بخش ۶۸ - دیدن شیرین و سخن گفتن با او
چو خسرو دید ماه خرگهی را
چمن کرد از دل آن سرو سهی را
بهشتی دید در قصری نشسته
بهشتیوار در بر خَلق بسته
ز عشق او که یاری بود چالاک
ز کرسی خواست افتادن سوی خاک
به عیاری ز جای خویش برجست
برابر دست خود بوسید و بنشست
زبان بگشاد با عذری دلآویز
ز پرسش کرد بر شیرین شکرریز
که دایم تازه باش ای سرو آزاد
سرت سبز و رخت سرخ و دلت شاد
جهان روشن به روی صبحخندت
فلک در سایهٔ سرو بلندت
دلم را تازهکرد این خرمیها
خجلکردی مرا از مردمیها
ز گنج و گوهر و منسوج و دیبا
رهم کردی چو مهد خویش زیبا
ز نعلکهای گوش گوهرآویز
فکندی لعلها در نعل شبدیز
ز بس گوهر که در نعلم کشیدی
به رخ بر رشتهٔ لعلم کشیدی
همین باشد نثارافشان کویَت
به رویَت شادم ای شادی به رویَت
به من درساختی چون شهد با شیر
ز خدمتها نکردی هیچ تقصیر
ولی در بستنت بر من چرا بود؟
خطا دیدم نگارا یا خطا بود؟
زمینوارم رها کردی به پستی
تو رفتی چون فلک بالا نشستی
نگویم بر توام بالاییای هست
که در جنس سخن رعناییای هست
نه مهمان توام؟ بر روی مهمان
چرا در بایدت بستن بدینسان؟
نشاید بست در بر میهمانی
که جز تو نیستش جان و جهانی
کریمانی که با مهمان نشینند
به مهمان بهترک زین باز بینند
مگر ماهی تو یا حور ای پریوَش؟
که نزدیکت نباشد آمدن خوَش؟
بخش ۶۷ - رفتن خسرو سوی قصر شیرین به بهانهٔ شکار: چو عالم برزد آن زرینعلم رابخش ۶۹ - پاسخ دادن شیرین خسرو را: جوابش داد سرو لالهرخسار
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو خسرو دید ماه خرگهی را
چمن کرد از دل آن سرو سهی را
هوش مصنوعی: وقتی خسرو زیبایی ماه را در چمن مشاهده کرد، از دل برای آن سرو بلند و زیبا آرزو کرد تا بتواند به او نزدیک شود و از زیباییاش بهرهمند گردد.
بهشتی دید در قصری نشسته
بهشتیوار در بر خَلق بسته
هوش مصنوعی: در بهشت، فردی را دید که در قصر زیبا و مجللی نشسته بود و به شکل بهشتیای در میان انسانها قرار داشت.
ز عشق او که یاری بود چالاک
ز کرسی خواست افتادن سوی خاک
هوش مصنوعی: به خاطر عشقی که به یاریام میشتابد، از مقام و جایگاهش میخواهد به زمین بیفتد.
به عیاری ز جای خویش برجست
برابر دست خود بوسید و بنشست
از بیت قبل: خسرو از دیدن شیرین از فرط هیجان نزدیکبود از تخت بر زمین بیفتد اما با زرنگی و عیاری بر خود مسلط شد و ایستاد و دست شیرین را بوسید و نشست. (برابر دست بوسیدن: یعنی «دست طرف مقابل را بوسیدن» که در قدیم در ایران رسم بوده که در دیدارها وقتی مرد و زنی با هم دست میدادهاند جهت احترام همزمان دستها را بالا آورده و دست همدیگر را میبوسیدهاند. این رسم هنوز هم در دیدارهای نوروزی مناطقی از فلات ایران رواج دارد.)
زبان بگشاد با عذری دلآویز
ز پرسش کرد بر شیرین شکرریز
هوش مصنوعی: زبان باز کرد و با دلی دلنشین و بهانهای جذاب، از شیرین که شکر را به رُخ میکشید، سوالی پرسید.
که دایم تازه باش ای سرو آزاد
سرت سبز و رخت سرخ و دلت شاد
هوش مصنوعی: همواره سرزنده و شاداب باش، ای سرو خوش قامت؛ ریشهات سبز و روی تنت رنگی دلچسب باشد و دلت همیشه شاد باشد.
