بخش ۸۵ - غزل گفتن باربد از زبان خسرو
نکیسا چون زد این افسانه بر ساز
ستای باربد برداشت آواز
نوا را پرده عشاق آراست
در افکند این غزل را در ره راست
مرا در کویت ای شمع نکویی
فلک پای بز افکندهست گویی
که گر چون گوسفندم میبری سر
به پای خود دوم چون سگ بر آن در
دلم را میبری اندیشهای نیست
ببر کز بیدلی به پیشهای نیست
تنی کو بار این دل بر نتابد
بسر باری غم دلبر نتابد
چو در خدمت نباشد شخص رنجور
نباید دل که از خدمت بود دور
بسی کوشم که دل بردارم از تو
که بس رونق ندارد کارم از تو
نه بتوان دل ز کارت بر گرفتن
نه از دل نیز بارت برگرفتن
بدانجان کز چنین صد جان فزون است
که جانم بیتو در غرقاب خون است
بدان چشم سیه کاهوشکار است
کز آهوی تو چشمم را غبار است
فرو ماندم ز تو خالی و نومید
چو ذره کو جدا ماند ز خورشید
جدا گشتم ز تو رنجور و تنها
چو ماهی کو جدا ماند ز دریا
مدارم بیش ازین چون ماه در میغ
تو دانی و سر اینک تاج یا تیغ
چو در ملک جمالت تازه شد رای
عنایت را مثالی تازه فرمای
پس از عمری که کردم دیده جایت
کم از یک شب که بوسم جای پایت
چنان دان گر لبم پر خنده داری
که بی شک مردهای را زندهداری
به بوسی بر فروز افسردهای را
به بویی زنده گردان مردهای را
مرا فرخ بود روی تو دیدن
مبارک باشد آوازت شنیدن
خلاف آن شد که از چشمم نهانی
چو از چشم بد آب زندگانی
خدایی کافرینش کردهٔ اوست
ز تن تا جان پدید آوردهٔ اوست
امیدم هست کز روی تو دلسوز
بهروز آرد شبم را هم یکی روز
چو شیرین دستبُرد باربد دید
ز دست عشق، خود را کار بد دید
نوایی بر کشید از سینه تنگ
به چنگی داد کاین در ساز در چنگ
بزن راهی که شه بیراه گردد
مگر کاین داوری کوتاه گردد
بخش ۸۴ - سرود گفتن نکیسا از زبان شیرین: چو رود باربد این پرده پرداختبخش ۸۶ - سرود گفتن نیکسا از زبان شیرین: نکیسا در ترنم جادوی ساخت
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نکیسا چون زد این افسانه بر ساز
ستای باربد برداشت آواز
هوش مصنوعی: نکیسا وقتی این داستان را با سازش نواخت، باربد آواز را به یاد آورد و آغاز به خواندن کرد.
نوا را پرده عشاق آراست
در افکند این غزل را در ره راست
هوش مصنوعی: نغمهای را که عاشقان با شوق و زیبایی تزیین کردهاند، این غزل به طور مستقیم و بیپرده به دلها وارد میشود.
مرا در کویت ای شمع نکویی
فلک پای بز افکندهست گویی
هوش مصنوعی: در کوچههای تو، ای نور زیبایی، به نظر میرسد که سرنوشت پاهایش را در جلوی من گذاشته است.
که گر چون گوسفندم میبری سر
به پای خود دوم چون سگ بر آن در
هوش مصنوعی: اگر مرا مانند گوسفند سر ببری، من مانند سگی به دنبالت میآیم و از تو جدا نمیشوم.
دلم را میبری اندیشهای نیست
ببر کز بیدلی به پیشهای نیست
هوش مصنوعی: دلم را میکشی و هیچ نگرانی از این ندارم، ببرش، چون از بیخبری و بیعملی در حالتی نیستم.
تنی کو بار این دل بر نتابد
بسر باری غم دلبر نتابد
هوش مصنوعی: بدنی که نمیتواند بار غم دل را تحمل کند، نمیتواند بار عشق محبوب را نیز به دوش بکشد.
چو در خدمت نباشد شخص رنجور
نباید دل که از خدمت بود دور
هوش مصنوعی: اگر کسی در خدمت افراد بیمار قرار نگیرد، نباید بابت این موضوع ناراحت شود، زیرا دور بودن از خدمت باعث چنین احساسی میشود.
بسی کوشم که دل بردارم از تو
که بس رونق ندارد کارم از تو
هوش مصنوعی: من تلاش میکنم که دلم را از تو جدا کنم، چون بدون تو زندگیام رونق و شادی ندارد.
