گنجور

بخش ۸۴ - سرود گفتن نکیسا از زبان شیرین

چو رود باربد این پرده پرداخت
نکیسا زود چنگ خویش بنواخت
در آن پرده که خوانندش حصاری
چنین بکری بر آورد از عماری
دلم خاک تو گشت ای سرو چالاک
برافکن سایه چون سرو بر خاک
از این مشگین‌رسن گردن چه تابی‌؟
رسن‌در‌گردنی چون من نیابی
اگر گردن‌کشی کردم چو میران
رسن در گردن آیم چون اسیران
نگنجد آسمان در خانهٔ من
دو عالم در یکی ویرانهٔ من
نتابد پای پیلان خانهٔ مور
نباشد پشه با سیمرغ هم‌زور
سپهری کی فرود آید به چاهی‌؟
کجا گنجد بهشتی در گیاهی‌؟
سری کاو نزل دربان را نشاید
نثار تخت سلطان را نشاید
به جان آوردن‌ِ دوشینه منگر
به جان بین کاوریدم دیده بر سر
در آن حضرت که خواهش را قدم نیست
شفیعی بایدم وان جز کرم نیست
به عذر کردن چندین گناهم
اگر عذری به دست آرم بخواهم
زنم چندان زمین را بوس در بوس
که بخشایش برآرد کوس در کوس
به چهره خاک را چندان خراشم
کزان خاک آبرویی بر تراشم
بساطت را به رخ چندان کنم نرم
که اقبالم دهد منشور آزرم
چنین خواندم ز طالع‌نامهٔ شاه
که صاحب طالع پیکان بود ماه
من آن پیکم که طالع ماه دارم
چو پیکان پای از آن در راه دارم
ز جوش این دل جوشیده با تو
پیامی داشتم پوشیده با تو
بریدم تا پیامت را گذارم
هم از گنج تو وامت را گذارم
دهانم گر ز خردی کرد یک ناز
به خرده در میان آوردمش باز
زبان گر برزد از آتش زبانه
نهادم با دو لعلش در میانه
و گر زلفم سر از فرمان‌بر‌ی تافت
هم از سر تافتن تادیب آن یافت
و گر چشمم ز ترکی تنگی‌یی کرد
به عذر آمد چو هندوی جوانمرد
خم ابروم اگر زه بر کمان بست
بزن تیرش ترا نیز آن کمان هست
و‌گر غمزه‌م به مستی تیری انداخت
به هشیاری ز خاکت توتیا ساخت
گر از تو جعد خویش آشفته دیدم
به زنجیر‌ش نگر چون در کشیدم
چو مشعل سر در آوردم بدین در
نهادم جان خود چون شمع بر سر
اگر خطت کمر‌بندد به خونم
نیابی نقطه‌وار از خط برونم
و گر گیرد وصالت کار من سست
به آب دیده گیرم دامنش چست
عقیقت گر خورد خونم ازین بیش
به مروارید دندانش کنم ریش
من آن باغم که میوه‌ش کس نچیده‌ست
درش پیدا کلید‌ش ناپدید‌ست
کسی گر جز تو بر نارم کشد دست
به عشوه ز‌آب انگورش کنم مست
جز آن لب کز شکر دارد دهانی
ز بادامم نیابد کس نشانی
اگر چون فندقم بر سر زنی سنگ
ز عنابم نیابد جز تو کس رنگ
بر آنکس چون دهان پسته خندم
که جز تو پسته بگشاید ز قندم
کسی کاو با ترنجم کار دارد
ترنج آسا قدم بر خار دارد
رطب‌چینی که با نخلم ستیزد
ز من جز خار هیچش برنخیزد
دهانی کاو طمع دارد به سیبم
به موم سرخ چون طفلش فریبم
اگر زیر آفتاب آید ز بر ماه
بدین میوه نیابد جز تو کس راه

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو رود باربد این پرده پرداخت
نکیسا زود چنگ خویش بنواخت
هوش مصنوعی: وقتی باربد به نواختن پرده می‌پردازد، نکیسا به سرعت ساز خود را به صدا در می‌آورد.
در آن پرده که خوانندش حصاری
چنین بکری بر آورد از عماری
هوش مصنوعی: در آن مکان که صدایی می‌شود، دیواری تازه و دست‌نخورده به وجود آمده است.
دلم خاک تو گشت ای سرو چالاک
برافکن سایه چون سرو بر خاک
هوش مصنوعی: دل من برای تو، ای سرو زیبا، تبدیل به خاک شده است. حالا سایه‌ات را بر این خاک بیفکن، درست همان‌طور که سروها سایه می‌افکنند.
از این مشگین‌رسن گردن چه تابی‌؟
رسن‌در‌گردنی چون من نیابی
هوش مصنوعی: این گردن مشکی چه ناز و لطافتی دارد؟ در دنیا مثل من کسی را پیدا نخواهی کرد که با این زیبایی گردن آویخته باشد.
