گنجور

بخش ۲۲ - جنگ کردن نوفل با قبیلهٔ لیلی

نوفل ز چنین عتاب دلکش
شد نرم چنانکه موم از آتش
برجست و به عزم راه کوشید
شمشیر کشید و دِرع پوشید
صد مرد گزین کارزاری
پرّنده چو مرغ در سواری
آراسته کرد و رفت پویان
چون شیر سیه شکار جویان
چون بر در آن قبیله زد گام
قاصد طلبید و داد پیغام
کاینک من و لشگری چو آتش
حاضر شده‌ایم تند و سرکش
لیلی به من آورید حالی
ورنه من و تیغ لاابالی
تا من به نوازشی که دانم
او را به سزای او رسانم
هم کشتهٔ تشنه آب یابد
هم آب رسان ثواب یابد
چون قاصد شد پیام او برد
شد شیشهٔ مهر در میان خرد
دادند جواب کاین نه راه است
لیلی نه کُلیچه‌، قرص ماه است
کس را سوی ماه دسترس نیست
نه کار تو کار هیچکس نیست
او را چه بری که آفتاب است
تو دیو رجیم و او شهاب است
شمشیر کشی، کشیم در جنگ
قاروره زنی زنیم بر سنگ
قاصد چو شنید کام و ناکام
باز آمد و باز داد پیغام
بار دگرش به خشمناکی
فرمود که پای‌دار خاکی
کای بی‌خبران ز تیغ تیزم
فارغ ز هیون گرم خیزم
از راه کسی که موج دریا‌ست
خیزید و گرنه فتنه برخاست
پیغام رسان او دگر بار
آورد پیام ناسزاوار
آن خشم چنان در او اثر کرد
که‌آتش ز دلش زبان به‌در کرد
با لشکر خود کشیده شمشیر
افتاد در آن قبیله چون شیر
وایشان به‌هم آمدند چون کوه
برداشته نعره‌ای به انبوه
بر نوفلیان عنان گشادند
شمشیر به شیر در نهادند
دریای مصاف گشت جوشان
گشتند مبارز‌ان خروشان
شمشیر ز خون جام بر دست
می‌کرد به جرعه خاک را مست
سر پنجهٔ نیزهٔ دلیر‌ان
پنجه شکن شتاب شیران
مرغان خدنگ تیز رفتار
برخوردن خون گشاده منقار
پولادهٔ تیغ مغز پالای
سرهای سران فکنده بر پای
غریدن تازیان ِ پرجوش
کر کرده سپهر و ماه را گوش
از صاعقهٔ اجل که می‌جست
پولاد به سنگ در نمی‌رست
زوبین بلا سیاست‌انگیز
سر چون سر موی دیلمان تیز
خورشید درفش ده زبانه
چون صبح دریده ده نشانه
شیران سیاه در دریدن
دیوان سپید در دویدن
هرکس به مصاف در سوار‌ی
مجنون به حساب جان‌سپاری
هرکس فرسی به جنگ می‌راند
او جمله دعای صلح می‌خواند
هرکس طللی به تیغ می‌کشت
او خویشتن از دریغ می‌کشت
می‌کرد چو حاجیان طوافی
انگیخته صلحی از مصافی
گر شرم نیامدیش چون میغ
بر لشگر خویشتن زدی تیغ
گر طعنه زنش معاف کردی
با موکب خود مصاف کردی
گر خندهٔ دشمنان ندیدی
اول سر دوستان بریدی
گر دسترس‌ش بُدی به تقدیر
بر هم سپران خود زدی تیر
گر دل نزدیش پای پشتی
پشتی‌گر خویش را بکشتی
می‌بود در این سپاه جوشان
بر نصرت آن سپاه کوشان
اینجا به طلایه رخش رانده
وآنجا به یَزَک دعا نشانده
از قوم وی ار سری فتادی
بر دست بُرنده بوس دادی
وآن کشته که بد ز خیل یارش
می‌شست به چشم سیل بارش
کرده سر نیزه زین طرف راست
سر نیزهٔ فتح از آن طرف خواست
گر لشگر او شدی قوی‌دست
هم تیر بریختی و هم شست
ور جانب یار او شدی چیر
غریدی از آن نشاط چون شیر
پرسید یکی که‌ای جوانمرد
کز دور زنی چو چرخ ناورد‌
ما از پی تو به جان سپاری
با خصم تو‌را چراست یاری‌؟
گفتا که چو خصم یار باشد
با تیغ مرا چه‌کار باشد‌؟!
