گنجور

بخش ۱۹ - در احوال لیلی

سر دفتر آیت نکویی
شاهنشه ملک خوبرویی
فهرست جمال هفت پرگار
از هفت خلیفه جامگی‌خوار
رشک رخ ماه آسمانی
رنج دل سرو بوستانی
منصوبه‌گشا‌ی بیم و امید
میراث ستان ماه و خورشید
محراب نماز بت‌پرستان
قندیل سرای و سرو بستان
همخوابهٔ عشق و همسر ناز
هم خازن و هم خزینه پرداز
پیرایه‌گر پرند پوشان
سرمایه‌دهِ شکر فروشان
دل‌بند هزار دُر مکنون
زنجیر بُر هزار مجنون
لیلی که به خوبی آیتی بود
و‌انگشت کش ولایتی بود
سیراب گلش پیاله در دست
از غنچهٔ نوبری برون جست
سرو سهی‌اش کشیده‌تر شد
میگون رطبش رسیده‌تر شد
می‌رُست به باغ دل‌فروزی
می‌کرد به غمزه خلق سوزی
از جادویی که در نظر داشت
صد ملک به نیم غمزه برداشت
می‌کرد به وقت غمزه‌ساز‌ی
بر تازی و ترک ترکتازی
صیدی ز کمند او نمی‌رست
غمزش بگرفت و زلف می‌بست
از آهوی چشم نافه‌وارش
هم نافه هم آهوان شکارش
وز حلقهٔ زلف وقت نخجیر
بر گردن شیر بست زنجیر
از چهره گل از لب انگبین کرد
کان دید طبرزد آفرین کرد
دلداده هزار نازنینش
در آرزوی گل انگبینش
زلفش ره بوسه خواه می‌رُفت
مژگانش خدا دهاد می‌گفت
زلفش به کمند پیش می‌خواند
مژگانش به دور باش می‌راند
برده به دو‌رخ ز ماه بیشی
گل را دو پیاده داده پیشی
قدش چو کشیده زاد سروی
رویش چو به سرو بر، تذروی
لبهاش که خنده بر شکر زد
انگشت کشیده بر طبرزد
لعلش که حدیث بوس می‌کرد
بر تنگ شکر فسوس می‌کرد
چاه زنخش که سر گشاده
صد دل به غلط در او فتاده
زلفش رسنی فکنده در راه
تا هر که فتد برآرد از چاه
با این‌همه ناز و دلستانی
خون شد جگرش ز مهربانی
در پرده که راه بود بسته
می‌بود چو پرده بر شکسته
می‌رفت نهفته بر سر بام
نظاره‌کنان ز صبح تا شام
تا مجنون را چگونه بیند
با او نفسی کجا نشیند
او را به کدام دیده جوید
با او غم دل چگونه گوید
از بیم رقیب و ترس بدخواه
پوشیده به نیمه شب زدی آه
چون شمع به زهر خنده می‌زیست
شیرین خندید و تلخ بگریست
گل را به سرشک می‌خراشید
وز چوب رفیق می‌تراشید
می‌سوخت به آتش جدایی
نه دود در او نه روشنایی
آیینهٔ درد پیش می‌داشت
مونس ز خیال خویش می‌داشت
پیدا شغبی چو باد می‌کرد
پنهان جگری چو خاک می‌خورد
جز سایه نبود پرده‌دارش
جز پرده کسی نه غمگسارش
از بس که به سایه راز می‌گفت
همسایهٔ او به شب نمی‌خفت
می‌ساخت میان آب و آتش
گفتی که پری است آن پریوش
خنیاگر زن صریر دوک است
تیر آلت جعبهٔ ملوک است
او دوک دو سرفکنده از چنگ
برداشته تیر یکسر آهنگ
از یک سر تیر کارگر شد
سرگردان دوک از آن دو سر شد
دریا دریا گهر برآهیخت
کشتی کشتی ز دیده می‌ریخت
می‌خورد غمی به زیر پرده
غم خورده ورا و غم نخورده
در گوش نهاده حلقهٔ زر
چون حلقه نهاده گوش بر در
با حلقهٔ گوش خویش می‌ساخت
وان حلقه به گوش کس نینداخت
در جستن نور چشمهٔ ماه
چون چشمه بمانده چشم بر راه
تا خود که بدو پیامی آرد
ز‌آرام دلش سلامی آرد
بادی که ز نجد بردمیدی
جز بوی وفا در او ندیدی
و‌ابری که از آن طرف گشادی
جز آب لطف بدو ندادی
هرجا که ز کنج خانه می‌دید
بر خود غزلی روانه می‌دید
هر طفل که آمدی ز بازار
بیتی گفتی نشانده‌ بر کار
هرکس که گذشت زیر بامش
می‌داد به بیتکی پیامش
لیلی که چنان ملاحتی داشت
در نظم سخن فصاحتی داشت
ناسفته دُری و دُر همی‌سفت
چون خود همه بیت بکر می‌گفت
بیتی که ز حسب حال مجنون
خواندی به مثل چو دُر مکنون
آنرا دگری جواب گفتی
آتش بشنیدی آب گفتی
پنهان ورقی به خون سرشتی
وان بیتک را بر او نوشتی
بر راهگذر فکندی از بام
دادی ز سمن به سرو پیغام
آن رقعه کسی که بر گرفتی
برخواندی و رقص در گرفتی
بردی و بدان غریب دادی
کز وی سخن غریب زادی
او نیز بدیهه‌ای روانه
گفتی به نشان آن نشانه
زین گونه میان آن دو دلبند
می‌رفت پیام گونه‌ای چند
زآوازهٔ آن دو بلبل مست
هر بَلبَله‌ای که بود بشکست
زان هردو بریشم خوش آواز
بر ساز بسی بریشم ساز
بر رود رباب و نالهٔ چنگ
یک رنگ نوای آن دو آهنگ
زایشان سخنی به نکته راندن
وز چنگ زدن ز نای خواندن
از نغمهٔ آن دو هم ترانه
مطرب شده کودکان خانه
خصمان در طعنه باز کردند
در هر دو زبان دراز کردند
وایشان ز بد گزاف گویان
خود را به سرشک دیده شویان
بودند بر این طریق سالی
قانع به خیال و چون خیالی
چون پرده کشید گل به صحرا
شد خاک به روی گل مطرا
خندید شکوفه بر درختان
چون سکهٔ روی نیکبختان
از لالهٔ سرخ و از گل زرد
