برگردان به زبان ساده
مجنون چو شنید پند خویشان
از تلخی پند شد پریشان
هوش مصنوعی: مجنون وقتی که نصیحت خانوادهاش را شنید، از تلخی آن نصیحت دچار آشفتگی و سردرگمی شد.
زد دست و درید پیرهن را
کاین مرده چه میکند کفن را؟
هوش مصنوعی: این مرده چه کاره است که پیرهنش را پاره کردهاند و کفنش را به هم زدهاند؟ با این کار، به نوعی به سراغ حقیقت و درک عمیقتری از وضعیت او رفتهاند.
آن کز دو جهان برون زند تخت
در پیرهنی کجا کشد رخت؟
هوش مصنوعی: کسی که با قدرت و عظمت خود، سلطنتی از دو جهان ایجاد میکند، در کجا میتواند لباست را درآورد؟
چون وامِق از آرزوی عذرا
گه کوه گرفت و گاه صحرا
هوش مصنوعی: وقتی که وامق به عشق عذرا فکر میکند، گاهی دلش به کوه میزند و گاهی به دشت و صحرا.
ترکانه ز خانه رخت بربست
در کوچگهِ رحیل بنشست
ترکانه: در اینجا یعنی چُست.
دراعه درید و درع میدوخت
زنجیر برید و بند میسوخت
هوش مصنوعی: زره را پاره کرد و دوباره زنجیر بافت و بند را سوزاند.
میگشت ز دور چون غریبان
دامن بدریده تا گریبان
میگشت ز دور: از دیگران دوری میکرد.
بر کشتن خویش گشته والی
لاحول ازو به هر حوالی
هوش مصنوعی: به خاطر نابودی خود، در هر جا دچار سردرگمی و بیکسی شده است.
دیوانهصفت شده به هر کوی
لیلی لیلی زنان به هر سوی
هوش مصنوعی: او به تمام محلهها و خیابانها گشته و با حالت دیوانگی نام لیلی را میبرد و در هر جا که میرود، از عشق او سخن میگوید.
احرام دریده سر گشاده
در کوی ملامت اوفتاده
هوش مصنوعی: در حالت حریمی شکسته و با سر باز، در مسیر سرزنش و انتقاد او قرار گرفتم.
با نیک و بدی که بود، درساخت
نیک از بد و بد ز نیک نشناخت
او (مجنون) با هر خوبی و بدی کنار آمد و مقاومت نکرد، نمیتوانست خوب را از بد تشخیص دهد
میخواند نشید مهربانی
بر شوق ستارهٔ یمانی
آواز عشق و محبت (برای لیلی) میخواند، شور و اشتیاق رسیدن به ستاره یمانی (استعاره از لیلی) را داشت
هر بیت که آمد از زبانش
بر یاد گرفت این و آنش
هوش مصنوعی: هر شعری که او گفت، دیگران از آن آموختند.
حیران شده هر کسی در آن پی
میدید و همیگریست بر وی
هوش مصنوعی: هر کسی که آن پی را میدید، در حیرت و amazement فرو رفته بود و به خاطر آنچه میدید، اشک میریخت.
او فارغ از آنکه مردمی هست
یا بر حرفش کسی نهد دست
او بیتوجه بود به آنکه اصلا مردم وجود دارند یا نه، یا که کسی او را طعنهمیزند و بد او را میگوید.
حرف از ورق جهان سترده
میبود نه زنده و نه مرده
هوش مصنوعی: گفتگو از دنیای مادی و ظاهری است که نه به زندگی واقعی تعلق دارد و نه به مرگ، بلکه در صفحههای این دنیا همه چیز به صورت یک داستان در حال رخ دادن است.
بر سنگ فتاده خوار چون گِل
سنگ دگرش فتاده بر دل
مانند پاره گِلی که میان دو سنگ، لِه شده باشد خُرد و خوار شده بود.
صافیْ تنِ او چو دُرد گشته
در زیر دو سنگ خرد گشته
هوش مصنوعی: تن او مانند دُرد صاف و یکدست شده که زیر دو سنگ، خرد و ریز شده است.
