بخش ۸۲ - سرود گفتن نکیسا از زبان شیرین
چو بر زد باربد زین سان نوایی
نکیسا کرد از آن خوشتر ادایی
شکفته چون گل نوروز و نو رنگ
به نوروز این غزل در ساخت با چنگ
زهی چشمم به دیدار تو روشن
سر کویت مرا خوشتر ز گلشن
خیالت پیشوای خواب و خوَردم
غبارت توتیای چشم دَردم
به تو خوشدل دماغِ مشکبیزم
ز تو روشن چراغِ صبحخیزم
مرا چشمی و چشمم را چراغی
چراغ چشم و چشم افروز باغی
فروغ از چهر تو مهر فلک را
نمک از کان لعل تو نمک را
جمالت اختران را نور داده
به خوبی عالمت منشور داده
چه می خوردی که رویت چون بهار است؟
از آن میخور که آنت سازگار است
جمالت چون جوانی جان نوازد
کسی جان با جوانی در نبازد؟
تو نیز ار آینه بر دست داری
ز عشق خود دل خود مست داری
مبین در آینه چین ای بت چین
که باشد خویشتن بین خویشتن بین
کسی آن آینه بر کف چه گیرد؟
که هر دم نقش دیگر کس پذیرد
ترا آیینه چشم چون منی بس
که ننماید به جز تو صورتِ کس
بدان داور که او دارای دهرست
که بیتو عمر شیرینم چو زهرست
تو با تریاک و من با زهر جانسوز
ترا آن روز وانگه من بدین روز
به ترک بیدلی گفتن دلت داد؟
زهی رحمت که رحمت بر دلت باد
گمان بودم که چون سستی پذیرم
در آن سختی تو باشی دستگیرم
کنون کافتادم از سستی و مستی
گرفتی دست لیکن پای بستی
بس است این یار خود را زار کشتن
جوانمردی نباشد یار کشتن
زنی هر ساعتم بر سینه خاری
مزن چون میزنی بنواز باری
حدیث بیزبانی بر زبان آر
میان در بستهای را در میان آر
ز بیرختی کشیدم بر درت رخت
که سختی روی مردم را کند سخت
وگرنه من کیام کز حصن فولاد
چراغی را برون آرم بدین باد
ترا گر دست بالا میپرستم
به حکم زیردستی زیرِ دستم
مشو در خون چون من زیردستی
چه نقصان کعبه را از بتپرستی؟
چه داریم از جمال خویش مهجور؟
رها کن تا ترا میبینم از دور
جوانی را به یادت میگذارم
بدین امید روزی میشمارم
خوشا وقتی که آیی در برم تنگ
می نابم دهی بر ناله چنگ
به ناز نیمشب زلفت بگیرم
چو شمع صبحدم پیشت بمیرم
شبی کز لعل میگونت شوم مست
بخسبم تا قیامت بر یکی دست
من و زین پس زمینبوس وثاقت
ندارم بیش از این برگ فراقت
به تو دادم عنان کار سازی
تو دانی گر کُشی ور مینوازی
به پیشت کشته و افکنده باشم
از آن بهتر که بی تو زنده باشم
بخش ۸۱ - سرود گفتن باربد از زبان خسرو: نکیسا چون زد این افسانه بر چنگبخش ۸۳ - سرود گفتن باربد از زبان خسرو: نکیسا چون زد این طیاره بر چنگ
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو بر زد باربد زین سان نوایی
نکیسا کرد از آن خوشتر ادایی
هوش مصنوعی: زمانی که باربد نواخت، نکیسا با حرکتی زیبا و دلنشین به آن پاسخ داد که از آن هم زیباتر بود.
شکفته چون گل نوروز و نو رنگ
به نوروز این غزل در ساخت با چنگ
هوش مصنوعی: به مانند گل که در بهار میشکفد و رنگ و بوی تازهای به خود میگیرد، این غزل نیز با نغمهای دلنشین و زیبا در روز نوروز سروده شده است.
زهی چشمم به دیدار تو روشن
سر کویت مرا خوشتر ز گلشن
هوش مصنوعی: چشمانم به خاطر دیدن تو روشن است و حضور تو در کوچهات، برای من دلپذیرتر از هر باغ و گلستانی است.
