برگردان به زبان ساده
چو عالم برزد آن زرینعلم را
کز او تاراج باشد خیل غم را
هوش مصنوعی: زمانی که دانشمندی با علم گرانبهای خود به اوج برسد، خیل غمها و مشکلاتی که از او ناشی میشود، در واقع به تاراج میرود.
مَلک را رغبت نخجیر برخاست
ز طالع تهمت تقصیر برخاست
هوش مصنوعی: ملک به خاطر سرنوشت بدی که برایش رقم خورده، علاقهاش به شکار برانگیخته شده است.
به فالی چون رخ شیرین همایون
شهنشه سوی صحرا رفت بیرون
هوش مصنوعی: در توصیف یک اتفاق خاص، چهرهای زیبا و دلانگیز مانند چهره یک پادشاه بر افراز، به سمت دشت و بیابان حرکت میکند.
خروش کوس و بانگ نای برخاست
زمین چون آسمان از جای برخاست
هوش مصنوعی: صدای طبل و نواهای نی بلند شد و زمین به اندازهای لرزید که گویی آسمان تغییر مکان داده است.
عَلمداران عَلم بالا کشیدند
دلیران رخت در صحرا کشیدند
هوش مصنوعی: پرچمداران با شجاعت پرچم را به اهتزاز درآورده و دلیران با عزم راسخ راهی میدان نبرد شدند.
برون آمد مهینِ شهسواران
پیاده در رکابش تاجداران
هوش مصنوعی: از میدان مبارزه، پهلوان بزرگ به همراه سربازانش بدون اسب و با افتخار بیرون میآیند، در حالی که تاجداران و بزرگان به او احترام میگذارند.
ز یکسو دست در زین بسته فغفور
ز دیگر سو سپهسالار قیصور
هوش مصنوعی: از یک سو، فردی با قدرت و عظمت به میدان آمده است و از سوی دیگر، سرداری بزرگ و با تجربه وجود دارد.
کمر دربسته و ابرو گشاده
کلاه کیقبادی کژ نهاده
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصی میپردازد که به نوعی خود را مرتب و آراسته کرده است؛ به خصوص با دقت در بستن کمر و همچنین نشان دادن ابروان خود. همچنین، اشاره به کلاهی خاص دارد که به شیوهای غیرمتعارف بر سر گذاشته است. به طور کلی، شاعر به زیباییهای ظاهری و شیوهی خاصی از ابراز شخصیت اشاره میکند.
نهاده غاشیهاش خورشید بر دوش
رکابش کرده مه را حلقه در گوش
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر تصویری زیبا از یک شخصیت قهرمانانه ارائه میدهد. او توصیف میکند که چگونه خورشید بر دوش او قرار گرفته و ماه را به صورت حلقهای در گوشش آویزان کرده است. این تصویر بیانگر قدرت و زیبایی آن شخصیت است، به طوری که او به اندازهای بزرگ و برجسته است که قادر به حمل خورشید و ماه میباشد. این تعبیر نمادین نشاندهنده شکوه و عظمت فرد مورد نظر است.
درفش کاویانی بر سر شاه
چو لَختی ابر کاُفتد بر سر ماه
هوش مصنوعی: پرچم کاویانی، که نماد قدرت و بزرگی شاه است، مانند ابرهایی که به طور ناگهانی بر روی ماه میافتند، دچار افت میشود.
کمر شمشیرهای زرنگارش
به گرد اندر شده زرین حصارش
هوش مصنوعی: کمربند شمشیرهای زیبا و زرد رنگش به دور حفاظ طلاییاش حلقه زده است.
نبود از تیغها پیرامُن شاه
به یک میدان کسی را پیش و پس راه
هوش مصنوعی: در میدان نبرد هیچ کس جرات نکرد به جلو یا عقب برود، چون هیچ کس نمیتوانست با قدرت و شجاعت شاه رقابت کند.