چون شمعِ جگرگداز مانده
یا مرغِ ز جفت باز مانده
هوش مصنوعی: مانند شمعی که در دلش درد و سوز وجود دارد یا مانند پرندهای که به دور از جفتش گم شده و تنها مانده است.
در دل همه داغ دردناکی
بر چهره غبارهای خاکی
هوش مصنوعی: در دل همه، غمی عمیق وجود دارد که بر روی چهرهها همچون غبار خاک نشسته است.
چون مانده شد از عذاب و اندوه
سجاده برون فکند از انبوه
هوش مصنوعی: زمانی که از عذاب و اندوه رهایی یافت، سجاده را از میان انبوه مشکلات کنار گذاشت.
بنشست و به هایهای بگریست
کاوخ چه کنم؟ دوای من چیست؟
هوش مصنوعی: او نشسته و با صدای بلند گریه میکند و از خودش سؤالی میکند: حالا چه کار کنم؟ درمان درد من چیست؟
آواره ز خان و مان چنانم
کز کوی به خانه ره ندانم
هوش مصنوعی: من به حدی از خانه و کاشانهام دور افتادهام که حتی از کوچهای که به خانهام میرسد هم خبر ندارم.
نه بر درِ دیرِ خود پناهی
نه بر سرِ کویِ دوست راهی
مجنون نه در دیار خود جایی برای ماندن دارد، نه میتواند به جایی که لیلی هست برود
قرابهٔ نام و شیشهٔ ننگ
افتاد و شکست بر سر سنگ
هوش مصنوعی: نام نیک و اعتبار در مقابل ننگ و عیب قرار گرفت و در نتیجه، این موضوع به ضربهای بزرگ و آسیبزننده منجر شد.
شد طبل بشارتم دریده
من طبل رحیل برکشیده
هوش مصنوعی: من با شادی و سرور به پیشواز آمدن خبر خوش آمادهام، همانطور که آمادهام سفر را آغاز کنم.
ترکی که شکار لنگ اویم
آماجگه خدنگ اویم
هوش مصنوعی: من هدفی هستم که تیر به سوی من نشانه رفته است، مانند طعمهای که شکارچی به دنبالش میگردد.
یاری که ز جان مطیعم او را
در دادن جان شفیعم او را
هوش مصنوعی: دوستی که در برابر جانم فرمانبردار است، وقتی جانم را میدهم، او را شفیع من قرار میدهم.
گر مستم خواند یار، مستم
ور شیفته گفت، نیز هستم
هوش مصنوعی: اگر محبوبم مرا مست بخواند، من مست هستم و اگر هم بگوید که شیفتهاش هستم، باز هم هستم.
چون شیفتگی و مستیام هست
در شیفته، دل مجوی و در مست
هوش مصنوعی: وقتی که من عاشق و شیدا هستم، به دنبال دل و دلبر نرو و به سراغ آدم مست هم نرو.
آشفته چنان نیام به تقدیر
کهآسوده شوم به هیچ زنجیر
هوش مصنوعی: من به اندازهای در هم و آشفته هستم که هیچ زنجیری نمیتواند آرامم کند.
ویران نه چنان شدهست کارم
کهآبادی خویش چشم دارم
کارم و حالم آنقدر کم ویران نشده است که امیدِ آبادیِ دوباره باشد
ای کاش که بر من اوفتادی
خاکی که مرا به باد دادی
خاک: در اینجا به معنی فتنه و آشوب (فرهنگ جهانگیری) و نیز گور و مزار و خاک مرگ میتواند باشد.
یا صاعقهای درآمدی سخت
هم خانه بسوختی و هم رخت
هوش مصنوعی: تو همچون صاعقهای به ناگاه ظاهر شدی، بهگونهای که هم خانه را سوزاندی و هم زینتها و وسایل را از بین بردی.