گیتی علم دو رنگ بر کرد
از برگ و نوا به باغ و بستان
با برگ و نوا هزار دستان
سیرابی سبزه‌های نوخیز
از لؤلؤ تر زمردانگیز
لاله ز ورق فشانده شنگَرف
کافتاده سیاهیش بر آن حرف
زلفین بنفشه از درازی
در پای فتاده وقت بازی
غنچه کمر استوار می‌کرد
پیکان کشی‌ای ز خار می‌کرد
گل یافت ستبرق حریری
شد باد به گوشواره‌گیری
نیلوفر از آفتاب گلرنگ
بر آب سپر فکند بی جنگ
سنبل سر نافه باز کرده
گل دست بدو دراز کرده
شمشاد به جعد شانه کردن
گلنار به نار دانه کردن
نرگس ز دماغ آتشین تاب
چون تب زدگان بجسته از خواب
خورشید ز قطره‌های باده
خون از رگ ارغوان گشاده
زان چشمهٔ سیم کز سمن رست
نسرین ورقی که داشت می‌شست
گل دیده به بوس باز می‌کرد
چون مثل ندید ناز می‌کرد
سوسن نه زبان که تیغ در بر
نی نی غلطم که تیغ بر سر
مرغان زبان گرفته چون زاغ
بگشاده زبان مرغ در باغ
دراج ز دل کبابی انگیخت
قمری نمکی ز سینه می‌ریخت
هر فاخته بر سر چناری
در زمزمهٔ حدیث یاری
بلبل ز درخت سرکشیده
مجنون‌صفت آه برکشیده
گل چون رخ لیلی از عماری
بیرون زده سر به تاجداری
در فصل گلی چنین همایون
لیلی ز وثاق رفت بیرون
بند سر زلف تاب داده
گلزار بنفشه آب داده
از نوش لبان آن قبیله
گردش چو گهر یکی طویله
ترکان عرب نشینشان نام
خوش باشد تُرک‌ِ تازی‌اندام
در حلقهٔ آن بتان چون حور
می‌رفت چنانکه چشم بد دور
تا سبزه باغ را ببیند
در سایه سرخ گل نشیند
با نرگس تازه جام گیرد
با لاله نبید خام گیرد
از زلف دهد بنفشه را تاب
وز چهره گل شکفته را آب
آموزد سرو را سواری
شوید ز سمن سپیدکاری
از نافهٔ غنچه باج خواهد
وز ملک چمن خراج خواهد
بر سبزه ز سایه نخل بندد
بر صورت سرو و گل بخندد
نه‌نه غرضش نه این سخن بود
نه سرو و گل و نه نسترن بود
بودش غرض آنکه در پناهی
چون سوختگان برآرد آهی
با بلبل مست راز گوید
غم‌های گذشته باز گوید
یابد ز نسیم گلستانی
از یار غریب خود نشانی
باشد که دلش گشاده گردد
باری ز دلش فتاده گردد
نخلستانی بدان زمین بود
کارایش نقشبند چین بود
از حله به حله نخل گاهش
در باغ ارم گشاده راهش
نزهتگاهی چنان گزیده
در بادیه چشم کس ندیده
لیلی و دگر عروس‌نامان
رفتند بدان چمن خرامان
چون گل به میان سبزه بنشست
بر سبزه ز سایه گل همی‌بست
هرجا که نسیم او درآمد
سوسن بشکفت و گل برآمد
بر هر چمنی که دست می‌شست
شمشاد دمید و سرو می‌رست
با سرو بنان لاله رخسار
آمد به نشاط و خنده در کار
تا یک چندی نشاط می‌ساخت
آخر ز نشاط‌گه برون تاخت
تنها بنشست زیر سروی
چون بر پر طوطی‌ای تذروی
بر سبزه نشسته خرمن گل
نالید چو در بهار بلبل
نالید و بناله در نهانی
می‌گفت ز روی مهربانی
کای یار موافق وفادار
وی چون من و هم به من سزاوار
ای سرو جوانهٔ جوانمرد
وی با دل گرم و با دم سرد
آی از در آنکه در چنین باغ
آیی و زدایی از دلم داغ
با من به مراد دل نشینی
من نارون و تو سرو بینی
گیرم ز منت فراغ من نیست
پروای سرای و باغ من نیست
آخر به زبان نیکنامی
کم زآنکه فرستیم پیامی؟
ناکرده سخن هنوز پرواز
کز رهگذری برآمد آواز
شخصی غزلی چو دُرّ مکنون
می‌خواند ز گفته‌های مجنون
ک‌«ای پرده‌در‌ِ صلاح‌کارم
امید تو باد پرده‌دار‌م
مجنون به میان موج خون است
لیلی به حساب‌ِ کار چون است‌؟
مجنون جگری همی‌خراشد
لیلی نمک از که می‌تراشد‌؟
مجنون به خدنگ‌ِ خار سفته‌ست
لیلی به کدام ناز خفته‌ست‌؟
مجنون به هزار نوحه نالد
لیلی چه نشاط می‌سگالد‌؟
مجنون همه درد و داغ دارد
لیلی چه بهار و باغ دارد‌؟
مجنون کمر نیاز بندد
لیلی به رخ که باز خندد‌؟
مجنون ز فراقْ دل‌رمیده‌ست
لیلی به چه راحت آرمیده‌ست‌؟‌»
لیلی چو سماع این غزل کرد
بگریست؛ ز گریه سنگ حل کرد
زان سرو بنان بوستانی
می‌دید در او یکی نهانی
کز دوری دوست بر چه سان است
بر دوست چگونه مهربان است
چون باز شدند سوی خانه
شد در صدف آن دُر یگانه
دانندهٔ راز، راز ننهفت
با مادرش آنچه دید بر گفت
تا مادر مشفقش نوازد
در چاره‌گری‌ش چاره سازد
مادر ز پی عروس ناکام
سرگشته شده چو مرغ در دام
می‌گفت گرش گذارم از دست
آن شیفته گشت و این شود مست
ور صابری‌ای بدو نمایم
بر ناید ازو و زو برآیم
بر حسرت او دریغ می‌خورد
می‌خورد دریغ و صبر می‌کرد
لیلی که چو گنج شد حصاری
می‌بود چو ماه در عماری
می‌زد نفسی گرفته چون میغ
می‌خورد غمی نهفته چون تیغ
دلتنگ چنانکه بود می‌زیست
بی‌تنگدلی به عشق در، کیست؟

