گنجور

بخش ۲ - نعت پیغمبر اکرم (ص)

ای شاه‌سوار ملک هستی
سلطان خرد به چیره‌دستی
ای ختم پیمبر‌ان مرسل
حلوا‌ی پسین و ملح اول
نوباوهٔ باغ اولین صلب
لشکر‌کش عهد آخرین تَلْب
ای حاکم کشور کفایت
فرمانده فتوی ولایت
هرک آرد با تو خودپرستی
شمشیر ادب خورد دو دستی
ای بر سر سدره گشته راهت
وی منظر عرش پایگاهت
ای خاک تو توتیا‌ی بینش
روشن به‌تو چشم آفرینش
شمعی که نه از تو نور گیرد
از باد بروت خود بمیرد
ای قائل افصح القبایل
یک زخمی اوضح الدلایل
دارندهٔ حجت الهی
دانندهٔ راز صبحگاهی
ای سید بارگاه کونین
نسابهٔ شهر قاب قوسین
رفته ز ولای عرش والا
هفتاد هزار پرده بالا
ای صدر‌نشین عقل و جان هم
محراب زمین و آسمان هم
گشته زمی آسمان ز دینت
نی نی شده آسمان زمینت
ای شش جهت از تو خیره مانده
بر هفت فلک جنیبه رانده
شش هفت هزار سال بوده
کاین دبدبه را جهان شنوده
ای عقل نواله‌پیچِ خوانت
جان بنده‌نویس‌ِ آستانت
هر عقل که بی تو، عقل برده
هر جان که نه مردهٔ تو، مرده
ای کنیت و نام تو مؤیّد
بوالقاسم وانگهی محمد
عقل ارچه خلیفه‌ای شگرف است
بر لوح سخن تمام حرف است
هم مهر مؤیّد‌ی ندارد
تا مهر محمدی ندارد
ای شاه مقربان درگاه
بزم تو ورای هفت خرگاه
صاحب طرف ولایت جود
مقصود جهان جهان مقصود
سر جوش خلاصهٔ معانی
سرچشمهٔ آب زندگانی
خاک تو ادیم روی آدم
روی تو چراغ چشم عالم
دوران که فرس نهادهٔ تست
با هفت فرس پیادهٔ تست
طوف حرم تو سازد انجم
در گشتن چرخ پی کند گم
آن کیست که بر بساط هستی
با تو نکند چو خاک پستی
اکسیر تو داد خاک را لون
وز بهر تو آفریده شد کون
سر خیل تویی و جمله خیل‌اند
مقصود تویی همه طفیل‌اند
سلطان سریر کایناتی
شاهنشه کشور حیاتی
لشگر‌گه تو سپهر خضرا
گیسو‌ی تو چتر و غمزه طغرا
وین پنج نماز که‌اصل توبه است
در نوبتی تو پنج نوبه است
در خانهٔ دین به پنج بنیاد
بستی در صد هزار بیداد
وین خانهٔ هفت سقف کرده
بر چار خلیفه وقف کرده
صدیق به صدق پیشوا بود
فاروق ز فرق هم جدا بود
وآن پیر حیایی خدا ترس
با شیر خدای بود همدرس
هر چار ز یک نورد بودند
ریحان یک آب‌خورد بودند
زین چار خلیفه مُلک شد راست
خانه به چهار حد مهیا‌ست
ز آمیزش این چهارگانه
شد خوش‌نمک این چهارخانه
دین را که چهار ساق دادی
زین‌گونه چهار طاق دادی
چون ابروی خوب تو در آفاق
هم جفت شد این چهار و هم طاق
از حلقهٔ دست بند این فرش
یک رقص تو تا کجاست‌؟ تا عرش
ای نقش تو معرج معانی
معراج تو نقل آسمانی
از هفت خزینه در گشاده
بر چهار گهر قدم نهاده
از حوصلهٔ زمانهٔ تنگ
بر فرق فلک زده شباهنگ
چون شب علم سیاه برداشت
شبرنگ تو رقص راه برداشت
خلوت‌گه عرش گشت جایت
پرواز پری گرفت پایت
سر برزده از سرای فانی
بر اوج سرای اُم هانی
جبریل رسید طوق در دست
کز بهر تو آسمان کمر بست
بر هفت فلک دو حلقه بستند
نظارهٔ توست هر چه هستند
برخیز هلا نه وقت خواب است
مه منتظر تو آفتاب است
در نسخ عطارد از حروفت
منسوخ شد آیت وقوفت
زهره طبق نثار بر فرق
تا نور تو کی برآید از شرق