اگر گردن‌کشی کردم چو میران
رسن در گردن آیم چون اسیران
هوش مصنوعی: اگر گناهی کرد‌م و سرکشی نمایم، مانند کسی که دستانش را با طناب بسته‌اند، به راحتی به دام می‌افتم و همچون زندانیان گرفتار می‌شوم.
نگنجد آسمان در خانهٔ من
دو عالم در یکی ویرانهٔ من
هوش مصنوعی: آسمان در خانهٔ من جا نمی‌شود و دو جهان در ویرانهٔ من خلاصه شده است.
نتابد پای پیلان خانهٔ مور
نباشد پشه با سیمرغ هم‌زور
هوش مصنوعی: اگر پای فیل‌ها در خانهٔ مور نباشد، پس پشه هم نمی‌تواند با سیمرغ برابر شود. به بیان دیگر، اگر قدرت یا موقعیتی خاص وجود نداشته باشد، موجودات کوچک نمی‌توانند به مقام بالای موجودات بزرگ برسند.
سپهری کی فرود آید به چاهی‌؟
کجا گنجد بهشتی در گیاهی‌؟
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که موجودات بزرگ و با عظمت مثل سپهری (آسمان) نمی‌توانند در مکان‌های کوچک و محدودی مانند چاه جای بگیرند. همچنین، بهشت با تمام زیبایی‌ها و عظمتش نمی‌تواند در یک گیاه کوچک محدود شود. این بیانگر این است که عظمت و وسعت چیزی نمی‌تواند در چیزی محدود و کوچک جای بگیرد.
سری کاو نزل دربان را نشاید
نثار تخت سلطان را نشاید
هوش مصنوعی: سری که به مقام دربان اعتنا نکند، شایسته نیست بر تخت شاهی تکیه بزند.
به جان آوردن‌ِ دوشینه منگر
به جان بین کاوریدم دیده بر سر
به‌جان آوردن (از ناز‌) دیشب ‌را منگر‌، به این جان پیشکش بنگر که چشم را هم بر سر آن آورده‌ام.
در آن حضرت که خواهش را قدم نیست
شفیعی بایدم وان جز کرم نیست
هوش مصنوعی: در آن مقام که درخواست و خواهش جایی ندارد، باید شفیع و واسطه‌ای از نوع بخشش و لطف وجود داشته باشد.
به عذر کردن چندین گناهم
اگر عذری به دست آرم بخواهم
هوش مصنوعی: اگر بخواهم به خاطر چندین خطا و گناهی که کرده‌ام، عذری بیاورم، باید دلیلی قوی داشته باشم.
زنم چندان زمین را بوس در بوس
که بخشایش برآرد کوس در کوس
هوش مصنوعی: من به قدری زمین را می‌بوسم که انگار صدای نواختن بارش رحمت و بخشایش را درمی‌آورد.
به چهره خاک را چندان خراشم
کزان خاک آبرویی بر تراشم
هوش مصنوعی: باید به خاک جدی تر بپردازم و آن را به خوبی بیارایم، تا از دل آن زیبایی و هویتی جوانه بزند.
بساطت را به رخ چندان کنم نرم
که اقبالم دهد منشور آزرم
هوش مصنوعی: من به گونه‌ای رفتار می‌کنم و خودم را به نمایش می‌گذارم که دیگران مرا محترم بشمارند و سرنوشتم بهتر شود.
چنین خواندم ز طالع‌نامهٔ شاه
که صاحب طالع پیکان بود ماه
هوش مصنوعی: در طالع‌نامه‌ شاه این‌گونه خوانده‌ام که نشانه‌ی سرنوشت شخص بر اساس پیکان و ماه است.
من آن پیکم که طالع ماه دارم
چو پیکان پای از آن در راه دارم
هوش مصنوعی: من پیام‌آورم که سرنوشتم مانند ماه درخشان است و مانند تیر بزرگی که در مسیر خود حرکت می‌کند، هدفم را دنبال می‌کنم.
ز جوش این دل جوشیده با تو
پیامی داشتم پوشیده با تو
هوش مصنوعی: از شدت احساسات درون قلبم، پیامی برایت دارم که در دل نهفته است.
بریدم تا پیامت را گذارم
هم از گنج تو وامت را گذارم
هوش مصنوعی: به خاطر تو از چیزهای ارزشمندی که دارم راضی شده‌ام و حتی به خاطر پیام تو از آنچه دارم می‌گذرم.
دهانم گر ز خردی کرد یک ناز
به خرده در میان آوردمش باز
هوش مصنوعی: اگر دهانم به خاطر کمی به خود ناز کند، من آن را دوباره در میان می‌آورم.
زبان گر برزد از آتش زبانه
نهادم با دو لعلش در میانه
هوش مصنوعی: اگر زبان به آتش بیفتد، من دو لعل را در وسط آن قرار داده‌ام.
و گر زلفم سر از فرمان‌بر‌ی تافت
هم از سر تافتن تادیب آن یافت
هوش مصنوعی: اگر موهایم به فرمان تو تن ندهند، در عوض از دوری تو نیز بی‌افتادگی یاد می‌گیرند.