در آن بیشه که بود از تیر و شمشیر
زبانِ گاو برده زَهرهٔ شیر
آنجا به بیشهای میمانست از تیر و شمشیر که زبانگاوهایش، شیرها را میترساند. (زبانْگاو نام نوعی تیر یا شمشیر بوده است؛ هر دو گفته شده است. زبانْگاو همان گل گاوزبان است.)
دهانِ دورباش از خنده میسفت
فلک را دورباش از دُور میگفت
دورباش اولی به معنی نیزهٔ دو سر است که دهانهاش باز است. دورباش دومی یعنی فرمان دور شدن.
سواد چتر زرین باز بر سر
چو بر مشکینحصاری برجی از زر
هوش مصنوعی: سایهسار زرد رنگی بر سر دارد، مانند دژ مستحکم و زیبا که از طلا ساخته شده است.
گر افتادی سر یک سوزن از میغ
نبودی جای سوزن جز سر تیغ
هوش مصنوعی: اگر بر روی یک سوزن بیفتی، دیگر جایی جز نوک تیغ برای نشستن نخواهی داشت.
نفیر چاوشان از دور شو دور
ز گیتی چشم بد را کرده مهجور
هوش مصنوعی: صدای ناله و زمزمه چاوشان از دور به گوش میرسد، از دنیا دور شو تا چشم بد و این بدخواهیها نتوانند به تو آسیبی برسانند.
طراق مقرعه بر خاک و بر سنگ
ادب کرده زمین را چند فرسنگ
هوش مصنوعی: دستپیمایی چکشی بر زمین زده و ادب را به دوردستها رسانده است.
زمین از بار آهن خم گرفته
هوا را از روا رو دم گرفته
هوش مصنوعی: زمین به خاطر سنگینی بار آهن خم شده و هوا از شدت گرما و فشار نفسنفس میزند.
جنیبتکش وشاقان سرایی
روانه صدصد از هر سو جدایی
هوش مصنوعی: شما در حال حرکت به سمت سرایی هستید که از هر طرف، جدایی و غم به تعداد بسیار بالا وجود دارد.
غریو کوسها بر کوههٔ پیل
گرفته کوه و صحرا میل در میل
هوش مصنوعی: صدای طنینافکن بوقها در کوهها و دشتها انتشار یافته، کوه و صحرا تحت تأثیر آن قرار گرفتهاند.
ز حلقوم دَراهای دِرَفشان
مشبکهای زرین عنبرافشان
درا: زنگوله، ژنگله، زنگ که بر اشتر و استر و ... آویزند. دِرَفشان یعنی تابان. صفت بیان حالت از درفشیدن.
صد و پنجاه سقا در سپاهش
به آب گُل همیشستند راهش
هوش مصنوعی: در سپاه او، صد و پنجاه سقا مشغول شستن گل و لای از مسیر بودند تا راه را آماده کنند.
صد و پنجاه مجمردار دلکش
فکنده بویهای خوش در آتش
هوش مصنوعی: صد و پنجاه شمع زیبا، عطرهای خوشبویی را در آتش میافشانند.
هزاران طُرف زرین طوقبسته
همه میخ درستکها شکسته
هوش مصنوعی: هزاران زنجیر طلایی که به گردن دارد، همه در اثر فشار و ضربهها پاره شدهاند.
بدان تا هر کجا کو اسب راند
به هر کامی درستی بازماند
هوش مصنوعی: بدان که هر کجا که اسب براند، به هر کاری که نیکو انجام دهد، درستی و صداقت باقی خواهد ماند.
غریبی گر گذر کردی بر آن راه
بدانستی که کرد آنجا گذر شاه
هوش مصنوعی: اگر به آن مسیر قدم بگذاری و از آنجا عبور کنی، میفهمی که چه کسی در آنجا گذر کرده است.
بدین آیین چو بیرون آمد از شهر
به استقبالش آمد گردش دهر
هوش مصنوعی: وقتی از شهر خارج شد، چرخش زمان به استقبال او آمد.
شده بر عارض لشکر جهان تنگ
که شاهنشه کجا میدارد آهنگ
هوش مصنوعی: جهان به مانند لشکری که بر دوش ما سنگینی میکند، تنگ و فشرده شده است و حالا تنها سوال این است که شاهنشاه کجا میخواهد حرکت کند و به کدام سو برود.