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سر دفتر آیت نکویی
شاهنشه ملک خوبرویی
هوش مصنوعی: در این بیت به زیبایی و نیکی یک شاهزاده یا پادشاه اشاره شده که در مقام و موقعیتی والا قرار دارد. تصویرسازی از او به عنوان یک شخص خوبروی و نیکو در نظر گرفته شده است، که نشان‌دهنده‌ی عظمت و زیبایی ظاهری و باطنی او است.
فهرست جمال هفت پرگار
از هفت خلیفه جامگی‌خوار
جامگی: پول و نقدی که ماهیانه داده می‌شود. (در اصل به معنای وجه و بهایی است که جهت خرید رخت و جامه داده می‌شود)
رشک رخ ماه آسمانی
رنج دل سرو بوستانی
هوش مصنوعی: زیبایی صورت ماه در آسمان باعث حس حسادت و رنج دل سرو در باغ می‌شود.
منصوبه‌گشا‌ی بیم و امید
میراث ستان ماه و خورشید
هوش مصنوعی: در این جهان، سرنوشت ما به دست احساسات و آرزوها شکل می‌گیرد و ما همیشه بین ترس و امید در نوسان هستیم. این دوران ما، به نوعی میراثی از روز و شب و تغییراتی است که در طبیعت رخ می‌دهد.
محراب نماز بت‌پرستان
قندیل سرای و سرو بستان
هوش مصنوعی: محراب عبادت کسانی که بت می‌پرستند، مانند چراغی در خانه‌ای زیبا و درختان سرسبز است.
همخوابهٔ عشق و همسر ناز
هم خازن و هم خزینه پرداز
هوش مصنوعی: عشق و معشوق به هم نزدیکند و هر کدام بخشی از وجود دیگری را در بر دارند؛ عشق مانند خزانه‌ای است که همهٔ احساسات و زیبایی‌ها را در خود دارد، و همسر ناز هم همچون خزانه‌داری است که این احساسات را پرورش می‌دهد.
پیرایه‌گر پرند پوشان
سرمایه‌دهِ شکر فروشان
هوش مصنوعی: آرایش‌دهنده ای که به پرندگان برمی‌زند، سرمایه‌گذار در خرید و فروش شکر است.
دل‌بند هزار دُر مکنون
زنجیر بُر هزار مجنون
هوش مصنوعی: دل خود را به هزاران گوهر پنهان نزنید که مانند هزاران دیوانه شما را به بند می‌کشد.
لیلی که به خوبی آیتی بود
و‌انگشت کش ولایتی بود
انگشت‌کش‌: یعنی کسی یا چیزی که به سبب شگفت‌انگیز بودن‌، مردم به‌سوی او انگشت می‌کشند و او را به‌هم نشان می‌دهند.
سیراب گلش پیاله در دست
از غنچهٔ نوبری برون جست
هوش مصنوعی: گلی به شادابی و تازگی، پیاله‌ای از نوشیدنی را در دست دارد که از غنچه‌ای نو شکفته شده است.
سرو سهی‌اش کشیده‌تر شد
میگون رطبش رسیده‌تر شد
هوش مصنوعی: سرو زیبا و بلندش بلندتر شده و میوه‌های رسیده‌اش در حال ظهور است.
می‌رُست به باغ دل‌فروزی
می‌کرد به غمزه خلق سوزی
هوش مصنوعی: در باغی از دل، عشقی پرورش می‌یابد و با ناز و لبخند خود، دیگران را تحت تأثیر قرار می‌دهد و قلب‌ها را می‌سوزاند.
از جادویی که در نظر داشت
صد ملک به نیم غمزه برداشت
هوش مصنوعی: با نگاهی جادویی و فریبنده، او توانست به راحتی دل یکصد پادشاه را به دست آورد.
می‌کرد به وقت غمزه‌ساز‌ی
بر تازی و ترک ترکتازی
هوش مصنوعی: در زمان‌هایی که به شوخی یا بازیگوشی می‌پرداخت، به طور هم‌زمان با زیبایی و جذبه خود، هم بر عرب‌ها و هم بر ترک‌ها تاثیر می‌گذاشت.
صیدی ز کمند او نمی‌رست
غمزش بگرفت و زلف می‌بست
هوش مصنوعی: هیچ‌کس از دام او نجات پیدا نکرد، او با لبخندش دل‌ها را می‌رباید و با موهایش دل‌ها را به دام می‌اندازد.
از آهوی چشم نافه‌وارش
هم نافه هم آهوان شکارش
هوش مصنوعی: چشمان او مانند آهو و پر از زیبایی است و او با وجود این زیبایی، شکار دل‌ها را آسان می‌کند.
وز حلقهٔ زلف وقت نخجیر
بر گردن شیر بست زنجیر
هوش مصنوعی: از حلقهٔ موهایش، وقتی که زمان شکار فرا می‌رسید، زنجیری بر گردن شیر انداخت.
از چهره گل از لب انگبین کرد
کان دید طبرزد آفرین کرد
هوش مصنوعی: از چهره گل و لب انگبین، زیبایی و طراوت خاصی جلوه‌گر است؛ آن‌چنان که وقتی طبرزد (یک شخصیت یا شاعری) این زیبایی را می‌بیند، تحت تاثیر آن قرار می‌گیرد و ستایش می‌کند.
دلداده هزار نازنینش
در آرزوی گل انگبینش
هوش مصنوعی: عاشق زیادی از عزیزانش در انتظار بوی خوش و شیرینی عسل است.
زلفش ره بوسه خواه می‌رُفت
مژگانش خدا دهاد می‌گفت
هوش مصنوعی: با موهایش به سمت بوسه می‌رفت و چشم‌هایش از خدا خواسته بود که چنین لحظه‌ای را به او بدهد.
زلفش به کمند پیش می‌خواند
مژگانش به دور باش می‌راند
هوش مصنوعی: موهایش به گونه‌ای است که مانند کمند، افراد را به خود جذب می‌کند و مژگانش به طور نازک و فریبنده آنها را به دور می‌سازد.
برده به دو‌رخ ز ماه بیشی
گل را دو پیاده داده پیشی
با زیبایی‌اش با دورخ از ماه و با لطافتش با دو پیاده‌پیشی‌ از گل پیش افتاده بود. (دورخ‌: دو‌گونه‌، چهره تمام.    رخ  و پیاده از مهر‌ه‌های بازی شطرنج هستند. «مات دورخ‌» آسان‌ترین نوع کیش‌و‌مات در بازی شطرنج است که مهره شاه حریف توسط دو مهره رخ، کیش‌و‌مات می‌شود. پیاده‌پیشی شاید منظور وقتی است که مهره پیاده (سرباز) به آخر جدول شطرنج می‌رسد و تبدیل به مهره فرزین (وزیر) می‌شود)
قدش چو کشیده زاد سروی
رویش چو به سرو بر، تذروی
هوش مصنوعی: او به قد بلندش شبیه سرو است و چهره‌اش مانند چهره زیبا و دلپذیر سرو می‌باشد.
لبهاش که خنده بر شکر زد
انگشت کشیده بر طبرزد
هوش مصنوعی: لب‌های او که وقتی می‌خندد مانند شکر شیرین می‌شود و انگشتش بر روی طبرزد (حکاکی یا نقشی) کشیده می‌شود.
لعلش که حدیث بوس می‌کرد
بر تنگ شکر فسوس می‌کرد
هوش مصنوعی: لب‌هایش که بوسه‌زدن را به یاد می‌آورد، بر دندان‌های شیرینش مانند شکر می‌چرخید.
چاه زنخش که سر گشاده
صد دل به غلط در او فتاده
هوش مصنوعی: چاهی که به صورت باز است، باعث شده که صد دل به اشتباه در آن بیفتند.
زلفش رسنی فکنده در راه
تا هر که فتد برآرد از چاه
هوش مصنوعی: او با موهایش دمی را به عنوان تله در راه گذاشته است تا هر کسی که به آن برخورد کند، از چاه مشکلات زندگی نجات پیدا کند.
با این‌همه ناز و دلستانی
