گنجور

بخش ۳ - برهان قاطع در حدوث آفرینش

در نوبت بار عام دادن
باید همه شهر جام دادن
فیاضهٔ ابر جود گشتن
ریحان همه وجود گشتن
باریدن بی‌دریغ چون مُل
خندیدن بی‌نقاب چون گل
هرجای چو آفتاب راندن
در راه به بدره زر فشاندن
دادن همه را به بخشش عام
وامی و حلال کردن آن وام
پرسیدنِ هر که در جهان هست
کز فاقهٔ روزگار چون رست
گفتن سخنی که کار بندد
زان قطره چو غنچه باز خندد
من کاین شکرم در آستین است
ریزم که حریف نازنین است
بر جمله جهان فشانم این نوش
فرزند عزیز خود کند گوش
من بر همه تن شوم غذاساز
خود قِسم جگر بدو رسد باز
ای ناظر نقش آفرینش
بردار خلل ز راه بینش
در راه تو هر که‌را وجودی است
مشغول پرستش و سجودی است
بر طبل تهی مزن جرس را
بیکار مدان نوای کس را
هر ذره که هست اگر غباری است
در پردهٔ مملکت به کاری است
این هفت حصارِ برکشیده
بر هزل نباشد آفریده
وین هفت رواقِ زیرِ پرده
آخر به گزاف نیست کرده
کار من و تو بدین درازی
کوتاه کنم که نیست بازی
دیباچهٔ ما که در نورد است
نز بهر هوی و خواب و خورد است
از خواب و خورش به ار بتابی
کاین در همه گاو و خر بیابی
زان مایه که طبع‌ها سرشتند
ما را ورقی دگر نوشتند
تا در نگریم و راز جوییم
سررشتهٔ کار باز جوییم
بینیم زمین و آسمان را
جوییم یکایک این و آن را
کاین کار و کیایی از پی چیست
او کیست کیای کار او کیست
هر خط که بر این ورق کشیده‌ست
شک نیست در آنکه آفریده‌ست
بر هرچه نشانهٔ طرازی است
ترتیبِ گواهِ کارسازی است
سوگند دهم بدان خدایت
کاین نکته بدوست رهنمایت
کان آینه در جهان که دیده‌ست
کاول نه به صیقلی رسیده است؟
بی‌صیقلی آینه محال است
هردم که جز این زنی وبال است
در هر چه نظر کنی به تحقیق
آراسته‌کن نظر به توفیق
منگر که چگونه آفریده است
کان دیده‌وری، ورای دیده است
بنگر که ز خود چگونه برخاست
وآن وضع به خود چگونه شد راست
تا بر تو به قطع لازم آید
کان از دگری ملازم آید
چون رسم حواله شد به رَسّام
رستی تو ز جهل و من ز دشنام
هر نقش بدیع کایدت پیش
جز مبدع او در او میندیش
زین هفت‌پرندِ پرنیان‌رنگ
گر پای برون نهی خوری سنگ
پنداشتی این پرند پوشی
معلوم تو گردد ار بکوشی
سررشتهٔ راز آفرینش
دیدن نتوان به چشم بینش
این رشته قضا نه آنچنان تافت
کاو را سرِ رشته وا توان یافت
سررشتهٔ قدرت خدایی
بر کس نکند گره‌گشایی
عاجز همه عاقلان و شیدا
کاین رقعه چگونه کرد پیدا
گر داند کس که چون جهان کرد
ممکن که تواند آنچنان کرد
چون وضع جهان ز ما محال است
چونیش برون‌تر از خیال است
در پردهٔ راز آسمانی
سرّی است ز چشم ما نهانی
چندانکه جنیبه رانم آنجا
پی‌برد نمی‌توانم آنجا
در تختهٔ هیکل رقومی
خواندم همه نسخهٔ نجومی
بر هرچه از آن برون کشیدم
آرام‌گهی درون ندیدم
دانم که هر آنچه ساز کردند
بر تعبیه‌ایش باز کردند
هرچ آن نظری در او توان بست
پوشیده خزینه‌ای در آن هست
آن کن که کلید آن خزینه
پولاد بود نه آبگینه
تا چون به خزینه در شتابی