چنین فرمود خورشید جهانگیر
که خواهم کرد روزی چند نخجیر
هوش مصنوعی: خورشید جهانی بزرگ گفت که روزگاری را به شکار میروم.
چو در نالیدن آمد طبلک باز
درآمد مرغ صیدافکن به پرواز
هوش مصنوعی: زمانی که صدای ناله و اندوه به گوش رسید، دوباره صدای طبلک به گوش رسید و پرندهای که برای صید آمده بود، پرواز کرد.
روان شد در هوا بازِ سبکپر
جهان خالی شد از کبک و کبوتر
هوش مصنوعی: پرندهای سبکپر به آسمان پرواز کرد و به این ترتیب، فضای جهان از حضور کبک و کبوتر خالی شد.
یکی هفته در آن کوه و بیابان
نرستند از عقابینش عقابان
عقابین: ابزاری که شکار را بر آن آویزان کرده و پوستش را میکنند که قلاب و چنگک بر آن بوده است. عقاب نیز به تیزپروازی و تیزچنگالی معروف است.
پیاپی هر زمان نخجیر میکرد
به نخجیری دگر تدبیر میکرد
هوش مصنوعی: هر لحظه به دنبال شکار میرفت و هر بار برای شکار جدیدی برنامهریزی میکرد.
بُنه در یک شکارستان نمیماند
شکارافکن شکارافکن همی راند
هوش مصنوعی: در یک شکارگاه، شکارچی به دنبال شکار نمیماند و پیوسته در حال جستجو و حرکت است.
وز آن جا همچنان بر دست زیرین
رکاب افشاند سوی قصر شیرین
یعنی از آنجا همچنانکه در حال شکار بود بطور دست زیرین هم به طرف قصر شیرین حرکت میکرد. (دست زیرین معادل غیرمحسوس است)
به یک فرسنگی قصر دلآرام
فرود آمد چو باده در دل جام
هوش مصنوعی: در فاصلهای نزدیک به یک فرسنگ، آن شخص مانند نوشیدی که در دل جام نشسته باشد، آرام و با وقار فرود آمد.
شب از عنبر جهان را کُلهی بست
زمستان بود و باد سرد میجست
هوش مصنوعی: در شب کسی عطر خوشی را در فضا پخش کرده بود، فصل زمستان بود و باد سرد به جستوجو میافتاد.
زمین کز سردی آتش داشت در زیر
پَرند آب را میکرد شمشیر
هوش مصنوعی: زمین که به خاطر سرمایش آتش زیر خود داشت، آب را مانند شمشیری برمیافراشت.
اگر چه جای باشد گرمسیری
نشاید کرد با سرما دلیری
هوش مصنوعی: گرچه ممکن است در مکانهای گرم زندگی کرد، اما نباید با سردی و بیحوصلگی در برابر مشکلات ایستادگی کرد.
مَلک فرمود کآتش برفروزند
به من عنبر، به خرمن عود سوزند
به من: منی، منمن. (من: واحد سنجش وزن)
بخورانگیز شد عود قماری
هوا میکرد خود کافورباری
هوش مصنوعی: عطر عود در فضا پخش شد و بویی خوش را ایجاد کرد که به مانند بوی کافور است.
به آسایش توانا شد تن شاه
غنود از اول شب تا سحرگاه
هوش مصنوعی: بدن شاه از ابتدای شب تا صبح آرام و راحت شد و توانایی لازم را پیدا کرد.
چو لعل آفتاب از کان بر آمد
ز عشق روز، شب را جان بر آمد
هوش مصنوعی: هنگامی که درخشش لعل مانند خورشید از معدن عشق بیرون آمد، به همین دلیل شب، روح خود را از عشق روز میگیرد و جانش را تازه میکند.
فلک سرمست بود از پویه چون پیل
خناق شب کبودش کرد چون نیل
هوش مصنوعی: آسمان از حرکت شاد و سرمست بود، مانند فیل که در حال دویدن است. شب تیره و کبود به مانند نیل، آن را در بر گرفته بود.
