گنجور

بخش ۸۳ - سرود گفتن باربد از زبان خسرو

نکیسا چون زد این طیاره بر چنگ
ستای باربد برداشت آهنگ
به آواز حزین چون عذرخواهان
روان کرد این غزل را در سپاهان
سحرگاهان که از می مست گشتم
به مستی بر در باغی گذشتم
بهاری مشگبو دیدم در آن باغ
به چنگ زاغ و در خون چنگ آن زاغ
گل صد برگ با هر برگ خاری
به زندان کرده گنجی در حصاری
حصاری لعبتی در بسته بر من
حصاری قفل او نشکسته دشمن
بهشتی پیکری از جان سرشتش
ز هر میوه درختی در بهشتش
ز چندان میوه‌های تازه و تر
ندیدم جز خماری خشک در سر
پری‌رویی که در دل خانه کرده
دلم را چون پری دیوانه کرده
به بیداری دماغم هست رنجور
کز اندیشه‌ام نمی‌گردد پری دور
و گر خسبم به مغزم بر دهد تاب
پری وارم کند دیوانه در خواب
پری را هم دل دیوانه جوید
در آبادی نه در ویرانه جوید
همانا کان پری روی فسون سنج
در آن ویرانه زان پیچید چون گنج
گر آن گنج آید از ویرانه بیرون
به تاجش بر نهم چون در مکنون
به خواب‌ِ نرگس جادوش سوگند
که غمزه‌ش کرد جادو را زبان‌بند
به دود افکندن‌ِ آن زلف سرکش
که چون دودافکنان در من زد آتش
به بانگ زیورش کز شور خلخال
در آرد مرده صد ساله را حال
به مروارید دیباهای مهدش
به مروارید شیرین‌کار شهدش
به عنبر سودنش بر گوشه تاج
به عقد آمودنش بر تخته عاج
به نازش کز جبایت بی‌نیاز است
به عذرش کان بسی خوشتر ز ناز است
به طاق آن دو ابروی خمیده
مثالی زان دو طغرا بر کشیده
بدان مژگان که چون بر هم زند نیش
کند زخمش دل هاروت را ریش
به چشمش کز عتابم کرد رنجور
به چشمک کردنش کز در مشو دور
بدان عارض کز او چشم آب گیرد
ز تری نکته بر مهتاب گیرد
بدان گیسو که قلعه‌ش را کمند است
چو سرو قامتش بالا بلند است
به مارافسایی آن طره و دوش
به چنبر بازی آن حلقه و گوش
بدان نرگس که از نرگس گرو برد
بدان سنبل که سنبل پیش او مرد
بدان سی و دو دانه لؤلؤ تر
که دارد قفلی از یاقوت بر در
به سحر آن دو بادام کمربند
به لطف آن دو عناب شکر خند
به چاه آن زنخ بر چشمه ماه
که دل را آب از آن چشمه‌ست و آن چاه
به طوق غبغبش گویی که آبی
معلق گشته است از آفتابی
بدان سیمین دو نار نرگس افروز
که گِردی بستد از نارنج نوروز
به فندق‌های سیمینش ده انگشت
که قاقم را ز رشک خویشتن کشت
بدان ساعد که از بس رونق و آب
چو سیمین تخته شد بر تخت سیماب
بدان نازک‌میان‌ِ شوشه‌اندام
ولیکن شوشه‌ای از نقره خام
به سیمین ساق او گفتن نیارم
که گر گویم به شب خفتن نیارم
به خاک پای او کز دیده بیش است
بدو سوگند من بر جای خویش است
که گر دستم دهد کارم به دستش
میان جان کنم جای نشستش
ز دستم نگذرد تا زنده باشم
جهان را شاه و او را بنده باشم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نکیسا چون زد این طیاره بر چنگ
ستای باربد برداشت آهنگ
هوش مصنوعی: نکیسا هنگامی که این ساز را به صدا درآورد، باربد را که آهنگ می‌نواخت، تحت تأثیر قرار داد.
به آواز حزین چون عذرخواهان
روان کرد این غزل را در سپاهان
هوش مصنوعی: این غزل با صدای غمگینی به دلایلی شبیه به عذرخواهی، در شهر سپاهان منتشر شد.
سحرگاهان که از می مست گشتم
به مستی بر در باغی گذشتم
هوش مصنوعی: صبح زود که از شراب سرخوش بودم، به طور سرخوشی از کنار باغی عبور کردم.
بهاری مشگبو دیدم در آن باغ
به چنگ زاغ و در خون چنگ آن زاغ
هوش مصنوعی: در باغی خوشبو، پرنده‌ای سیاه را دیدم که در حال جستجو و تلاش بود و خود را در خون فرو برده بود.
گل صد برگ با هر برگ خاری
به زندان کرده گنجی در حصاری
هوش مصنوعی: گل صدبرگ در حالی که با هر یک از برگ‌هایش خاری دارد، گنجی را درون یک حصار نگهداری می‌کند.