خورشید به صورت هلالی
زحمت ز ره تو کرده خالی
مریخ ملازم یتاقت
موکب‌رو کمترین وشاقت
دراجهٔ مشتری بدان نور
از راه تو گفته چشم بد دور
کیوان علم سیاه بر دوش
در بندگی تو حلقه در گوش
در کوکبهٔ چنین غلامان
شرط است برون شدن خرامان
امشب شب قدر توست بشتاب
قدر شب قدر خویش دریاب
ای دولتی آن شبی که چون روز
گشت از قدم تو عالم افروز
پرگار به خاک در کشیدی
جدول به سپهر بر کشیدی
برقی که براق بود نامش
رفق روش تو کرد رامش
بر سفت چنان نسفته تختی
طیاره شدی چو نیک بختی
زآنجا که چنان یک اسبه راندی
دوران دواسبه را بماندی
رَبع فلک از چهارگوشه
داده ز درت هزار خوشه
از سرخ و سپید دخل آن باغ
بخش نظر تو مُهر مازاغ
بر طرهٔ هفت بام عالم
نه طاس گذاشتی نه پرچم
هم پرچم چرخ را گسستی
هم طاسک ماه را شکستی
طاووس پران چرخ اخضر
هم بال فکنده با تو هم پر
جبریل ز همرهی‌ت مانده
«الله معک» ز دور خوانده
میکاییل‌ت نشانده بر سر
و‌آورده به خواجه‌تاش دیگر
اسرافیل‌ت فتاده در پای
هم نیم رهت بمانده برجای
رفرف که شده رفیق راهت
برده به سریر سدره گاهت
چون از سر سدره برگذشتی
اوراق حدوث در نوشتی
رفتی ز بساط هفت فرشی
تا طارم تنگبار عرشی
سبوح زنان عرش پایه
از نور تو کرده عرش سایه
از حجلهٔ عرش بر پریدی
هفتاد حجاب را دریدی
تنها شدی از گرانی رخت
هم تاج گذاشتی و هم تخت
بازار جهت به‌هم شکستی
از زحمت تحت و فوق رستی
خرگاه برون زدی ز کونین
در خیمهٔ خاص قاب قوسین
هم حضرت ذوالجلال دیدی
هم سرّ کلام حق شنیدی
از غایت وهم و غور ادراک
هم دیدن و هم شنودنت پاک
درخواستی آنچه بود کامت
درخواسته خاص شد به نامت
از قربت حضرت الهی
باز آمدی آنچنانکه خواهی
گلزار شکفته از جبین‌ت
توقیع کرم در آستین‌ت
آورده برات رستگار‌ان
از بهر چو ما گناهکار‌ان
ما را چه محل که چون تو شاهی
در سایهٔ خود کند پناهی
زآنجا که تو روشن آفتابی
بر ما نه شگفت اگر نتابی
دریای مروت است رایت
خضرای نبوت است جایت
شد بی تو به خلق بر مروت
بر بسته‌تر از در نبوت
هرک از قدم تو سرکشیده
دولت قلمیش در کشیده
و‌آن کاو کمر وفات بسته
بر منظرهٔ ابد نشسته
باغ ارم از امید و بیم‌ات
جزیت ده نافهٔ نسیم‌ات
ای مصعد آسمان نوشته
چون گنج به خاک بازگشته
از سرعت آسمان خرامی
سری بگشای بر نظامی
موقوف نقاب چند باشی
در برقع خواب چند باشی
برخیز و نقاب رخ برانداز
شاهی دو سه را به رخ درانداز
این سفره ز پشت بار برگیر
وین پرده ز روی کار برگیر
رنگ از دو سیه سفید بزدای
ضدی ز چهار طبع بگشای
یک‌عهد کن این دو بی‌وفا را
یکدست کن این چهار پا را
چون تربیت حیات کردی
حل همه مشکلات کردی
زان نافه به باد بخش طیبی
باشد که به ما رسد نصیبی
زان لوح که خواندی از بدایت
در خاطر ما فکن یک آیت
زان صرف که یافتیش بی‌صرف
در دفتر ما نویس یک حرف
بنمای به ما که ما چه نامیم
وز بت‌گر و بت‌شکن کدامیم
ای کار مرا تمامی از تو
نیروی دل نظامی از تو
زین دل به دعا قناعتی کن
وز بهر خدا شفاعتی کن
تا پردهٔ ما فرو گذارند
وین پرده که هست برندارند