شربت طلبی نه زهر یابی
پیرامن هرچه ناپدیده است
جدول‌کش خود خطی کشیده است
وآن خط که ز اوج بر گذشته
عطفی است به میل بازگشته
کاندیشه چو سر به خط رسانَد
جز باز پس آمدن نداند
پرگار چو طوف‌ساز گردد
در گام نخست باز گردد
این حلقه که گرد خانه بستند
از بهر چنین بهانه بستند
تا هرکه ز حلقه بر کند سر
سرگشته شود چو حلقه بر در
در سلسلهٔ فلک مزن دست
کاین سلسله را هم آخری هست
گر حکم طبایع است بگذار
کاو نیز رسد به آخر کار
بیرون‌تر ازین حواله‌گاهی است
کانجا به طریق عجز راهی است
زان پرده نسیم دِه نفس را
کاو پردهٔ کژ نداد کس را
این هفت فلک به پرده‌سازی
هست از جهت خیال‌بازی
زین پرده ترانه ساخت نتوان
واین پرده به خود شناخت نتوان
گر پرده‌شناس ازین قیاسی
هم پردهٔ خود نمی‌شناسی
گر باربدی به لحن و آواز
بی‌پرده مزن دمی بر این ساز
با پرده‌دریدگانِ خودبین
در خلوت هیچ پرده منشین
آن پرده طلب که چون نظامی
معروف شوی به نیکنامی
تا چند زمین نهاد بودن؟
سیلی‌خورِ خاک و باد بودن؟
چون باد دویدن از پی خاک
مشغول شدن به خار و خاشاک
بادی که وکیل خرج خاک است
فراش گریوهٔ مغاک است
بستانَد ازین بدان سپارد
گه مایه برد گهی بیارد
چندان که زمی است مرز بر مرز
خاکی است نهاده درز بر درز
گه زلزله گاه سیل خیزد
زین ساید خاک و زان بریزد
چون زلزله ریزد آب ساید
درزی ز خریطه واگشاید
وان درز به صدمه‌های ایام
وادی کده‌ای شود سرانجام
جویی که دراین گل خراب است
خاریدهٔ باد و چاک آب است
از کوی زمین چو بگذری باز
ابر و فلک است در تک و تاز
هر یک به میانهٔ دگر شرط
افتاده به شکل گوی در خرط
این شکل کری نه در زمین است
هر خط که به گرد او چنین است
هر دود کزین مغاک خیزد
تا یک دو سه نیزه بر ستیزد
وآنگه به طریق میل‌ناکی
گردد به طواف دیر خاکی
ابری که برآید از بیابان
تا مصعد خود شود شتابان
بر اوج صعود خود بکوشد
از حد صعود بر نجوشد
او نیز طواف دیر گیرد
از دایره میل می‌پذیرد
بینیش چو خیمه ایستاده
سر بر افق زمین نهاده
تا درنگری به کوچ و خیلش
دانی که به دایره است میلش
هر جوهر فرد کو بسیط است
میلش به ولایت محیط است
گردون که محیط هفت موج است
چندان که همی‌رود در اوج است
گر در افق است و گر در اعلاست
هرجا که رود به سوی بالاست
زآنجا که جهان خرامی اوست
بالایی او تمامی اوست
بالا طلبان که اوج جویند
بالای فلک جز این نگویند
نز علم فلک گره‌گشایی است
خود در همه علم روشنایی است
گر مایه جوی است ور پشیزی
از چار گهر در اوست چیزی
اما نتوان نهفت آن جست
کاین دانه در آب و خاک چون رست
گر مایه زمین بدو رساند
بخشیدن صورتش چه داند
وآنجا که زمین به زیر پی بود
در دانه جمال خوشه کی بود
گیرم که ز دانه خوشه خیزد
در قالب صورتش که ریزد
در پردهٔ این خیال گردان
آخر سببی است حال‌گردان
نزدیک تو آن سبب چه چیز است
بنمای که این سخن عزیز است
داننده هر آن سبب که بیند
داند که مسبب آفریند
زنهار نظامیا در این سیر
پابست مشو به دام این دیر