با خصم نبرد خون توان کرد
با یار نبرد چون توان کرد؟
از معرکه‌ها جراحت آید
اینجا همه بوی راحت آید
آن جانب دست یار دارد
کس جانب یار خوار دارد؟
میل دل مهربانم آنجاست
آنجا که دل است جانم آنجاست
شرط است به پیش یار مردن
زو جان ستدن ز من سپردن
چون جان خود این چنین سپارم
بر جان شما چه رحمت آرم
نوفل به مصاف تیغ در دست
می‌کشت بسان پیل سرمست
می‌برد به هر طریده جانی
افکند به حمله‌ای جهانی
هرسو که طواف زد سر افشاند
هرجا که رسید جوی خون راند
وان تیغ زنان که لاف جستند
تا اول شب مصاف جستند
چون طرهٔ این کبود چنبر
بر جبهت روز ریخت عنبر
زاین گرجی طره برکشیده
شد روز چو طره سربریده
آن هردو سپه ز هم بریدند
بر معرکه خوابگه گزیدند
چون مار سیاه مهره برچید
ضحاک سپیده‌دم بخندید
در دست مبارز‌ان چالاک
شد نیزه بسان مار ضحاک
در گرد قبیله‌گاه لیلی
چون کوه رسیده بود خیلی
از پیش و پس قبیله یاران
کردند بسیج تیر باران
نوفل که سپاهی آنچنان دید
جز صلح دری زدن زیان دید
انگیخت میانجی‌یی ز خویشان
تا صلح دهد میان ایشان
کاینجا نه حدیث تیغ بازی است
دلالگی‌یی به دل نوازی است
از بهر پری زده جوانی
خواهم ز شما پری نشانی
وز خاصهٔ خویشتن در این‌کار
گنجینه فدا کنم به خروار
گر کردن این عمل صواب است
شیرین‌تر از این سخن جواب است
ور زانکه شکر نمی‌فروشید
در دادن سرکه هم مکوشید
چون راست نمی‌کنید کاری
شمشیر زدن چراست باری‌؟
چون کرد میانجی این سرآغاز
گشت آن دو سپه ز یکدگر باز
چون خواهش یکدگر شنیدند
از کینه‌کشی عنان کشیدند
صلح آمد دور باش در چنگ
تا از دو گروه دور شد جنگ

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نوفل ز چنین عتاب دلکش
شد نرم چنانکه موم از آتش
هوش مصنوعی: نوفل به خاطر این توبیخ زیبا و دلنشین نرم و لطیف شد، درست مانند شکلی که موم تحت تأثیر گرما و حرارت آتش قرار می‌گیرد.
برجست و به عزم راه کوشید
شمشیر کشید و دِرع پوشید
هوش مصنوعی: با اراده و عزم راسخ، او به پیشرفت و تلاش ادامه داد و آماده نبرد شد، شمشیر را در دست گرفت و زرهی بر تن کرد.
صد مرد گزین کارزاری
پرّنده چو مرغ در سواری
هوش مصنوعی: صد مرد شجاع و جنگجو را برگزیده‌اند تا در میدان جنگ مانند پرنده‌ای آزاد و سرزنده باشند.
آراسته کرد و رفت پویان
چون شیر سیه شکار جویان
نسخه بدل: چون شیر سیه شکار جویان
چون بر در آن قبیله زد گام
قاصد طلبید و داد پیغام
هوش مصنوعی: وقتی قاصد به در آن قوم رسید، از او درخواست کردند و پیام را به او دادند.
