گنجور

بخش ۷۲ - پاسخ خسرو شیرین را

مَلِک بارِ دگر گفت از دل‌افروز
به گفتن گفتن از ما می‌رود روز
مکن با من حساب خوب‌رویی
که صد ره خوب‌تر زانی که گویی
فروغ چشمی ای دوری ز تو دور
چراغ صبحی ای نور علی نور
به دریا مانی از گوهر‌فشانی
ولی آبِ تو آب زندگانی
تو در آیینه دیدی صورت خویش
به چشم من دُری، صد بار از آن بیش
تو را گر بر زبان گویم دل‌آرام
دهانم پُر شکر گردد بِدین نام
گرت خورشید خوانم نیز هستی
که مه را بر فلک رونق شکستی
دلِ شکر در آن تاریخ شد تنگ
که یاقوت تو بیرون آمد از سنگ
سهی سرو آن زمان شد در چمن سست
که سیمین‌نار تو بر نارون رست
رطب و استخوان آن شب شکستند
که خرمای لبت را نخل بستند
اِرم را سکهٔ رویت کلید است
وصالت چون ارم زان ناپدید است
قمر در نیکَوی دل‌دادهٔ تو است
شکر مولای مولا‌زادهٔ تو است
گلت چون با شکر هم‌خواب گردد
طبرزد را دهان پر آب گردد
به هر مجلس که شهدت خوان درآرد
به صورت‌های مومین جان درآرد
صدف چون بر گشاید کام را کام
کند دُر وام از آن دندان دُرفام
گر از یک موی خود نیمی فروشی
بخرم گر به اقلیمی فروشی
بدین خوبی که رویت رشک ما هست
مبین در خود که خودبینی گناه است
مبادا چشم کس بر خوبی خویش
که زخم چشم، خوبی را کند ریش
مریز آخر چو بر من پادشاهی
بدین سان خون من در بی‌گناهی
اگر شاهی، نشان گوهرت کو؟
و گر شیرینی، آخر شکرت کو؟
رها کن جنگ و راه صلح بگشای
نفاق‌آمیز عذری چند بنمای
نه بد گفتم نه بدگویی است کارم
و گر گفتم یکی را صد هزارم
اگر چه رسم خوبان تند خویی است
نکویی نیز هم رسم نکویی است
خداوندان اگر تندی نمایند
به رحمت نیز هم لختی گرایند
مکن بی‌داد با یار قدیمی
که گر تندی نگارا هم رحیمی
چو باد از آتشم تا کی گریزی؟
نه من خاک توام؟ آبم چه ریزی؟
ز تو با آن که استحقاق دارم
سر از طوق نوازش طاق دارم
همه دانندگان را هست معلوم
که باشد مستحق پیوسته محروم
مرا تا دل بود، دل‌بر تو باشی
ز جان بگذر، که جان‌پرور تو باشی
گر از بند تو خود جویم جدایی
ز بند دل کجا یابم رهایی؟
بس این اسب جفا بر من دواندن!
گَهم در خاک و گَه در خون نشاندن
به شیرینی صلا در شهر دادن
به تلخی پاسخی چون زهر دادن
مرا سهل است کاین بار آزمودم
مبارک باد بسیار آزمودم
بسا رخنه، که اصل محکمی‌هاست
بسا اندُه، که در وی خرمی‌هاست
جفا کردن نه بس فرخنده فالی است
مکن کاِمشب شبی، آخر نه سالی است
دلم خوش کن که غم‌خوار آمدستم
تو را خواهم، بدین کار آمدستم
چو شمع از پای ننشینم بدین کار
که چون من هست شیرین‌جوی بسیار
همانا شمع از آن با آبِ دیده است
که او نیز از لبِ شیرین بریده است
گره بر دل چرا دارد نیِ قند؟
مگر کاو نیز شیرین راست دربند؟
چرا نخلِ رطب بر دل خورد خار؟
مگر کاو هم به شیرین شد گرفتار؟
همی‌دون شیر اگر شیرین نبودی
به طفلی خلق را تسکین نبودی
به شیرینی روند این یک دو مسکین
تو شیرینی و ایشان نیز شیرین

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مَلِک بارِ دگر گفت از دل‌افروز
به گفتن گفتن از ما می‌رود روز
هوش مصنوعی: پادشاه بار دیگر از دل‌افروز سخن گفت و بیان کرد که با هر بار گفتن، روز ما به پایان می‌رسد.