خیالت پیشوای خواب و خوَردم
غبارت توتیای چشم دَردم
هوش مصنوعی: خاطرات تو باعث میشود که خواب و فکر من تحت تأثیر قرار بگیرد، و غبار وجود تو همچون گردی در چشمم مینشیند و باعث درد میشود.
به تو خوشدل دماغِ مشکبیزم
ز تو روشن چراغِ صبحخیزم
هوش مصنوعی: دل شاد و سرشار از شادی من به خاطر توست، زیرا روشنی و امید من از وجود تو نشأت میگیرد.
مرا چشمی و چشمم را چراغی
چراغ چشم و چشم افروز باغی
هوش مصنوعی: من چشمی دارم که روشنیاش به چشمم جان میبخشد و چشمم هم باغی از زیباییها و روشنیهاست.
فروغ از چهر تو مهر فلک را
نمک از کان لعل تو نمک را
هوش مصنوعی: درخشش چهره تو، نور خورشید را تحت تأثیر قرار میدهد و زیبایی تو مانند سنگ قیمتی، دنیای اطراف را پر از لطافت و طراوت میکند.
جمالت اختران را نور داده
به خوبی عالمت منشور داده
منشور: فرمان شاهی.
چه می خوردی که رویت چون بهار است؟
از آن میخور که آنت سازگار است
از کدام باده خودهای که رویت همچون بهار پرطراوت و زنده است؟ بادا که همیشه از آن بنوشی که سازگار طبع توست.
جمالت چون جوانی جان نوازد
کسی جان با جوانی در نبازد؟
هوش مصنوعی: زیبایی تو مانند جوانی است که جان را نوازش میکند، پس چگونه کسی میتواند جانش را با جوانی معامله کند؟
تو نیز ار آینه بر دست داری
ز عشق خود دل خود مست داری
هوش مصنوعی: اگر تو هم آینهای در دست داری، به یاد عشق خود، دل تو هم شاد و سرمست است.
مبین در آینه چین ای بت چین
که باشد خویشتن بین خویشتن بین
هوش مصنوعی: ای بت زیبا، در آینه زیبایی خود را ببین و به خودت نگاه کن و ذات خود را بشناس.
کسی آن آینه بر کف چه گیرد؟
که هر دم نقش دیگر کس پذیرد
هوش مصنوعی: کسی نمیتواند آینهای را در دست بگیرد که هر لحظه تصویر جدیدی از دیگران را به نمایش بگذارد.
ترا آیینه چشم چون منی بس
که ننماید به جز تو صورتِ کس
هوش مصنوعی: چشم من به تو شبیه است و هیچکس دیگری را جز تو در آن نمیبیند.
بدان داور که او دارای دهرست
که بیتو عمر شیرینم چو زهرست
هوش مصنوعی: ای داور، بدان که او همیشه در زندگیام وجود دارد و بدون او زندگیام به تلخی زهر میماند.
تو با تریاک و من با زهر جانسوز
ترا آن روز وانگه من بدین روز
هوش مصنوعی: تو به وسیله تریاک و من با زهر کشنده، در آن روز به تو نگاه کردم و حالا من به این حال و روز افتادهام.
به ترک بیدلی گفتن دلت داد؟
زهی رحمت که رحمت بر دلت باد
هوش مصنوعی: به کسی که بیدلی را رها کرده و دلش را داده، میگوید: چه خوش یمنی که رحمت بر دل تو نازل شود.
گمان بودم که چون سستی پذیرم
در آن سختی تو باشی دستگیرم
هوش مصنوعی: من فکر میکردم که اگر در سختیها سست شوم، تو حتماً به کمکم خواهی آمد.
کنون کافتادم از سستی و مستی
گرفتی دست لیکن پای بستی
هوش مصنوعی: اکنون که من از سستی و سرخوشی افتادم، تو دست مرا گرفتی اما پایم را بستی.
بس است این یار خود را زار کشتن
جوانمردی نباشد یار کشتن
هوش مصنوعی: دیگر بس است که به خاطر محبت و عشق، معشوق را آزار دهیم. این رفتار نشان از نداشتن مردانگی و جوانمردی است.
