرسید ز هر کسی نشانی
هوش مصنوعی: دل خود را به دوستان سپرد و از هر کسی نشانه‌ای درباره آن‌ها پرسید.
وانگاه گرفت گریه در پیش
پرسید ز حال مادر خویش
هوش مصنوعی: در آن لحظه اشک بر چهره‌اش نشست و از حال مادرش پرسید.
کان مرغ شکسته بال چون است؟
کارش چه رسید و حال چون است؟
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که بالش شکسته است، حالا چه وضعیتی دارد؟ به کجا رسیده و چه حالتی پیدا کرده؟
با اینکه ازو سیاه‌رویم
هم هندوک سیاه اویم
هوش مصنوعی: با اینکه چهره‌ام سیاه است و آثار نیکی در من دیده نمی‌شود، اما هنوز هم خود را به او وابسته می‌دانم.
رنجور تن است یا تنومند‌؟
هستم به جمالش آرزومند
هوش مصنوعی: آیا بدن بیمار است یا قوی و نیرومند؟ من به خاطر زیبایی‌اش آرزومندم.
چون دید سلیم کان جگر ریش
دارد سر مهر مادر خویش
هوش مصنوعی: وقتی سلیم متوجه شد که دلش به شدت مجروح است، به یاد محبت و عشق مادرش افتاد.
بی کان نگذاشت گوهرش را
آورد ز خانه مادرش را
هوش مصنوعی: او به خاطر عشق و محبتش، نگذاشت که گوهر و ارزشش را از دست بدهد، مانند کسی که از خانه مادرش دور نمی‌شود و همواره به ریشه‌اش پایبند است.

حاشیه ها

1392/03/07 11:06
امین کیخا

نجیب به فارسی می شود ازاده و نجیب زاده می شود ازاد زاد یعنی از نسل ازادگان

1392/03/07 11:06
امین کیخا

به انگلیسی و فرانسه لغتی دقیق برای نجیب ندارند و modest نجیب و شرمین و با ادب می شود و gentillomerie به فرانسه همان gentleman ship است و معنی نجیب زادگی میدهد تا حدی ولی ازاد زادگی نیک و اهنگین است

1392/03/07 11:06
امین کیخا

زاد به معنی نسل در بی زاد یعنی بی فرزند هم هست ، رست معنی نسل و generation هم میدهد

1392/03/07 14:06
امین کیخا

بهزاد یعنی نیک نسل و بیزاد یعنی بی نسل ، بهزاد اسب سیاوش هم هست

1392/03/07 14:06
امین کیخا

شعری لری هست با مایه ای نه چندان سنگین و عامیانه اما دو لغت حشک و بیزاد با هم امده اند که حشک همان خشک است و اینجا یعنی بی نسل و بیزاد هم همان است

1392/03/07 14:06
امین کیخا

عاقر یعنی نازا و بی زاد ولی در ترجمه قران های کهن انرا خشک ترجمه می کرده اند

1394/03/02 08:06
ندا

با سلام. بیت یازده اشتباه تایپی دارد. ددان درست است و نه دادن
دادش چو مسافران رنجور

از بیم دادن سلامی از دور ----> از بیم ددان سلامی از دور

1394/03/02 08:06
ندا

بیت یکی به آخر
چون دید سلیم کام جگر ریش، کام غلطه، درستش اینه: چون دید سلیم کآن جگر ریش

1403/09/07 11:12
افسانه چراغی

زمانه مُقامِر: روزگار قمارباز