گنجور

بخش ۲۰ - خواستاری ابن‌سلام لیلی را

فهرست‌کش نشاط این باغ
بر ران سخن چنین کشد داغ
کان‌روز که مه به باغ می‌رفت
چون ماهِ دو‌هفته کرده هر هفت
گل بر سر سرو دسته بسته
بازار گلاب و گل شکسته
زلفین مسلسلش گره‌گیر
پیچیده چو حلقه‌های زنجیر
در ره ز بنی‌اسد جوانی
دیدش چو شکفته گلستانی
شخصی هنری به‌سنگ و سایه
در چشم عرب بلند پایه
بسیار قبیله و قرابات
کارش همه خدمت و مراعات
گوش همه خلق بر سلامش
بخت ابن‌سلام کرده نامش
هم سیم خدا و هم قوی‌پشت
خلقی سوی او کشیده انگشت
از دیدن آن چراغ تابان
در چاره چو باد شد شتابان
آگه نه که گرچه گنج بازد
با باد چراغ در نسازد
چون سوی وطن‌گه آمد از راه
بودش طمع وصال آن ماه
مه را نگرفت کس در آغوش
این نکته مگر شدش فراموش
چاره طلبید و کس فرستاد
در جستن عقد آن پری‌زاد
تا لیلی را به خواستاری
در موکب خود کشد عماری
نیرنگ نمود و خواهش انگیخت
خاکی شد و زر چو خاک می‌ریخت
پذرفت هزار گنج شاهی
وز رَم گله بیش از آنکه خواهی
چون رفت میانجی سخنگوی
در جستن آن نگار دلجوی
خواهش‌گری‌ای به دست‌بوسی
می‌کرد ز بهر آن عروسی
هم مادر و هم پدر نشستند
وامید در آن حدیث بستند
گفتند سخن به جای خویش است
لیکن قدری درنگ پیش است
کاین تازه بهار بوستانی
دارد عَرَضی ز ناتوانی
چون ما ز بهیش باز خندیم
شکرانه دهیم و عقد بندیم
این عقد نشان سود باشد
انشاءالله که زود باشد
اما نه هنوز روزکی چند
می‌باید شد به وعده خرسند
تا غنچهٔ گل شکفته گردد
خار از در باغ رفته گردد
گردنش به طوق زر درآریم
با طوق زرش به تو سپاریم
چون ابن‌سلام از آن نیازی
شد نامزد شکیب سازی
مرکب به دیار خویشتن راند
بنشست و غبار خویش بنشاند

