گنجور

بخش ۱ - به نام ایزد بخشاینده

ای نام تو بهترین سرآغاز
بی‌نام تو نامه کی کنم باز
ای یاد تو مونس روانم
جز نام تو نیست بر زبانم
ای کارگشای هر چه هستند
نام تو کلید هر چه بستند
ای هیچ خطی نگشته ز اول
بی‌حجت نام تو مسجل
ای هست کن اساس هستی
کوته ز درت درازدستی
ای خطبهٔ تو تبارک الله
فیض تو همیشه بارک الله
ای هفت عروس نه عماری
بر درگه تو به پرده‌داری
ای هست نه بر طریق چونی
دانای برونی و درونی
ای هرچه رمیده و آرمیده
در کن فیکون تو آفریده
ای واهب عقل و باعث جان
با حکم تو هست و نیست یکسان
ای محرم عالم تحیر
عالم ز تو هم تهی و هم پر
ای تو به صفات خویش موصوف
ای نهی تو منکر، امر معروف
ای امر تو را نفاذ مطلق
وز امر تو کائنات مشتق
ای مقصد همت بلندان
مقصود دل نیازمندان
ای سرمه‌کش بلند بینان
در باز کن درون نشینان
ای بر ورق تو درس ایام
ز آغاز رسیده تا به انجام
صاحب تویی آن دگر غلامند
سلطان تویی آن دگر کدامند؟
راه تو به نور لایزالی
از شرک و شریک هر دو خالی
در صنع تو کامد از عدد بیش
عاجز شده عقل علت اندیش
ترتیب جهان چنانکه بایست
کردی به مَثابتی که شایست
بر ابلق صبح و ادهم شام
حکم تو زد این طویلهٔ بام
گر هفت گره به چرخ دادی
هفتاد گره بدو گشادی
خاکستری ار ز خاک سودی
صد آینه را بدان زدودی
بر هر ورقی که حرف راندی
نقش همه در دو حرف خواندی
بی کوه‌کنی ز کاف و نونی
کردی تو سپهر بیستونی
هر جا که خزینهٔ شگرفست
قفلش به کلید این دو حرفست
حرفی به غلط رها نکردی
یک نکته دراو خطا نکردی
در عالم عالم آفریدن
به زین نتوان رقم کشیدن
هر دم نه به حق دسترنجی
بخشی به من خراب گنجی
گنج تو به بذل کم نیاید
وز گنج کس این کرم نیاید
از قسمت بندگی و شاهی
دولت تو دهی بهَر که خواهی
از آتش ظلم و دود مظلوم
احوال همه تراست معلوم
هم قصهٔ نانموده دانی
هم نامهٔ نانوشته خوانی
عقل آبله پای و کوی تاریک
وآنگاه رهی چو موی باریک
توفیق تو گر نه ره نماید
این عقده به عقل کی گشاید
عقل از در تو بصر فروزد
گر پای درون نهد بسوزد
ای عقل مرا کفایت از تو
جستن ز من و هدایت از تو
من بی‌دل و راه بیمناک است
چون راهنما تویی چه باک است
عاجز شدم از گرانی بار
طاقت نه چگونه باشد این کار
می‌کوشم و در تنم توان نیست
کازرم تو هست باک از آن نیست
گر لطف کنی و گر کنی قهر
پیش تو یکی است نوش یا زهر
شک نیست در اینکه من اسیرم
کز لطف زیم ز قهر میرم
یا شربت لطف دار پیشم
یا قهر مکن به قهر خویشم
گر قهر سزای ماست آخر
هم لطف برای ماست آخر
تا در نفسم عنایتی هست
فتراک تو کی گذارم از دست
وآن دم که نفس به آخر آید
هم خطبهٔ نام تو سراید
وآن لحظه که مرگ را بسیجم
هم نام تو در حنوط پیچم
چون گَرد شود وجود پستم
هرجا که روم تو را پرستم
در عصمت اینچنین حصاری
شیطان رجیم کیست باری
چون حرز توام حمایل آمود
سرهنگی دیو کی کند سود
احرام گرفته‌ام به کویت
لبیک زنان به جستجویت
احرام شکن بسی است زنهار
ز احرام شکستنم نگهدار
من بی‌کس و رخنه‌ها نهانی
هان ای کس بی‌کسان تو دانی
چون نیست به جز تو دستگیرم
هست از کرم تو ناگزیرم
یک ذره ز کیمیای اخلاص
گر بر مس من زنی شوم خاص
آنجا که دهی ز لطف یک تاب
زر گردد خاک و دُر شود آب
من گر گهرم وگر سفالم
پیرایهٔ توست روی مالم
از عطر تو لافد آستینم
گر عودم و گر دِرمنه اینم
پیش تو نه دین نه طاعت آرم
افلاس تهی شفاعت آرم
تا غرق نشد سفینه در آب
رحمت کن و دستگیر و دریاب
بردار مرا که اوفتادم
وز مرکب جهل خود پیادم
هم تو به عنایت الهی
آنجا قدمم رسان که خواهی
از ظلمت خود رهایی‌ام ده
با نور خود آشنایی‌ام ده
تا چند مرا ز بیم و امید
پروانه دهی به ماه و خورشید
تا کی به نیاز هر نوالم
بر شاه و شبان کنی حوالم
از خوان تو با نعیم‌تر چیست
وز حضرت تو کریم‌تر کیست
از خرمن خویش ده زکاتم
مَنْویس به این و آن بَراتَم
تا مزرعه چو من خرابی
آباد شود به خاک و آبی
خاکی ده از آستان خویشم
وابی که دغل برد ز پیشم
روزی که مرا ز من ستانی
ضایع مکن از من آنچه مانی
وآن‌دم که مرا به من دهی باز
یک سایه ز لطف بر من انداز
آن سایه نه کز چراغ دور است
آن سایه که آن چراغ نور است