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در نوبت بار عام دادن
باید همه شهر جام دادن
هوش مصنوعی: در هنگام برگزاری مراسم عمومی، باید به تمامی حاضرین احترام گذاشته و به آن‌ها توجه کنیم.
فیاضهٔ ابر جود گشتن
ریحان همه وجود گشتن
هوش مصنوعی: بارش فراوان باران باعث سرسبزی و شکوفایی گیاهان و زندگی در همه جا شده است.
باریدن بی‌دریغ چون مُل
خندیدن بی‌نقاب چون گل
هوش مصنوعی: باران بی‌وقفه می‌بارد و شادابی آن مانند لبخند بی‌پرده یک گل است.
هرجای چو آفتاب راندن
در راه به بدره زر فشاندن
هوش مصنوعی: هر کجا که آفتاب می‌تابد، مانند اینکه در مسیر خود زر و زیور پراکنده می‌کند.
دادن همه را به بخشش عام
وامی و حلال کردن آن وام
هوش مصنوعی: بخشیدن همه به عمومی، و بخشیدن بدهی و حلال کردن آن بدهی.
پرسیدنِ هر که در جهان هست
کز فاقهٔ روزگار چون رست
هوش مصنوعی: هر کسی که در دنیا وجود دارد از وضعیت سخت و دشوار زندگی بپرسد، چگونه از تنگدستی و مشکلات رهایی یافته است.
گفتن سخنی که کار بندد
زان قطره چو غنچه باز خندد
هوش مصنوعی: اگر سخنی بگوییم که تأثیرگذار باشد، مانند گلی که از قطره‌ای آب شکوفا می‌شود و لبخند می‌زند.
من کاین شکرم در آستین است
ریزم که حریف نازنین است
هوش مصنوعی: من اینجا شکری دارم که در دستانم است و این را با محبت به کسی که برایم عزیز است، نثار می‌کنم.
بر جمله جهان فشانم این نوش
فرزند عزیز خود کند گوش
هوش مصنوعی: من این نوش را که فرزند عزیزم است، در تمام دنیا پخش می‌کنم تا همه بشنوند.
من بر همه تن شوم غذاساز
خود قِسم جگر بدو رسد باز
هوش مصنوعی: من تمامی وجودم را وقف او می‌کنم، به‌طوری که جگر من دوباره به او برسد.
ای ناظر نقش آفرینش
بردار خلل ز راه بینش
هوش مصنوعی: ای ناظر خالق دنیا، موانع را از مسیر بینش بردار.
در راه تو هر که‌را وجودی است
مشغول پرستش و سجودی است
هوش مصنوعی: در مسیر تو، هر کسی که وجود دارد، مشغول عبادت و فروتنی است.
بر طبل تهی مزن جرس را
بیکار مدان نوای کس را
هوش مصنوعی: بر طبل خالی نزن و بیهوده صدای جرس را ایجاد نکن؛ هیچ کس را بی دلیل و بی‌فایده ندا نکن.
هر ذره که هست اگر غباری است
در پردهٔ مملکت به کاری است
هوش مصنوعی: هر چیزی که وجود دارد، حتی اگر به ظاهر بی‌اهمیت یا غبارآلود باشد، در زندگی و جامعه ما دلیلی و مقصودی دارد.
این هفت حصارِ برکشیده
بر هزل نباشد آفریده
هوش مصنوعی: این هفت دیوار که بر پایه‌ی بی‌خودی و شوخی بنا شده، نه تنها ساخته نشده‌اند، بلکه معنایی نیز ندارند.
وین هفت رواقِ زیرِ پرده
آخر به گزاف نیست کرده
هوش مصنوعی: این هفت رواقی که در زیر پرده آخر قرار دارد، به صورت تصادفی بافته نشده است.
کار من و تو بدین درازی
کوتاه کنم که نیست بازی
هوش مصنوعی: من و تو باید کار خود را به روشی ساده و بی‌حاشیه جلو ببریم، زیرا زندگی بازی نیست که بی‌هدف و بی‌مقصد ادامه بدهیم.
دیباچهٔ ما که در نورد است
نز بهر هوی و خواب و خورد است
هوش مصنوعی: بخش ابتدایی ما که درخشانی دارد، به خاطر خوش‌گذرانی و لذت‌های زودگذر نیست.
از خواب و خورش به ار بتابی
کاین در همه گاو و خر بیابی
هوش مصنوعی: اگر از خواب و خورش بگذری و به زندگی ادامه دهی، در این صورت همه جا به نشانه‌ها و نشانه‌های مختلفی برخواهی خورد.
زان مایه که طبع‌ها سرشتند
ما را ورقی دگر نوشتند
هوش مصنوعی: از همان چیزی که طبیعت‌ها را شکل دادند، برای ما صفحه‌ای دیگر نوشتند.
تا در نگریم و راز جوییم
سررشتهٔ کار باز جوییم