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

فهرست‌کش نشاط این باغ
بر ران سخن چنین کشد داغ
هوش مصنوعی: شخصی که با روحیه و شاداب به این باغ می‌آید، به راحتی می‌تواند از زیبایی‌های آن سخن بگوید و احساسات عاطفی خود را ابراز کند.
کان‌روز که مه به باغ می‌رفت
چون ماهِ دو‌هفته کرده هر هفت
«ماهِ دو‌هفته» یعنی ماه کامل شب چهارده، «هر هفت کرده» یعنی هفت قلم آرایش کرده بود (مثل گل بر سر زدن و گیسوی بافته و ... )
گل بر سر سرو دسته بسته
بازار گلاب و گل شکسته
هوش مصنوعی: گل بر سر درخت سرو، در بازار عطر و گل، می‌روید و در این میان، گل‌ها دچار آسیب و شکاف شده‌اند.
زلفین مسلسلش گره‌گیر
پیچیده چو حلقه‌های زنجیر
هوش مصنوعی: موهایش مانند زنجیرهایی در هم پیچیده و به هم گره خورده است.
در ره ز بنی‌اسد جوانی
دیدش چو شکفته گلستانی
هوش مصنوعی: در مسیر، جوانی از طایفه بنی‌اسد را دید که مانند گلی شکفته و زیباست.
شخصی هنری به‌سنگ و سایه
در چشم عرب بلند پایه
(آن جوان) شخصی بود ارزشمند و باابهت و در میان مردم عرب بلدمرتبه بود. («به سنگ» یعنی دارای ارزش (منظور از سنگ، وزن و جایگاه اجتماعی است ما هنوز هم صفت سنگین را برای آدم باوقار بکار می‌بریم) «به سایه» یعنی دارای حشمت و جلال. هنری یعنی صاحب‌هنر)
بسیار قبیله و قرابات
کارش همه خدمت و مراعات
هوش مصنوعی: بسیاری از طایفه‌ها و خویشاوندان وجود دارند که تمام تلاششان در خدمت‌رسانی و رعایت حال دیگران است.
گوش همه خلق بر سلامش
بخت ابن‌سلام کرده نامش
هوش مصنوعی: همه‌ی مردم منتظر شنیدن سلام او هستند و به خاطر نامش خوش‌شانس شده‌اند.
هم سیم خدا و هم قوی‌پشت
خلقی سوی او کشیده انگشت
هوش مصنوعی: خداوند هم چون نقره است و هم قوی‌پشت، مردم به سوی او دست دراز کرده‌اند.
از دیدن آن چراغ تابان
در چاره چو باد شد شتابان
هوش مصنوعی: با دیدن آن نور درخشان، به سرعت به سمت چاره و راه حل رفت.
آگه نه که گرچه گنج بازد
با باد چراغ در نسازد
(آن جوان) آگه نبود که گنج را می‌بازد (و طبیعت) باد با چراغ ناسازگار است.
چون سوی وطن‌گه آمد از راه
بودش طمع وصال آن ماه
هوش مصنوعی: زمانی که به وطن خود بازگشت، امیدی به دیدار آن معشوق زیبا داشت.
مه را نگرفت کس در آغوش
این نکته مگر شدش فراموش
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نتوانست ماه را در آغوش بگیرد و این نکته فقط زمانی به یادش می‌آید که آن را از یاد ببرد.
چاره طلبید و کس فرستاد
در جستن عقد آن پری‌زاد
هوش مصنوعی: او به دنبال راه حلی بود و فردی را ارسال کرد تا به جستجوی برقراری پیوند با آن دختر افسانه‌ای برود.
تا لیلی را به خواستاری
در موکب خود کشد عماری
هوش مصنوعی: عماری قصد دارد لیلی را به خواستگاری به محفل خود بیاورد.
نیرنگ نمود و خواهش انگیخت
خاکی شد و زر چو خاک می‌ریخت
هوش مصنوعی: چهره‌ای فریبنده از خود نشان داد و با خواسته‌هایش احساساتی را در دیگران برانگیخت، به گونه‌ای که ارزش واقعی‌اش را از دست داده و مانند خاکی بی‌ارزش به نظر آمد.
پذرفت هزار گنج شاهی
وز رَم گله بیش از آنکه خواهی
هوش مصنوعی: هزاران گنج گرانبها را به راحتی پذیرا می‌شوم و از شگفتی‌ها و زیبایی‌های زندگی بیشتر از آنچه که بخواهم، بهره‌مند می‌شوم.
چون رفت میانجی سخنگوی
در جستن آن نگار دلجوی
هوش مصنوعی: وقتی که واسطه و سخنگو رفت، در پی آن دلبر زیبا و دلربا بود.
خواهش‌گری‌ای به دست‌بوسی
می‌کرد ز بهر آن عروسی
یعنی (میانجی و واسطه‌) به دست‌بوسی رفت و خواستگاری کرد برای عروسی آن دو. خواهش‌گری یعنی خواستگاری
هم مادر و هم پدر نشستند
وامید در آن حدیث بستند
پدر و مادر لیلی تصمیم گرفتند و با موضوع (خواستگاری) موافقت کردند
گفتند سخن به جای خویش است
لیکن قدری درنگ پیش است
هوش مصنوعی: گفتند که هر سخن باید در زمان و مکان مناسب خودش بیان شود، اما بهتر است که کمی صبر کنیم قبل از اینکه صحبت کنیم.
کاین تازه بهار بوستانی
دارد عَرَضی ز ناتوانی
هوش مصنوعی: این بهار جدید زیبایی خاصی دارد که ناشی از ضعف و ناتوانی است.
چون ما ز بهیش باز خندیم
شکرانه دهیم و عقد بندیم
هوش مصنوعی: وقتی که ما از بهشت جدا شدیم و به زمین آمدیم، شکرگزاری می‌کنیم و پیمان دوستی می‌بندیم.
این عقد نشان سود باشد
انشاءالله که زود باشد
هوش مصنوعی: این ازدواج نشان‌دهنده‌ی بهره‌مندی و فایده است و ان‌شاءالله که به زودی به سرانجام برسد.
اما نه هنوز روزکی چند
می‌باید شد به وعده خرسند
هوش مصنوعی: اما هنوز چند روزی باقی مانده است تا به وعده‌ای که داده شده، خوشحال شویم.
تا غنچهٔ گل شکفته گردد
خار از در باغ رفته گردد
هوش مصنوعی: برای آنکه غنچهٔ گل باز شود، باید خار از در باغ برود.
گردنش به طوق زر درآریم
با طوق زرش به تو سپاریم
هوش مصنوعی: ما گردن او را با طوق طلا زینت می‌دهیم و آن طوق طلا را به تو تقدیم می‌کنیم.
چون ابن‌سلام از آن نیازی
شد نامزد شکیب سازی
هوش مصنوعی: زمانی که ابن‌سلام به نیازهای خود رسید، به گونه‌ای خود را آماده کرد که صبر و استقامت را پیشه کند.
مرکب به دیار خویشتن راند
بنشست و غبار خویش بنشاند
هوش مصنوعی: اسب به سرزمین خود برگشت و استراحت کرد و گرد و غبار ناشی از سفر را از خود زدود.