تا با تو چو سایه نور گردم
چون نور ز سایه دور گردم
با هر که نفس برآرم اینجا
روزیش فروگذارم اینجا
دَرهای همه ز عهد خالی است
اِلا دَرِ تو که لایزالی است
هر عهد که هست در حیات است
عهد از پس مرگ بی‌ثبات است
چون عهد تو هست جاودانی
یعنی که به مرگ و زندگانی
چندانکه قرار عهد یابم
از عهد تو روی برنتابم
بی‌یاد توام نَفَس نیاید
با یاد تو یاد کس نیاید
اول که نیافریده بودم
وین تعبیه‌ها ندیده بودم
کیمُخت اگر از زَمیم کردی
باز از زَمی‌ام ادیم کردی
بر صورت من ز روی هستی
آرایش آفرین تو بستی
واکنون که نشانه گاه جودم
تا باز عدم شود وجودم
هرجا که نشاندیم نشستم
وآنجا که بریم زیر دستم
گردیده رهیت من در این راه
گه بر سر تخت و گه بن چاه
گر پیر بوم و گر جوانم
ره مختلف است و من همانم
از حال به حال اگر بگردم
هم بر رق اولین نوردم
بی‌جاحتم آفریدی اول
آخر نگذاریم معطل
گر مرگ رسد چرا هراسم
کان راه بتست می‌شناسم
این مرگ نه، باغ و بوستان است
کو راه سرای دوستان است
تا چند کنم ز مرگ فریاد
چون مرگ ازوست مرگ من باد
گر بنگرم آن چنان که رای است
این مرگ نه مرگ نَقل جای است
از خوردگَه‌ای به خوابگاهی
وز خوابگه‌ای به بزم شاهی
خوابی که به بزم تست راهش
گردن نکشم ز خوابگاهش
چون شوق تو هست خانه خیزم
خوش خسبم و شادمانه خیزم
گر بنده نظامی از سر درد
در نظم دعا دلیریی کرد
از بحر تو بینم ابر خیزش
گر قطره برون دهد مریزش
گر صد لغت از زبان گشاید
در هر لغتی ترا ستاید
هم در تو به صد هزار تشویر
دارد رقم هزار تقصیر
ور دم نزند چو تنگ حالان
دانی که لغت زبان لالان
گر تن حبشی سرشتهٔ تست
ور خط ختنی نبشتهٔ تست
گر هر چه نبشته‌ای بشویی
شویم دهن از زیاده گویی
ور باز به داورم نشانی
ای داور داوران تو دانی
زان پیش کاجل فرا رسد تنگ
و ایام عنان ستاند از چنگ
ره باز ده از ره قبولم
بر روضهٔ تربت رسولم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای نام تو بهترین سرآغاز
بی‌نام تو نامه کی کنم باز
هوش مصنوعی: نام تو بهترین شروع است و بدون نام تو چه نامه‌ای می‌توانم آغاز کنم؟
ای یاد تو مونس روانم
جز نام تو نیست بر زبانم
هوش مصنوعی: یاد تو آرامش‌بخش روح من است و تنها نام تو بر زبانم جاری است.
ای کارگشای هر چه هستند
نام تو کلید هر چه بستند
هوش مصنوعی: ای کسی که به همه مشکلات کمک می‌کنی، نام تو راه‌گشای هر چیزی است که بسته شده است.
ای هیچ خطی نگشته ز اول
بی‌حجت نام تو مسجل
هوش مصنوعی: ای هیچ نشانه‌ای از آغاز وجود تو بی‌دلیل ثبت نشده است.
ای هست کن اساس هستی
کوته ز درت درازدستی
هوش مصنوعی: ای که وجودت اساس هستی را شکل می‌دهد، از درگاه تو کم و کاستی دور است و دستت به سوی ما دراز می‌شود.
ای خطبهٔ تو تبارک الله
فیض تو همیشه بارک الله
هوش مصنوعی: ای خطبت برکت باد و ای فیض تو همیشه پر خیر و برکت.
ای هفت عروس نه عماری
بر درگه تو به پرده‌داری
هوش مصنوعی: ای هفت عروس، هیچ نیازی به نگهبانی در درگاه تو ندارند.
ای هست نه بر طریق چونی
دانای برونی و درونی
هوش مصنوعی: ای وجود، تو در چه راهی قرار داری؟ آیا به حقیقت آگاه هستی، هم از بیرون و هم از درون خود؟
ای هرچه رمیده و آرمیده
در کن فیکون تو آفریده
هوش مصنوعی: ای هر چیزی که فرار کرده و یا در آرامش است، تو در جهان خلقت به وجود آمده‌ای.
ای واهب عقل و باعث جان
با حکم تو هست و نیست یکسان
هوش مصنوعی: ای کسی که عقل و زندگی را می‌بخشی، با فرمان تو، بودن و نبودن هیچ تفاوتی ندارد.
ای محرم عالم تحیر
عالم ز تو هم تهی و هم پر
هوش مصنوعی: ای کسی که درک و فهم دنیا را برای دیگران ممکن می‌سازی، جهان از وجود تو نه خالی است و نه پر شده است.
ای تو به صفات خویش موصوف
ای نهی تو منکر، امر معروف
هوش مصنوعی: تو با ویژگی‌های خاص خود توصیف شده‌ای و تو هستی که هدایت می‌کنی به کارهای نیک و از بدی‌ها نهی می‌کنی.
ای امر تو را نفاذ مطلق
وز امر تو کائنات مشتق
هوش مصنوعی: این بیت به بیان این نکته اشاره دارد که فرمان و اراده تو دارای قدرتی نامحدود است و همه موجودات از اراده و فرمان تو سرچشمه می‌گیرند. یعنی هر چیزی که در جهان وجود دارد، تحت تأثیر خواسته و اراده‌ی توست.