هوش مصنوعی: خود را در نظر بگیریم و به دنبال کشف رازها برویم تا بتوانیم رشتهٔ کارها را دوباره پیدا کنیم.
بینیم زمین و آسمان را
جوییم یکایک این و آن را
هوش مصنوعی: بیایید زمین و آسمان را ببینیم و هر کدام از این دو را به‌طور جداگانه بررسی کنیم.
کاین کار و کیایی از پی چیست
او کیست کیای کار او کیست
هوش مصنوعی: این کار و قدرتی که داریم، به خاطر چه چیزی است؟ این شخص کیست که این کار را انجام می‌دهد و اصل کار او چه کسی است؟
هر خط که بر این ورق کشیده‌ست
شک نیست در آنکه آفریده‌ست
هوش مصنوعی: هر نوشته‌ای که بر روی این ورق وجود دارد، شک ندارد که کسی آن را خلق کرده است.
بر هرچه نشانهٔ طرازی است
ترتیبِ گواهِ کارسازی است
هوش مصنوعی: هر چیزی که نشانه‌ای از زیبایی دارد، نشان‌دهندهٔ نظم و برنامه‌ریزی درست در کارهاست.
سوگند دهم بدان خدایت
کاین نکته بدوست رهنمایت
«بدوست رهنمایت» یعنی رهنمای تو به سوی اوست
کان آینه در جهان که دیده‌ست
کاول نه به صیقلی رسیده است؟
هوش مصنوعی: آیا در این جهان آینه‌ای وجود دارد که مانند اولی باشد و به صفا و صیقلی نرسیده باشد؟
بی‌صیقلی آینه محال است
هردم که جز این زنی وبال است
هوش مصنوعی: بدون تمیز و شفاف بودن آینه، غیر ممکن است که هر لحظه موجودی غیر از آینه را ببینی. اینکه غیر از آنچه هست، با تو در ارتباط باشد، تنها بار سنگینی خواهد بود.
در هر چه نظر کنی به تحقیق
آراسته‌کن نظر به توفیق
هوش مصنوعی: هر چیزی که به آن نگاه کنی، به یقین به زیبایی آن توجه کن و در نظر داشته باش که این زیبایی به خاطر لطف و موفقیت است.
منگر که چگونه آفریده است
کان دیده‌وری، ورای دیده است
هوش مصنوعی: به آنچه که با چشم می‌بینی توجه نکن، زیرا آنچه واقعی است فراتر از دیدنی‌هاست.
بنگر که ز خود چگونه برخاست
وآن وضع به خود چگونه شد راست
هوش مصنوعی: نگاه کن که چطور از خودت فاصله گرفتی و آن وضعیت چگونه به واقعیت تبدیل شد.
تا بر تو به قطع لازم آید
کان از دگری ملازم آید
هوش مصنوعی: برای اینکه رابطه ما به پایان برسد، باید بدانی که کسی دیگر به من وابسته خواهد شد.
چون رسم حواله شد به رَسّام
رستی تو ز جهل و من ز دشنام
هوش مصنوعی: زمانی که نامه‌ای به نویسنده‌ای سپرده شد، تو از جهل رهایی یافتی و من از دشنام.
هر نقش بدیع کایدت پیش
جز مبدع او در او میندیش
هوش مصنوعی: هر طرح و شکل زیبایی که به چشمت می‌آید، قبل از آنکه به آن فکر کنی، ابتدا باید به خالق آن فکر کنی.
زین هفت‌پرندِ پرنیان‌رنگ
گر پای برون نهی خوری سنگ
هوش مصنوعی: اگر از دنیای رنگارنگ و زیبا بیرون بروی، با سختی و چالش روبه‌رو خواهی شد.
پنداشتی این پرند پوشی
معلوم تو گردد ار بکوشی
هوش مصنوعی: فکر کردی اگر تلاش کنی، می‌توانی راز این پرنده را آشکار کنی.
سررشتهٔ راز آفرینش
دیدن نتوان به چشم بینش
هوش مصنوعی: رازهای آفرینش را نمی‌توان با چشم معمولی دید؛ بلکه باید با بصیرت و درک عمیق به آن‌ها نگریست.
این رشته قضا نه آنچنان تافت
کاو را سرِ رشته وا توان یافت
هوش مصنوعی: زندگی و سرنوشت ما به گونه‌ای پیچیده و دشوار است که نمی‌توان به راحتی به دلبستگی‌ها و آغازهای آن پی برد.
سررشتهٔ قدرت خدایی
بر کس نکند گره‌گشایی
هوش مصنوعی: قدرت خداوند هیچ مشکلی را برای هیچ‌کس حل نمی‌کند.
عاجز همه عاقلان و شیدا
کاین رقعه چگونه کرد پیدا
هوش مصنوعی: همه‌ی خردمندان به شدت ناتوانند و حیران که چگونه این نوشته نمایان شد.
گر داند کس که چون جهان کرد
ممکن که تواند آنچنان کرد
هوش مصنوعی: اگر کسی بداند چگونه جهان ممکن شده، می‌تواند آن را به همان شکل تغییر دهد.