کس نیست که آتشی در آرد
دود از من و جان من برآرد
هوش مصنوعی: هیچکس وجود ندارد که آتشی ایجاد کند و از من دود برخیزد و جانم را تحت تأثیر قرار دهد.
اندازد در دَمِ نهنگم
تا باز رهد جهان ز ننگم
هوش مصنوعی: مرا در دل نهنگ بینداز تا دنیا از شرم و ننگ من رهایی یابد.
از ناخلفی که در زمانم
دیوانهٔ خلق و دیو خانام
خان در اینجا به معنی چاه یا چشمه است یعنی دیو چاه. «در آن چشمه که دیوان خانه کردند» از خسرو و شیرین.
خویشان مرا ز خوی من خار
یاران مرا ز نام من عار
هوش مصنوعی: خویشاوندانم به خاطر طبیعت من از من دور شدهاند و دوستانم به خاطر نامم از من شرمندگی میکنند.
خونریز من خراب خسته
هست از دیت و قصاص رسته
هوش مصنوعی: شخصی خسته و دلbroken به نظر میرسد که به دلیل کشتن و مجازاتهای آن، دچار مشکلاتی شده است. او دیگر از این وضعیت خشن و خونین رهایی نیافته و در عذاب است.
ای هم نفسان مجلس و رود
بدرود شوید جمله بدرود
هوش مصنوعی: ای دوستان و همنشینان، من اکنون باید از شما خداحافظی کنم. پس همه با هم به یکدیگر وداع بگویید.
کان شیشهٔ می که بود در دست
افتاده شد آبگینه بشکست
هوش مصنوعی: شیشهٔ شراب که در دست بود، به زمین افتاد و شکست.
گر در رهم آبگینه شد خُرد
سیل آمد و آبگینه را برد
هوش مصنوعی: اگر در مسیرم شیشهای کوچک بود، سیل آمد و آن شیشه را با خود برد.
تا هر که به من رسید رایش
نازارد از آبگینه پایش
هوش مصنوعی: هر کسی که با من ملاقات کند، به خاطر زیبایی و ارزش وجودم هیچگاه نمیتواند به من بیاحترامی کند.
ای بیخبران ز درد و آهم
خیزید و رها کنید راهم
هوش مصنوعی: ای کسانی که از درد و غم من بیخبرید، بیدار شوید و اجازه بدهید که از این راه بروم.
من گمشدهام مرا مجویید
با گمشدگان سخن مگویید
هوش مصنوعی: من خود را گم کردهام، به دنبال من نگردید و با کسانی که مانند من گم شدهاند صحبت نکنید.
تا کی ستم و جفا کنیدم؟
با محنتِ خود رها کنیدم
هوش مصنوعی: تا چه زمانی میخواهید به من ستم و ظلم کنید؟ با درد و رنجی که به من میدهید، مرا تنها بگذارید.
بیرون مکنید از این دیارم
من خود به گریختن سوارم
هوش مصنوعی: من را از این سرزمین بیرون نکنید، خودم به فرار کردن آمادهام.
از پای فتادهام چه تدبیر
ای دوست بیا و دست من گیر
عاجز و ناتوان و خوار شدهام چاره کارم چیست؟ ای یار (خطاب به لیلی) بیا و به من کمک کن
این خسته که دلسپردهٔ تست
زنده به تو بِه که مردهٔ تست
هوش مصنوعی: این که دلش را به تو سپرده و خسته است، زندهتر از کسی است که مرده و دیگر هیچ حسی ندارد.
بنواز به لطف یک سلامم
جان تازه نما به یک پیامم
هوش مصنوعی: با یک سلام مهربان، جانم را تازه کن و با یک پیام مرا شاد کن.
دیوانه منم به رای و تدبیر
در گردن تو چراست زنجیر؟
منظور از زنجیر در این بیت زلف بافته یار است.
در گردن خود رسن میفکن
من بِه باشم رسن به گردن
هوش مصنوعی: در گردن خود طناب ننداز، بهتر آن است که خود را به طناب نیفکن.