ای مقصد همت بلندان
مقصود دل نیازمندان
هوش مصنوعی: ای هدفی که مورد آرزو و کوشش‌های بزرگ است، تو مصداقی برای آمال دل‌های نیازمندان هستی.
ای سرمه‌کش بلند بینان
در باز کن درون نشینان
هوش مصنوعی: ای کسی که با چشمان زیبا و بلند خود، دل‌ها را می‌نوشی، در را برای افرادی که درون نشسته‌اند، باز کن.
ای بر ورق تو درس ایام
ز آغاز رسیده تا به انجام
هوش مصنوعی: ای برگه زندگی تو، حکایت روزگار از آغاز تا پایان را در خود دارد.
صاحب تویی آن دگر غلامند
سلطان تویی آن دگر کدامند؟
هوش مصنوعی: تو سرور و صاحب اختیار هستی و دیگران هم فقط نوکران و خدمتگزاران تویند. پس آن دیگری که برتر از تو باشد، کجاست؟
راه تو به نور لایزالی
از شرک و شریک هر دو خالی
هوش مصنوعی: راه تو به نور بی‌پایانی است که از هر گونه شرک و شریک خالی است.
در صنع تو کامد از عدد بیش
عاجز شده عقل علت اندیش
هوش مصنوعی: در آفرینش تو، عقل و درک انسان از شمارش و تحلیل ناتوان و عاجز شده است.
ترتیب جهان چنانکه بایست
کردی به مَثابتی که شایست
هوش مصنوعی: جهان را به این ترتیب سامان دادی که لایق و شایسته است.
بر ابلق صبح و ادهم شام
حکم تو زد این طویلهٔ بام
هوش مصنوعی: شما در صبح بر اسب سیاه و در شام بر اسب سفید حکمرانی کردی، این همان طویله‌ای است که بر فراز آن نشسته‌ای.
گر هفت گره به چرخ دادی
هفتاد گره بدو گشادی
هوش مصنوعی: اگر در زندگی با مشکلات و موانع فراوانی روبرو شدی و آنها را حل کردی، در واقع توانسته‌ای به راحتی به بسیاری دیگر از سختی‌ها غلبه کنی.
خاکستری ار ز خاک سودی
صد آینه را بدان زدودی
هوش مصنوعی: اگر خاکستری از خاک به وجود آید، به یکباره صد آینه را تحت تاثیر قرار می‌دهد.
بر هر ورقی که حرف راندی
نقش همه در دو حرف خواندی
هوش مصنوعی: بر هر صفحه‌ای که نوشته‌ای، همه‌ی معانی را در دو حرف دیدی.
بی کوه‌کنی ز کاف و نونی
کردی تو سپهر بیستونی
هوش مصنوعی: بدون اینکه کوه‌کنی نکنی، تو به بالاترین قله‌ها و موفقیت‌ها دست یافته‌ای و به جایگاه بلندی رسیده‌ای.
هر جا که خزینهٔ شگرفست
قفلش به کلید این دو حرفست
هوش مصنوعی: هر جا که گنجینه‌ای بزرگ و ارزشمند وجود دارد، کلید آن تنها از دو حرف تشکیل شده است.
حرفی به غلط رها نکردی
یک نکته دراو خطا نکردی
هوش مصنوعی: تو هیچ حرف نادرستی نگفتی و در سخنانت حتی یک نکته غلط وجود ندارد.
در عالم عالم آفریدن
به زین نتوان رقم کشیدن
هوش مصنوعی: در این دنیای عظیم و گسترده، نمی‌توان به سادگی آن را به تصویر کشید یا توصیف کرد.
هر دم نه به حق دسترنجی
بخشی به من خراب گنجی
هوش مصنوعی: هر لحظه به من از سر لطف و بخشش، چیزی می‌دهی که ارزشمند و گرانبهاست.
گنج تو به بذل کم نیاید
وز گنج کس این کرم نیاید
هوش مصنوعی: ثروت و دارایی واقعی تو با بخشش و مهربانی کمتر نمی‌شود و از ثروت دیگران نیز، نمی‌توان به چنین سخاوت و بزرگواری دست یافت.
از قسمت بندگی و شاهی
دولت تو دهی بهَر که خواهی
هوش مصنوعی: بر اساس سهمی که در بندگی و سلطنت داری، تو می‌توانی به هر روشی که می‌خواهی، نعمت و کامیابی را به دیگران عطا کنی.
از آتش ظلم و دود مظلوم
احوال همه تراست معلوم
هوش مصنوعی: از شدت ظلم و ناحقی که به مظلومان می‌رود، وضعیت و حال همه آشکار و مشخص است.
هم قصهٔ نانموده دانی
هم نامهٔ نانوشته خوانی
هوش مصنوعی: تو هم داستانی را که هنوز گفته نشده می‌دانی و هم نامه‌ای را که هنوز نوشته نشده می‌خوانی.
عقل آبله پای و کوی تاریک
وآنگاه رهی چو موی باریک
هوش مصنوعی: عقل مانند پای نابینا است و در دنیای تاریک گام برمی‌دارد؛ درست مانند اینکه راهی به باریکی مو پیدا کند.
توفیق تو گر نه ره نماید
این عقده به عقل کی گشاید
هوش مصنوعی: اگر توفیق و شانس کمک نکند، این مشکل و گره ذهنی چگونه می‌تواند با عقل حل شود؟
عقل از در تو بصر فروزد
گر پای درون نهد بسوزد
هوش مصنوعی: اگر عقل به درون تو وارد شود، چشمانش را می‌بندد و اگر قدم به درون بگذارد، می‌سوزد.