چون وضع جهان ز ما محال است
چونیش برون‌تر از خیال است
هوش مصنوعی: وقتی وضع و حال دنیا به گونه‌ای است که برای ما ممکن نیست، پس چیزی که از آن فراتر است، تنها در خیال ما وجود دارد.
در پردهٔ راز آسمانی
سرّی است ز چشم ما نهانی
هوش مصنوعی: یک راز آسمانی وجود دارد که از دید ما پنهان است و در پس پرده‌ای قرار دارد.
چندانکه جنیبه رانم آنجا
پی‌برد نمی‌توانم آنجا
هوش مصنوعی: هرچه بیشتر سعی می‌کنم که آنجا بروم، نمی‌توانم به آنجا برسم.
در تختهٔ هیکل رقومی
خواندم همه نسخهٔ نجومی
هوش مصنوعی: در بدنهٔ جسمی عددی مشاهده کردم که تمام ویژگی‌ها و حالات آسمانی را شامل می‌شود.
بر هرچه از آن برون کشیدم
آرام‌گهی درون ندیدم
هوش مصنوعی: هر چیزی که از آن خارج شدم، جایی برای استراحت نیافتم.
دانم که هر آنچه ساز کردند
بر تعبیه‌ایش باز کردند
هوش مصنوعی: می‌دانم که هر چیزی را که ساخته‌اند، به‌طور حتم برای استفاده یا هدف خاصی طراحی کرده‌اند.
هرچ آن نظری در او توان بست
پوشیده خزینه‌ای در آن هست
هوش مصنوعی: هر نظری که به او بیافکنید، در درونش گنجینه‌ای پنهان وجود دارد.
آن کن که کلید آن خزینه
پولاد بود نه آبگینه
هوش مصنوعی: آن کار را انجام بده که کلید ثروت و قدرت به دست تو باشد، نه اینکه تنها به چیزهای زودگذر و ظاهری دلخوش کنی.
تا چون به خزینه در شتابی
شربت طلبی نه زهر یابی
هوش مصنوعی: اگر به سرعت به سمت منبع غنی می‌آیی، باید مراقب باشی که شربت زندگی‌بخش طلب کنی و نه زهر کشنده.
پیرامن هرچه ناپدیده است
جدول‌کش خود خطی کشیده است
هوش مصنوعی: در اطراف هر چیز ناشناخته، کسی با دقت و خلاقیت، نقشه‌ای برای آن ترسیم کرده است.
وآن خط که ز اوج بر گذشته
عطفی است به میل بازگشته
هوش مصنوعی: این عبارت به زیبایی به توصیف یک خط می‌پردازد که از نقطه بلند و اوج خود به سمت پایین برگشته و حالتی از اراده و حرکت را نشان می‌دهد. به طور کلی، این جمله می‌تواند نمایانگر بازگشت به نقطه‌ای خاص باشد که حس حرکت و تغییر را به تصویر می‌کشد.
کاندیشه چو سر به خط رسانَد
جز باز پس آمدن نداند
هوش مصنوعی: اگر اندیشه به نقطه‌ای برسد، تنها راهی که می‌داند بازگشت است.
پرگار چو طوف‌ساز گردد
در گام نخست باز گردد
هوش مصنوعی: زمانی که پرگاری به شکل طوفان درآید، در آغاز راه دوباره به حالت اولیه خود برمی‌گردد.
این حلقه که گرد خانه بستند
از بهر چنین بهانه بستند
هوش مصنوعی: این حلقه‌ای که دور خانه گذاشتند، به خاطر چنین دلیلی برقرار شده است.
تا هرکه ز حلقه بر کند سر
سرگشته شود چو حلقه بر در
هوش مصنوعی: هر کس که از حلقه بیرون بیاید، مانند کسی می‌شود که از درگاه وارد شده است و سرگشته و حیران می‌ماند.
در سلسلهٔ فلک مزن دست
کاین سلسله را هم آخری هست
هوش مصنوعی: به آسمان دست نزنید، چون این نظام هم پایانی دارد.
گر حکم طبایع است بگذار
کاو نیز رسد به آخر کار
هوش مصنوعی: اگر این یک حکم طبیعی و سرنوشت است، پس بگذار تا هر کسی به سرانجام خود برسد.
بیرون‌تر ازین حواله‌گاهی است
کانجا به طریق عجز راهی است
هوش مصنوعی: فراتر از این مکان، جایی وجود دارد که در آن با دلی عجز و ناتوانی می‌توان به مقصدی رسید.
زان پرده نسیم دِه نفس را
کاو پردهٔ کژ نداد کس را
هوش مصنوعی: از آن پرده، نسیم عطر دلنشینی بیرون می‌آید که هیچ کس را اجازه نمی‌دهد به آن نزدیک شود.
این هفت فلک به پرده‌سازی
هست از جهت خیال‌بازی
هوش مصنوعی: این هفت آسمان به گونه‌ای در حال نمایش و تماشای ما هستند که به نظر می‌رسد همه‌چیز بر اساس خیال و تصور ما در حال رخ دادن است.