و گر چشمم ز ترکی تنگی‌یی کرد
به عذر آمد چو هندوی جوانمرد
هوش مصنوعی: اگر چشمانم از زیبایی تو به تنگی بیفتند، عذرخواهی تو مانند عذرخواهی جوانمردی هندی خواهد بود.
خم ابروم اگر زه بر کمان بست
بزن تیرش ترا نیز آن کمان هست
هوش مصنوعی: اگر ابرویم را به حالت خم درآورم و زهر بر کمان بزنم، تیر را به سمت تو هم پرتاب می‌کنم؛ چرا که کمان برای تو هم وجود دارد.
و‌گر غمزه‌م به مستی تیری انداخت
به هشیاری ز خاکت توتیا ساخت
هوش مصنوعی: اگر به هنگام مستی، نگاهی دلفریب به من بیندازی، در حالت هشیاری از خاک تو، چشم‌پوشی می‌سازم.
گر از تو جعد خویش آشفته دیدم
به زنجیر‌ش نگر چون در کشیدم
موی آشفته من که (بر تو آشفته بود و) دیوانگی کرد ببین که چطور آن‌را به‌زنجیر کشیده‌ام (منظور بافتن گیسوست‌)
چو مشعل سر در آوردم بدین در
نهادم جان خود چون شمع بر سر
هوش مصنوعی: وقتی که مشعل را بالا بردم و به این در رسیدم، جانم را مانند شمعی بر سر آن گذاشتم.
اگر خطت کمر‌بندد به خونم
نیابی نقطه‌وار از خط برونم
هوش مصنوعی: اگر خطی که می‌نویسی، به اندازه‌ای زیبا باشد که جانم را به خطر بیاندازد، باز هم نمی‌توانی مرا از دایره‌ی وجودم خارج کنی.
و گر گیرد وصالت کار من سست
به آب دیده گیرم دامنش چست
هوش مصنوعی: اگر پیوند تو باعث تضعیف من شود، من با اشک‌هایم دامن تو را محکم می‌گیرم.
عقیقت گر خورد خونم ازین بیش
به مروارید دندانش کنم ریش
هوش مصنوعی: اگر حقیقت بیشتر از این جرم و گزند به من وارد کند، من دندان عشق او را همچون مروارید خواهم شکست.
من آن باغم که میوه‌ش کس نچیده‌ست
درش پیدا کلید‌ش ناپدید‌ست
هوش مصنوعی: من یک باغ هستم که هیچ کس میوه‌هایش را نچیده است، در ورودی‌ام پیدا است اما کلیدش نامرئی و گمشده است.
کسی گر جز تو بر نارم کشد دست
به عشوه ز‌آب انگورش کنم مست
هوش مصنوعی: اگر کسی جز تو بخواهد به من ناز و ادا کند، من آنقدر از شراب انگور تو مست می‌شوم که هیچ توجهی به او نخواهم داشت.
جز آن لب کز شکر دارد دهانی
ز بادامم نیابد کس نشانی
هوش مصنوعی: تنها آن لب که طعم شیرینی دارد، چون شکر است و همچون بادام. کسی نمی‌تواند نشانه‌ای از من بیابد.
اگر چون فندقم بر سر زنی سنگ
ز عنابم نیابد جز تو کس رنگ
هوش مصنوعی: اگر کسی به من آسیب برساند، مانند این است که بر سر فندقم سنگ بزند، چرا که من در این دنیا جز تو هیچ کس دیگری را ندارم که به من محبت و رنگ و رویی بدهد.
بر آنکس چون دهان پسته خندم
که جز تو پسته بگشاید ز قندم
هوش مصنوعی: به کسی که مانند دهان پسته می‌خندد، می‌خندم که فقط تو به دلیلی شیرین و گوارا مانند قند می‌توانی پسته را باز کنی.
کسی کاو با ترنجم کار دارد
ترنج آسا قدم بر خار دارد
هوش مصنوعی: کسی که در کار ترجمه مشغول است، باید با دقت و صبر عمل کند و گاهی مواقع با چالش‌ها و مشکلات روبرو شود.
رطب‌چینی که با نخلم ستیزد
ز من جز خار هیچش برنخیزد
هوش مصنوعی: هر درخت خرمایی که با نخل من جنگ کند، از من جز خار حاصل نمی‌کند.
دهانی کاو طمع دارد به سیبم
به موم سرخ چون طفلش فریبم
هوش مصنوعی: کسی که به میوه‌ام طمع دارد، با لب‌های سرخ و شیرینش مانند کودکی است که من او را فریب می‌زنم.
اگر زیر آفتاب آید ز بر ماه
بدین میوه نیابد جز تو کس راه
هوش مصنوعی: اگر کسی زیر نور خورشید بیاید و بخواهد این میوه را بچشد، جز تو کسی دیگر راهی به آن پیدا نخواهد کرد.