بخش ۸۹ - آوردن خسرو شیرین را از قصر به مدائن
به پیروزی چو بر پیروزهگون تخت
عروس صبح را پیروز شد بخت
جهان رست از مرقّع پاره کردن
عروس عالم از زر یاره کردن
شه از بهر عروس آرایشی ساخت
که خور از شرم آنْ آرایش انداخت
هزار اشتر سیه چشم و جوان سال
سراسر سرخ موی و زرد خلخال
هزار اسب مرصع گوش تا دم
همه زرین ستام و آهنین سم
هزار استر ستارهچشم و شبرنگ
که دوران بود با رفتارشان لنگ
هزاران لعبتانِ نار پستان
به رخ هر یک چراغ بتپرستان
هزاران ماهرویان قصبپوش
همه دُر در کلاه و حلقه در گوش
ز صندوق و خزینه چند خروار
همه آکنده از لؤلؤی شهوار
ز مفرشها که پُر دیبا و زر بود
ز صد بگذر که پانصد بیشتر بود
همه پر زر و دیباهای چینی
کز آنسان در جهان اکنون نبینی
چو طاووسان زرین ده عماری
به هر طاووس در کبکی بهاری
یکی مهدی به زر ترکیب کرده
ز بهر خاص او ترتیب کرده
ز حد بیستون تا طاق گَرا
جنیبتها روان با طوق و هرا
زمین را عرض نیزه تنگ داده
هوا را موج بیرق رنگ داده
همه ره موکب خوبان چون شهد
عماری در عماری مهد در مهد
شکرریزان عروسان بر سر راه
قصبهای شکرگون بسته بر ماه
پریچهره بتانِ شوخ دلبند
ز خال و لب سرشته مشک با قند
بهگِردِ فرق هر سرو بلندی
عراقیوار بسته فرقبندی
به پشت زین بر اسبان روانه
ز گیسو کرده مشگین تازیانه
به گیسو در نهاده لؤلؤ زر
زده بر لؤلؤ زر لؤلؤ تر
بدین رونق بدین آیین بدین نور
چنین آرایشی زو چشم بد دور
یکایک در نشاط و ناز رفتند
به استقبال شیرین باز رفتند
بجای فندق افشان بود بر سر
درافشان هر دُری چون فندقِ تر
بهجای پرهٔ گل نافهٔ مشک
مرصع لؤلؤ تر با زر خشک
همه ره گنجریز و گوهرانداز
بیاوردند شیرین را به صد ناز
چو آمد مهد شیرین در مدائن
غنی شد دامن خاک از خزائن
به هر گامی که شد چون نوبهاری
شهنشه ریخت در پایش نثاری
چنان کز بس درمریزان شاهی
درم روید هنوز از پشت ماهی
فرود آمد به دولتگاه جمشید
چو در برج حمل تابنده خورشید
ملک فرمود خواندن موبدان را
همان کار آگهان و بخردان را
ز شیرین قصهای بر انجمن راند
که هر کس جان شیرین بر وی افشاند
که شیرین شد مرا هم جفت و هم یار
به هر مهرش که بنوازم سزاوار
ز من پاکست با این مهربانی
که داند کرد ازینسان زندگانی
گر او را جفت سازم جای آن هست
بدو گردن فرازم رای آن هست
می آن بهتر که با گل جام گیرد
که هر مرغی به جفت آرام گیرد
چو بر گردن نباشد گاو را جفت
به گاوآهن که داند خاک را سفت؟!
همه گَرد از جبینها برگرفتند
بر آن شغل آفرینها برگرفتند
گرفت آنگاه خسرو دست شیرین
بر خود خواند موبد را که بنشین
سخن را نقش بر آیین او بست
به رسم موبدان کاوین او بست
چو مهدش را به مجلس خاصگی داد
درون پرده خاصش فرستاد
بخش ۸۸ - بیرون آمدن شیرین از خرگاه: حکایت بر گرفته شاه و شاپوربخش ۹۰ - زفاف خسرو و شیرین: سعادت چون گلی پرورد خواهد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به پیروزی چو بر پیروزهگون تخت
عروس صبح را پیروز شد بخت
هوش مصنوعی: زمانی که صبح مانند عروس با زیباییاش به ظهور میرسد، سرنوشت نیز به پیروزی دست مییابد.
جهان رست از مرقّع پاره کردن
عروس عالم از زر یاره کردن
جهان از پاره کردن مرقع شب رست و خورشید کاملا برآمد. (عروس عالم خورشید است که یاره و زر و زیور خود را هر صبح میآویزد، یعنی خورشید زیورآرایی صبحگاهش تمام شد، شب از اینرو به مرقع و لباس کهنه تشبیه شده که سیاه است و سوراخهای ستارگان بر آن است.)
شه از بهر عروس آرایشی ساخت
که خور از شرم آنْ آرایش انداخت
هوش مصنوعی: شاه برای عروس زیبایی خاصی تهیه کرده است که به خاطر آن، خورشید از شرم به زیر افق رفت و دیگر خود را نشان نداد.