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای شاه‌سوار ملک هستی
سلطان خرد به چیره‌دستی
هوش مصنوعی: ای شاه سوار بر ملک وجود، تو فرمانروای حکمت و دانایی هستی که با مهارت فوق‌العاده‌ای بر آن تسلط داری.
ای ختم پیمبر‌ان مرسل
حلوا‌ی پسین و ملح اول
هوش مصنوعی: ای آخرین پیامبر، تو شیرینی‌های آخر روز و نمک آغازین هستی.
نوباوهٔ باغ اولین صلب
لشکر‌کش عهد آخرین تَلْب
هوش مصنوعی: این بیت به تصویری از یک جوان نوظهور در عرصه جنگ و نبرد اشاره دارد، که نشان‌دهنده‌ی قدرت و شجاعت نسل جدیدی است که در مواجهه با چالش‌های بزرگ و مهم قرار دارد. این جوان درختی است که از باغ خوشبختی و امید، نشأت گرفته و در میدان نبرد حاضر می‌شود.
ای حاکم کشور کفایت
فرمانده فتوی ولایت
هوش مصنوعی: ای حاکم کشور، شایسته است که در فرماندهی و رهبری خود، حکمت و دانش لازم را به کار گیری و به‌درستی عمل کنی.
هرک آرد با تو خودپرستی
شمشیر ادب خورد دو دستی
هوش مصنوعی: هر کسی که بخواهد با تو خودخواهی کند، باید با ادب و احترام با او برخورد کنی.
ای بر سر سدره گشته راهت
وی منظر عرش پایگاهت
هوش مصنوعی: ای کسی که درخت سدره را به عنوان راه خود انتخاب کرده‌ای، و منظرت به عرش الهی می‌رسد، تو در مقام والایی قرار داری.
ای خاک تو توتیا‌ی بینش
روشن به‌تو چشم آفرینش
هوش مصنوعی: ای خاک، تو مانند دارویی هستی که بینش و روشنایی می‌آورد و به تو چشم و نگاه آفرینش هدیه می‌دهد.
شمعی که نه از تو نور گیرد
از باد بروت خود بمیرد
هوش مصنوعی: شمعی که از تو نوری نمی‌گیرد، به خاطر وزش باد از وجود خودش extinguish می‌شود.
ای قائل افصح القبایل
یک زخمی اوضح الدلایل
هوش مصنوعی: ای کسی که به روشن‌ترین زبان‌ها سخن می‌گویی، یک زخم بر دیوار دلایل روشن وجود دارد.
دارندهٔ حجت الهی
دانندهٔ راز صبحگاهی
هوش مصنوعی: آن که صاحب دلیل الهی است، به خوبی از رموز صبحگاه آگاه است.
ای سید بارگاه کونین
نسابهٔ شهر قاب قوسین
هوش مصنوعی: ای بزرگوار و سرور همه موجودات، که نسب و نسبت تو به مقام والای قُرب الهی نزدیک است.
رفته ز ولای عرش والا
هفتاد هزار پرده بالا
هوش مصنوعی: چون از سرزمین آسمان‌های بلند و عرش خدا دور شده، هفتاد هزار پرده را بالا برده‌اند.
ای صدر‌نشین عقل و جان هم
محراب زمین و آسمان هم
هوش مصنوعی: ای کسی که در عقل و جان جایگاه بلندی داری، تو هم محرابی هستی که زمین و آسمان به آن توجه دارند.
گشته زمی آسمان ز دینت
نی نی شده آسمان زمینت
(ای کسی که) از دین تو‌، زمین نیز آسمان و سر‌فراز شده‌. نه نه! آسمان‌، زمین و خاک پایت شده.
ای شش جهت از تو خیره مانده
بر هفت فلک جنیبه رانده
هوش مصنوعی: ای همه عالم و آفاق و پدیده‌ها از تو متوجه و حیران هستند و تو در میان آسمان‌ها و پدیده‌های عالم جایگاه ویژه‌ای داری.
شش هفت هزار سال بوده
کاین دبدبه را جهان شنوده
هوش مصنوعی: جهان از مدت‌ها پیش، حدود شش یا هفت هزار سال، به وجود این عظمت و شکوه آشنایی دارد.
ای عقل نواله‌پیچِ خوانت
جان بنده‌نویس‌ِ آستانت
هوش مصنوعی: ای عقل، تو مانند لقمه‌ای هستی که برای خوانِ پرنعمت تو آماده شده است و من بنده‌ای هستم که در درگاه تو خدمت می‌کنم.
هر عقل که بی تو، عقل برده
هر جان که نه مردهٔ تو، مرده
هوش مصنوعی: هر عقل و فکری که از تو دور باشد، در واقع زندگی‌اش بی‌فایده است و هر انسانی که تحت تأثیر تو قرار نگرفته است، انگار که مرده است.
ای کنیت و نام تو مؤیّد
بوالقاسم وانگهی محمد
هوش مصنوعی: تو با کنیت و نامت، تأییدکننده بوالقاسم هستی و به دنبال آن، محمد هستی.
عقل ارچه خلیفه‌ای شگرف است
بر لوح سخن تمام حرف است
هوش مصنوعی: عقل، حتی اگر قدرتمند و برجسته باشد، در نهایت فقط یک نماینده است و تمام گفته‌ها و اندیشه‌ها بر اساس او شکل می‌گیرد.
هم مهر مؤیّد‌ی ندارد
تا مهر محمدی ندارد
هوش مصنوعی: هیچ مهر و نشانه‌ای وجود ندارد که تأیید شده باشد، مگر اینکه مهر محمدی در آن باشد.
ای شاه مقربان درگاه
بزم تو ورای هفت خرگاه