حصاری لعبتی در بسته بر من
حصاری قفل او نشکسته دشمن
هوش مصنوعی: دخالت نکن، به من نزدیک نشو. این حصار که من دور خودم کشیده‌ام، با هیچ کلیدی نمی‌توانی باز کنی. دشمن، هیچ‌گاه قادر نخواهد بود این مرز و حریم مرا بشکافد.
بهشتی پیکری از جان سرشتش
ز هر میوه درختی در بهشتش
هوش مصنوعی: بهشتی دارای زیبایی و لطافت خاصی است که از جان خود نشأت گرفته، و این زیبایی را می‌توان در هر میوه درختان بهشت مشاهده کرد.
ز چندان میوه‌های تازه و تر
ندیدم جز خماری خشک در سر
هوش مصنوعی: من در میان این همه میوه‌های تازه و خوشمزه چیزی جز حالت کسالت و بی‌حالی در سر ندارم.
پری‌رویی که در دل خانه کرده
هوش مصنوعی: آن زیبا رویی که در دل خود جا دارد.
دلم را چون پری دیوانه کرده
هوش مصنوعی: دل من مانند پرنده‌ای مجنون شده است.
به بیداری دماغم هست رنجور
کز اندیشه‌ام نمی‌گردد پری دور
هوش مصنوعی: ذهن من به قدری خسته و ناراحت است که حتی از فکرهایم راحت نمی‌شود.
و گر خسبم به مغزم بر دهد تاب
پری وارم کند دیوانه در خواب
هوش مصنوعی: اگر در خواب فرو روم، سایه‌ای در مغزم درخشان می‌شود و حالتی دیوانه‌وار به من می‌بخشد.
پری را هم دل دیوانه جوید
در آبادی نه در ویرانه جوید
هوش مصنوعی: عشقی که دل آدمی را دیوانه کرده، به دنبال زیبایی و خوشبختی است و در مکان‌های آباد و رشد یافته جستجو می‌کند، نه در جاهای خراب و ویران.
همانا کان پری روی فسون سنج
در آن ویرانه زان پیچید چون گنج
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت آن پری چهره، در این ویرانی مانند گنجی پنهان می‌ماند که در دل آن پیچیده شده است.
گر آن گنج آید از ویرانه بیرون
به تاجش بر نهم چون در مکنون
هوش مصنوعی: اگر آن گنج precious از خرابه‌ها بیرون بیاید، سرش را مانند تاجی بر چشمانم می‌گذارم، چون در دل نهفته است.
به خواب‌ِ نرگس جادوش سوگند
که غمزه‌ش کرد جادو را زبان‌بند
هوش مصنوعی: به خواب نرگس زیبا قسم می‌خورم که نگاهش چنان تاثیری داشت که زبان جادو را هم بند آورد.
به دود افکندن‌ِ آن زلف سرکش
که چون دودافکنان در من زد آتش
هوش مصنوعی: زلف‌های بی‌تاب و سرکش او را به حالتی تشبیه می‌کند که مانند دودافکن‌ها در من شعله‌ای به وجود آورده‌اند و من را زبانه آتش کرده‌اند.
به بانگ زیورش کز شور خلخال
در آرد مرده صد ساله را حال
هوش مصنوعی: صدای زیبا و دلنواز او چنان جذابیتی دارد که حتی مرده‌ای به مدت صد سال را نیز به حال و حالت می‌آورد.
به مروارید دیباهای مهدش
به مروارید شیرین‌کار شهدش
هوش مصنوعی: او به مانند مرواریدی است که در پارچه‌های گرانبها و زیبا قرار دارد، مانند مرواریدی که در دل شیرینی و خوشمزگی وجود دارد.
به عنبر سودنش بر گوشه تاج
به عقد آمودنش بر تخته عاج
هوش مصنوعی: عطر خوش عنبر بر گوشه‌ی تاج نشسته و به زیبایی درخت فیل (عاج) را مزین کرده است.
به نازش کز جبایت بی‌نیاز است
به عذرش کان بسی خوشتر ز ناز است
هوش مصنوعی: زیبایی چهره‌ات به حدی است که نیازی به عذرخواهی ندارید، زیرا دلیلی که برای عذرخواهی می‌آورید، بهتر و دلپذیرتر از هر زیبایی است.
به طاق آن دو ابروی خمیده
مثالی زان دو طغرا بر کشیده
هوش مصنوعی: به قوس زیبای آن دو ابروی ظریف اشاره‌ای شده که مانند دو امضا یا نشانه زیبا خود نمایی می‌کند.
بدان مژگان که چون بر هم زند نیش
کند زخمش دل هاروت را ریش
هوش مصنوعی: بدان که مژگان تو، هنگامی که به هم می‌خورند، مانند نیشی عمل می‌کنند که دل هاروت را می‌آزارد و می‌رنجاند.