ای عقل مرا کفایت از تو
جستن ز من و هدایت از تو
هوش مصنوعی: ای عقل، از تو درخواست نکنم که مرا یاری دهی؛ چون خودم در پی هدایت می‌باشم.
من بی‌دل و راه بیمناک است
چون راهنما تویی چه باک است
هوش مصنوعی: من بدون دل و ترسان از مسیر هستم، اما چون تو راهنما هستی، خوفی ندارم.
عاجز شدم از گرانی بار
طاقت نه چگونه باشد این کار
هوش مصنوعی: از سنگینی بار زندگی ناتوان شدم، حالا چطور می‌توانم این کار را ادامه دهم؟
می‌کوشم و در تنم توان نیست
کازرم تو هست باک از آن نیست
هوش مصنوعی: من تلاش می‌کنم، اما در بدنم نیرویی ندارم. چون تو در کنار من هستی، از این موضوع نگران نیستم.
گر لطف کنی و گر کنی قهر
پیش تو یکی است نوش یا زهر
هوش مصنوعی: اگر محبت کنی یا بر من خشم بگیری، برای من فرقی ندارد؛ هر دو حالت برای من مثل هم است، مانند نوشیدنی شیرین یا زهر تلخ.
شک نیست در اینکه من اسیرم
کز لطف زیم ز قهر میرم
هوش مصنوعی: شکی نیست که من در بند هستم، زیرا به خاطر لطف و محبت تو زندگی می‌کنم، اما اگر از قهر و خشمت بترسم، از زندگی خواهم رفت.
یا شربت لطف دار پیشم
یا قهر مکن به قهر خویشم
هوش مصنوعی: بیا یا با مهربانی‌ات من را سیراب کن، یا اگر نمی‌خواهی، به خاطر من ناراحت نشو.
گر قهر سزای ماست آخر
هم لطف برای ماست آخر
هوش مصنوعی: اگر قهر و خشم تو مجازات ماست، در هر صورت، محبت و لطف تو نیز برای ماست.
تا در نفسم عنایتی هست
فتراک تو کی گذارم از دست
هوش مصنوعی: تا زمانی که در وجودم لطف و محبت تو هست، نمی‌توانم تو را به راحتی از دست بدهم.
وآن دم که نفس به آخر آید
هم خطبهٔ نام تو سراید
هوش مصنوعی: زمانی که عمر آدمی به پایان برسد، آن لحظه ذکر نام تو بر زبانش جاری خواهد شد.
وآن لحظه که مرگ را بسیجم
هم نام تو در حنوط پیچم
هوش مصنوعی: در آن لحظه‌ای که نزدیک مرگ می‌شوم، نام تو را در طواف خود می‌پیچم.
چون گَرد شود وجود پستم
هرجا که روم تو را پرستم
هوش مصنوعی: هر جا که بروم، وجود پست خود را فراموش می‌کنم و تنها تو را می‌پرستم.
در عصمت اینچنین حصاری
شیطان رجیم کیست باری
هوش مصنوعی: در نزدیکی عصمت و بی‌گناهی، شیطان لعنت‌شده چه کسی است که بتواند وارد شود؟
چون حرز توام حمایل آمود
سرهنگی دیو کی کند سود
هوش مصنوعی: وقتی که تو در کنار من هستی و از من حمایت می‌کنی، هیچ دیوی نمی‌تواند به من آسیب برساند.
احرام گرفته‌ام به کویت
لبیک زنان به جستجویت
هوش مصنوعی: به سوی تو آمده‌ام و با سر و صدای شاداب، آماده‌ام تا تو را جستجو کنم.
احرام شکن بسی است زنهار
ز احرام شکستنم نگهدار
هوش مصنوعی: بسیاری هستند که به قوانین و آداب احترام نمی‌گذارند. پس ای نگه‌دار من، مرا از شکستن این قوانین حفظ کن.
من بی‌کس و رخنه‌ها نهانی
هان ای کس بی‌کسان تو دانی
هوش مصنوعی: من تنها و بی‌یار و در دل تاریکی‌ها هستم، اما تو که تنها نیستی، می‌دانی چه احساسی دارم.
چون نیست به جز تو دستگیرم
هست از کرم تو ناگزیرم
هوش مصنوعی: چون غیر از تو کسی نیست که به کمکم بیاید، مجبورم به خاطر لطف و مهرت به تو تکیه کنم.
یک ذره ز کیمیای اخلاص
گر بر مس من زنی شوم خاص
هوش مصنوعی: اگر ذره‌ای از کیمیای اخلاص را بر روی مس قرار دهی، آن مس خاص و با ارزش خواهد شد.
آنجا که دهی ز لطف یک تاب
زر گردد خاک و دُر شود آب
هوش مصنوعی: در جایی که محبت و لطف به آنجا برسد، حتی خاک هم به تاب و درخشش طلا تبدیل می‌شود و آب نیز مانند الماس می‌درخشد.
من گر گهرم وگر سفالم
پیرایهٔ توست روی مالم
هوش مصنوعی: من هرچند که گوهر با ارزشی باشم یا چیز بی‌ارزشی، زیبایی من به خاطر توست که بر روی من قرار گرفته است.
از عطر تو لافد آستینم
گر عودم و گر دِرمنه اینم
هوش مصنوعی: از بوی تو آستینم خوشبو می‌شود، چه من عود بسوزم و چه به خوشبو کردن مشغول باشم.
پیش تو نه دین نه طاعت آرم
افلاس تهی شفاعت آرم
هوش مصنوعی: در برابر تو نه دینی دارم و نه عبادتی می‌توانم ارائه دهم، فقط از سر نیاز و فقر و بی‌چیزی، درخواست کمک می‌کنم.
تا غرق نشد سفینه در آب
رحمت کن و دستگیر و دریاب