هوش مصنوعی: ای پادشاه نزدیکان درگاه، می‌دانم که ضیافت تو فراتر از هفت مکان است.
صاحب طرف ولایت جود
مقصود جهان جهان مقصود
هوش مصنوعی: در اینجا به شخصیتی اشاره شده که صاحب مقام و فضیلتی بزرگ است. او با generosity و بخشش خود، به عنوان هدف و آرمان جهانیان شناخته می‌شود. شخصیت او در میان مردم به عنوان الگویی در مهربانی و سخاوت معرفی می‌شود.
سر جوش خلاصهٔ معانی
سرچشمهٔ آب زندگانی
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی اشاره دارد به این که در سرچشمهٔ زندگی و سرچشمهٔ معانی عمیق، همانند آبی زلال و حیات‌بخش، نکات و مفاهیم ارزشمندی نهفته است. این معانی می‌توانند به ما در فهم و درک بهتر زندگی یاری رسانند و به ما زندگی و انرژی تازه‌ای ببخشند.
خاک تو ادیم روی آدم
روی تو چراغ چشم عالم
هوش مصنوعی: خاک تو، نشانه‌ای از منشأ و ریشه انسان‌هاست و چهره‌ی تو، مانند نوری است که راهنمایی برای جهان و ساکنان آن است.
دوران که فرس نهادهٔ تست
با هفت فرس پیادهٔ تست
هوش مصنوعی: زمانی که تو بر اسب نشسته‌ای، دیگران به راحتی با پاهای خود از کنارت عبور می‌کنند.
طوف حرم تو سازد انجم
در گشتن چرخ پی کند گم
هوش مصنوعی: ستاره‌ها در جستجوی تو در حرمت گرد هم می‌آیند، و چرخ زمان به دنبال تو گم شده است.
آن کیست که بر بساط هستی
با تو نکند چو خاک پستی
هوش مصنوعی: این شخص کیست که بر صندلی زندگی، به تو کم‌ارزش‌تر از خاک رفتار نمی‌کند؟
اکسیر تو داد خاک را لون
وز بهر تو آفریده شد کون
هوش مصنوعی: خاک به خاطر تو رنگ و شکل گرفت و به دلیل وجود تو جهان به وجود آمد.
سر خیل تویی و جمله خیل‌اند
مقصود تویی همه طفیل‌اند
هوش مصنوعی: تو در رأس هر گروه و جمعیتی هستی و دیگران همه زیر سایه تو قرار دارند. هدف اصلی تویی و باقی افراد به نوعی وابسته به تو هستند.
سلطان سریر کایناتی
شاهنشه کشور حیاتی
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف یک پادشاه و مقام بلندمرتبه می‌پردازد که بر آمده از عظمت و قدرت کیهانی است و فرمانروایی بر سرزمین زندگی را بر عهده دارد. در واقع، این عبارت به جایگاه رفیع و سلطنتی او اشاره دارد که نماد حیات و پیشرفت در جهان است.
لشگر‌گه تو سپهر خضرا
گیسو‌ی تو چتر و غمزه طغرا
هوش مصنوعی: در دنیای وسیع و آسمانی که نظیر یک سپاه گسترده است، موهای تو مانند چتری زیبا و جذاب است که با ناز و دلربایی خود، جلوه‌ای خاص به آن می‌بخشد.
وین پنج نماز که‌اصل توبه است
در نوبتی تو پنج نوبه است
هوش مصنوعی: پنج نماز که رکن اصلی توبه و بازگشت به سوی خداوند است، به عنوان مراحل مختلفی در زندگی انسان به شمار می‌آید که هر کدام به نوبه خود اهمیت خاصی دارند.
در خانهٔ دین به پنج بنیاد
بستی در صد هزار بیداد
هوش مصنوعی: در خانهٔ دین تو بر پنج اصل استوار بنا کردی، اما در عوض، هزاران ظلم و ستم را نادیده گرفتی.
وین خانهٔ هفت سقف کرده
بر چار خلیفه وقف کرده
هوش مصنوعی: این خانه که دارای هفت سقف است، به چهار خلیفه وقف شده است.
صدیق به صدق پیشوا بود
فاروق ز فرق هم جدا بود
هوش مصنوعی: دوستی با راستگویی خود را نشان داد و پیشوای او از دیگران نیز متمایز بود.
وآن پیر حیایی خدا ترس
با شیر خدای بود همدرس
هوش مصنوعی: آن مرد سالخورده با حیا و خدا ترس، مثل شیر دلیر و نیرومند خدا بود و با او همدرس و همراه بود.
هر چار ز یک نورد بودند
ریحان یک آب‌خورد بودند
هوش مصنوعی: چهار نفر از یک نسل بودند و مانند ریحان در کنار هم زندگی می‌کردند، همان‌طور که گیاهی نیاز به آب دارد تا رشد کند.
زین چار خلیفه مُلک شد راست
خانه به چهار حد مهیا‌ست
هوش مصنوعی: این بیت به معنای آن است که از چهار طرف، زمین یا ملک به طور کامل آماده و مهیا شده است، و در نتیجه حاکم یا خلیفه در این سرزمین استقرار یافته و سلطنت می‌کند.
ز آمیزش این چهارگانه
شد خوش‌نمک این چهارخانه
هوش مصنوعی: این خانه به خاطر ترکیب و هم‌نشینی چهار عنصر مختلف، خوشبو و دلپذیر شده است.
دین را که چهار ساق دادی
زین‌گونه چهار طاق دادی