مکن با من حساب خوب‌رویی
که صد ره خوب‌تر زانی که گویی
هوش مصنوعی: با من، به خاطر ظاهر زیبا و خوش‌رویت، حساب و کتاب نکن؛ زیرا من صدها بار از آنچه که تو می‌گویی و نشان می‌دهی، بهتر و عمیق‌تر می‌فهمم.
فروغ چشمی ای دوری ز تو دور
چراغ صبحی ای نور علی نور
هوش مصنوعی: عزیزم، تو مانند نوری هستی که در تاریکی می‌درخشد و دوری‌ات مانند صبحی است که به روشنایی منتهی می‌شود.
به دریا مانی از گوهر‌فشانی
ولی آبِ تو آب زندگانی
هوش مصنوعی: در دریا گوهری وجود دارد که می‌تواند به خوبی درخشیده و خود را نشان دهد، اما آب همان دریا، نشانه‌ای از حیات و زندگی است و ارزش بیشتری نسبت به آن گوهر دارد.
تو در آیینه دیدی صورت خویش
به چشم من دُری، صد بار از آن بیش
هوش مصنوعی: تو در آینه چهره‌ی خود را دیدی، اما در چشم من تو همچون دُره‌ای ارزشمند و زیبا هستی، حتی بیش از آنچه تصور می‌کنی.
تو را گر بر زبان گویم دل‌آرام
دهانم پُر شکر گردد بِدین نام
هوش مصنوعی: اگر تو را بر زبان بیاورم و از تو بگویم، دل من آرام می‌شود و دهانم پر از شکر و شیرینی خواهد شد.
گرت خورشید خوانم نیز هستی
که مه را بر فلک رونق شکستی
هوش مصنوعی: اگر تو را مانند خورشید بنامم، به این دلیل است که تو مه را هم در آسمان به زانو درآورده‌ای و زیبایی‌اش را تحت‌الشعاع قرار داده‌ای.
دلِ شکر در آن تاریخ شد تنگ
که یاقوت تو بیرون آمد از سنگ
هوش مصنوعی: دل شاد و سپاسگزار من در آن زمان به تنگی و اضطراب افتاد که جواهر زیبای تو از دل سنگ بیرون آمد.
سهی سرو آن زمان شد در چمن سست
که سیمین‌نار تو بر نارون رست
هوش مصنوعی: در زمانی که گل‌های زیبا در چمن ظاهر می‌شوند، شاخه‌های نازک و سفید رنگ تو نیز بر درختان جوان می‌رویند.
رطب و استخوان آن شب شکستند
که خرمای لبت را نخل بستند
هوش مصنوعی: در آن شب که نخل، خرماهای لبت را برداشت، رطب و استخوان شکسته شدند.
اِرم را سکهٔ رویت کلید است
وصالت چون ارم زان ناپدید است
هوش مصنوعی: بهشت را سکهٔ زیبایی تو به دست می‌آورد، اما مانند بهشت، وصالت و نزدیکی به تو همیشه در دسترس نیست و ممکن است گم شود.
قمر در نیکَوی دل‌دادهٔ تو است
شکر مولای مولا‌زادهٔ تو است
هوش مصنوعی: ماه در زیبایی معشوقه‌ات به سر می‌برد و شکر به خاطر مولا و فرزند مولا، ناب است.
گلت چون با شکر هم‌خواب گردد
طبرزد را دهان پر آب گردد
هوش مصنوعی: وقتی گل با شکر درآمیخته شود، دهان طبرزد لبریز از آب می‌شود.
به هر مجلس که شهدت خوان درآرد
به صورت‌های مومین جان درآرد
هوش مصنوعی: در هر جمعی که از زیبایی و شیرینی صحبت شود، جان‌های مؤمن نیز از این زیبایی بهره‌مند می‌شوند و جانشان به شادابی و سرزندگی می‌رسد.
صدف چون بر گشاید کام را کام
کند دُر وام از آن دندان دُرفام
هوش مصنوعی: صدف وقتی که باز می‌شود، محتوای درونش را که مروارید است نمایان می‌کند و این مروارید از دندان‌های زیبا و درخشانش به دست می‌آید.