هوش مصنوعی: قبل از اینکه کار به جاهای باریک بکشد و مشکلات به اوج خود برسد، دستگیری و یاری برسان و کمک کن.
بردار مرا که اوفتادم
وز مرکب جهل خود پیادم
هوش مصنوعی: مرا از زمین بلند کن که به خاطر ناآگاهی‌ام زمین خوردم و از مرکب جهل خود پایین آمدم.
هم تو به عنایت الهی
آنجا قدمم رسان که خواهی
هوش مصنوعی: تو با لطف و رحمت خداوند، مرا به جایی برسان که خودت می‌خواهی.
از ظلمت خود رهایی‌ام ده
با نور خود آشنایی‌ام ده
هوش مصنوعی: از تاریکی‌های درونم آزادم کن و مرا با روشنی‌ات آشنا کن.
تا چند مرا ز بیم و امید
پروانه دهی به ماه و خورشید
هوش مصنوعی: تا چند وقت می‌خواهی من را بین ترس و امید نگه‌داری، مثل پروانه‌ای که به نور ماه و خورشید پرواز می‌کند؟
تا کی به نیاز هر نوالم
بر شاه و شبان کنی حوالم
هوش مصنوعی: تا کی باید منتظر بمانم تا سرانجام مشکلاتم را به پادشاه و شبان بگویم و از آن‌ها حل مشکل بخواهم؟
از خوان تو با نعیم‌تر چیست
وز حضرت تو کریم‌تر کیست
هوش مصنوعی: از سفره تو چیزی لذیذتر وجود ندارد و هیچ‌کس از موقعیت تو بخشنده‌تر نیست.
از خرمن خویش ده زکاتم
مَنْویس به این و آن بَراتَم
هوش مصنوعی: من از مزرعه‌ی خودم محصولاتی را برای دیگران می‌دهم و این کار را به میل خود انجام می‌دهم.
تا مزرعه چو من خرابی
آباد شود به خاک و آبی
هوش مصنوعی: تا زمانی که زمین و آب وجود داشته باشد، زراعت و کشت و کار رونق خواهد گرفت، بنابراین امیدوارم که محیط خوبی فراهم شود تا مانند من از ویرانی به آبادانی برسد.
خاکی ده از آستان خویشم
وابی که دغل برد ز پیشم
هوش مصنوعی: من از خاک پای خودت هستم و از تو میخواهم که دروغ و فریب را از خود دور کنی و به من نرسانی.
روزی که مرا ز من ستانی
ضایع مکن از من آنچه مانی
هوش مصنوعی: روزی که تو مرا از خودت جدا کنی، چیزی که از من باقی می‌ماند را ضایع نکن.
وآن‌دم که مرا به من دهی باز
یک سایه ز لطف بر من انداز
هوش مصنوعی: زمانی که تو دوباره من را به خودم برگردانی، خواهش می‌کنم یک پرتو از محبتت بر من بتابان.
آن سایه نه کز چراغ دور است
آن سایه که آن چراغ نور است
هوش مصنوعی: سایه‌ای که از چراغ دور است، سایه واقعی آن چراغی نیست که نور می‌دهد.
تا با تو چو سایه نور گردم
چون نور ز سایه دور گردم
هوش مصنوعی: من می‌خواهم به‌گونه‌ای با تو باشم که مانند سایه‌ای از نور به تو نزدیک شوم، اما خود را از سایه دور نگه‌دارم.
با هر که نفس برآرم اینجا
روزیش فروگذارم اینجا
هوش مصنوعی: با هر کسی که در اینجا نفس می‌کشم، روزی او را در این مکان رها می‌کنم.
دَرهای همه ز عهد خالی است
اِلا دَرِ تو که لایزالی است
هوش مصنوعی: تمام درها از زمان‌های گذشته خالی و بسته هستند، جز در تو که همیشه باز و بی‌نهایت است.
هر عهد که هست در حیات است
عهد از پس مرگ بی‌ثبات است
هوش مصنوعی: هر پیمانی که در زندگی وجود دارد، پایدار است، اما وعده‌ها و عهدها بعد از مرگ ناپایدار و بی‌اعتبار می‌شوند.
چون عهد تو هست جاودانی
یعنی که به مرگ و زندگانی
هوش مصنوعی: چون پیمان تو ابدی است، یعنی این که به زندگی و مرگ وابسته نیست.
چندانکه قرار عهد یابم
از عهد تو روی برنتابم
هوش مصنوعی: هرچقدر که به وعده‌ام پایبند باشم، از قول تو سرپیچی نخواهم کرد.
بی‌یاد توام نَفَس نیاید
با یاد تو یاد کس نیاید
هوش مصنوعی: بدون یاد تو حتی نفس کشیدن برایم ممکن نیست و با یاد تو، هیچ کس دیگری در خاطر نمی‌آید.
اول که نیافریده بودم
وین تعبیه‌ها ندیده بودم
هوش مصنوعی: در ابتدای آفرینش و پیش از آنکه چیزی را به وجود آورده باشم، هیچ گونه ترتیب و تنظیمی را مشاهده نکرده بودم.
کیمُخت اگر از زَمیم کردی
باز از زَمی‌ام ادیم کردی
اگر پوست سخت کیمختی من از خاک به مشیت تو ساخته شد و موجود شدم باز بعد از موجود شدن هم تو ادیم زمین را سفرهٔ غذای من قرار دادی. لیلی و مجنون، وحید دستگردی، انتشارات ایران سخن، ص 23.
بر صورت من ز روی هستی
آرایش آفرین تو بستی
هوش مصنوعی: صورت من به خاطر وجود تو زیبا شده و تو باعث زیبایی من هستی.
واکنون که نشانه گاه جودم
تا باز عدم شود وجودم