زلف تو درید هر چه دل دوخت
این پردهدری ورا که آموخت؟
هوش مصنوعی: زلف تو هر چه دلی را که به این پرده دوخته بود، پاره کرد. این کار را چه کسی به او یاد داده است؟
دل بردن زلف تو نه زور است
او هندو و روزگارِ کور است
روزگارِ کور یعنی روزگار کور و کبود. کور و کبود مجازا به معنی روسیاه و رسواست.
کاری بکن ای نشان کارم
زین چَه که فرو شدم برآرم
هوش مصنوعی: ای نشاندهندهی کار من، کاری بکن که از این چالهای که در آن افتادهام، نجات پیدا کنم.
یا دست بگیر از این فسوسم
یا پای بدار تا ببوسم
هوش مصنوعی: یا دست مرا بگیر و از این زندگی مشکل دور کن، یا اینکه بگذار تا با احساس عشق و احترام به تو نزدیک شوم.
بیکار نمیتوان نشستن
در کنج خطاست دست بستن
هوش مصنوعی: نشستن در گوشه و بیکار بودن اشتباه است، باید همیشه در حال فعالیت و تلاش باشیم.
بیرحمتم این چنین چه ماندی؟
«ارحم ترحم» مگر نخواندی؟
هوش مصنوعی: تو چرا اینقدر بیرحم و سختگیر هستی؟ آیا هیچگاه مفهوم "رحم" و محبت را درک نکردی؟
آسوده که رنج بر ندارد
از رنجوَران خبر ندارد
هوش مصنوعی: آسودهخواب کسی که از رنجها و دردهای دیگران بیخبر است، نمیتواند از رنجکشان دردی را کم کند.
سیری که به گرسنه نهد خوان
خردک شکند به کاسه در نان
هوش مصنوعی: سیری که به گرسنه میدهد، مانند این است که لقمهای کوچک را در کاسهای برای او بگنجاند.
آن راست خبر از آتش گرم
کاو دست دراو زند بیآزرم
هوش مصنوعی: کسی که بدون ترس و واهمه به آتش نزدیک میشود و از عبارتهای تعجبآور و خطرناک پرهیز نمیکند، از حرارت و خطر آن آتش باخبر است.
ای هم من و هم تو آدمیزاد
من خار خسک تو شاخ شمشاد
هوش مصنوعی: من و تو هر دو انسان هستیم، اما من مانند خاری بیارزش هستم و تو مانند شاخهای زیبا و با ارزش.
زرنیخ چو زر کجا عزیز است؟
زان یک من ازین به یک پشیز است
هوش مصنوعی: زرنیخ به هیچ وجه به ارزش زر نمیرسد؛ چرا که یک گرم از آن هیچ ارزش بیشتری نسبت به یک پشیز ندارد.
ای راحت جان من کجایی؟
در بردن جان من چرایی؟
هوش مصنوعی: ای آرامش بخش جانم، کجایی؟ چیست که جان مرا به درد میآورد؟
جرم دل عذرخواه من چیست؟
جز دوستیات گناه من چیست؟
هوش مصنوعی: من نمیدانم چرا دل من معذرت میخواهد، مگر اینکه محبت به تو را گناهی بدانم.
یکشب ز هزار شب مرا باش
یک رای صواب گو خطا باش
هوش مصنوعی: یک شب از هزار شب برای من کافی است تا به درستی تصمیم بگیرم، حتی اگر این تصمیم اشتباه باشد.
گردن مکش از رضای این کار
در گردن من خطای این کار
هوش مصنوعی: به خاطر این کار که به رضایت خودت انجام میدهی، تقصیر این کار به گردن من نینداز.
این کمزده را که نام کم نیست
آزرم تو هست هیچ غم نیست
هوش مصنوعی: این شخصی که به او کمزده میگویند، در حقیقت نامی ندارد و به همین دلیل شرم یا نگرانی برای او وجود ندارد.