زین پرده ترانه ساخت نتوان
واین پرده به خود شناخت نتوان
هوش مصنوعی: از این پرده نمی‌توان ترانه‌ای ساخت و نمی‌توان خود این پرده را نیز شناخت.
گر پرده‌شناس ازین قیاسی
هم پردهٔ خود نمی‌شناسی
هوش مصنوعی: اگر کسی که پرده‌های پنهان و معناها را می‌شناسد، هنوز پرده خود را نشناسد، پس چه تطبیقی می‌تواند داشته باشد؟
گر باربدی به لحن و آواز
بی‌پرده مزن دمی بر این ساز
هوش مصنوعی: اگر باربدی (یک موسیقیدان معروف) به ناز و لحن زیبا آهنگی بنوازد، لحظه‌ای به این ساز بی‌پرده و بدون حاشیه نزن.
با پرده‌دریدگانِ خودبین
در خلوت هیچ پرده منشین
هوش مصنوعی: با افرادی که به خودشان اهمیت زیادی می‌دهند و در تنهایی خود را پنهان می‌کنند، در مکان‌های خصوصی و خلوت نباید همراه شوی.
آن پرده طلب که چون نظامی
معروف شوی به نیکنامی
هوش مصنوعی: آن طلبی که مانند نظامی، تو را به شهرت نیکویی می‌رساند.
تا چند زمین نهاد بودن؟
سیلی‌خورِ خاک و باد بودن؟
هوش مصنوعی: تا چه زمانی باید در این زمین باقی بمانیم؟ آیا زندگی ما تنها چیزی جز تأثیرپذیری از خاک و باد است؟
چون باد دویدن از پی خاک
مشغول شدن به خار و خاشاک
هوش مصنوعی: همانند باد در حرکت هستی و به دنبال خاک و پیشه‌ای سرگرم می‌شوی که در آن دل‌مشغولی‌های کوچک و بی‌مقدار وجود دارند.
بادی که وکیل خرج خاک است
فراش گریوهٔ مغاک است
هوش مصنوعی: بادی که نمایندهٔ زمین و خاک است، بافت و رنگ‌دانه‌های گودالی را به دوش می‌کشد.
بستانَد ازین بدان سپارد
گه مایه برد گهی بیارد
هوش مصنوعی: او از این دنیا چیزهایی را می‌گیرد و در زمان مناسب به دیگران می‌دهد؛ گاهی از آنچه دارد به دیگران کمک می‌کند و گاهی هم از دیگران دریافت می‌کند.
چندان که زمی است مرز بر مرز
خاکی است نهاده درز بر درز
هوش مصنوعی: به اندازه‌ی زیادی که سرزمین‌ها به هم نزدیک هستند، زمین‌هایی که از هم جدا شده‌اند نیز در کنار هم قرار دارند.
گه زلزله گاه سیل خیزد
زین ساید خاک و زان بریزد
هوش مصنوعی: گاهی زلزله رخ می‌دهد و گاهی سیل جاری می‌شود؛ این تغییرات از این سوی زمین است و از آن سوی زمین نیز آثارش را می‌ریزد.
چون زلزله ریزد آب ساید
درزی ز خریطه واگشاید
هوش مصنوعی: زمانی که زلزله بیفتد، آب از شکاف‌ها و درزهای زمین خارج می‌شود و جاری می‌گردد.
وان درز به صدمه‌های ایام
وادی کده‌ای شود سرانجام
هوش مصنوعی: این شکاف در نهایت به جراحت‌های ناشی از روزگار تبدیل می‌شود و به یک عاقبت تلخ منجر می‌شود.
جویی که دراین گل خراب است
خاریدهٔ باد و چاک آب است
هوش مصنوعی: رودخانه‌ای که در این گلزار جاری است، از باد و آسیب‌های آب پر شده و آسیب دیده است.
از کوی زمین چو بگذری باز
ابر و فلک است در تک و تاز
هوش مصنوعی: وقتی از محله‌ی زمین عبور کنی، دوباره آسمان و ابرها در حال حرکت و تغییر هستند.
هر یک به میانهٔ دگر شرط
افتاده به شکل گوی در خرط
هوش مصنوعی: هر کدام از آن‌ها در وسط دیگری قرار گرفته، به شکلی دایره‌ای در هم پیچیده‌اند.
این شکل کری نه در زمین است
هر خط که به گرد او چنین است
هوش مصنوعی: این شکل زیبا و جالب، تنها در زمین وجود ندارد؛ بلکه هر خطی که به دور او کشیده شود، شبیه به همین حالت است.
هر دود کزین مغاک خیزد
تا یک دو سه نیزه بر ستیزد
هوش مصنوعی: هر دودی که از این چاله بلند می‌شود، برای مبارزه با یک یا دو نیزه آماده است.
وآنگه به طریق میل‌ناکی
گردد به طواف دیر خاکی
هوش مصنوعی: سپس به شکلی خاص و با اشتیاق به دور معبد زمین قدم می‌زند.