زنی هر ساعتم بر سینه خاری
مزن چون میزنی بنواز باری
هوش مصنوعی: اگر به من هر لحظه آسیب میزنی، با مهربانی و محبت این کار را انجام بده، نه با خشونت.
حدیث بیزبانی بر زبان آر
میان در بستهای را در میان آر
هوش مصنوعی: در زیر لب خاموشی، داستانی بگو که در دل خود داری، و به کسی که در را برایت بسته، راهی نشان بده تا به او برسد.
ز بیرختی کشیدم بر درت رخت
که سختی روی مردم را کند سخت
هوش مصنوعی: از فقدان تو به در خانهات نشستهام و این سختی و درد بینهایت که بر مردم به خاطر دوری تو میگذرد، واقعاً طاقتفرساست.
وگرنه من کیام کز حصن فولاد
چراغی را برون آرم بدین باد
هوش مصنوعی: اگر قرار باشد که من از این دژ محکم یک چراغ را در برابر این باد قوی به بیرون بیاورم، پس من کیستم؟
ترا گر دست بالا میپرستم
به حکم زیردستی زیرِ دستم
هوش مصنوعی: من تو را از روی ادب و احترام میپرستم، اما به خاطر جایگاه پایینتری که دارم، زیر سایهات قرار گرفتهام.
مشو در خون چون من زیردستی
چه نقصان کعبه را از بتپرستی؟
هوش مصنوعی: به خودت مسلط باش و مانند من در خشم و ناامیدی غرق نشو. چه سودی دارد که کعبه را به بتپرستی نسبت دهی و خودت را از آن نقصان دور کنی؟
چه داریم از جمال خویش مهجور؟
رها کن تا ترا میبینم از دور
هوش مصنوعی: ما از زیبایی خود چه چیزی داریم که اینگونه دوریم؟ رها کن تا از فاصله تو را ببینم.
جوانی را به یادت میگذارم
بدین امید روزی میشمارم
هوش مصنوعی: من خاطرات جوانی را در ذهنم نگه میدارم و با امید به این که روزی به آنها برگردم، زمان را میشمارم.
خوشا وقتی که آیی در برم تنگ
می نابم دهی بر ناله چنگ
هوش مصنوعی: خوش به حال زمانی که تو به آغوشم میآیی و از تو میخواهم که جرعهای از شراب ناب به من دهی، در حالی که صدای چنگ را با نالهام همراه میکنم.
به ناز نیمشب زلفت بگیرم
چو شمع صبحدم پیشت بمیرم
هوش مصنوعی: در دل شب به آرامی موهایت را میگیرم و مانند شمعی در صبح زود، در حضورت جان میدهم.
شبی کز لعل میگونت شوم مست
بخسبم تا قیامت بر یکی دست
هوش مصنوعی: شبهایی که از شراب قرمز رنگت مست میشوم، تا ابد در خواب میگذرانم و بر روی یک دست میخوابم.
من و زین پس زمینبوس وثاقت
ندارم بیش از این برگ فراقت
هوش مصنوعی: من دیگر نمیتوانم بر زمین بیفتم و به وفاداریام پشت کنم، چون از این پس برای هر برگ جداییام، بیشتر از این تحمل نخواهم داشت.
به تو دادم عنان کار سازی
تو دانی گر کُشی ور مینوازی
هوش مصنوعی: من تمام کارهایم را به دست تو سپردهام، میدانی که اگر بخواهی میتوانی مرا بکشی یا به ناز و نوازش خود مشغول کنی.
به پیشت کشته و افکنده باشم
از آن بهتر که بی تو زنده باشم
هوش مصنوعی: بهتر است که به خاطر تو جانم را فدای تو کنم تا اینکه بیتو زندگی کنم.
حاشیه ها
1399/11/21 11:01
دانش جو
واقعاً زیباست!
1403/09/19 13:12
آینه
درود
هوش مصنوعی ممکن است در بسیاری از موارد نظر درست و قابل قبولی ارایه دهد اما در تفسیر پنهانی ابیات ناتوان است
به طور مثال در بیت :
بدان داور که او دارای دهرست
که بیتو عمر شیرینم چو زهرست
شاعر با کلمه «بدان»به خدا سوگند میخورد درصورتی که هوش مصنوعی چیز دیگری گفته است