صفرای تو گر مشام سوز است
لطفت ز پی کدام روز است؟
هوش مصنوعی: اگر بوی تو مانند آتش سوزنده است، لطافت و نرمیات به کدام روز و زمان تعلق دارد؟
گر خشم تو آتشی زند تیز
آبی ز سرشک من بر او ریز
هوش مصنوعی: اگر خشم تو مانند آتش شعلهور شود، من از اشکهایم بر روی آن آتش آب میریزم.
ای ماه نواَم ستارهٔ تو
من شیفتهٔ نظارهٔ تو
هوش مصنوعی: ای ماه، من درخشش تو را ستایش میکنم و عاشق تماشای زیباییات هستم.
به گر به توام نمینوازند
کآشفته و ماه نو نسازند
همان بهتر که من و تو را جدا کردند، چون من آشفته ام و تو مانند ماه نو هستی. (در باور گذشتگان دیوانه، ماه نو را ببیند حالش بدتر می شود)
از سایه نشان تو نپرسم
کز سایهٔ خویشتن بترسم
هوش مصنوعی: نمیخواهم از نشانههای تو بپرسم، زیرا از خودم میترسم.
من کار ترا به سایه دیده
تو سایه ز کار من بریده
هوش مصنوعی: من زیر نظر و توجه تو هستم و کارهایم به خاطر تو تحت تأثیر قرار گرفته است.
بردی دل و جانم، این چه شور است؟
این بازی نیست دست زور است
هوش مصنوعی: دل و جانم را از من گرفتی، این چه حال و هوایی است؟ این یک بازی نیست، بلکه دست تقدیر است.
از حاصل تو که نام دارم
بیحاصلی تمام دارم
هوش مصنوعی: من از آنچه که از تو دارم، هیچ بهرهای ندارم و تمام زندگیام خالی است.
بر وصل تو گرچه نیست دستم
غم نیست چو بر امید هستم
هوش مصنوعی: هرچند به وصالت دسترسی ندارم، اما چون به امید تو هستم، غمگین نیستم.
گر بیند طفل تشنه در خواب
کاو را به سبوی زر دهند آب
هوش مصنوعی: اگر کودکی در خواب ببیند که به او آب میدهند، آن هم در ظرفی زرین، این نشاندهنده آرزوها و خواستههای اوست.
لیکن چو ز خواب خوش براید
انگشت ز تشنگی بخاید
هوش مصنوعی: اما وقتی که از خواب شیرین بیدار شود، به دلیل تشنگی دست خود را به سوی آب دراز میکند.
پایم چو دو لام خمپذیر است
دستم چو دو یا شکنجگیر است
هوش مصنوعی: پاهایم مانند دو تکه چمچمه خمیده است و دستانم مانند دو قوس نرم و منعطف میباشند.
نام تو مرا چو نام دارد
کاو نیز دو یا دو لام دارد
هوش مصنوعی: نام تو برای من مانند نامی است که دو حرف "و" یا "ل" در آن وجود دارد. این به نوعی نشاندهندهی وجود و اهمیت تو در زندگی من است.
عشق تو ز دل نهادنی نیست
وین راز به کس گشادنی نیست
هوش مصنوعی: عشق تو از دل بیرون نمیرود و این راز هرگز برای کسی فاش نخواهد شد.
با شیر به تن فروشُد این راز
با جان به درآید از تنم باز
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که کسی راز مهمی را با شدت و شجاعت بیان میکند و این راز بهگونهای است که پر از احساسات عمیق و نزدیک به جان اوست. در واقع، بیان این راز آنقدر برایش بااهمیت است که میتواند او را از قید و بند جسمانی آزاد کند.
این گفت و فتاد بر سر خاک
نظارگیان شدند غمناک
هوش مصنوعی: او این سخن را بیان کرد و بر سر خاک افتاد و تماشاگران از دیدن این صحنه غمگین شدند.
گشتند به لطف چاره سازش
بردند به سوی خانه بازش
هوش مصنوعی: به کمک مهربانی او، مشکلات حل شد و او را به سمت خانهاش هدایت کردند.