خون شد جگرش ز مهربانی
هوش مصنوعی: با این همه زیبایی و ناز و دلربایی، دلش از محبت به شدت آزرده و خونین شده است.
در پرده که راه بود بسته
می‌بود چو پرده بر شکسته
هوش مصنوعی: زمانی که پرده بسته بود، راه دیدنی وجود نداشت، اما وقتی پرده کنار رفت، راه نمایان شد.
می‌رفت نهفته بر سر بام
نظاره‌کنان ز صبح تا شام
هوش مصنوعی: او بر روی بام نشسته بود و از صبح تا شب به تماشای دنیا می‌پرداخت.
تا مجنون را چگونه بیند
با او نفسی کجا نشیند
هوش مصنوعی: چگونه ممکن است مجنون را ببیند وقتی که هیچ نفس و دوستی در کنار او نیست؟
او را به کدام دیده جوید
با او غم دل چگونه گوید
هوش مصنوعی: شخصی به دنبال اوست و نمی‌داند با چه چشمی به او نگاه کند و چگونه غم خود را برایش بیان کند.
از بیم رقیب و ترس بدخواه
پوشیده به نیمه شب زدی آه
هوش مصنوعی: به خاطر نگرانی از رقیب و ترس از دشمن، در دل شب به آرامی ناله‌ای سردادی.
چون شمع به زهر خنده می‌زیست
شیرین خندید و تلخ بگریست
هوش مصنوعی: شبیه شمعی که در حال سوزش است، او با لبخندی شیرین زندگی می‌کند، اما در دل به خاطر تلخی‌ها گریه می‌کند.
گل را به سرشک می‌خراشید
وز چوب رفیق می‌تراشید
هوش مصنوعی: گل را با اشک خود می‌خراشید و از چوب رفیق خود چیزی می‌تراشید.
می‌سوخت به آتش جدایی
نه دود در او نه روشنایی
هوش مصنوعی: او به خاطر جدایی سخت رنج می‌کشد و نه نشانه‌ای از دود دارد و نه نوری که نشان‌دهندهٔ امید باشد.
آیینهٔ درد پیش می‌داشت
مونس ز خیال خویش می‌داشت
هوش مصنوعی: آینه‌ای که نشان‌دهنده‌ی درد بود، همدم آن شخص، تصورات خود را در آن نگه‌داشته بود.
پیدا شغبی چو باد می‌کرد
پنهان جگری چو خاک می‌خورد
هوش مصنوعی: در این بیت، اشاره به وجود تلاطم و هیجانی است که به طور پنهانی در دل و روح افراد وجود دارد. این تلاطم شبیه به وزش باد است که قابل دیدن نیست، و احساساتی عمیق و پنهان مانند سنگینی و سختی خاک در دل انسان را توصیف می‌کند. به طور کلی، این بیت از تضاد بین جنبه‌های بیرونی و درونی زندگی سخن می‌گوید.
جز سایه نبود پرده‌دارش
جز پرده کسی نه غمگسارش
هوش مصنوعی: تنها سایه‌ای در کنار او بود و هیچ کس جز پرده، غم‌خوارش نبود.
از بس که به سایه راز می‌گفت
همسایهٔ او به شب نمی‌خفت
هوش مصنوعی: به خاطر گفتگوهای شبانه‌ای که در پنهانی داشت، همسایه او خوابش نمی‌برد.
می‌ساخت میان آب و آتش
گفتی که پری است آن پریوش
هوش مصنوعی: در میان آب و آتش، موجودی می‌سازد که گویی پری زیبا و فریبنده است.
خنیاگر زن صریر دوک است
تیر آلت جعبهٔ ملوک است
هوش مصنوعی: نوازندهٔ زن درست مانند صدا و نغمهٔ دوک است و ابزار او به مانند جعبه‌ای است که متعلق به پادشاهان است.
او دوک دو سرفکنده از چنگ
برداشته تیر یکسر آهنگ
هوش مصنوعی: او دوک و دو زنگوله را از دست برداشت و به یک باره آهنگ حرکت را آغاز کرد.
از یک سر تیر کارگر شد
سرگردان دوک از آن دو سر شد
هوش مصنوعی: به خاطر یک مشکل یا وضعیت سخت، شخصی به سردرگمی افتاده است و از دو طرف تحت فشار قرار گرفته، به گونه‌ای که نمی‌تواند راهی برای فرار یا حل مشکل پیدا کند.
دریا دریا گهر برآهیخت
کشتی کشتی ز دیده می‌ریخت
هوش مصنوعی: در دل دریا، مرواریدها به وجود آمدند و کشتی‌ها یکی پس از دیگری از چشم‌ها دور می‌شوند.
می‌خورد غمی به زیر پرده
غم خورده ورا و غم نخورده
هوش مصنوعی: غم به طور پنهانی بر دل او سنگینی می‌کند، اما او ظاهراً نشان نمی‌دهد که غمگین است.
در گوش نهاده حلقهٔ زر
چون حلقه نهاده گوش بر در
هوش مصنوعی: در گوش خود حلقه‌ای از طلا گذاشته‌ام، مانند حلقه‌ای که در گوش به عنوان زینت قرار می‌دهند و به در خانه آویزان کرده‌ام.
با حلقهٔ گوش خویش می‌ساخت
وان حلقه به گوش کس نینداخت
هوش مصنوعی: با گوش خود چرخشی درست می‌کرد ولی این چرخش را به گوش کسی نمی‌رساند.
در جستن نور چشمهٔ ماه
چون چشمه بمانده چشم بر راه
هوش مصنوعی: در جستجوی نور چشمانم به دنبالهٔ تابش ماه ایستاده‌ام و منتظرم.
تا خود که بدو پیامی آرد
ز‌آرام دلش سلامی آرد
هوش مصنوعی: او می‌گوید که آن شخص (که مورد نظر است) تا زمانی که به خود پیام‌هایی نرساند، سلامی برای آرامش دلش نمی‌آورد. در واقع، او باید ابتدا به خود سر و سامان دهد تا بتواند پیامی را منتقل کند.
بادی که ز نجد بردمیدی
جز بوی وفا در او ندیدی
هوش مصنوعی: بادی که از سمت نجد به وزیدن آمده، جز عطر وفاداری در آن حس نکردی.
و‌ابری که از آن طرف گشادی
جز آب لطف بدو ندادی
هوش مصنوعی: ابرهایی که تنها از آن‌ها بارانی نیاید و فقط آب و رحمت را به او نرسانند، سودی ندارند.
هرجا که ز کنج خانه می‌دید
بر خود غزلی روانه می‌دید
هوش مصنوعی: هر جا که در گوشهٔ خانه می‌نشست، شعر و غزلی زیبا و روح‌نواز بر خود مشاهده می‌کرد.
هر طفل که آمدی ز بازار
بیتی گفتی نشانده‌ بر کار
هوش مصنوعی: هر کودک که به بازار آمد، شعری گفت و در واقع نشانه‌ای از کارش را نشان داد.
هرکس که گذشت زیر بامش
می‌داد به بیتکی پیامش
هوش مصنوعی: هر کسی که به زیر سقف خانه‌اش می‌گذشت، پیام او را به دیگران منتقل می‌کرد.
لیلی که چنان ملاحتی داشت
در نظم سخن فصاحتی داشت
هوش مصنوعی: لیلی که آنقدر زیبایی و جذابیت داشت، به طرز بسیار دلنشینی نیز سخن می‌گوید و در بیانش با فصاحت و بلاغت عمل می‌کند.
ناسفته دُری و دُر همی‌سفت
چون خود همه بیت بکر می‌گفت
هوش مصنوعی: نیمه تلخی و زبده‌ای مانند در، به جمع‌آوری و ذخیره کردن کیفیت خاصی مثل گوهر می‌پردازد. به همین ترتیب، خود نیز در زمره بهترین‌ها است و همچنان به بیان سخنان ناب و تازه ادامه می‌دهد.
بیتی که ز حسب حال مجنون
خواندی به مثل چو دُر مکنون