هوش مصنوعی: به دین به‌عنوان یک ساختار محکم و استوار نگاه کرده‌ای که مانند یک چهارچوب با چهار پایه به آن استحکام و پایداری بخشیده شده است. این دین، به سرپرستی و حمایت نیاز دارد تا بتواند به درستی عمل کند و به جامعه حیات ببخشد.
چون ابروی خوب تو در آفاق
هم جفت شد این چهار و هم طاق
هوش مصنوعی: وقتی ابروی زیبا و دلنشین تو در دنیا به دیگران هم نشان داده شد، این چهار گوشه و هر گوشه‌ای به هم پیوست و هماهنگ شد.
از حلقهٔ دست بند این فرش
یک رقص تو تا کجاست‌؟ تا عرش
هوش مصنوعی: از حلقهٔ دستبند این فرش، رقص تو تا کجا ادامه دارد؟ تا بالای آسمان.
ای نقش تو معرج معانی
معراج تو نقل آسمانی
هوش مصنوعی: ای تصویر تو حامل معانی بلند و آسمانی هستی.
از هفت خزینه در گشاده
بر چهار گهر قدم نهاده
هوش مصنوعی: از هفت گنجینه‌ای که در دست داریم، چهار گوهر ارزشمند را انتخاب کرده‌ایم و به قدم گذاشتن در مسیر جدیدی پرداخته‌ایم.
از حوصلهٔ زمانهٔ تنگ
بر فرق فلک زده شباهنگ
هوش مصنوعی: در شرایط سخت و پرتنش زمانه، به ستاره‌ی شب که در آسمان می‌درخشد، نگاه می‌کنم و احساس می‌کنم که چقدر زندگی دشوار شده است.
چون شب علم سیاه برداشت
شبرنگ تو رقص راه برداشت
هوش مصنوعی: زمانی که شب با تاریکی خود فرا رسید، شبرنگ تو به رقص و حرکت در آمد.
خلوت‌گه عرش گشت جایت
پرواز پری گرفت پایت
هوش مصنوعی: محل عرش به مکانی تبدیل شد که تو به پرواز درآمدی و پای تو در آنجا محبوس شد.
سر برزده از سرای فانی
بر اوج سرای اُم هانی
هوش مصنوعی: کسی که از خانه دنیا خارج شده و به بالاترین مرتبه و مقام جاودانی دست پیدا کرده است.
جبریل رسید طوق در دست
کز بهر تو آسمان کمر بست
هوش مصنوعی: فرشته‌ی وحی در حال آمدن است و بخاطر تو، آسمان را به خود بسته و هنری بر دوش دارد.
بر هفت فلک دو حلقه بستند
نظارهٔ توست هر چه هستند
هوش مصنوعی: در تمام آسمان‌ها و جهان، دو حلقه به دور همدیگر بسته شده که تمام نگاه‌ها به تو معطوف است و هرچه هست، در انتظار دیدن توست.
برخیز هلا نه وقت خواب است
مه منتظر تو آفتاب است
هوش مصنوعی: بیدار شو! اکنون زمان خواب نیست. ای مهربان، منتظر توست که آفتاب طلوع کند.
در نسخ عطارد از حروفت
منسوخ شد آیت وقوفت
هوش مصنوعی: در کتاب آسمانی عطارد، نشانه‌هایی از حروف منسوخ شده و آیات و وقایعی که دیگر وجود ندارند، دیده می‌شود.
زهره طبق نثار بر فرق
تا نور تو کی برآید از شرق
هوش مصنوعی: زهره با زیبایی و درخشندگی‌اش بر سر میکوشد تا نور و روشنی تو از سمت شرق به درخشش درآید.
خورشید به صورت هلالی
زحمت ز ره تو کرده خالی
هوش مصنوعی: خورشید به شکل هلالی درآمده و از تو مسیر دشواری را پشت سر گذاشته است.
مریخ ملازم یتاقت
موکب‌رو کمترین وشاقت
هوش مصنوعی: مریخ همراه یتاقت است و کمترین گوشه‌نشینی را برمی‌گزید.
دراجهٔ مشتری بدان نور
از راه تو گفته چشم بد دور
هوش مصنوعی: به خاطر نور و درخشش مشتری، چشمان بد از راه تو دور شده‌اند.
کیوان علم سیاه بر دوش
در بندگی تو حلقه در گوش
هوش مصنوعی: کیوان که نماد بزرگی و عظمت است، علم سیاه را بر دوش دارد و در خدمت تو به شکل بندگی و احترام، خود را آماده کرده است.
در کوکبهٔ چنین غلامان
شرط است برون شدن خرامان
هوش مصنوعی: برای اینکه در جمع چنین بزرگان و سرورانی حضور داشته باشی، لازم است که با وقار و ناز به بیرون بیایی.
امشب شب قدر توست بشتاب
قدر شب قدر خویش دریاب
هوش مصنوعی: امشب زمان مناسبی است که قدر و ارزش خود را بشناسی و از فرصت‌ها استفاده کنی؛ بنابراین عجله کن و از شب قدر خود بهره‌ ببر.
ای دولتی آن شبی که چون روز
گشت از قدم تو عالم افروز
هوش مصنوعی: ای کسی که آن شب، چون روز روشنی بخشیدی و به خاطر قدمت، جهانی نورانی شد.
پرگار به خاک در کشیدی
جدول به سپهر بر کشیدی
هوش مصنوعی: تو با پرگار خطوطی بر روی زمین کشیدی و سپس دایره‌ای در آسمان ترسیم کردی.
برقی که براق بود نامش
رفق روش تو کرد رامش
هوش مصنوعی: برق و روشنایی که درخشان و زیبا بود، نامش رفق است و باعث شد تا رفتار تو نرم و آرام شود.