هزار اشتر سیه چشم و جوان سال
سراسر سرخ موی و زرد خلخال
هوش مصنوعی: هزار شتر با چشمان سیاه و جوانی که تمام بدنشان پوشیده از موی سرخ و زرد رنگ است.
هزار اسب مرصع گوش تا دم
همه زرین ستام و آهنین سم
هوش مصنوعی: هزار اسب تزئین شده از سر تا دم، همهگی با زینهای طلایی و سمهای آهنی.
هزار استر ستارهچشم و شبرنگ
که دوران بود با رفتارشان لنگ
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به تعداد بیشماری از ستارهها اشاره میکند که مانند چشمهای درخشان در آسمان شب میدرخشند. او به نوعی رفتار یا حالت خاصی از آنها اشاره میکند که باعث میشود زمان به حرکت درآید و به چالش کشیده شود. به طور کلی، این تصویر به زیبایی و شگفتی شب و ستارهها اشاره دارد و ارتباطی عمقی با گذر زمان و احساسات انسانی دارد.
هزاران لعبتانِ نار پستان
به رخ هر یک چراغ بتپرستان
هوش مصنوعی: هزاران دختر زیبا که آتش در سینه دارند، همچون چراغی برای هر بتپرستی میدرخشند.
هزاران ماهرویان قصبپوش
همه دُر در کلاه و حلقه در گوش
هوش مصنوعی: هزاران زیبا تنها در لباسهای سادهای از نخی خاص، همه مثل جواهراتی در کلاه و حلقههایی که در گوش دارند، درخشان هستند.
ز صندوق و خزینه چند خروار
همه آکنده از لؤلؤی شهوار
هوش مصنوعی: از صندوق و خزانه، چندین بار پر از مرواریدهای زیبا و دلربا است.
ز مفرشها که پُر دیبا و زر بود
ز صد بگذر که پانصد بیشتر بود
هوش مصنوعی: بسیاری از فرشها که پر از پارچههای گرانبها و طلا هستند، اگرچه یک صد فرش داشته باشی، باز ارزش آنها از پانصد بیشتر است.
همه پر زر و دیباهای چینی
کز آنسان در جهان اکنون نبینی
هوش مصنوعی: در جهان امروز هیچ چیز از زر و کتان و پارچههای نفیس چینی مانند آنچه در گذشته بود، یافت نمیشود.
چو طاووسان زرین ده عماری
به هر طاووس در کبکی بهاری
هوش مصنوعی: مانند طاووسهای طلایی، هر طاووس یک منزلت و مقام ویژهای دارد و بهاری چون کبک به هر یک از آنها زیبایی میبخشد.
یکی مهدی به زر ترکیب کرده
ز بهر خاص او ترتیب کرده
هوش مصنوعی: مهدی یکی را با زر و طلا آراسته و برای او به زیبایی طراحی کرده است.
ز حد بیستون تا طاق گَرا
جنیبتها روان با طوق و هرا
هوش مصنوعی: از بیستون تا طاق گرا، عطر خوش زندگی و شور و شوق در جو حاکم است. این فضا با زیباییهای طبیعی و احساساتی ویژه، نشاط و هیجان را به انسان منتقل میکند.
زمین را عرض نیزه تنگ داده
هوا را موج بیرق رنگ داده
هوش مصنوعی: زمین به اندازهای کوچک شده که مانند عرض یک نیزه به نظر میرسد و آسمان همچون پرچمی رنگارنگ به نظر میرسد.
همه ره موکب خوبان چون شهد
عماری در عماری مهد در مهد
هوش مصنوعی: همه راهها به سوی جماعت خوبان مانند عطر و دلپذیری گلاب در گلابی است که در مهد و آرامش قرار دارد.
شکرریزان عروسان بر سر راه
قصبهای شکرگون بسته بر ماه
هوش مصنوعی: عروسانی که در حال عبور هستند، با شکر و حلوا بر سر راه خود، قندهایی زیبا و خوشمزه قرار دادهاند که بر روی ماه تابناک نمایان است.
پریچهره بتانِ شوخ دلبند
ز خال و لب سرشته مشک با قند
هوش مصنوعی: چهرهی زیبا و دلربای معشوقان با خال و لبهایشان بهگونهای است که در عطر خوش مشک و شیرینی قند ترکیب شدهاند.
بهگِردِ فرق هر سرو بلندی
عراقیوار بسته فرقبندی
هوش مصنوعی: در اطراف سر هر درخت بلند، به شیوهای خاص و زیبا، پوششی ترتیب داده شده است.
به پشت زین بر اسبان روانه
ز گیسو کرده مشگین تازیانه
هوش مصنوعی: به پشت زین سواران، اسبان به تندی در حرکتند و به خاطر زیبایی موهای سیاه، چالاکی و قدرت را نشان میدهند.
به گیسو در نهاده لؤلؤ زر
زده بر لؤلؤ زر لؤلؤ تر
هوش مصنوعی: موهایش را با مروارید تزیین کرده و در کنار آن، مرواریدهایی که از طلا درست شدهاند، جلوهای زیبا و دلربا به وجود آورده است.