عشقی که نه عشق جاودانی است
بازیچهٔ شهوت جوانی است
هوش مصنوعی: عشقی که فقط به خاطر لذتهای زودگذر و هیجانات جوانی باشد، در واقع عشق واقعی و پایدار نیست و بیشتر شبیه یک بازی است.
عشق آن باشد که کم نگردد
تا باشد از این قدم نگردد
هوش مصنوعی: عشق واقعی آن است که هرگز کم نشود و از بین نرود، حتی با گذر زمان.
آن عشق نه سرسری خیال است
کاو را ابد الابد زوال است
هوش مصنوعی: این عشق چیزی نیست که به سادگی و بدون فکر به آن پرداخته شود، زیرا این عشق ابدی و پایدار است و هیچگاه از میان نمیرود.
مجنون که بلند نام عشق است
از معرفت تمام عشق است
هوش مصنوعی: مجنون، که نام بزرگی در عشق دارد، به دلیل شناخت کاملش از عشق، به اوج عطوفت و احساس رسیده است.
تا زنده به عشق بارکش بود
چون گل به نسیم عشق خوش بود
هوش مصنوعی: تا زمانی که عشق در دل او وجود دارد، مانند گلی است که از نسیم عشق خوشحال و شاداب است.
واکنون که گلش رحیل یاب است
این قطره که ماند ازو گلاب است
هوش مصنوعی: حالا که گل در حال رفتن است، این قطرهای که از آن باقی مانده، بوی گلاب را میدهد.
من نیز بدان گلاب خوشبوی
خوش میکنم آب خود دراین جوی
هوش مصنوعی: من هم با گلاب خوشبو، آب خودم را در این جوی خوشبو میکنم.
حاشیه ها
فیلم دل شکسته رو که دیدم خیلی دوست داشتم این ابیات رو پیدا کنم.
بر سنگ فتاده خوار چون گل
سنگ دگرش فتاده بر دل
صافی تن او چو درد گشته
در زیر دو سنگ خرد گشته
من هم پس از دیدن فیلم دل شکسته خیلی مایل بودم این شعرو پیدا کنم!چه شعر زیبایی واقعا
Ali boooooooooooood va hast....mersi.....
1390/12/05 20:03
حامد حسن پور
من خیلی کنجکاو بودم که داستان لیلی ومجنون را بدونم.چون خیلی عاشق دوست دخترم هستم.
1402/06/14 21:09
امیرحسین خورسندی
سال نود این نظرو نوشتی ، الآن پس از ۱۲سال از اونی که خیلی عاشقش بودی چه خبر؟
1403/07/27 12:09
عرفان حسینی
برادر سال ۹۰ دوست دخترداشته
جالبه انگار همه از دیدن فیلم دل شکسته به این سایت هدایت می شن! چون من هم از دیدن همین فیلم و در جستجوی همین ابیات به این جا رسیدم. زیباست. بسیار زیباست.
آری زیباست
بسیار زیباست.
قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه ی اشکال.
از لیلی خانم تقاضا می کنم جواب بدن.
من منتظرم.
منم دل شکسته رو دیدم!
ولی تصمیم داشتم لیلی و مجنون رو کامل بخونم اما تا وسطاش بیشتر نخوندم!
پیشنهاد میکنم حتما کامل بخونید این منظومه رو ...
اگر با من بودش میلی / چرا ظرف مرابشکست لیلی
فیلم دل شکسته هم دل بعضی هارو شاد کرد و من دل بعضی هارو شکوند اما فیلم قشنگی بود
واقعا زیباست خیلی زیباست زبونم بند اومده ای کاش الان عاشقی یامون این طوری بود دوست دختر من به خاطر همین شعرا ولم کرد
سلام.منم مثل بقیه تو فیلم دلشکسته جذب این شعر شدم.مخصوصا این چند بیت:
بر سنگ فتاده خوار چون گل
سنگ دگرش فتاده بر دل
صافی تن او چو درد گشته
در زیر دو سنگ خرد گشته
چون شمع جگر گداز مانده
یا مرغ ز جفت باز مانده
در دل همه داغ دردناکی
بر چهره غبارهای خاکی
.