گر از یک موی خود نیمی فروشی
بخرم گر به اقلیمی فروشی
هوش مصنوعی: اگر بخواهم حتی نیمی از موی خود را بفروشم، می‌توانم با آن در جایی دیگر چیزی بخرم.
بدین خوبی که رویت رشک ما هست
مبین در خود که خودبینی گناه است
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و جذابیتی که چهره‌ات دارد، خودت را دست کم نگیر و به خودبینی دچار نشو، چرا که این خودپسندی نادرست است.
مبادا چشم کس بر خوبی خویش
که زخم چشم، خوبی را کند ریش
هوش مصنوعی: موازب باش که دیگران زیبایی‌های تو را نروند ببینند، زیرا اینکه کسی به تو حسد بورزد می‌تواند زیبایی‌ات را نابود کند.
مریز آخر چو بر من پادشاهی
بدین سان خون من در بی‌گناهی
هوش مصنوعی: لطفاً در پایان سلطنت تو به این صورت با من رفتار نکن، که بی‌دلیل خون من ریخته شود.
اگر شاهی، نشان گوهرت کو؟
و گر شیرینی، آخر شکرت کو؟
هوش مصنوعی: اگر تو پادشاهی، پس نشانه‌ای از ارزش و عظمتت کجاست؟ و اگر شیرینی و خوشی می‌خواهی، پس نشانه‌ای از آن کجاست؟
رها کن جنگ و راه صلح بگشای
نفاق‌آمیز عذری چند بنمای
هوش مصنوعی: جنگ را کنار بگذار و راهی برای صلح باز کن. بهانه‌های نفاق‌آمیز را کنار بگذار و دلایل قانع‌کننده‌ای ارائه بده.
نه بد گفتم نه بدگویی است کارم
و گر گفتم یکی را صد هزارم
هوش مصنوعی: من نه چیزی بد گفته‌ام و نه در حال بدگویی هستم، و اگر هم حرفی زده‌ام، تنها به نسبت به یک نفر بسیار اندکی از دیگران را گفته‌ام.
اگر چه رسم خوبان تند خویی است
نکویی نیز هم رسم نکویی است
هوش مصنوعی: هر چند که رفتار خوبان ممکن است تند و خشن به نظر برسد، اما در عین حال، خود نیکویی هم و رسم خوبی وجود دارد.
خداوندان اگر تندی نمایند
به رحمت نیز هم لختی گرایند
هوش مصنوعی: اگر خداوندان به غصب و سخت گیری روی بیاورند، به سرعت به رحمت و بخشش هم روی خواهند آورد.
مکن بی‌داد با یار قدیمی
که گر تندی نگارا هم رحیمی
هوش مصنوعی: با دوست قدیمی‌ات بی‌رحمی نکن، زیرا حتی اگر که برخورد تند و تیز داشته باشد، او هنوز هم مهربان و بخشنده است.
چو باد از آتشم تا کی گریزی؟
نه من خاک توام؟ آبم چه ریزی؟
هوش مصنوعی: تا کی می‌خواهی از آتش من فرار کنی؟ آیا من خاک تو نیستم؟ پس چرا آب بر من می‌ریزی؟
ز تو با آن که استحقاق دارم
سر از طوق نوازش طاق دارم
هوش مصنوعی: با وجودی که شایسته محبت و نوازش تو هستم، اما هنوز هم به خاطر خطاهایم از آن محبت بی‌نصیب مانده‌ام.
همه دانندگان را هست معلوم
که باشد مستحق پیوسته محروم
هوش مصنوعی: همه کسانی که دانا هستند می‌دانند که کسی که همیشه مستحق است، در نهایت محروم خواهد ماند.
مرا تا دل بود، دل‌بر تو باشی
ز جان بگذر، که جان‌پرور تو باشی
هوش مصنوعی: تا زمانی که دل من به تو وابسته است، تو هم باید برای من باشی، حتی اگر برای این کار از جان خود بگذری، زیرا تو منبع زندگی و محبت من هستی.