کاینک من و لشگری چو آتش
حاضر شده‌ایم تند و سرکش
هوش مصنوعی: ما آماده‌ایم، مانند آتش، با قدرت و شجاعت.
لیلی به من آورید حالی
ورنه من و تیغ لاابالی
هوش مصنوعی: گفتن این است که اگر معشوق را به من نیاورید، عاقبت کار من و شمشیر بی‌پروا به هم خواهد رسید. یعنی اگر حال خوشی نداشته باشم و لیلی به من نرسد، ممکن است به سرنوشتی خطرناک دچار شوم.
تا من به نوازشی که دانم
او را به سزای او رسانم
هوش مصنوعی: من به او نرمی و محبت می‌کنم تا او را به حق و سزاوارش برسانم.
هم کشتهٔ تشنه آب یابد
هم آب رسان ثواب یابد
هوش مصنوعی: کسی که تشنه آب است، حتی اگر به مقصد نرسد، به نوعی منفعت و پاداش می‌برد و به طور مشابه، کسی که آب می‌آورد نیز از این کار خود پاداش می‌گیرد.
چون قاصد شد پیام او برد
شد شیشهٔ مهر در میان خرد
هوش مصنوعی: زمانی که پیام او به قاصد منتقل شد، شیشهٔ مهر در دل خرد نیز شکسته شد.
دادند جواب کاین نه راه است
لیلی نه کُلیچه‌، قرص ماه است
هوش مصنوعی: جواب دادند که این مسیر درست نیست؛ لیلی نه محبوب است و نه مانند نان دایره‌ای، بلکه همانند قرص ماه است.
کس را سوی ماه دسترس نیست
نه کار تو کار هیچکس نیست
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند به ماه دسترسی پیدا کند و هیچ‌کس نمی‌تواند در این کار به تو کمک کند.
او را چه بری که آفتاب است
تو دیو رجیم و او شهاب است
هوش مصنوعی: او را چه بهانه‌ای داری که مانند آفتاب درخشان و روشن است، در حالی که تو مانند دیوی بداندیش و منفی هستی و او مانند شهابی درخشان و نورانی می‌باشد.
شمشیر کشی، کشیم در جنگ
قاروره زنی زنیم بر سنگ
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، ما به نبرد می‌پردازیم و با دشمنان خود با قدرت تمام مواجه می‌شویم و در این راه، از هر چیزی که داریم برای پیروزی استفاده می‌کنیم.
قاصد چو شنید کام و ناکام
باز آمد و باز داد پیغام
هوش مصنوعی: پیام‌آور وقتی خبر موفقیت و عدم موفقیت را شنید، دوباره برگشت و پیام را دوباره منتقل کرد.
بار دگرش به خشمناکی
فرمود که پای‌دار خاکی
هوش مصنوعی: بار دیگر او به شدت خشمگین شد و به کسی که بر زمین ایستاده بود، فرمان داد.
کای بی‌خبران ز تیغ تیزم
فارغ ز هیون گرم خیزم
هوش مصنوعی: ای کسانی که از قدرت و تیزی شمشیر من بی‌خبر هستید، من به آرامی و در سکوت از هیاهوی دنیا فاصله می‌گیرم.
از راه کسی که موج دریا‌ست
خیزید و گرنه فتنه برخاست
هوش مصنوعی: از مسیر کسی که دریاهای متلاطم را تجربه کرده، پیروی کنید، وگرنه مشکلات و آشوب‌ها آغاز خواهد شد.
پیغام رسان او دگر بار
آورد پیام ناسزاوار
هوش مصنوعی: فرستنده پیام دوباره پیامی بی‌احترامی را به همراه آورد.
آن خشم چنان در او اثر کرد
که‌آتش ز دلش زبان به‌در کرد
هوش مصنوعی: خشم به قدری بر او تأثیر گذاشت که احساساتش مانند شعله‌ای از دلش بیرون زد.