بر سفت چنان نسفته تختی
طیاره شدی چو نیک بختی
هوش مصنوعی: بر روی زمین، همچنان که تختی محکم نشسته است، تو مانند کسی که به خوشبختی رسیده، به آسمان پرواز کردی.
زآنجا که چنان یک اسبه راندی
دوران دواسبه را بماندی
هوش مصنوعی: از زمانی که تونستی به خوبی یک اسب را برانی، در واقع قادر خواهی بود دو اسب را هم به همان شکل برانی.
رَبع فلک از چهارگوشه
داده ز درت هزار خوشه
هوش مصنوعی: جهان به واسطه زیبایی و شکوه تو، به طرز شگفت‌انگیزی پر از نیایش و سرودهای خوش است. هر گوشه‌ای از آسمان، سرشار از نعمت‌ها و زیبایی‌هایی است که به خاطر تو به وجود آمده‌اند.
از سرخ و سپید دخل آن باغ
بخش نظر تو مُهر مازاغ
هوش مصنوعی: در اینجا صحبت از زیبایی‌های طبیعی و رنگارنگ یک باغ است که تحت تأثیر نگاه و توجه تو قرار دارد. رنگ‌های سرخ و سپید به طور خاص نمایانگر جذابیت و طراوت آن باغ هستند و نگاه تو بر روی این زیبایی‌ها تأثیر می‌گذارد و معنای خاصی به آن‌ها می‌بخشد.
بر طرهٔ هفت بام عالم
نه طاس گذاشتی نه پرچم
هوش مصنوعی: بر زلف زیبای جهان، نه کلاهی گذاشتی و نه نشانی از پیروزی به نمایش گذاشتی.
هم پرچم چرخ را گسستی
هم طاسک ماه را شکستی
هوش مصنوعی: تو هم به قدرت آسمان‌ها آسیب زده‌ای و هم نور ماه را در هم شکسته‌ای.
طاووس پران چرخ اخضر
هم بال فکنده با تو هم پر
هوش مصنوعی: طاووسی که پرهایش به زیبایی در چرخش سبز رنگ است، بال‌های خود را به خاطر تو گشوده است.
جبریل ز همرهی‌ت مانده
«الله معک» ز دور خوانده
هوش مصنوعی: جبریل که فرشته وحی است، از همراهی تو جا مانده و از دور تنها ندا داده که خدا با توست.
میکاییل‌ت نشانده بر سر
و‌آورده به خواجه‌تاش دیگر
هوش مصنوعی: میکائیل را بر سر تو نشاند و به خواجه‌ات دیگری آورد.
اسرافیل‌ت فتاده در پای
هم نیم رهت بمانده برجای
هوش مصنوعی: ای اسرافیل، تو بر زمین افتاده‌ای و مسیر تو هنوز در جای خود باقی مانده است.
رفرف که شده رفیق راهت
برده به سریر سدره گاهت
هوش مصنوعی: دوست تو که به سمت معراج و مقام بلند رفته، تو را نیز به مقام و جایگاه رفیع خود دعوت کرده است.
چون از سر سدره برگذشتی
اوراق حدوث در نوشتی
هوش مصنوعی: زمانی که از مقام سدره عبور کنی، برگه‌های وجود و خلق جدیدی را نوشته‌ای.
رفتی ز بساط هفت فرشی
تا طارم تنگبار عرشی
هوش مصنوعی: تو از دنیای مادی و راحتی‌های آن جدا شدی و به جهانی با عرفان و معنویت بلندپایه‌تر وارد شدی.
سبوح زنان عرش پایه
از نور تو کرده عرش سایه
هوش مصنوعی: فرشتگان عرش با نور تو سبز و روشن شده‌اند و عرش را به سایه‌ای دلپذیر تبدیل کرده‌اند.
از حجلهٔ عرش بر پریدی
هفتاد حجاب را دریدی
هوش مصنوعی: تو از عرش آسمان پایین آمدی و هفتاد مانع را پشت سر گذاشتی.
تنها شدی از گرانی رخت
هم تاج گذاشتی و هم تخت
هوش مصنوعی: تویی که از سنگینی بار زندگی به تنهایی دچار شده‌ای؛ با وجود این، هم مقام و هم زیور سر را بر خود نهاده‌ای.
بازار جهت به‌هم شکستی
از زحمت تحت و فوق رستی
هوش مصنوعی: بازار به هم ریخت و نظم آن به هم خورد، اما تو از این مشکلات و دشواری‌ها رهایی یافتی.
خرگاه برون زدی ز کونین
در خیمهٔ خاص قاب قوسین
هوش مصنوعی: تو از دنیای مادی خارج شدی و به مقام خاص و مرتبه‌ای بلند در نزد خداوند رسیدی.
هم حضرت ذوالجلال دیدی
هم سرّ کلام حق شنیدی
هوش مصنوعی: هم خداوند بزرگ را مشاهده کردی و هم راز سخن حق را شنیدی.
از غایت وهم و غور ادراک
هم دیدن و هم شنودنت پاک
هوش مصنوعی: به خاطر شدت تصور و عمیق بودن فهم، تو نه تنها می‌بینی بلکه می‌شنوی و دریافتت از این امور خالی است.
درخواستی آنچه بود کامت
درخواسته خاص شد به نامت
هوش مصنوعی: درخواستی که داشتی، مخصوص به نام تو شد و به نتیجه رسید.
از قربت حضرت الهی
باز آمدی آنچنانکه خواهی
هوش مصنوعی: از نزدیک بودن به حضرت خدا بازگشتی به حالت دلخواه و مطلوب خود.
گلزار شکفته از جبین‌ت
توقیع کرم در آستین‌ت
هوش مصنوعی: باغی که از زیبایی‌های تو شکفته است، نشانه‌ای از لطافت و مهربانی تو در آستینت نهفته است.