هوش مصنوعی: حالا که نشانه بخشندگی من مشخص شده، وجودم می‌خواهد به عدم برگردد.
هرجا که نشاندیم نشستم
وآنجا که بریم زیر دستم
هوش مصنوعی: هر کجا که ما قرار بگیریم، من نیز در همان جا استراحت می‌کنم و هر جایی که برویم، آنجا به راحتی در اختیار من خواهد بود.
گردیده رهیت من در این راه
گه بر سر تخت و گه بن چاه
هوش مصنوعی: در این مسیر زندگی، گاهی در اوج شادی و موفقیت هستم و گاهی در حال دست و پنجه نرم کردن با سختی‌ها و مشکلات.
گر پیر بوم و گر جوانم
ره مختلف است و من همانم
هوش مصنوعی: چه فرقی نمی‌کند که پیر باشم یا جوان، راه‌ها متفاوت است و من همان فرد قبلی هستم.
از حال به حال اگر بگردم
هم بر رق اولین نوردم
هوش مصنوعی: اگر از حال و هوای خودم تغییر وضعیت بدهم و به سمت دیگری بروم، باز هم من در اولین رقابت برتر خواهم بود.
بی‌جاحتم آفریدی اول
آخر نگذاریم معطل
هوش مصنوعی: تو مرا بدون دلیل آفریدی، بنابراین نه آغاز داری و نه پایانی، پس نگذار در انتظار بمانم.
گر مرگ رسد چرا هراسم
کان راه بتست می‌شناسم
هوش مصنوعی: اگر مرگ به سراغم بیاید، چرا باید بترسم؟ چون من این مسیر را به خوبی می‌شناسم.
این مرگ نه، باغ و بوستان است
کو راه سرای دوستان است
هوش مصنوعی: این مرگ نیست، بلکه جایی شگفت‌انگیز و زیباست که راهی به خانه دوستان است.
تا چند کنم ز مرگ فریاد
چون مرگ ازوست مرگ من باد
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم به خاطر مرگ ناله کنم وقتی که مرگ بخشی از وجود من است و خود من نیز در نهایت به مرگ می‌انجامم؟
گر بنگرم آن چنان که رای است
این مرگ نه مرگ نَقل جای است
هوش مصنوعی: اگر به مسأله از دیدگاه عقل و فکر بنگرم، این مرگ چیزی جز انتقال به مکانی دیگر نیست.
از خوردگَه‌ای به خوابگاهی
وز خوابگه‌ای به بزم شاهی
هوش مصنوعی: از ناکامی و تنهایی به آرامش و آسایش و از آنجا به شادی و جشن و سرور در دربار پادشاهی می‌روم.
خوابی که به بزم تست راهش
گردن نکشم ز خوابگاهش
هوش مصنوعی: من هرگز از خوابگاه خود دور نمی‌شوم تا به جمع تو بیایم.
چون شوق تو هست خانه خیزم
خوش خسبم و شادمانه خیزم
هوش مصنوعی: وقتی که شوق و اشتیاق تو در وجودم هست، به آرامی و با شادی از خواب بر می‌خیزم.
گر بنده نظامی از سر درد
در نظم دعا دلیریی کرد
هوش مصنوعی: اگر بنده‌ای به دلیل درد و رنجش در نظم دعا، شجاعتی به خرج دهد، شایسته ستایش است.
از بحر تو بینم ابر خیزش
گر قطره برون دهد مریزش
هوش مصنوعی: از دریا تو می‌بینم ابرهایی به وجود می‌آیند، اگر بخواهند قطره‌ای از خود رها کنند، می‌بارند.
گر صد لغت از زبان گشاید
در هر لغتی ترا ستاید
هوش مصنوعی: هرچند که از زبان، هزاران کلمه به کار رود، در تمامی آن کلمات فقط تو را ستایش خواهند کرد.
هم در تو به صد هزار تشویر
دارد رقم هزار تقصیر
هوش مصنوعی: در وجود تو هزاران معذرت و عذرخواهی وجود دارد که نشان‌دهنده‌ی اشتباهات و خطاهای فراوان است.
ور دم نزند چو تنگ حالان
دانی که لغت زبان لالان
هوش مصنوعی: اگر دردمندانی صحبت نکنند، می‌دانی که زبان خاموشی چه معنایی دارد.
گر تن حبشی سرشتهٔ تست
ور خط ختنی نبشتهٔ تست
هوش مصنوعی: اگر بدن من از پوست سیاه آفریده شده باشد، یا اگر بر من خطی به زبان ختنی نوشته شده باشد، به این معناست که زیبایی و شخصیت فرد به لباس یا رنگ پوست او بستگی ندارد، بلکه به درون و روح او مرتبط است.
گر هر چه نبشته‌ای بشویی
شویم دهن از زیاده گویی
هوش مصنوعی: اگر هر آنچه نوشته‌ای را بشویی، زبانمان را که از زیاد گویی پر شده، پاک می‌کنیم.
ور باز به داورم نشانی
ای داور داوران تو دانی
هوش مصنوعی: اگر دوباره به قضاوت من خواهی پرداخت، ای قاضی قضاوت‌کنندگان، تو بهتر از همه می‌دانی.
زان پیش کاجل فرا رسد تنگ
و ایام عنان ستاند از چنگ
هوش مصنوعی: قبل از اینکه مشکل و گرفتاری به وجود بیاید و زمان کنترل اوضاع را از دست ما بگیرد، باید اقدامات لازم را انجام دهیم.
ره باز ده از ره قبولم
بر روضهٔ تربت رسولم
هوش مصنوعی: راهی را به من نشان بده که از طریق آن به زیارت قبر پیامبرم برسم.