.
نشست و به هایهای بگریست
..
.
.
.
مرسییییییییییییییی
واقعا خیلی جالبه همه ما بعد فیلم ارزش این شعرا رو بیشتر دونستیم.
راستی این شعری هم که استاد شکیبایی گفت رو خیلی دوست دارم:
شیشه پنجره را باران شست
از دل تنگ من اما چه کسی
نقش تو را خواهد شست...
سلام به همه خیلی جالبه منم با فیلم دل شکسته جذب این اشعار شدم خیلی عالی بود خوشحالم که اون فیلم رو بارها دیدم بعدشم این اشعارو پیدا کردم
سلام. منم فیلم دل شکسته رو دیده بودم و فقط همون قسمت بنشست و به های های بگریست یادم بود که سرچ کردم و اینجا رو پیدا کردم. واقعا شعر قشنگیه
اما اگه اشتباه نکنم توی فیلم میگفت
کآخر چه کنم دوای من چیست
پیشنهاد میکنم فیلم heer ranjha رو ببینید خیلی زیباتر از دل شکسته هست و معنی تمام شعرهای لیلی و مجنون داخلش هست
با سلام البته من بعد از دیدن فیلم نبوئ که علاقه مند شدم به لیلی و مجنون بلکه وقتی عاشق شدم علاقه پیدا کردم مخصوصا از این قطعه شرو شد که میگه دانست که دل اسیر دارد دردی نه دوا پذیر دارد از عمر من هرچه هست بر جای بستان و به عمر لیلی افزای
سلام من فکر کردم که فقط خودم با فیلم دلشکسته رفتم دنبال لیلی و مجنون.. این شعر عالیه من اولین بارم بود که شعر از لیلی و مجنون خوندم.
از روزی که در کتاب فارسی اول دبیرستان با این شعر نظامی آشنا شدم و بی اختیار از بر شدم؛ شعرهای لیلی و مجنون با روح و روانم درآمیخت و وقتی هم که عاشق شدم، این اشعار رو با گوشت و خونم درک کردم.... واقعا زیباست... دانست که دل اسیر دارد دردی نه دوا پذیر دارد....
واقعا عشق به جز وصال درمونی نداره امیدوارم همه ی عاشقا درمون بشن
1394/09/26 22:11
محمد پرهازه
چو گشته از مرگ لیلایش خبر دار. گریبان چاک کرد تا روی دامان. بدید آنجا یکی کودک فتاده دو دست خود ز غم بر هم نهاده. سراغ تربت لیلی از آن جست. سپس کودک بخندید و به او گفت. که ای مجنون تو را گر عشق بودی تمنایی دگر کی می نمودی. برو اندر بیابان جستجو کن زهر خاکی کفی بردار و رو بو کن. ز هر خاکی که بوی عشق بر خاست یقین دان تربت لیلی همان جاست. والی آخر. واقعا سعر زیبایی بود من عاشق شعرهای لیلی و مجنونم
1394/09/27 18:11
مجتبی خراسانی
بسم الله الرحمن الرحیم
شنیدستم که مجنون دل افکار/چه شد از مردن لیلی خبر دار
گریبان چاک زد با آه و افغان/به سوی تربت لیلی شتابان
در آنجا کودکی دید ایستاده/به سر عمامۀ مشکین نهاده
نشان مرقد لیلی از او جست/پس آن کودک برآشفت و بدو گفت
که ای مجنون تو را گر عشق بودی/ز من کی این تمنا می نمودی؟
برو در این بیابان جستجو کن/ز هر خاکی کفی بردار و بو کن
ز هر خاکی که بوی عشق برخاست/یقین کن تربت لیلی در آنجاست
هزار سال گذشت از مصیبت مجنون
هنوز مردم صحرا نشین سیه پوشند
بابا فغانی شیرازی
1395/09/01 09:12
صادق اسماعیلی
فاصله ای بین و و رود هست که اینجا رعایت نشده
ای هم نفسان مجلس ورود
بدرود شوید جمله بدرود
*ای هم نفسان مجلس "و رود"
1395/09/01 09:12
صادق اسماعیلی
از سایه نشان تو نه پرسم
کز سایه خویشتن میبترسم
در مصرع دوم "خویش" صحیح است
1395/10/27 08:12
بهرام ناهد
بیت "ای هم نفسان مجلس و رود بدرود شوید جمله بدرود" در برنامه گلهاب رنگارنگ 528 توسط استاد شهیدی این گونه خوانده شده :
ای هم نفسانِ محفل ما
رفتید ولی نه از دل ما
"عشقی که نه عشق جاودانیست
بازیچه شهوت جوانیست"
این بیت دالّ بر این مطلب هست که عشق مجنون به لیلی فراتر از عشق های زمینی تعریف می شود. اصولا عشق به جنس مخالف، زاییده نیاز کوتاه مدت انسان برای خاموش ساختن غریزه همسرگزینی است. لذا نظامی در همین شعر که از عشق سخن گفته این بیت را هم در انتها آورده است.