به چشمش کز عتابم کرد رنجور
به چشمک کردنش کز در مشو دور
هوش مصنوعی: چشمش از بی‌محبتی و سرزنش او ناراحت و غمگین است، اما با چشمک زدنش می‌خواهد مرا دور نکند و به من نزدیک بماند.
بدان عارض کز او چشم آب گیرد
ز تری نکته بر مهتاب گیرد
هوش مصنوعی: بدان چهره‌ای که به خاطر آن چشمان من از اشک پر می‌شود، از رطوبت آن می‌توان بر نور ماه هم نکته‌هایی برداشت کرد.
بدان گیسو که قلعه‌ش را کمند است
چو سرو قامتش بالا بلند است
هوش مصنوعی: بدان گیسو که مانند کمندی است، قلعه‌ای را در خود دارد؛ زیرا قامتش به اندازه‌ی بلندی سرو فراز است.
به مارافسایی آن طره و دوش
به چنبر بازی آن حلقه و گوش
هوش مصنوعی: موهای زیبا و افسونگری به مانند ماری است که به طور هنرمندانه‌ای روی دوش افتاده، و حلقه‌های زیبا و دلربا در گوش، چون حلقه‌هایی در بازی خیال به نظر می‌رسند.
بدان نرگس که از نرگس گرو برد
بدان سنبل که سنبل پیش او مرد
هوش مصنوعی: بدان که نرگس به خاطر زیبایی و خاصیتش، از نرگس دیگر برتری دارد و حتی سنبل نیز در برابر او کم می‌آورد و شکست می‌خورد.
بدان سی و دو دانه لؤلؤ تر
که دارد قفلی از یاقوت بر در
هوش مصنوعی: بدان که آن سی و دو دانه مروارید زیبا، قفلی از سنگ قیمتی یاقوت بر در دارد.
به سحر آن دو بادام کمربند
به لطف آن دو عناب شکر خند
هوش مصنوعی: از زیبایی و دلنوازی دو بادام در سحرگاه لذت ببر و به لطف دو میوه شیرین، می‌توان شادی و خنده را تجربه کرد.
به چاه آن زنخ بر چشمه ماه
که دل را آب از آن چشمه‌ست و آن چاه
هوش مصنوعی: به آن چاله‌ای که رویش نشانه‌ای از زیبایی و جوانی وجود دارد، می‌نگرم که دل را مانند آبی زلال از آن چشمه سیراب می‌کند.
به طوق غبغبش گویی که آبی
معلق گشته است از آفتابی
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که با نگاه به غبغب او، می‌توان تصور کرد که آبی در حال تعلیق زیر نور آفتاب است.
بدان سیمین دو نار نرگس افروز
که گِردی بستد از نارنج نوروز
هوش مصنوعی: بدان که گل‌های زیبا و درخشان نارنجی رنگی وجود دارند که براق و چشم‌نوازند و زیبایی خاصی را به نوروز می‌بخشند.
به فندق‌های سیمینش ده انگشت
که قاقم را ز رشک خویشتن کشت
هوش مصنوعی: به دست‌های زیبا و نازک او، که مثل فندق‌های نقره‌ای هستند، حسادت به زیبایی‌اش باعث شده است که قاقم (پرنده‌ای کوچک) را از حسرت جانش را از دست بدهد.
بدان ساعد که از بس رونق و آب
چو سیمین تخته شد بر تخت سیماب
هوش مصنوعی: بدان که بازوی تو به خاطر رونق و ناز و زیبایی مانند تخته‌فروشی بر روی ظرفی نقره‌ای قرار گرفته است.
بدان نازک‌میان‌ِ شوشه‌اندام
ولیکن شوشه‌ای از نقره خام
هوش مصنوعی: شخصی با قد و قامت ظریف و نرم وجود دارد که ظاهری زیبا دارد، اما در وجودش هنوز خامی و ناپختگی دیده می‌شود.
به سیمین ساق او گفتن نیارم
که گر گویم به شب خفتن نیارم
هوش مصنوعی: به خاطر نرمی و زیبایی ساق پای او، نمی‌توانم چیزی بگویم؛ زیرا اگر بخواهم در مورد آن صحبت کنم، نمی‌توانم شب‌ها آرام بخوابم.
به خاک پای او کز دیده بیش است
بدو سوگند من بر جای خویش است
هوش مصنوعی: به پای او که برای من از هر چیزی مهم‌تر است، سوگند می‌خورم که همیشه در جای خود خواهم ماند.
که گر دستم دهد کارم به دستش
میان جان کنم جای نشستش
هوش مصنوعی: اگر او دست مرا بگیرد و کاری به من واگذارد، من جانم را در راه او فدای نشستن در کنار او می‌کنم.
ز دستم نگذرد تا زنده باشم
جهان را شاه و او را بنده باشم
هوش مصنوعی: تا زمانی که زنده‌ام، نمی‌توانم از دستم بگذرم و باید همواره در جهان به عنوان فرمانبردار او باقی بمانم.