خوانش ها

بخش ۱ - به نام ایزد بخشاینده به خوانش فرید حامد

حاشیه ها

1387/11/06 10:02

در بیت 10 «سهت» با «هست» جایگزین شد.

1391/05/29 16:07

ای کار گشای هر چه هستند

نام تو کلید هر چه بستند


ای هیچ خطی نگشته ز اول

بی‌حجت نام تو مسجل


ای هست کن اساس هستی

کوته ز درت دراز دستی


ای خطبه تو تبارک الله

فیض تو همیشه بارک الله

1391/08/24 21:10
سجاد

با خسته نباشید وسلام لطفا قدرت دانلود pdfبزارین.

1393/02/25 00:04
ناشناس

خط سوم ( نگشت از اول ) بهتر خوانده میشود

1393/02/18 12:05

در بیت « ور باز به داورم نشانی /ای داور داوران تو دانی » مرحوم دکتر بهروز ثروتیان نبه داور » مصراع اول را «برآورم » نوشته است طبق نسخهی مورد تصحیح که به معنی « تحقیق و یقین و صاحب و خداوند » آمده و با اشاره به بیتی از بو شکور بلخی « کسی کاو به محشر بود آوری / ندارد به کس کینه و داوری » که آوری را به معنی یقین در لغت نامه ها ذکر کرده اند ودکتر « اور» را به معنی محاکمه و بازجست » معنی نموده اند که زیبا تر به نظر می رسد یعنی اگر مرا به محاکمه و بازجست بنشانی ، ای داور داوران تو خود دانی» وبیتی یدگر به عنوان شاهد :
«کسی را که باشد به دل مهر حیدر / شود سرخ رو در دو گیتی به آور »

1393/04/09 13:07
بهنام

چرا وزن این شعر مستفعل فاعلات فع لن نمیتونه باشه؟

1393/07/16 09:10
علی

با عرض سلام و خسته نباشید در بیت 21 مصرع دوم (این طویله بام ) درستش باید (این طویله را نام باشد)

1393/07/16 09:10
علی

با عرض معذرت در بیت 23 ار ز باید ارز باشد

1393/09/02 20:12
سینا

ای هرچه رمیده وارمیده در کن فیکون تو آفریده
اصلاح شود به
ای هرچه رمیده وارمیده در کن مکون تو آفریده
با تشکر

1394/05/03 01:08
daniyal

چرا کسی به سوال آقا بهنام جواب نداد؟؟
شاید سوال خیلی ها باشه

1394/06/23 22:08
حامد

شاید بهتر میبود جناب آقای بهنام دلیل خودشان را برای طرح چنین ادعایی بیان میکردند. اما اینکه با تقطیع به ارکان ما به هر نتیجه ای که بخواهیم برسیم خارج از قواعد عروض فارسی است. این حقیر هیچ بحری را به خاطر نمی آورم که با رکن مستفعل شروع شده باشد. عروض مجموعه ای از قواعدی است که به صورت کاملا منظم و منطقی کنار هم چیده شده و هر وزنی دارای قواعد خاص خودش است. زحافات با قاعده هستند و به هر صورتی نمیتوان در ارکان عروضی زحافی قائل شد و تغییری اعمال کرد.

1394/07/24 18:09
Hamishe bidar

در عالم عالم آفریدن
به زین نتوان رقم کشیدن
درست این هست
در عالم عالم آفریدن
زین به نتوان رقم کشیدن

1394/08/11 11:11
نازبانو

چون مرگ از وست مرگ من باد

1394/11/30 14:01
همیشه بیدار

"کازرم" دراین بیت یعنی چه؟
می‌کوشم و در تنم توان نیست
کازرم تو هست باک از آن نیست

1394/11/30 16:01
بابک

همیشه بیدار جان،
که آزرم
و یکی از معانی آزرم یعنی به هیچ شمردن، در شمار نیاوردن

1394/11/30 17:01
سمانه

می‌کوشم و در تنم توان نیست
کازرم تو هست باک از آن نیست
چون لطف و انصاف تو هست من باکی از ناتوانی خویش ندارم

1394/11/30 20:01
همیشه بیدار

ممنون از لطفتان!

1395/02/01 17:05
مریم

من این شعر رو تو یه کتاب خیلی قدیمی تو موزه خانه کرد سنندج خوندم این بیت درستش اینه
ای یاد تو مونس روانها جز نام تو نیست بر زبان ها

1396/10/13 01:01
Id instagram: powerful_king_man

سلام
معنی "خوردگه " چیه؟

1396/10/13 01:01
nabavar

محل خوردن ،

1397/01/01 02:04
حمیرا

سلام معنی بیت ای هفت عروس نه عماری بر درگه تو به پرده داری یعنی چی؟ منظور از هفت عروس چیه؟ممنون