ابری که برآید از بیابان
تا مصعد خود شود شتابان
هوش مصنوعی: ابرهایی که از بیابان برخاسته‌اند، با شتاب به سمت بالای خود حرکت می‌کنند.
بر اوج صعود خود بکوشد
از حد صعود بر نجوشد
هوش مصنوعی: کسی که در راه ترقی و پیشرفت تلاش می‌کند، نباید به حد و مرزهای خود اکتفا کند و باید همیشه برای رسیدن به قله‌های بالاتر تلاش کند.
او نیز طواف دیر گیرد
از دایره میل می‌پذیرد
هوش مصنوعی: او هم به دور معبد می‌چرخد و از دایره‌ی تمایل، این عشق را می‌پذیرد.
بینیش چو خیمه ایستاده
سر بر افق زمین نهاده
هوش مصنوعی: بین او و زمین فاصله‌ای بزرگ وجود دارد، به‌طوری که بینی او مانند چادر بزرگی به نظر می‌رسد که بر سطح زمین قرار داده شده است.
تا درنگری به کوچ و خیلش
دانی که به دایره است میلش
هوش مصنوعی: زمانی که به کوچ و جمعیت او توجه کنی، متوجه خواهی شد که تمایل او به سوی دایره است.
هر جوهر فرد کو بسیط است
میلش به ولایت محیط است
هوش مصنوعی: هر موجودی که به سادگی و خلوص وجودش بستگی دارد، به طور طبیعی تمایل دارد به سمت محیط و فضایی که در آن قرار دارد، گرایش پیدا کند.
گردون که محیط هفت موج است
چندان که همی‌رود در اوج است
هوش مصنوعی: آسمان که در احاطه هفت دریا است، هرچند که در حرکت است، همیشه در اوج و بلندی قرار دارد.
گر در افق است و گر در اعلاست
هرجا که رود به سوی بالاست
هوش مصنوعی: چه در افق باشد و چه در بلندای آسمان، هر کجا که برود، هدفش رسیدن به اوج است.
زآنجا که جهان خرامی اوست
بالایی او تمامی اوست
هوش مصنوعی: جهان به خاطر زیبایی و عظمت او حرکت می‌کند و هر آنچه در آن است، نشان‌دهندهٔ وجود و بزرگی اوست.
بالا طلبان که اوج جویند
بالای فلک جز این نگویند
هوش مصنوعی: کسانی که خواهان بلندپروازی هستند، برای رسیدن به اوج آسمان فقط این را می‌گویند.
نز علم فلک گره‌گشایی است
خود در همه علم روشنایی است
هوش مصنوعی: از علم آسمان، راه‌حل‌ها پیدا می‌شود و خود علم در هر جا به روشنایی و فهم می‌انجامد.
گر مایه جوی است ور پشیزی
از چار گهر در اوست چیزی
هوش مصنوعی: اگر در این آب، حتی مقدار کمی از آب طلا وجود داشته باشد، به خاطر آن ارزشمند است.
اما نتوان نهفت آن جست
کاین دانه در آب و خاک چون رست
هوش مصنوعی: اما نمی‌توان کاملاً پنهان کرد که این دانه در آب و خاک چگونه رشد کرده است.
گر مایه زمین بدو رساند
بخشیدن صورتش چه داند
هوش مصنوعی: اگر ماده‌ای از زمین به او برسد، او چه می‌داند که بخواهد آن را به صورت (وجود) خودش ببخشد؟
وآنجا که زمین به زیر پی بود
در دانه جمال خوشه کی بود
هوش مصنوعی: بر آن نقطه که زمین زیر پا است، در واقع زیبایی خوشه به چه میزان جلوه‌گری می‌کند.
گیرم که ز دانه خوشه خیزد
در قالب صورتش که ریزد
هوش مصنوعی: فرض کنیم که از دانه، خوشه‌ای رشد کند؛ اما آیا در قالب و شکل آن، چیزی از آن دانه به بیرون می‌ریزد؟
در پردهٔ این خیال گردان
آخر سببی است حال‌گردان
هوش مصنوعی: در پشت این خیال و تصور، در نهایت یک دلیلی وجود دارد که همه چیز را دگرگون می‌کند.
نزدیک تو آن سبب چه چیز است
بنمای که این سخن عزیز است
هوش مصنوعی: چرا نزد تو این مسئله وجود دارد که این صحبت برای من ارزشمند است؟
داننده هر آن سبب که بیند
داند که مسبب آفریند
هوش مصنوعی: کسی که آگاهی و دانش دارد، به هر دلیلی که نگاه کند، می‌داند که آن دلیل نتیجه‌ای دارد و علت‌هایی را به وجود می‌آورد.
زنهار نظامیا در این سیر
پابست مشو به دام این دیر
هوش مصنوعی: هشیار باش نظامی، در این سفر به دام این دیر گرفتار نشو.