طبیبان شفق مدخل گشادند
فلک را سرخی از اکحل گشادند
هوش مصنوعی: پزشکان خورشید صبح، دروازهای را برای افق باز کردند و آسمان را با رنگ سرخ از شب روشن کردند.
ملک ز آرامگه برخاست شادان
نشاط آغاز کرد از بامدادان
هوش مصنوعی: فرشتهای از محل راحت و آسایش خود برخاست و با خوشحالی آغاز به فعالیت کرد و این کار را از صبح زود شروع کرد.
نبیذی چند خورد از دست ساقی
نماند از شادمانی هیچ باقی
هوش مصنوعی: نمیدانم چند بار از دست ساقی نوشیدم، اما هیچ نشانهای از شادی باقی نمانده است.
چو آشوب نبیذش در سر افتاد
تقاضای مرادش در بر افتاد
هوش مصنوعی: وقتی که شور و هیجان در دلش برپا شد، خواسته و آرزویش به او نزدیک شد.
برون شد مست و بر شبدیز بنشست
سوی قصر نگارین راند سرمست
هوش مصنوعی: مستی او را به دنیای بیرون کشاند و بر اسبش نشست و به سوی قصر زیبا و دلفریب راند، در حالی که سرمست و شاداب بود.
دل از مستی شده رقاص با او
غلامی چند خاص الخاص با او
هوش مصنوعی: دل که سرشار از عشق و شوق است، مانند رقصندهای شده که به خدمت چند نفر از خواص و برگزیدگان در آمده است.
خبر کردند شیرین را رقیبان
که اینَک خسرو آمد بینقیبان
هوش مصنوعی: خبرهایی به شیرین رساندند که رقبا میگویند خسرو بدون نگهبانانش آمده است.
دل پاکش ز ننگ و نام ترسید
وزان پرواز بیهنگام ترسید
هوش مصنوعی: دل او از اینکه به ننگ و بدنامی دچار شود، ترس داشت و از پرواز ناگهانی و بیخبر هم هراسناک بود.
حصار خویش را در داد بستن
رقیبی چند را بر در نشستن
هوش مصنوعی: شما در تلاش هستید تا از رقیبان خود محافظت کنید و برای جلوگیری از ورود آنها، در ورودی حصار خود به دقت مراقب باشید.
به دست هر یک از بهر نثارش
یکی خوان زر که بیحد بُد شمارش
هوش مصنوعی: هر کسی به خاطر دیگری، یک سفره طلا میچیده که تعدادش بینهایت بوده است.
ز مقراضی و چینی بر گذرگاه
یکی میدان بساط افکند بر راه
هوش مصنوعی: در یک گذرگاه، یک میدان شلوغ و پر از فعالیت برپا شده است که افرادی در آنجا مشغول به کار و فروش کالاهای خود هستند.
همه ره را طراز گنج بردوخت
گلاب افشاند و خود چون عود میسوخت
هوش مصنوعی: همه راهها را با گنجهایی پوشیده از گل گلاب آراسته است و خود مانند عود در آتش در حال سوختن است.
به بام قصر برشد چون یکی ماه
نهاده گوش بر در، دیده بر راه
هوش مصنوعی: بر فراز بام قصر، چون ماهی که گوشش را به در گذاشته و چشمش را به طعنه و انتظار به راه دوخته است.
ز هر نوک مژه کرده سنانی
بر او از خون نشانده دیدهبانی
هوش مصنوعی: هر کدام از مژهها به شکل سنانی، بر روی او نشانههای خونینی گذاشتهاند، گویی که در حال نگهبانی هستند.
برآمد گردی از ره توتیارنگ
که روشن چشم از او شد چشمه در سنگ
هوش مصنوعی: یک گرد رنگی از طرف توتیای رنگی برخاست که چشمهای در سنگ را روشن و نمایان ساخت.