هوش مصنوعی: در مورد حال و احوال مجنون که صحبت کردی، بدان که مثل جواهر پنهان و ارزشمند است.
آنرا دگری جواب گفتی
آتش بشنیدی آب گفتی
هوش مصنوعی: شما به دیگری پاسخ دادید، در حالی که آن شخص صدای آتش را شنیده و شما به او گفتید که آب است.
پنهان ورقی به خون سرشتی
وان بیتک را بر او نوشتی
هوش مصنوعی: در این بیت، گوینده به این اشاره می‌کند که به طور نهانی یا غیرعلنی، چیزی را با جان و دل رقم زده است. او با استفاده از خون و احساسات عمیق خود، صفحه‌ای را می‌نویسد و این بیان، نشان‌دهنده اهمیت و عمق احساسات اوست.
بر راهگذر فکندی از بام
دادی ز سمن به سرو پیغام
هوش مصنوعی: تو از بالای بام، پیامی به درخت سرو انداختی و آن را به گردشگران هدیه دادی.
آن رقعه کسی که بر گرفتی
برخواندی و رقص در گرفتی
هوش مصنوعی: کسی که نامه‌اش را برداشت و خواند، به شادی و سرور مشغول شد و به رقص در آمد.
بردی و بدان غریب دادی
کز وی سخن غریب زادی
هوش مصنوعی: تو مرا بردی و به آن غریبه‌ای سپردی که از او سخن‌های غریبی به وجود آمده است.
او نیز بدیهه‌ای روانه
گفتی به نشان آن نشانه
هوش مصنوعی: او هم به طور ناگهانی و به راحتی گفت چیزی که نشانه‌ای از آن موضوع بود.
زین گونه میان آن دو دلبند
می‌رفت پیام گونه‌ای چند
هوش مصنوعی: از این طریق، آن دو معشوق با پیام‌های مختلف به هم می‌رسیدند.
زآوازهٔ آن دو بلبل مست
هر بَلبَله‌ای که بود بشکست
هوش مصنوعی: به خاطر آواز زیبا و شگفت‌انگیز آن دو بلبل شاداب، هر گونه صدای ناهنجار و بی‌نظمی نابود شد.
زان هردو بریشم خوش آواز
بر ساز بسی بریشم ساز
هوش مصنوعی: از هر دو این صداها، خوب و زیبا می‌نوازم. به همین خاطر، بر سازم چیزهای زیادی می‌نوازم.
بر رود رباب و نالهٔ چنگ
یک رنگ نوای آن دو آهنگ
هوش مصنوعی: بر روی رود رباب و آواز چنگ، یک صدای تازه از هر یک از آنها به گوش می‌رسد.
زایشان سخنی به نکته راندن
وز چنگ زدن ز نای خواندن
هوش مصنوعی: این مطلب به این اشاره دارد که بعضی از افراد می‌توانند به شکلی زیبا و هوشمندانه صحبت کنند و با هنر چنگ زدن، نغمه‌ها و آهنگ‌ها را به صورت جذابی اجرا کنند. آنها توانایی دارند که نکات مهم را در گفتگوها بیان کنند و از موسیقی برای انتقال احساسات و معانی عمیق استفاده کنند.
از نغمهٔ آن دو هم ترانه
مطرب شده کودکان خانه
ترانه در موسیقی قدیم به آهنگی می‌گفته‌اند که بر وزن‌های سبک‌تر باشد و معمولا مناسب کودکان و جوانان‌.
خصمان در طعنه باز کردند
در هر دو زبان دراز کردند
هوش مصنوعی: دشمنان به طعنه زدن مشغول شدند و از هر دو طرف به زبان‌هایشان اذیت کردند.
وایشان ز بد گزاف گویان
خود را به سرشک دیده شویان
هوش مصنوعی: آن‌ها از حرف‌های ناپسند دیگران، خود را با اشک چشم شستشو می‌دهند.
بودند بر این طریق سالی
قانع به خیال و چون خیالی
هوش مصنوعی: در این راه، سال‌ها به خیال بسنده کردند و وقتی خیال کردند.
چون پرده کشید گل به صحرا
شد خاک به روی گل مطرا
هوش مصنوعی: وقتی گل در صحرا شکوفا می‌شود، خاک روی آن را می‌پوشاند و آن را زیباتر می‌سازد.
خندید شکوفه بر درختان
چون سکهٔ روی نیکبختان
هوش مصنوعی: شکوفه‌ها بر روی درختان به زیبایی و شادی می‌خندند، مثل سکه‌هایی که روی چهره افرادی خوشبخت می‌درخشند.
از لالهٔ سرخ و از گل زرد
گیتی علم دو رنگ بر کرد
هوش مصنوعی: از لالهٔ سرخ و گل زرد دنیا پرچم دو رنگی برافراشته شده است.
از برگ و نوا به باغ و بستان
با برگ و نوا هزار دستان
هوش مصنوعی: از سرسبزی و صدای خوش طبیعت، باغ و گلزار پر از زیبایی و زندگی می‌شود و هر گوشه آن داستان‌های زیادی برای گفتن دارد.
سیرابی سبزه‌های نوخیز
از لؤلؤ تر زمردانگیز
هوش مصنوعی: سبزه‌های تازه مانند دانه‌های لؤلؤ در درخشش و زیبایی هستند.
لاله ز ورق فشانده شنگَرف
کافتاده سیاهیش بر آن حرف
هوش مصنوعی: گل لاله‌ای که بر روی ورق افتاده، رنگ قرمزش همچون شنگرف (رنگ سرخ) به اطراف خود پراکنده شده و سیاهی آن بر روی حرفی که نوشته شده، نشسته است.
زلفین بنفشه از درازی
در پای فتاده وقت بازی
هوش مصنوعی: گیسوانی مانند بنفشه، به دلیل بلندی آنها، در حال بازی بر زمین افتاده است.
غنچه کمر استوار می‌کرد
پیکان کشی‌ای ز خار می‌کرد
هوش مصنوعی: غنچه به نشانه‌ی استقامت و خوبی خود، مانند کمانی که تیر را آماده می‌کند، به خوبی زندگی‌اش را شکل می‌دهد و از دشواری‌ها مثل خارها عبور می‌کند.
گل یافت ستبرق حریری
شد باد به گوشواره‌گیری
هوش مصنوعی: گلی که در کنار آن نسیم ملایمی وزیده، به نرمی و لطافت حریر تبدیل شده است.
نیلوفر از آفتاب گلرنگ
بر آب سپر فکند بی جنگ
هوش مصنوعی: نیلوفر آبی با رنگ زیبای خود در برابر آفتاب بر روی آب قرار گرفته و بدون هیچ جنگ و تنشی می‌درخشد.
سنبل سر نافه باز کرده
گل دست بدو دراز کرده
هوش مصنوعی: نماد زیبایی و طراوت، یعنی سنبل، در حال شکفتن و نمایان شدن است و گل به سمت آن دست دراز کرده و خواستار نزدیک‌تر شدن به آن زیبایی است.
شمشاد به جعد شانه کردن
گلنار به نار دانه کردن
هوش مصنوعی: درخت شمشاد را به زیبایی و شکنندگی شانه می‌زنند و درخت گلنار را به هنگام برداشت میوه‌اش، دانه‌دانه می‌چینند.
نرگس ز دماغ آتشین تاب
چون تب زدگان بجسته از خواب
هوش مصنوعی: نرگس با زیبایی و جذابیت خود، مانند کسی که از خواب بیدار شده و حالتی آتشین دارد، توجه را جلب می‌کند.
خورشید ز قطره‌های باده
خون از رگ ارغوان گشاده
هوش مصنوعی: خورشید با گرمابی که از قطره‌های شراب به دست می‌آورد، قدرتی را به وجود می‌آورد که از ساقه‌های گل ارغوانی می‌جوشد.
زان چشمهٔ سیم کز سمن رست
نسرین ورقی که داشت می‌شست
هوش مصنوعی: از آن چشمهٔ نقره‌ای که گل نسرین از آن پرورش یافته، ورقۀ وابسته به آن در حال شستشو است.