با لشکر خود کشیده شمشیر
افتاد در آن قبیله چون شیر
هوش مصنوعی: او با سپاهش به آن قبیله حمله کرده و مانند شیر در میدان جنگ به نبرد پرداخته است.
وایشان به‌هم آمدند چون کوه
برداشته نعره‌ای به انبوه
هوش مصنوعی: آن‌ها دور هم جمع شدند مانند کوهی که به زمین زده شده و صدای بلندی به راه انداختند.
بر نوفلیان عنان گشادند
شمشیر به شیر در نهادند
هوش مصنوعی: به نوفلیان اجازه حمله دادند و با قدرت و شجاعت به آنان حمله کردند.
دریای مصاف گشت جوشان
گشتند مبارز‌ان خروشان
هوش مصنوعی: دریا به میدان نبرد تبدیل شد و مبارزان با هیجان و شور و هیاهو در آن مشغول شدند.
شمشیر ز خون جام بر دست
می‌کرد به جرعه خاک را مست
هوش مصنوعی: شمشیر، خون را به جام می‌ریخت و با هر جرعه، زمین را به مستی وادار می‌کرد.
سر پنجهٔ نیزهٔ دلیر‌ان
پنجه شکن شتاب شیران
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که نوک تیزی که بر سر نیزه دلیران قرار دارد، می‌تواند به راحتی قدرت و نیروی شیران را در هم بشکند. به نوعی، این تصویرگری نشان‌دهنده‌ی شجاعت و توانایی جنگجویان است که قادرند با دشمنان قوی‌هیکل و ترسناک مقابله کنند.
مرغان خدنگ تیز رفتار
برخوردن خون گشاده منقار
هوش مصنوعی: پرندگان چابک و تیزپرواز به طرز شگفت‌انگیزی شکار می‌کنند و با منقارشان به جان شکار می‌زنند.
پولادهٔ تیغ مغز پالای
سرهای سران فکنده بر پای
هوش مصنوعی: به معنای ساده، این بیت به نقل و نشت برتری و قدرت اشاره دارد. در آن، به این موضوع پرداخته می‌شود که سران و شخصیت‌های مهم، هزینه‌ها و خطراتی را که برای دستیابی به قدرت و مقام پرداخته‌اند، تحمل کرده‌اند. اینجا نشانه‌ای از تلاش و فداکاری برای رسیدن به موقعیت‌های بالای اجتماعی و سیاسی به چشم می‌خورد.
غریدن تازیان ِ پرجوش
کر کرده سپهر و ماه را گوش
هوش مصنوعی: غریدن تازیان پرشور، آسمان و ماه را به تپش انداخته است.
از صاعقهٔ اجل که می‌جست
پولاد به سنگ در نمی‌رست
هوش مصنوعی: به خاطر خطر مرگ، که به مانند صاعقه ناگهانی و خطرناک است، هیچ چیزی به اندازهٔ پولاد نمی‌تواند به سنگ برسد. در واقع، هیچ طبیعی نمی‌تواند از این خطر در امان باشد.
زوبین بلا سیاست‌انگیز
سر چون سر موی دیلمان تیز
هوش مصنوعی: نیز به تعبیر این بیت، تیر بلا با دقت و تیزی بسیار، مانند سر موهای دیلمانی، به هدف خود می‌زند و باعث تحرک و تحریک در سیاست می‌شود. این بیان به نوعی نشان‌دهنده اثرات قوی و نافذ حوادث ناگوار در عرصه سیاست است.
خورشید درفش ده زبانه
چون صبح دریده ده نشانه
هوش مصنوعی: خورشید همچون پرچم برافراشته‌ای سرشار از درخشش و نور، به سمت افق می‌تابد و مانند صبحگاهی که به تدریج تاریکی را کنار می‌زند، نشانه بیداری و امید را به همراه دارد.
شیران سیاه در دریدن
دیوان سپید در دویدن
هوش مصنوعی: شیرهای سیاه در پاره‌کردن و چاک‌زنی، همانند دیوان سپید در حال دویدن هستند.