نه بتوان دل ز کارت بر گرفتن
نه از دل نیز بارت برگرفتن
هوش مصنوعی: نه میتوانم دل را از تو جدا کنم و نه میتوانی از دل من جدا شوی.
بدانجان کز چنین صد جان فزون است
که جانم بیتو در غرقاب خون است
هوش مصنوعی: بدان که زندگیای که با تو هستم به اندازهی چندین زندگی ارزش دارد، زیرا بیتو احساس میکنم که در دریاچهای از خون غرق شدهام.
بدان چشم سیه کاهوشکار است
کز آهوی تو چشمم را غبار است
هوش مصنوعی: بدان که چشمان سیاه تو مانند شکارچی هستند، چرا که از زیبایی و جذابیت تو، چشمانم پر از غبار شدهاند.
فرو ماندم ز تو خالی و نومید
چو ذره کو جدا ماند ز خورشید
هوش مصنوعی: من از تو خالی و ناامید ماندهام، مانند ذرهای که از خورشید جدا شده باشد.
جدا گشتم ز تو رنجور و تنها
چو ماهی کو جدا ماند ز دریا
هوش مصنوعی: از تو جدا شدم و دردی عمیق و تنهایی را احساس میکنم، مثل ماهیای که از دریا دور افتاده باشد.
مدارم بیش ازین چون ماه در میغ
تو دانی و سر اینک تاج یا تیغ
هوش مصنوعی: من بیشتر از این نمیتوانم مانند ماه در مه تو بشوم، از طرفی میدانی که این دوگانگی مانند تاج و تیغ است.
چو در ملک جمالت تازه شد رای
عنایت را مثالی تازه فرمای
هوش مصنوعی: وقتی در سرزمین زیبایی تو، نظر لطف و محبت تازهای پیدا شد، لطفاً نمونهای نو از آن را ارائه بده.
پس از عمری که کردم دیده جایت
کم از یک شب که بوسم جای پایت
هوش مصنوعی: بعد از سالها که زندگی کردم، آنقدر دلتنگ تو هستم که حتی یک شب نتوانم روزهای سپری شده را فراموش کنم و فقط بخواهم جای پایت را ببوسم.
چنان دان گر لبم پر خنده داری
که بی شک مردهای را زندهداری
هوش مصنوعی: اگر چهرهات لبخند بر لبانم آورد، گویی توانستهای جان تازهای به مردهای ببخشی.
به بوسی بر فروز افسردهای را
به بویی زنده گردان مردهای را
هوش مصنوعی: با یک بوسه، کسی که دلتنگ و غمگین است را شاد کنید و با عطری دلانگیز، کسی که جانش رفته را زنده نمایید.
مرا فرخ بود روی تو دیدن
مبارک باشد آوازت شنیدن
هوش مصنوعی: دیدار روی تو برای من خوشایند است و شنیدن صدایت برایم مبارک و خوشبختی به ارمغان میآورد.
خلاف آن شد که از چشمم نهانی
چو از چشم بد آب زندگانی
هوش مصنوعی: برخلاف آن چیزی که از نظر من پنهان بود، زندگی مانند آبی است که از چشم بد دور میماند.
خدایی کافرینش کردهٔ اوست
ز تن تا جان پدید آوردهٔ اوست
هوش مصنوعی: خدای کامل، کافران را از وجود خود آفریده است، از جسم تا روح را او خلق کرده است.
امیدم هست کز روی تو دلسوز
بهروز آرد شبم را هم یکی روز
هوش مصنوعی: امید دارم که با نگاه مهربان تو، شبهای تارم به روشنایی روز تبدیل شود.
چو شیرین دستبُرد باربد دید
ز دست عشق، خود را کار بد دید
هوش مصنوعی: وقتی شیرین به نوازندگی باربد گوش داد و تحت تأثیر عشق قرار گرفت، متوجه شد که خود را در موقعیتی نامناسب و دشوار قرار داده است.
نوایی بر کشید از سینه تنگ
به چنگی داد کاین در ساز در چنگ
هوش مصنوعی: صدایی از دل پرغصهای بلند شد و در دستش ساز را به صدا درآورد.
بزن راهی که شه بیراه گردد
مگر کاین داوری کوتاه گردد
هوش مصنوعی: به راهی برو که باعث گمراهی آن شاه شود، شاید این قضاوت و داوری پایان یابد.
حاشیه ها
1394/05/04 14:08
مرتضی (باران)
بیت نهم مصراع دوم
که بس رونق ندارد ""کام"" از تو
که بس رونق ندارد " کامم " از تو
1394/05/04 14:08
مرتضی (باران)
بیت یازده مصراع اول
بدان چشم سیه "کاهوشکار" است
بدان چشم سیه "کآهو شکار" است
--
حاشیه ی قبل بیت هشت میباشد