1397/01/01 03:04
۷

مراد از هفت عروس هفت سیاره میباشد:
1-ماه 2- تیر 3- ناهید 4- خورشید 5-بهرام 6-اورمزد 7- کیوان
عماری به معنی کجاوه یا تخت است
پیشینیان را باور این بوده که این هفت سیاره را خداوند بر نه چرخ و فلک قرار داده که
ماه بر چرخ نخست قرار دارد تیر بر چرخ دوم و به ترتیب،ناهید،خورشید،بهرام،اورمزد. کیوان که بر چرخ هفتم است
و این چرخ ها بر فلک هشتم که ثابت است قرار دارد و همه اینها بر نهمین چرخ که فلک الافلاک یا عرش
خوانده میشد
نظامی میگوید همه این سیاران هفت گانه و چرخ و فلک نه گانه به دستور تو هستند
عدد هفت نشانه تکمیل و تمام بودن است،نشان همگی و کل
چنانکه امروزه میگویند هفت دست لباس-هفت دست قاشق و چنگال-هفت روز هفته-هفت سر عائله

1397/04/01 14:07
یاسین

در بیت هفتم در درگه «تو به» غلط است و بیاد با در درگه «توبه» جایگزین شود
ممنون از سایت خوبتان

1397/05/19 00:08
علی

معنی بیت زیر چیست؟
خاکستری ار ز خاک سودی
صد اینه را بدو زدودی

1398/02/12 20:05
فرامرز امامی

چه باید نوشت و چه گفت همین بس که ما با داشتن چنین گوهرهای بی بدیل و بواسطه فارسی زبان بودن از خوشبخت ترین مخلوقات هستیم.

حق یارتان باد
فرامرز امامی

1398/04/24 10:06
محسن پناهی

معنی کلمه "نقس" در بیت زیر چیست :
تا در نقسم عنایتی هست
فتراک تو کی گذارم از دست

1398/07/15 13:10
دل افگار

جناب آقای محسن پناهی "نقسم" استباه تایپی و درستش "نفسم" به معنی نفس من یعنی تا نفس میکشم و زنده هستم

1398/12/25 07:02
رحمت

ای خطبه تو تبارک الله
منظور از خطبه یعنی چه؟؟؟

1399/03/25 21:05
ندا

سلام
بیت 53
من بی‌کس و رخنه‌ها نهانی
بیت 89
کان راه به توست می‌شناسم

1399/05/25 17:07
برگ بی برگی

رحمت عزیز و گرامی . بنظر میرسد مراد از خطبه همان خطابه یا پیمانی ست موسوم به الست که خداوند از انسان سوال میکند آیا تو از جنس من هستی و انسان پاسخ میدهد یلی .
پاینده باشید

1399/05/02 15:08
ناشناس

کیمخت اگر ذمیم کردی از زاز ذمیم، ادیم کردی.
زمیم غلط است ==> ذمیم

1399/05/17 16:08
رها

با سلام
لطفن اگر کسی فایل صوتی کامل لیلی و مجنون را دارد به اشتراک بگذارد

1399/10/03 09:01
رضابلدی

سلام در بیت بر هر ورقی که حرف راندی نقش همه در دو حرف خواندی منظور از دو حرف چیه؟

1400/01/04 21:04
بهنام

درود.
پرسش آقای رضا بلدی پرسش من نیز هست . اگر اساتید پاسخگو باشند سپاسگزارم

1400/01/04 22:04
nabavar

گرامیان رضا و بهنام
بر هر ورقی که حرف راندی
نقش همه در دو حرف خواندی
بی‌کوه کَنی ز کاف و نونی
کردی تو سپهر بیستونی
منظور از دو حردف ” کُن ” هست به مانای باش
کن فیکون { باش پس شد}
می گوید: هر نقشی اراده کردی با گفتن دو حرف ” ک “ و ” ن “ {کُن } در همه جا بدون زحمت {بی کوه کَنی} تصویر کردی { ایجاد کردی }
با این دو حرف، سپهر بیستون را آفریدی

1400/01/04 22:04
nabavar

گرامی بهنام
پاسخ به شما در بازبینی قرنطینه شده است

1400/01/06 19:04
افسانه چراغی

در بیت نهم، رمیده و آرمیده درست است.

1400/07/22 21:10
محمد گلی

با سلام ، در بیت هفتم منظور از هفت عروس و نه عماری چیست؟

1400/09/19 15:12
ملیکا رضایی

اومدم بگم صدام رو میشنوی ... ؟ میشه همون کار رو کنی ؟...اشکم ریخت ...گفتم : تو میشنوی ‌‌...   .

و آن اشک از بهر چه بود ؟

من خود نیز نمیدانم ... .

1400/12/11 19:03
سید هادی سبزپوش

زیباست

1401/04/23 11:06
محمد لات لیل

سلام ممنون میشم یکی از اساتید ترجمه کامل این شعر زیبا رو بنویسه

 

1402/06/21 07:09
Reza Ahmadi

سلام.از گنجور بسیار سپاسگزارم. این شعر حال انسان را خوب می کند.

1402/12/18 15:03
fa ba

با سلام و عرض ادب. سوالی داشتم از دوستان عزیز. بهترین نسخه تصحیح شده خمسه نظامی کدام است؟

1403/08/06 14:11
امین منتخبی

وحید دستگردی

1403/01/12 10:04
مریم بانو

سلام و درود 

در بیت ۲۴

بر هر ورقی که حرف راندی

نقش همه در دو حرف خواندی

منظور از "دو حرف " چیست؟ 

1403/06/10 13:09
bolhasani

سلام و عرض ادب

بر ابلق صبح و ادهم شام

حکم تو زد این طویله بام

از این بیت هم تلفظ درست و هم معنی درخوری ندارم و اگر دوستی به من کمک کنه بسیار از ایشان ممنونم

1403/07/17 23:10
جلال ارغوانی

وزن شعر 

مفعول مفعاعلن فعولن