هرکس به مصاف در سوار‌ی
مجنون به حساب جان‌سپاری
هوش مصنوعی: هر کسی که در میدان مبارزه به مانند مجنون شرکت کند، مانند کسی است که جان خود را فدای هدفی می‌کند.
هرکس فرسی به جنگ می‌راند
او جمله دعای صلح می‌خواند
هوش مصنوعی: هر کسی که به جنگ می‌رود، در واقع آرزوی صلح را در دل دارد.
هرکس طللی به تیغ می‌کشت
او خویشتن از دریغ می‌کشت
هوش مصنوعی: هر کسی که با تیغ یا سلاح به دیگری آسیب می‌زند، در واقع خودش را نیز به نوعی آسیب می‌زند و از خود مایه می‌گذارد.
می‌کرد چو حاجیان طوافی
انگیخته صلحی از مصافی
هوش مصنوعی: هنگامی که او مانند حاجیان دور کعبه طواف می‌کرد، صلحی از دل درگیری‌ها به وجود آورد.
گر شرم نیامدیش چون میغ
بر لشگر خویشتن زدی تیغ
هوش مصنوعی: اگر شرم نمی‌کردی، مانند ابر در جنگ، خودت را به خطر می‌انداختی.
گر طعنه زنش معاف کردی
با موکب خود مصاف کردی
هوش مصنوعی: اگر به طعنه‌های او بی‌توجه باشی، پس به‌طور غیرمستقیم به مقابله با او رفته‌ای.
گر خندهٔ دشمنان ندیدی
اول سر دوستان بریدی
هوش مصنوعی: اگر تو از خندۀ دشمنان آگاه نباشی، در ابتدا دوستانت را به خطر می‌اندازی.
گر دسترس‌ش بُدی به تقدیر
بر هم سپران خود زدی تیر
هوش مصنوعی: اگر به سرنوشت دسترسی داشتی، می‌توانستی بدان ضربه بزنی که دیگران را از آن میرانی.
گر دل نزدیش پای پشتی
پشتی‌گر خویش را بکشتی
هوش مصنوعی: اگر دل به کسی نزدیک نشدی، باید بپذیری که در تنهایی و از خود دوری خواهی بود.
می‌بود در این سپاه جوشان
بر نصرت آن سپاه کوشان
هوش مصنوعی: در میان این لشکر پرشور، افرادی وجود دارند که به حمایت و یاری آن لشکر پُرشور دیگر همواره مشغولند.
اینجا به طلایه رخش رانده
وآنجا به یَزَک دعا نشانده
هوش مصنوعی: در یک جا با زیبایی و شکوهش درخشان است و در جای دیگر با دعا و نیایش به عنوان تقدس و محبت جا یافته است.
از قوم وی ار سری فتادی
بر دست بُرنده بوس دادی
هوش مصنوعی: اگر یکی از قوم او را به دست کسی که حکمش قطع کردن است بسپارند، به او بوسه‌ای می‌زند.
وآن کشته که بد ز خیل یارش
می‌شست به چشم سیل بارش
هوش مصنوعی: آن کشته‌ای که از گروه یارانش در حال غرق شدن بود، به مانند بارانی که از آسمان می‌بارد، از چشمانش اشک می‌ریخت.
کرده سر نیزه زین طرف راست
سر نیزهٔ فتح از آن طرف خواست
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویر کشیده شده که سر نیزه، نمادی از پیروزی و قدرت، به سمت راست نگه داشته شده و این نشانگر تلاشی است برای دستیابی به موفقیت و فتح در نبرد. در واقع، این تصویر بیانگر عزم و اراده شخصی است که در کارزار با هدف موفقیت و فتح حرکت می‌کند.
گر لشگر او شدی قوی‌دست
هم تیر بریختی و هم شست
هوش مصنوعی: اگر تو هم بخواهی در سپاه او باشی و قوی دست شوی، هم تیر به سمت دشمن می‌اندازی و هم کارهای دیگر را انجام می‌دهی.