بدین رونق بدین آیین بدین نور
چنین آرایشی زو چشم بد دور
هوش مصنوعی: به این شکوه و زیبایی و با این نور و تزئین، از چشم بد دور نگهدار.
یکایک در نشاط و ناز رفتند
به استقبال شیرین باز رفتند
هوش مصنوعی: هرکدام به شادی و لطافت رفتند تا به استقبال شیرین بازگردند.
بجای فندق افشان بود بر سر
درافشان هر دُری چون فندقِ تر
هوش مصنوعی: به جای فندق که درخت را زینت میبخشد، در بالای درخت، هر دانه زیبایی مانند فندق تازه و خوشمزهای درخشید.
بهجای پرهٔ گل نافهٔ مشک
مرصع لؤلؤ تر با زر خشک
هوش مصنوعی: بهجای گل سرخ، بند نافه از مشک زیبا و لؤلؤی درخشان به طور خاص و با زر خشک را پیشنهاد میکند.
همه ره گنجریز و گوهرانداز
بیاوردند شیرین را به صد ناز
هوش مصنوعی: همه به دنبال گنج و جواهر هستند و برای شیرین با عشق و ناز و محبت فراوان آمدهاند.
چو آمد مهد شیرین در مدائن
غنی شد دامن خاک از خزائن
هوش مصنوعی: هنگامی که مهد شیرین به شهرها آمد، دامن خاک پر از ثروت و نعمت شد.
به هر گامی که شد چون نوبهاری
شهنشه ریخت در پایش نثاری
هوش مصنوعی: هر بار که گام بر میدارد، مانند بهاران سرشار از شادابی و زیبایی، برای او از گل و گیاه نثار میشود.
چنان کز بس درمریزان شاهی
درم روید هنوز از پشت ماهی
هوش مصنوعی: به گونهای که اگر کسی از شدت ثروتش دچار تنگدستی شود، هنوز هم از پشت سرش نشانهای از ثروت باقی میماند.
فرود آمد به دولتگاه جمشید
چو در برج حمل تابنده خورشید
هوش مصنوعی: با ورود به سرزمین جمشید، مانند تابش درخشان خورشید در برج حمل، نور و قدرت نمایان شده است.
ملک فرمود خواندن موبدان را
همان کار آگهان و بخردان را
هوش مصنوعی: پادشاه دستور داد تا موبدان را بخوانند، زیرا این کار مخصوص افراد آگاه و دانا است.
ز شیرین قصهای بر انجمن راند
که هر کس جان شیرین بر وی افشاند
هوش مصنوعی: در جمعی داستانی از شیرینی گفت که هر کسی به خاطر او جان شیرینش را به دوش میگذارد و نثار میکند.
که شیرین شد مرا هم جفت و هم یار
به هر مهرش که بنوازم سزاوار
که شیرین هم همسر و هم همدم و یار من است و به هر مهر و لطفی که به او کنم سزاوار و زیبنده است.
ز من پاکست با این مهربانی
که داند کرد ازینسان زندگانی
هوش مصنوعی: کسی که با مهربانی و محبت به من برخورد میکند، به خوبی میداند چگونه مرا در این زندگی شاد و خوشحال کند.
گر او را جفت سازم جای آن هست
بدو گردن فرازم رای آن هست
هوش مصنوعی: اگر برای او همسری پیدا کنم، باید به او احترام بگذارم و سرم را برای او خم کنم.
می آن بهتر که با گل جام گیرد
که هر مرغی به جفت آرام گیرد
هوش مصنوعی: بهتر است که می و خوشی با گل و زیبایی همراه باشد، زیرا هر پرندهای با جفت خود به آرامش میرسد.
چو بر گردن نباشد گاو را جفت
به گاوآهن که داند خاک را سفت؟!
هوش مصنوعی: وقتی که گاو دوجفتی نداشته باشد، چگونه میتواند بداند که زمین سخت است یا نرم؟
همه گَرد از جبینها برگرفتند
بر آن شغل آفرینها برگرفتند
هوش مصنوعی: همه از شوق و شادی به خاطر آن کار بزرگ و خلاقانه، از پیشانیهای خود غبار و کدورت را زدودند.
گرفت آنگاه خسرو دست شیرین
بر خود خواند موبد را که بنشین
هوش مصنوعی: خسرو دست شیرین را گرفت و موبد را فراخواند تا بنشیند.
سخن را نقش بر آیین او بست
به رسم موبدان کاوین او بست
هوش مصنوعی: گفتار او به روشهای سنتی و معتبر شکل گرفته است، همانطور که موبدان با قواعد خاص خود کار میکنند و به اصول موجود پایبندند.
چو مهدش را به مجلس خاصگی داد
درون پرده خاصش فرستاد
هوش مصنوعی: زمانی که او را به محفل ویژه دعوت کرد، او را به درون پرده خاصی فرستاد.