حاشیه ها

1396/09/23 01:11
مانا

مرحوم حسین منزوی یک‌بار سروده بود:
لیلا دوباره قسمت ابن السلام شد
عشق بزرگم آه چه آسان حرام شد
می شد بدانم که اینکه خط سر نوشت من
از دفتـــــر کــــدام شب بستــــه وام شد ؟
اول دلــم فراق تو را سرسری گرفت
و آن زخم کوچک دلم آخر جذام شد
شعر من از قبیله خونست خون من ،
فـــــواره از دلــــم زد و آمد کلام شد
ما خون تازه در تن عشقیم و عشق را
شعر من و شکوه تو ، رمز الدوام شد
بعد از تو باز عاشقـی و باز ... آه نه !
این داستان به نام تو اینجا تمام شد
(منبع: پیوند به وبگاه بیرونی)

1397/07/25 13:09
جلیل

آگه نه که گرچه گنج بازد
با باد چراغ در نسازد
معنی این بیت رو متوجه نمیشم؛
و مصراع اول این بیت
چون ماه ز بهیش باز خندیم
شکرانه دهیم و عقد بندیم

1403/08/10 19:11
افسانه چراغی

در بیت بالاتر گفته شد که ابن سلام لیلی را که مانند چراغ تابان است، دید و عاشقش شد و مثل باد شتابان رفت که با هدایای ارزنده، واسطه‌ای را به خواستگاری بفرستد اما او نمی‌دانست که هرقدر هم هزینه کند، چراغ با باد نمی‌سازد؛ یعنی لیلی با او سازگاری نخواهد داشت.

در ادامه پدر و مادر لیلی که به این وصلت راضی بودند، به واسطه می‌گویند که لیلی بیمار است. هروقت حالش خوب شد و ما با دیدن تندرستی او شاد شدیم، شکرانه می‌دهیم و آن وقت مراسم عقد را به جا می‌آوریم.

1399/01/27 12:03
سها

معنی طنگه چیه؟
طن معنی رطب هم داره، منظور نخلستانه؟؟

1399/01/27 17:03
nabavar

گرامی سها
چون سوی و طنگه آمد از راه
چون سوی وطنگه آمد از راه
وطن گه،
از راه به خانه رسید.