ور جانب یار او شدی چیر
غریدی از آن نشاط چون شیر
هوش مصنوعی: اگر به سوی معشوق بروی، مانند شیری پرشور و با نشاط غریدن خواهی کرد.
پرسید یکی که‌ای جوانمرد
کز دور زنی چو چرخ ناورد‌
هوش مصنوعی: سوالی از جوانمردی شد که از دور زنی مانند چرخ است که نمی‌چرخد.
ما از پی تو به جان سپاری
با خصم تو‌را چراست یاری‌؟
هوش مصنوعی: ما برای تلاش و فدا کردن جان خود برای تو، برای چه کسی باید به دشمن تو کمک کنیم؟
گفتا که چو خصم یار باشد
با تیغ مرا چه‌کار باشد‌؟!
هوش مصنوعی: گفت: وقتی که دشمن هم به یاری من بیاید، من با شمشیر چه نیازی دارم؟
با خصم نبرد خون توان کرد
با یار نبرد چون توان کرد؟
هوش مصنوعی: انسان می‌تواند با دشمن خود به مبارزه بپردازد و از جانش مایه بگذارد، اما چگونه می‌تواند با دوست و همراه خود به جدال بپردازد؟
از معرکه‌ها جراحت آید
اینجا همه بوی راحت آید
هوش مصنوعی: در اینجا، پس از تجربه‌های دشوار و دردناک، حالتی از آرامش و آسایش به وجود آمده است که همه جا به بوی راحتی می‌رسد.
آن جانب دست یار دارد
کس جانب یار خوار دارد؟
هوش مصنوعی: هر کس در زندگی خود به یاری و محبت کسی نیاز دارد، اما در عین حال، برخی نسبت به دیگران احساس تملق و خضوع دارند. اگر کسی به یاری دیگران بپردازد، آیا واقعا ارزشمندتر و محترم‌تر از دیگران است یا این خود به نوعی محدودیت و عدم استقلال تعبیر می‌شود؟
میل دل مهربانم آنجاست
آنجا که دل است جانم آنجاست
هوش مصنوعی: علاقه و خواسته قلبی من در جایی است که عشق و محبت وجود دارد، جایی که روح و زندگی من است.
شرط است به پیش یار مردن
زو جان ستدن ز من سپردن
هوش مصنوعی: اگر بخواهم به یار نزدیک باشم، باید جانم را به دوش بگذارم و زندگی‌ام را به او بسپارم.
چون جان خود این چنین سپارم
بر جان شما چه رحمت آرم
هوش مصنوعی: اگر جان خود را اینگونه به شما تقدیم کنم، چه رحمتی می‌توانم به شما برسانم؟
نوفل به مصاف تیغ در دست
می‌کشت بسان پیل سرمست
هوش مصنوعی: نوفل به جنگ می‌رفت و با شمشیری در دست، مانند فیل سرشار از قدرت و شجاعت، به دشمنان حمله می‌کرد.
می‌برد به هر طریده جانی
افکند به حمله‌ای جهانی
هوش مصنوعی: او با هر حرکت و اقدامی که انجام می‌دهد، روحی را به سوی خود جذب می‌کند و زندگی را به یک مبارزه بزرگ تبدیل می‌سازد.
هرسو که طواف زد سر افشاند
هرجا که رسید جوی خون راند
هوش مصنوعی: افراد هر جا که رفتند، با خود افکار و احساسات خود را به نمایش گذاشتند و در هر مکان که توقف کردند، نشانه‌های درد و رنج را به چشم دیگران آوردند.
وان تیغ زنان که لاف جستند
تا اول شب مصاف جستند
هوش مصنوعی: آن تیزبندانی که ادعای شجاعت کردند، تا پایان شب با هم جنگیدند.
چون طرهٔ این کبود چنبر
بر جبهت روز ریخت عنبر
هوش مصنوعی: وقتی که موی بلند و آبی‌ات بر پیشانی‌ات مانند عطر خوشبویی می‌ریزد.