حاشیه ها

1387/04/18 07:07
رسته

موضوع: کروی بودن زمین
از بیت 76 تا 86 را بخوانید
از گوی زمین چو بگذری باز
ابر و فلک است در تک و تاز
77
هر یک به میانه دگر شرط
افتاده به شکل گوی در خرط
78
این شکل کری نه در زمین است
هر خط که به گرد او چنین است
79
هر دود کزین مغاک خیزد
تا یک دو سه نیزه بر ستیزد
80
وآنگه به طریق میل ناکی
گردد به طواف دیر خاکی
81
ابری که برآید از بیابان
تا مصعد خود شود شتابان
82
بر اوج صعود خود بکوشد
از حد صعود بر نجوشد
83
او نیز طواف دیر گیرد
از دایره میل می‌پذیرد
84
بینیش چو خیمه ایستاده
سر بر افق زمین نهاده
85
تا در نگری به کوچ و خیلش
دانی که به دایره است میلش
86
هر جوهر فردکو بسیط است
میلش به ولایت محیط است
توضیح کوچک :
جوهر فرد یعنی اتُم
حافظ هم گفته است :

بعد ازینم نبود شائبه در جوهر فرد
که دهان تو بدین نکته خوش استدلالی است .

1387/12/19 16:02
زهرا سادات

خیلی طولانی است بهتز است که با زبان عامیانه نوشته شود

1391/06/14 18:09

این لخت را درست کنید:
هر جوهر فردکو بسیط است
هر جوهر فرد کو بسیط است

1392/01/08 09:04
علی قندیلی

تا چند زمین نهاد بودن

سیلی خود خاک و باد بودن
در مصرع دوم عبارت صحیح سیلی خور است .
سیلی خور خاک و باد بودن کنایه از زبونی و پستی است.

1392/03/04 00:06
امین کیخا

وضعیت در فارسی چند کلمه دارد یکی ایستار است که دکتر عموشاهی در ترجمه کتاب بیهوشی میلر به فارسی به کار برده است

1393/01/15 14:04
علی

سیلی خور خاک و باد بودن

1393/11/12 12:02
ایران

با سلام در نسخه اصلی تا بیت10یعنی ( من بر همه تن شوم غدا ساز. ......... )را برهان قاطع در حدوث افرینش و از بیت ( ای ناظر نقش آفرینش. .......... )را به آغاز برهان تقسیم کرده اند شما هم به نظر من بهتره این شعر رو مانند نسخه اصلی به دوبخش تقسیم کنید باتشکر

1396/01/25 02:03
علی

سرایندگان پارسی مانند نظامی از کجا میدونستند زمین گرده؟؟؟؟؟؟؟؟؟

1396/01/25 04:03
خواجوی کرمانی

علی آقا،
شما نیاکان خودرا دست کم نگیرید ،این تنها مشتی از خروار است.

1396/11/19 16:02
حسین

در بیت چهارم باید بدره باشد که ببدره نگاشته شده است. جناب الهی قمشه‌ای در کتابشان اینگونه یاد کرده‌اند. اگر صورت دوم باشد معنای درستی نمیدهد.

1402/10/25 16:12
فرهود

شکل کُری یعنی شکل کروی 

بیت یعنی: فقط زمین کروی نیست بلکه هر خط و شکل که در اطراف آن است نیز شکل کروی و دایره‌ای دارد.