1396/12/19 02:03
پدرام افشینفر
درود بر دوستان ادیب...من به دنبال شاعر اصلی بیت معروف اگر بامن نبودش هیچ میلی...چرا ظرف مرا بشکست لیلی..بودم...اما توی اشعار نظامی هم این بیت رو ندیدم...هنوز موفق نشدم نام شاعر رو پیدا کنم کسی هست کمکم کنه؟!
پدرام جان
اگر بامن نبودش هیچ میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی
از جامی ست در هفت اورنگ
زنده باشی
من شاعرم و شیفته شعرهای نظامی من هم با مشاهده فیلم دلشکسته علاقه مند به خواندن این شعر شدم از شما بابت قرار دادن این شعر درسایت تون سپاسگذارم
ااا همه آره !؟
ماهم آره فیلم دلشکسته رو دیدم اومدم اینجا واقعا عجب فیلمی بود چندبار دیدم هنوزم پاکش نکردم
به جای (( کز سایه خویشتن میبترسم )) باید (( کز سایۀ خویشتن بترسم )) نوشته شود.
1398/02/08 16:05
پدرام ملکی
درود بر شما
به نظر می رسد واژه (آتش) در بیت زیرنادرست ضبط شده است و صورت درست(آنش)است:
هر بیت که آمد از زبانش/بر یاد گرفت این و آتش(آنش)
1398/11/11 01:02
علی خوشبین
منم از فیلم دلشکسته به این سایت کشیده شدم
من از فیلم ها و بازیگر های ایرانی متنفرم
ولی دل شکسته رو 100بار دیدم
اصلا جزو آخرین فیلم هایی بود ک اصالت داشت
بعد اون دیگ عموما تقلید از کارگردان های آخرجی هست و بس
او فارغ از آنکه مردمی هست
دنیای حرف است و به طیفی وسیع از معانی قابل تفسیر
1399/12/14 20:03
فاطمه تسلیم
سلام در نگارش این بیت اشتباه خوانده میشود که صحیح آن به صورت ذیل است:
این خسته که دلسپردهی توست
زنده به تو نه، به که مردهی توست
گرامی تسلیم
این خسته که دل سپرده تست
زنده به تو بِه که مرده تست
1400/09/06 20:12
رضا عزیزی نهندر
سلام دوستان
این قسمت از شعر لیلی و مجنون که توی فیلم دلشکسته توسط استاد کوثری خونده می شد منو از خود بیخود کرد. فیلم رو دانلود کردم و بارها و بارها نگاهش کردم.هربار فیلم رو می بینم تا به این قسمت اون برسم و اشعار توی ذهنم بازم زنده بشن.ازتون ممنونم که زحمت درج این مثنوی زیبا در پیجتون رو کشیدید.☺
1402/05/09 15:08
ارسلان سنجابی
دقیقا من هم با فیلم دلشکسته به این سایت هدایت شدم