زاین گرجی طره برکشیده
شد روز چو طره سربریده
هوش مصنوعی: در روزی که موهای گرجی‌ها به شکلی زیبا و بلند رفته بود، همچون مویی که از چهره جدا شده است، جلوه‌گری می‌کرد.
آن هردو سپه ز هم بریدند
بر معرکه خوابگه گزیدند
هوش مصنوعی: آن دو لشکر از هم جدا شدند و در میدان نبرد، به خوابگاه خود رفتند.
چون مار سیاه مهره برچید
ضحاک سپیده‌دم بخندید
هوش مصنوعی: زمانی که مار سیاه مهره‌هایش را جمع کرد، ضحاک در صبح زود خندید.
در دست مبارز‌ان چالاک
شد نیزه بسان مار ضحاک
هوش مصنوعی: نیزه‌های جنگجویان چالاک به مانند ماری خطرناک و تیز هستند.
در گرد قبیله‌گاه لیلی
چون کوه رسیده بود خیلی
هوش مصنوعی: در اطراف محله‌ی لیلی، به اندازه‌ای به کوه نزدیک شده بود که احساس می‌شد به آنجا رسیده است.
از پیش و پس قبیله یاران
کردند بسیج تیر باران
هوش مصنوعی: از جلو و عقب، گروهی از دوستان آماده شدند و به سمت دشمن تیراندازی کردند.
نوفل که سپاهی آنچنان دید
جز صلح دری زدن زیان دید
هوش مصنوعی: نوفل وقتی دید که سپاهیان آنچنان قوی هستند، تصمیم گرفت که به جای جنگ، به صلح روی آورد، چرا که جنگیدن برای او زیانی در پی داشت.
انگیخت میانجی‌یی ز خویشان
تا صلح دهد میان ایشان
هوش مصنوعی: یکی از وابستگان را به میان فرستاد تا میان آن‌ها صلح برقرار کند.
کاینجا نه حدیث تیغ بازی است
دلالگی‌یی به دل نوازی است
هوش مصنوعی: اینجا صحبت از جنگ و نبرد نیست، بلکه درباره‌ی جلب علاقه و توجه دل‌هاست.
از بهر پری زده جوانی
خواهم ز شما پری نشانی
هوش مصنوعی: برای جوانی که به خاطر زیبایی دلش به تپش افتاده، از شما نشانه‌ای از پری می‌خواهم.
وز خاصهٔ خویشتن در این‌کار
گنجینه فدا کنم به خروار
هوش مصنوعی: من از جان و مال خود در این کار به اندازه‌ی زیاد فدا می‌کنم.
گر کردن این عمل صواب است
شیرین‌تر از این سخن جواب است
هوش مصنوعی: اگر انجام این کار درست است، پس پاسخ به این سخن از آن هم شیرین‌تر است.
ور زانکه شکر نمی‌فروشید
در دادن سرکه هم مکوشید
هوش مصنوعی: اگر کسی شکر را نمی‌فروشد، نباید در ارائه سرکه نیز تلاش کند.
چون راست نمی‌کنید کاری
شمشیر زدن چراست باری‌؟
هوش مصنوعی: وقتی که در انجام کارها راست نمی‌گویید و درست عمل نمی‌کنید، چرا باید به فکر شمشیر زدن باشید؟
چون کرد میانجی این سرآغاز
گشت آن دو سپه ز یکدگر باز
هوش مصنوعی: زمانی که میانجی گری انجام شد، این آغاز بود و دو گروه از یکدیگر جدا شدند.
چون خواهش یکدگر شنیدند
از کینه‌کشی عنان کشیدند
هوش مصنوعی: وقتی که عشق و آرزوهای یکدیگر را فهمیدند، از دشمنی و خصومت خود دست برداشته و کنترل آن را به دست گرفتند.
صلح آمد دور باش در چنگ
تا از دو گروه دور شد جنگ
هوش مصنوعی: صلح و آرامش برقرار شده است، پس دوری و دوری از جنگ بین دو گروه ضروری است.