آورده برات رستگار‌ان
از بهر چو ما گناهکار‌ان
هوش مصنوعی: افرادی که در رستگاری و نیکی به سر می‌برند، برای کسانی مثل ما که مرتکب گناه شده‌اند، به ارمغان آورده شده‌اند.
ما را چه محل که چون تو شاهی
در سایهٔ خود کند پناهی
هوش مصنوعی: ما چه اهمیتی داریم وقتی تو خود شاهی که در سایه‌ات می‌توانی به دیگری پناه دهی.
زآنجا که تو روشن آفتابی
بر ما نه شگفت اگر نتابی
هوش مصنوعی: از زمانی که تو مانند خورشید درخشان هستی، جای تعجب نیست اگر نور و تابش تو به ما نرسد.
دریای مروت است رایت
خضرای نبوت است جایت
هوش مصنوعی: دریای بزرگواری و کرامت، نشان‌دهنده مقام نبوّت و راهنمایی‌های آن است و جایی که تو قرار داری، نماد این نبوت است.
شد بی تو به خلق بر مروت
بر بسته‌تر از در نبوت
هوش مصنوعی: بدون تو، بین مردم، محبت و شفقت کمتر شده و مانند درب نبوت، بسته‌تر شده است.
هرک از قدم تو سرکشیده
دولت قلمیش در کشیده
هوش مصنوعی: هر کسی که از راه و مسیر تو منحرف شده باشد، قطعا به زوال و نقصان دچار خواهد شد و جایگاهش را از دست می‌دهد.
و‌آن کاو کمر وفات بسته
بر منظرهٔ ابد نشسته
هوش مصنوعی: آن کسی که در کمر خود نشان مرگ را به‌دور از نگاه ابدیت بسته است، در نقطه‌ای که به ابدیت می‌نگرد، نشسته است.
باغ ارم از امید و بیم‌ات
جزیت ده نافهٔ نسیم‌ات
هوش مصنوعی: باغ ارم از امید و ترس تو به من هدیه بده، مانند نسیم لطیف که بر من بوزد.
ای مصعد آسمان نوشته
چون گنج به خاک بازگشته
هوش مصنوعی: ای که به آسمان رفته‌ای و مانند گنجی به زمین برگشته‌ای، تو به یادگارهایی از آسمان اشاره می‌کنی که حالا در زمین و با ماست.
از سرعت آسمان خرامی
سری بگشای بر نظامی
هوش مصنوعی: به دلیل تندی و شتاب آسمان، سر خود را به آرامی بچرخان و بر نظم و قانون زندگی توجه کن.
موقوف نقاب چند باشی
در برقع خواب چند باشی
هوش مصنوعی: چقدر می‌خواهی خودت را پشت نقاب پنهان کنی و در خواب خیالی و فرار از واقعیت به سر ببری؟
برخیز و نقاب رخ برانداز
شاهی دو سه را به رخ درانداز
هوش مصنوعی: بیدار شو و چهره‌ات را نشان بده، تا چند نفر را از مقام و جلال تو شگفت‌زده کنی.
این سفره ز پشت بار برگیر
وین پرده ز روی کار برگیر
هوش مصنوعی: این سفره را از پشت بار بزار و این پرده را از روی کار کنار بزن.
رنگ از دو سیه سفید بزدای
ضدی ز چهار طبع بگشای
هوش مصنوعی: رنگ و جلای دو چهره سیاه را بزدای و از چهار ویژگی متفاوت، پرده بردار.
یک‌عهد کن این دو بی‌وفا را
یکدست کن این چهار پا را
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که به دوستان یا افرادی که به ما وفادار نیستند، قولی بده و آن‌ها را به گونه‌ای متحد و همدل کن که بینشان هماهنگی و همسویی ایجاد شود.
چون تربیت حیات کردی
حل همه مشکلات کردی
هوش مصنوعی: وقتی که زندگی را به خوبی مدیریت کنی، تمامی مسائل و چالش‌ها را نیز حل کرده‌ای.
زان نافه به باد بخش طیبی
باشد که به ما رسد نصیبی
هوش مصنوعی: از آن عطر خوش که به باد می‌رسد، سهم و نصیبی برای ما خواهد بود.
زان لوح که خواندی از بدایت
در خاطر ما فکن یک آیت
هوش مصنوعی: از آن صفحه‌ای که خواندی، یادگاری از آغاز در ذهن ما بگذار.
زان صرف که یافتیش بی‌صرف
در دفتر ما نویس یک حرف
هوش مصنوعی: از آنجا که تو را بدون هزینه و اتلاف وقت به دست آوردیم، تنها یک حرف در دفتر ما در موردت بنویس.
بنمای به ما که ما چه نامیم
وز بت‌گر و بت‌شکن کدامیم
هوش مصنوعی: به ما نشان بده که چه کسانی هستیم و ما در میان بت‌پرستان و بت‌شکنان کدام‌ یک هستیم.
ای کار مرا تمامی از تو
نیروی دل نظامی از تو
هوش مصنوعی: ای همه کارهایم وابسته به توست و قدرت دل من نیز از تو نشأت می‌گیرد.
زین دل به دعا قناعتی کن
وز بهر خدا شفاعتی کن
هوش مصنوعی: از این دل به دعا راضی باش و به خاطر خدا تقاضای کمک و شفاعت بکن.
تا پردهٔ ما فرو گذارند
وین پرده که هست برندارند
هوش مصنوعی: تا زمانی که پردهٔ ما را کنار بزنند، این پرده که وجود دارد، کنار نخواهد رفت.