جهان روشن به روی صبحخندت
فلک در سایهٔ سرو بلندت
هوش مصنوعی: جهان به خاطر صبح خندی که تو به لب داری، روشن و زیباست و آسمان زیر سایهی قامت بلند تو قرار دارد.
دلم را تازهکرد این خرمیها
خجلکردی مرا از مردمیها
هوش مصنوعی: خرمیها و شادیهایی که به دلم آوردی، باعث شد که از رفتارهای اجتماعی و مردمیام شرمنده شوم.
ز گنج و گوهر و منسوج و دیبا
رهم کردی چو مهد خویش زیبا
هوش مصنوعی: از ثروت و جواهر و پارچههای نفیس و زیبا، مرا همچون مهد و زادگاه خودت خوشسلیقه و زیبا ساختی.
ز نعلکهای گوش گوهرآویز
فکندی لعلها در نعل شبدیز
هوش مصنوعی: از گوشههای نعلکی که جواهراتی آویز دارد، لعلها را در نعل اسب شبدیز رها کردهای.
ز بس گوهر که در نعلم کشیدی
به رخ بر رشتهٔ لعلم کشیدی
هوش مصنوعی: به خاطر تنوع و ارزشمندی دانشی که به دست آوردی، تو آن را به زیبایی و با وقار به نمایش گذاشتی.
همین باشد نثارافشان کویَت
به رویَت شادم ای شادی به رویَت
هوش مصنوعی: به همین خاطر من خوشحالم که در کوی تو، به خاطر تو، ای شادی، شعار محبت و زیباییام را تقدیم میکنم.
به من درساختی چون شهد با شیر
ز خدمتها نکردی هیچ تقصیر
هوش مصنوعی: تو به من محبت کردی مانند شهد که با شیر ترکیب شده است، اما من از خدماتی که به من کردی هیچ کسری و نقصانی نمیبینم.
ولی در بستنت بر من چرا بود؟
خطا دیدم نگارا یا خطا بود؟
هوش مصنوعی: اما چرا وقتی تو مرا در آغوش میگیری، به نظر میرسد که این کار اشتباه است؟ آیا من اشتباه دیدم یا واقعاً اشتباهی در کار است؟
زمینوارم رها کردی به پستی
تو رفتی چون فلک بالا نشستی
هوش مصنوعی: تو من را در دنیای پایین رها کردی و خودت در ارتفاعات بلندی مشغول زندگی هستی.
نگویم بر توام بالاییای هست
که در جنس سخن رعناییای هست
هوش مصنوعی: نمیگویم که تو برتری داری، اما در سخنان تو زیبایی خاصی وجود دارد.
نه مهمان توام؟ بر روی مهمان
چرا در بایدت بستن بدینسان؟
هوش مصنوعی: آیا من مهمان تو نیستم؟ چرا باید در مقابل مهمان اینطور در را ببندی؟
نشاید بست در بر میهمانی
که جز تو نیستش جان و جهانی
هوش مصنوعی: نباید در را به روی مهمانی بست که جز تو برایش جان و جهان دیگری وجود ندارد.
کریمانی که با مهمان نشینند
به مهمان بهترک زین باز بینند
هوش مصنوعی: کسی که از مهمان پذیرایی میکند و با او مینشیند، بهتر است که به مهمان خود توجه بیشتری داشته باشد و به او رسیدگی کند.
مگر ماهی تو یا حور ای پریوَش؟
که نزدیکت نباشد آمدن خوَش؟
هوش مصنوعی: آیا تو مانند ماهی یا حوری زیبا هستی که به خاطر جذابیتت، کسی جرأت نزدیکی به تو را نداشته باشد؟
خوانش ها
بخش ۶۸ - دیدن شیرین و سخن گفتن با او به خوانش فاطمه زندی
حاشیه ها
1392/10/24 22:12
با عرض سلام و خسته نباشید، به نظر میآید این دو بیت احتیاج به تصییح دارند:
نه مهمان توام بر روی مهمان / «چرا» در بایدت بستن بدینسان
مگر ماهی تو ای حور (فاصله) ای پریوش / که نزدیکت نباشد آمدن خوش