گر از بند تو خود جویم جدایی
ز بند دل کجا یابم رهایی؟
هوش مصنوعی: اگر قصد داشته باشم از بند تو آزاد شوم، از کجا می‌توانم به رهایی از بند دل خود دست یابم؟
بس این اسب جفا بر من دواندن!
گَهم در خاک و گَه در خون نشاندن
هوش مصنوعی: این اسب به من خیلی ظلم کرده است! گاهی من را در خاک می‌اندازد و گاهی در خون.
به شیرینی صلا در شهر دادن
به تلخی پاسخی چون زهر دادن
هوش مصنوعی: در زندگی وقتی به دیگران دعوتی دوستانه و شیرین می‌زنیم، اما در پاسخ با تلخی و بدی مواجه می‌شویم، این احساس به تلخی زهر شبیه است. این نشان می‌دهد که در برخی مواقع، پاسخ‌های تلخ به نیت‌های خوب ما می‌تواند ضربه بزند.
مرا سهل است کاین بار آزمودم
مبارک باد بسیار آزمودم
هوش مصنوعی: برای من آسان است که دوباره این بار را تحمل کنم، چون قبلاً بارها این تجربه را داشته‌ام. امیدوارم که به نتیجه خوشایندی دست یابم.
بسا رخنه، که اصل محکمی‌هاست
بسا اندُه، که در وی خرمی‌هاست
هوش مصنوعی: در زندگی گاهی مشکلات و دردسرها وجود دارد که شاید به نظر برسد نشانه ضعف است، اما در واقع می‌تواند نیرویی پنهان در پس آن‌ها وجود داشته باشد. همچنین، ممکن است لحظات غم‌انگیز، حاوی شادی و زیبایی‌هایی باشند که هنوز کشف نشده‌اند.
جفا کردن نه بس فرخنده فالی است
مکن کاِمشب شبی، آخر نه سالی است
هوش مصنوعی: آزار رساندن به دیگران خوشایند نیست، بنابراین این کار را انجام نده. امشب، شبی است که نمی‌تواند شروعی برای یک سال خوب باشد.
دلم خوش کن که غم‌خوار آمدستم
تو را خواهم، بدین کار آمدستم
هوش مصنوعی: دل من را شاد کن، زیرا من برای تسلی دادن غم‌هایت اینجا آمده‌ام و تو را خواستارم.
چو شمع از پای ننشینم بدین کار
که چون من هست شیرین‌جوی بسیار
هوش مصنوعی: من هرگز از پای نمی‌نشینم و تسلیم نمی‌شوم، چرا که در دل خود شیرینی را می‌یابم و به دنبال آن هستم.
همانا شمع از آن با آبِ دیده است
که او نیز از لبِ شیرین بریده است
هوش مصنوعی: شمع به خاطر اشک‌هایش می‌سوزد، همان‌طور که او نیز به خاطر جدایی از معشوقش دچار غم و اندیشه است.
گره بر دل چرا دارد نیِ قند؟
مگر کاو نیز شیرین راست دربند؟
هوش مصنوعی: چرا دل نی قند در فشار و ناراحتی است؟ مگر او هم به واقع شیرین و خوشایند نیست؟
چرا نخلِ رطب بر دل خورد خار؟
مگر کاو هم به شیرین شد گرفتار؟
هوش مصنوعی: چرا نخل رطب در دلش خار می‌خورد؟ مگر او نیز به تلخی و سختی گرفتار شده است؟
همی‌دون شیر اگر شیرین نبودی
به طفلی خلق را تسکین نبودی
هوش مصنوعی: اگر عسل شیرین نبود، نمی‌توانست به کودکان آرامش بدهد.
به شیرینی روند این یک دو مسکین
تو شیرینی و ایشان نیز شیرین
هوش مصنوعی: کسانی که در زندگی به خوبی رفتار می‌کنند و با مهربانی به دیگران کمک می‌کنند، مانند شمعی هستند که نور و گرما به اطراف خود می‌دهند. آنها باید به خود و دیگران احساس خوب بدهند و این احساس خوشایندی که از محبت و مهربانی ناشی می‌شود، برای همه شیرین و دلنشین است.

حاشیه ها

1394/09/26 17:11
کریم

معلول باید به معلوم تبدیل گردد.
همه دانندگان را هست معلوم