حاشیه ها

1392/02/25 16:04
Reza

نظامی در طول عمرش از گنجه خارج نشد ونتوانست به زیارت محبوبش پیامبر(ص) برود وفکر میکنم این شعر او بی ربط با این موضوع نیست.

1392/07/19 04:10
دکتور ق. مصلح

با عرض سلام و ادب، در بیت نوزدهم بخش 2 ـ نعت پیغمبر اکرم (ص)، در مصرع اول به نظر من کلمۀ "کینت" یک اشتباه طباعتی خواهد بود که به "کنیت" تصحیح گردد. یعنی آن مصرع که:
«ای کینت و نام تو موید» نوشته شده، با «ای کنیت و نام تو موید» تعویض گردد.
با عرض درود و ارادت و سپاس فراوان! ق. مصلح

1394/07/24 03:09
سروش

با سلام باید خدمت اقارضا عرض کنم که اصلا نظامی با پیامبراکرم هم عصر نبوده اگرم از گنجه خارج میشد نمیتونست ایشان رو زیارت کنه نظامی سالها پس از رحلت پیامبر به دنیاامد.

1402/12/26 14:02
امیر ایرانی

منظور زیارت حرم حضرت رسول(ص) ، مدینه النبی ، است

1394/10/09 00:01
M

سلام....در بیت دوم که نظامی از حلوای پسین و ملح اول اسم برده منظور چیست؟

1394/10/09 03:01
س ، م

M گرامی
مرسوم بوده قبل از صرف غذا کمی نمک {ملح} در دهان میگذاشتند تا آشتها تحریک شود
پس از اتمام غذا هم برای هضم بهتر ، شیرینی یا شربت میخورده اند
شاد باشید

1394/10/09 03:01
س ، م

M گرامی
مثل اینکه توضیح نارسا بود
می گوید : ای که مانند نمک اول غذا و شیرینی بعد آن دلنشین هستی
یعنی تو سَر و برترین پیامبرانی و خاتم شیرین آنان
خوش باشید

1400/10/01 10:01
امیر

سلام.

در تکمله فرموده جناب س، م

 

در اندیشه اسلامی عرفانی پیامبر اسلام ص واجد حقیقت صادر نخستین، و بالاترین تجلی و ظهور الهی در عالم است. لذا به لحاظ جایگاه در صدر و به لحاظ مرتبه نخستین است، اما به لحاظ زمانی در انتهای سلسله انبیا جای گرفته؛ از سوی دیگر، هدف از آفرینش، به ظهور رسیدن همین برترین و کاملترین تجلی الهی است: «لولاک لما خلقت الافلاک». پس او ملح اول است، که میل  و اشتهای دستگاه آفرینش را به ظهور دیگر اسماء الهی به طور عام، و  به ارسال رسولان الهی به طور خاص تحریک کرد، و حلوای پسین هم هست، که آفرینش و ارسال رسل را با آمدن خود به اوج و کمال رساند.

 

به این ترتیب  دو مصراع با همدیگر, و  بیت با ابیات قبل و بعد ارتباط پیدا می کند:

 

ای شاهسوار ملک هستی...

ای نور پیمبران مرسل   حلوای پسین و ملح اول

نوباوه باغ اولین صلب  لشکرکش عهد آخرین تلب

یا حق!

 

1394/10/09 04:01
ناشناس

با درود و عرض ادب.
سروش جان؛منظور reza زیارت حرم پیغمبر بود نه خود پیغمبر که نوشته اش این گونه شما را برافروخته کرد. هر چند در علم عرفان گفته شده که انسان های پاک و به ویژه پیغمبران و امامان می توانند بعد از مرگ دنیوی، در همین دنیا با بدنشان هم حاضر باشند.
یعنی زیارت خود رسول خدا و اهل بیت شهید آن حضرت در زمان حکیم نظامی و در زمان ما هم میسور و ممکن و است.
امام زمان هم که قضیه اش روشن است و .... خدا کند که زودتر بیاید تا این دعواهای لفظی و غیر لفظی از بین برود و صلح و صفا مدتی بعد از ظهور ایشان همه جا را فرا بگیرد.
مطمئن باش در آن زمان شما با reza هیچ دعوایی نخواهی داشت و دوست هم خواهید بود.
شاید اصلا در مسیر زیارت محمد عصر ما(=حضرت مهدی)، همین ابیات را خطاب را به ایشان زمزمه کنید:
ای شاه سوار ملک هستی---سلطان خرد به چیره دستی
ای نور پیمبران مرسل---حلوای پسین و ملح اول
نوباوه باغ اولین صلب---لشکرکش عهد آخرین تلب
ای حاکم کشور کفایت---فرمانده فتوی ولایت
ای خاک تو توتیای بینش---روشن به تو چشم آفرینش...

1394/10/18 11:01
ناشناس

این بیت
از هفت خزینه در گشاده
بر چهار گهر قدم نهادن
گشاده و نهادن قافیه!!!؟؟
دوستان این رو یکی توضیح میده؟
اشتباه تایپی یا اشتباه از حضرت؟

1400/10/29 13:12
یوسف

دوست گرامی. در گشادن درسته.

هفت خزینه: کنایه از هفت آسمان. اشاره به معراج آن حضرت و وصال به درگاه الهی.

 

چار گهر: ارکان چهارگانه،آب و باد و... عناصر پدید آورنده کاینات. 

ای پیامبری که از عالم معنا و از درگاه حق به پایین آمدی و گام در این دنیای مادی نهادی. 

 

هفت خزینه: آبا علوی. پدران هفتگانه، و چهار گوهر، امهات اربعه یا مادران چهارگانه. که از ازدواج اینها فرزندان ۳ گانه جماد و نبات و حیوان پدید آمده است.

هفت،چهار،سه،شش،دوازده،چهل  از شمارگان ستوده (مقدس) در باور ایرانیان کهن است.

1394/12/20 01:02

با سلام
معنی شعر ها را از کجا میشه گرفت؟
اگه یک سایت معرفی کنید ممنون میشم.

1396/08/09 10:11
sajad

سلام معنای بیت اکسیر تو داد خاک را لون وز بهر تو آفریده شد ... چیه؟؟ کلمه آخر بیت به چه معناست دقیقا؟؟

1400/10/01 10:01
امیر

سلام 

 

کون (گویش عربی KAWN- گویش فارسی KOWN) مصدر کان یکون به معنای بودن و هستی است، و واژه کائن به معنای چیزی که هست و کائنات از آن گرفته شده. 

یعنی آفرینش اصلا به خاطر تو رخ داد. 

این مضمون را در حاشیه قبلی قدری توضیح دادم.

یا حق!

1397/01/13 20:04
سید حسن

در پاسخ حاشیه شماره 10 عرض کنم که اشتباه تایپی هست و مصرع دوم باید باشه: بر چهار گهر قدم نهاده

1399/08/27 09:10
میم راء

کلمه کون به معنای "هستی" است