گل دیده به بوس باز می‌کرد
چون مثل ندید ناز می‌کرد
هوش مصنوعی: گل به روی بوسه باز می‌کرد، زیرا مانند کسی که زیبایی را ندیده باشد، ناز می‌کرد.
سوسن نه زبان که تیغ در بر
نی نی غلطم که تیغ بر سر
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که سوسن (که نماد زیبایی است) نمی‌تواند زبان بگشاید و صحبت کند، و در این مورد اشاره به این می‌کند که او سختی‌ها و چالش‌ها را به راحتی تحمل نمی‌کند. همچنین بیان می‌کند که من هیچ‌گاه در برابر مشکلات و تهدیدات تسلیم نخواهم شد و همچنان قوی و مقاوم خواهم ماند.
مرغان زبان گرفته چون زاغ
بگشاده زبان مرغ در باغ
هوش مصنوعی: پرندگانی که زبانشان بسته بود، حالا مانند زاغ زبانشان را باز کرده‌اند و مرغی که در باغ است نیز صحبت می‌کند.
دراج ز دل کبابی انگیخت
قمری نمکی ز سینه می‌ریخت
هوش مصنوعی: پرنده‌ای از دل داغ‌دل چنان شعله‌ای برمی‌خیزد که قمر ناراحت و دل‌گرفته، از سینه‌اش اشک می‌ریزد.
هر فاخته بر سر چناری
در زمزمهٔ حدیث یاری
هوش مصنوعی: هر فاخته‌ای در بالای درخت چنار، با صدای آرام و دلنشینش، داستان عشق و محبتش را می‌گوید.
بلبل ز درخت سرکشیده
مجنون‌صفت آه برکشیده
هوش مصنوعی: پرنده‌ای مانند بلبل از درختی سر برآورده و با حالتی دیوانه‌وار ناله و آه می‌کشد.
گل چون رخ لیلی از عماری
بیرون زده سر به تاجداری
هوش مصنوعی: گلی که مانند چهره لیلی از یک عمارت به بیرون آمده، نشان از زیبایی و شکوه دارد.
در فصل گلی چنین همایون
لیلی ز وثاق رفت بیرون
هوش مصنوعی: در فصل گل، لیلی زیبا با خوشحالی و آزادی از بند و زنجیر رهایی یافته است.
بند سر زلف تاب داده
گلزار بنفشه آب داده
هوش مصنوعی: موهای پیچ خورده و زیبای او به گلزار بنفشه حالتی خاص بخشیده و مانند آبی است که بر روی گل‌ها ریخته شده است.
از نوش لبان آن قبیله
گردش چو گهر یکی طویله
هوش مصنوعی: از شیرینی لب‌های آن قوم، مانند جواهر، یک طوفان به پا می‌شود.
ترکان عرب نشینشان نام
خوش باشد تُرک‌ِ تازی‌اندام
هوش مصنوعی: ترکان در سرزمین‌های عربی دارای نامی زیبا هستند، زیرا آنها مانند تازی‌ها با قامتی دلنشین و زیبا هستند.
در حلقهٔ آن بتان چون حور
می‌رفت چنانکه چشم بد دور
هوش مصنوعی: وقتی آن زیبایی‌ها مثل حوریان به سمت من می‌آمدند، چشمانم به قدری محو آن‌ها بود که هرگونه چشم‌بد را دور می‌کرد.
تا سبزه باغ را ببیند
در سایه سرخ گل نشیند
هوش مصنوعی: او تا زمانی که سبزه‌زار باغ را ببیند، در زیر سایه گل‌های سرخ استراحت می‌کند.
با نرگس تازه جام گیرد
با لاله نبید خام گیرد
هوش مصنوعی: با گل نرگس تازه نوشیدنی می‌نوشد و با گل لاله شرابی خام می‌نوشد.
از زلف دهد بنفشه را تاب
وز چهره گل شکفته را آب
هوش مصنوعی: موهای افشان بنفشه به آن زیبایی می‌افزاید و چهره گل را با زیبایی‌اش سیراب می‌کند.
آموزد سرو را سواری
شوید ز سمن سپیدکاری
هوش مصنوعی: آموختن هنر سوارکاری از درخت سمن که به زیبایی و ظرافت معروف است، می‌تواند به درخت سرو کمک کند تا بهتر و استوارتر شود.
از نافهٔ غنچه باج خواهد
وز ملک چمن خراج خواهد
هوش مصنوعی: غنچه مانند یک نازنین از باد خوشبو یا عطر خود مالیات خواهد گرفت و از باغچه یا دنیای زیبای چمن نیز بهایی خواهد خواست.
بر سبزه ز سایه نخل بندد
بر صورت سرو و گل بخندد
هوش مصنوعی: زیر سایه نخل، سبزه می‌روید و در این حال، بر روی سرو و گل لبخند می‌زند.
نه‌نه غرضش نه این سخن بود
نه سرو و گل و نه نسترن بود
هوش مصنوعی: نه، مقصودش از این حرف نه گل و نه درخت و نه زیبایی‌ها بود.
بودش غرض آنکه در پناهی
چون سوختگان برآرد آهی
هوش مصنوعی: غرض او این است که در دامن حمایتی مانند سوختگان، آهی را برآورد.
با بلبل مست راز گوید
غم‌های گذشته باز گوید
هوش مصنوعی: پرنده‌ای خوش‌آواز به راحتی با سرمستی خود، درباره‌ی دردها و مشکلات گذشته صحبت می‌کند و آنها را به یاد می‌آورد.
یابد ز نسیم گلستانی
از یار غریب خود نشانی
هوش مصنوعی: نسیم گلستان می‌تواند نشانی از یار غریبش برای او بیاورد.
باشد که دلش گشاده گردد
باری ز دلش فتاده گردد
هوش مصنوعی: امیدوارم دلش روزی آرامش پیدا کند و از ناراحتی‌هایش رهایی یابد.
نخلستانی بدان زمین بود
کارایش نقشبند چین بود
هوش مصنوعی: در آن زمین نخلستانی وجود داشت که درختان آن به زیبایی طراحی شده بودند و به نوعی هنری از نقش‌بندی شباهت داشتند.
از حله به حله نخل گاهش
در باغ ارم گشاده راهش
هوش مصنوعی: در باغ ارم، درختان نخل با زیبا و خوشبو شدن، به هم پیوسته و مسیر را باز کرده‌اند.
نزهتگاهی چنان گزیده
در بادیه چشم کس ندیده
هوش مصنوعی: در میانه بیابان، جایی بسیار زیبا و خاص وجود دارد که هیچ کس تا کنون آن را ندیده است.
لیلی و دگر عروس‌نامان
رفتند بدان چمن خرامان
هوش مصنوعی: عشق‌ام و دیگر زیبایی‌ها به باغی رفتند و در آنجا با زیبایی در حال گردش و شادی هستند.
چون گل به میان سبزه بنشست
بر سبزه ز سایه گل همی‌بست
هوش مصنوعی: به محض اینکه گل در میان سبزه‌ها نشسته، سایه‌اش بر روی سبزه‌ها می‌افتد.
هرجا که نسیم او درآمد
سوسن بشکفت و گل برآمد
هوش مصنوعی: هرجا که نسیم محبت او بوزد، گل‌ها می‌شکفند و زیبا می‌شوند.
بر هر چمنی که دست می‌شست
شمشاد دمید و سرو می‌رست
هوش مصنوعی: در هر چمنی که آبپاشی می‌شود، درختان بلند و سرسبز به عمل می‌آیند.
با سرو بنان لاله رخسار
آمد به نشاط و خنده در کار
هوش مصنوعی: با چهره زیبا و دلنشین خود، لاله با نشاط و خنده به جلوه آمد.
تا یک چندی نشاط می‌ساخت
آخر ز نشاط‌گه برون تاخت
هوش مصنوعی: مدتی شادمانی و سرزندگی را احساس کرد، اما بالاخره از آن حال و نشاط خارج شد و به زندگی واقعی برگشت.
تنها بنشست زیر سروی
چون بر پر طوطی‌ای تذروی
هوش مصنوعی: او به تنهایی زیر درخت سرو نشسته بود، مثل پرنده‌ای با رنگ زیبا و جذاب.
بر سبزه نشسته خرمن گل
نالید چو در بهار بلبل
هوش مصنوعی: در میان سبزه‌ها و گل‌های زیبا، خرمن گل آه و ناله‌ای سر می‌دهد، مانند بلبل که در فصل بهار آواز می‌خواند.
نالید و بناله در نهانی
می‌گفت ز روی مهربانی
هوش مصنوعی: او در خفا و به طور پنهانی ناله می‌کرد و از روی محبت می‌گفت.
کای یار موافق وفادار
وی چون من و هم به من سزاوار
هوش مصنوعی: ای دوست وفادار و همراه، تو همانند من هستی و شایسته همدلی و همراهی ما هستی.
ای سرو جوانهٔ جوانمرد
وی با دل گرم و با دم سرد
هوش مصنوعی: ای سرو جوان، تو که دارای صفات نیکو هستی، با قلبی گرم و روحی آرام و خونسردی.
آی از در آنکه در چنین باغ
آیی و زدایی از دلم داغ
هوش مصنوعی: ای خوشا به حال کسی که به این باغ زیبا می‌آید و از دل من غم‌ها را دور می‌کند.
با من به مراد دل نشینی
من نارون و تو سرو بینی
هوش مصنوعی: با من بنشین که من در دل خود به آرزوی تو می‌نگرم، من به مانند درخت نارون هستم و تو مانند درخت سرو.
گیرم ز منت فراغ من نیست
پروای سرای و باغ من نیست
هوش مصنوعی: اگرچه از لطف تو بی‌بهره‌ام و دیگر برای منزل و باغم اهمیتی ندارم، اما این را می‌پذیرم.
آخر به زبان نیکنامی
کم زآنکه فرستیم پیامی؟
هوش مصنوعی: در نهایت، با زبان نیکو و خوشنامی چه کم دارد اگر پیامی به دیگران ارسال کنیم؟
ناکرده سخن هنوز پرواز
کز رهگذری برآمد آواز
هوش مصنوعی: سخنی که هنوز بیان نشده است، مانند پروازی است که از دست عبوری به گوش می‌رسد.
شخصی غزلی چو دُرّ مکنون
می‌خواند ز گفته‌های مجنون
هوش مصنوعی: یک فردی شعری زیبا مانند گوهری پنهان می‌خواند که از سخنان مجنون الهام گرفته شده است.
ک‌«ای پرده‌در‌ِ صلاح‌کارم
امید تو باد پرده‌دار‌م
هوش مصنوعی: ای کسی که به من در کارهای خوب کمک می‌کنی، امیدوارم که تو حامی من باشی.
مجنون به میان موج خون است
لیلی به حساب‌ِ کار چون است‌؟
هوش مصنوعی: مجنون در دریایی از هیجان و عشق غرق شده است، در حالی که لیلی در حال فکر کردن و بررسی وضعیت خود و ارتباطشان است.
مجنون جگری همی‌خراشد
لیلی نمک از که می‌تراشد‌؟
هوش مصنوعی: مجنون که به خاطر عشق لیلی دچار جنون شده، دلش را می‌خراشد و از خود می‌پرسد که سرچشمه این درد و دل‌زدگی از کجاست و آیا عشق لیلی مانند نمک خالص و لذت‌بخش است یا بیشتر از آن، دردی را به همراه دارد؟
مجنون به خدنگ‌ِ خار سفته‌ست
لیلی به کدام ناز خفته‌ست‌؟
هوش مصنوعی: مجنون در حال جستجو و آشفتگی به سر می‌برد و در این میان، از خود می‌پرسد که لیلی در کدامین زیبایی و ناز خوابیده و در خیال است.
مجنون به هزار نوحه نالد
لیلی چه نشاط می‌سگالد‌؟
هوش مصنوعی: مجنون با هزار ناله و زاری از دوری لیلی، چگونه می‌تواند دلشاد و خوشحال باشد؟
مجنون همه درد و داغ دارد
لیلی چه بهار و باغ دارد‌؟
هوش مصنوعی: مجنون فقط غم و اندوه دارد، در حالی که لیلی در شادی و زیبایی به سر می‌برد.
مجنون کمر نیاز بندد
لیلی به رخ که باز خندد‌؟
هوش مصنوعی: مجنون برای لیلی، به خاطر عشقش، خود را در بند نیاز می‌بیند و به او می‌نگرد که باز هم لبخند می‌زند.
مجنون ز فراقْ دل‌رمیده‌ست
لیلی به چه راحت آرمیده‌ست‌؟‌»
هوش مصنوعی: مجنون به خاطر دوری از لیلی، دلش آزرده و ناراحت است، اما لیلی چطور این‌قدر آرام و راحت خوابیده؟
لیلی چو سماع این غزل کرد
بگریست؛ ز گریه سنگ حل کرد
مصرع‌ دوم‌: گریه‌اش سنگ را آب می‌کرد.
زان سرو بنان بوستانی
می‌دید در او یکی نهانی
هوش مصنوعی: در باغی سرو بلندی را می‌دید که در آن یک زیبایی پنهان وجود دارد.
کز دوری دوست بر چه سان است
بر دوست چگونه مهربان است
هوش مصنوعی: از دوری دوست چه حالتی به دل می‌زند و بر دوست چقدر با محبت و نیکو است.
چون باز شدند سوی خانه
شد در صدف آن دُر یگانه
هوش مصنوعی: زمانی که به سمت خانه بازگشتند، آن دُر یگانه در صدف خود ظاهر شد.
دانندهٔ راز، راز ننهفت
با مادرش آنچه دید بر گفت
هوش مصنوعی: آنکه به دانش و آگاهی شناخته می‌شود، رازهای نهفته را با مادرش در میان گذاشت و هر آنچه را که دیده بود، بیان کرد.
تا مادر مشفقش نوازد
در چاره‌گری‌ش چاره سازد
هوش مصنوعی: تا زمانی که مادر مهربانش او را با محبت نوازش کند، در حل مشکلات نیز موفق خواهد بود.
مادر ز پی عروس ناکام
سرگشته شده چو مرغ در دام
هوش مصنوعی: مادر که از عروس ناموفق خود ناامید و سرگردان شده، مانند پرنده‌ای است که در تله گرفتار شده است.
می‌گفت گرش گذارم از دست
آن شیفته گشت و این شود مست
هوش مصنوعی: می‌گفت اگر او را از دست بدهم، آن شخص شیفته می‌شود و این باعث می‌شود که او به حالت مستی بیفتد.
ور صابری‌ای بدو نمایم
بر ناید ازو و زو برآیم
هوش مصنوعی: اگر صبر و شکیبایی را به او نشان دهم، از او هیچ چیز حاصل نخواهد شد و من از او برخواهم خاست.
بر حسرت او دریغ می‌خورد
می‌خورد دریغ و صبر می‌کرد
هوش مصنوعی: او به خاطر حسرت آن شخص، بسیار غصه می‌خورد و در درون خود افسوس می‌خورد و صبر می‌کرد.
لیلی که چو گنج شد حصاری
می‌بود چو ماه در عماری
هوش مصنوعی: لیلی به مانند گنجی است که در یک حصار قرار دارد و همچون ماهی است که در فضایی روشن و زیبا می‌درخشد.
می‌زد نفسی گرفته چون میغ
می‌خورد غمی نهفته چون تیغ
هوش مصنوعی: او نفسش را به سختی می‌کشد و گویی غمی پنهان در دل دارد، مانند تیغی که در سینه‌اش نهفته است.
دلتنگ چنانکه بود می‌زیست
بی‌تنگدلی به عشق در، کیست؟
هوش مصنوعی: دلتنگی به حدی بود که بدون غم و اندوه زندگی می‌کرد. در عشق واقعی، آیا کسی پیدا می‌شود که بتواند چنین حالتی را تجربه کند؟

حاشیه ها

1389/08/14 21:11
masih

ذر گوش نهاده به زیر پرده چون حلقه نهاده گوش بر در قافیهاشتباه است

1390/10/05 22:01
فاطمه

بلبل ز درخت سرکشیده/ مجنون صفت آه برکشیده

1390/10/05 22:01
فاطمه

در بیت در حلقه آن بتان چون حور/ می رفت چنان که چشم به دور
وزن و آهنگ آخرمصرع ها جور در نمیاد! اینجا اشتباه ازکیه؟ از خود نظامیه؟
چون همه جا همینجوری نوشته شده

1391/01/02 02:04
نسرین ر. ایرانی

بیت: در گوش نهاده به زیر پرده چون حلقه نهاده گوش بر در
قطعا اشتباهی در تایپ و چاپ رخ داده است. احتمالا مصرع اول چیزی مثل: "... به زیر پرده اندر" بوده است.
و در پاسخ فاطمه خانم:
در بیت یاد شده، یعنی: در حلقه آن بتان چون حور & می رفت چنان که چشم به دور
اشتباه از نظامی نیست! اینجا فقط وقت تایپ، واژه "بد" به "به " تبدیل شده است . مصرع درست این بوده است" می رفت چنان که چشم بد دور.

1394/07/23 13:09
رضا

لطفا معنی این را بنویسید:
برده بدو رخ ز ماه بیشی / گل را دو پیاده داده پیشی

1396/08/16 16:11
نازنین

معنی اون بیت ی که رضا اشاره کرده میشه
زیبایی چهره اش از ماه بیشتر است همچینین زیباییش دو قدم از گل بیشتر است

1396/09/17 13:12
رضا

ضمن تشکر از نازنین، ولی به نظر می رسد که کلمات "رخ" و "پیاده" مربوط به بازی شطرنج هستند.

1397/09/26 08:11
لیلی رابربند

در پاسخ خانم نسرین ر ایرانی
بیت صحیح این چنین است
در گوش نهاده حلقه ی زر چون حلقه نهاده گوش بر در

1400/09/09 05:12
رضا پروا

سیراب گلش پیاله در دست

1403/07/30 10:09
مجید کاظم زاده

نظامی بزرگ معرفی لیلی را به زیباترین وجه ممکن انجام داد
سر دفتر آیت نکویی
شاهنشه ملک خوبرویی
فهرست جمال هفت پرگار
از هفت خلیفه جامگی خوار
رشک رخ ماه آسمانی
رنج دل سرو بوستانی
منسوبه گشای بیم امید
میراث ستان ماه و خورشید
محراب نماز بت پرستان
قندیل سرای و سروستان
همخوابه عشق و همسر ناز
هم خازن و هم خزینه پرداز
پیرایه گر پرند پوشان
سرمایه ده شکر فروشان
دلبند هزار در مکنون
زنجیر برهزار مجنون
لیلی که به خوبی آیتی بود
و انگشت کش ولایتی بود
سیراب گلش پیاله در دست
از غنچه نوبری برون جست