برون آمد ز گرد آن صبح روشن
پدید آمد از آن گلخانه گلشن
هوش مصنوعی: صبح روشن از زیر گرد و غبار بیرون آمد و از آن باغ گل، گلها شکوفا شدند.
در آن مشعل که برد از شمعها نور
چراغ انگشت بر لب مانده از دور
هوش مصنوعی: در آن مشعلی که نور شمعها را از بین برد، چراغی که دور از دسترس است، انگشت بر لب مانده است.
خدنگی رُسته از زین خدنگش
که شمشاد آب گشت از آب و رنگش
خدنگ درختی است با چوبی بسیار سخت و محکم که از آن نیزه و تیر و زین اسب درست کنند. خدنگ دوم کنایه است از اسب تیزرو که مانند تیر سریع است. مصرع اول یعنی خسرو مانند درخت خدنگی بود که بلند و راست بر زین اسب روییده باشد.
مرصعپیکری در نیمهٔ دوش
کلاه خسروی بر گوشهٔ گوش
هوش مصنوعی: در نیمههای شب، زنی با ظاهری زیبا و آراسته، کلاهی سلطنتی بر گوشهٔ گوشش دارد.
رخی چون سرخگل نوبر دمیده
خطی چون غالیه گِردش کشیده
غالیه در اینجا بهنظر میرسد که به معنی فنی است در نگارگری یا تذهیب.
گرفته دستهٔ نرگس به دستش
به خوشخوابی چو نرگسهای مستش
هوش مصنوعی: او دستهای از نرگسها را در دست دارد و در خواب خوشی به سر میبرد، مانند نرگسهای سرخوش و شاداب.
گلش زیر عرق غواص گشته
تذروش زیر گل رقاص گشته
در مصرع دوم اسب به تذروی رقاص تشبیه شده است.
کمربندان به گِردش دسته بسته
به دست هر یک از گل دسته دسته
هوش مصنوعی: کمربندها به دور او حلقه زده و هر یک از گلها در دست گروهی جمع شدهاند.
چو شیرین دید خسرو را چنان مست
ز پای افتاد و شد یکباره از دست
هوش مصنوعی: وقتی شیرین خسرو را دید، به قدری تحت تأثیر قرار گرفت که بیخبر از خود به زمین افتاد و همه چیز را از دست داد.
ز بیهوشی زمانی بیخبر ماند
به هوش آمد به کار خویش درماند
هوش مصنوعی: مدتی در حالت بیهوشی و ناآگاهی گذراندم، وقتی که به حال خود آمدم، متوجه شدم در کار خود ناتوان شدهام.
که گر نگذارم اکنون در وثاقش
ندارم طاقت زخم فراقش
هوش مصنوعی: اگر نتوانم اکنون او را در بند نگهدارم، دیگر تاب دوریاش را ندارم.
و گر لَختی ز تندی رام گردم
چو وِیسِه در جهان بدنام گردم
هوش مصنوعی: اگر اندکی از تندی خود آرام شوم، مانند وِیسه، در این دنیا به بدنامی دچار میشوم.
بکوشم تا خطا پوشیده باشم
چو نتوانم نه من کوشیده باشم؟
هوش مصنوعی: در تلاشم که اشتباهاتم را پنهان کنم، اما اگر نتوانم این کار را انجام دهم، پس آیا واقعاً تلاش کردهام؟
چو شاه آمد نگهبانان دویدند
زر افشاندند و دیباها کشیدند
هوش مصنوعی: وقتی شاه وارد شد، نگهبانان به سرعت به حرکت درآمدند و طلا پاشیدند و پارچههای نفیس را بر زمین گستردند.
بسا ناگشته را کز دَر درآرند
سپهر و دور بین تا در چه کارند
هوش مصنوعی: بسیاری هستند که هنوز آماده نشدهاند، اما با چرخش روزگار و سرنوشت به چه کارهایی مشغول میشوند.
مَلک بر فرش دیباهای گلرنگ
جنیبت راند و سوی قصر شد تنگ
هوش مصنوعی: پادشاه بر روی فرشهای زیبا و رنگارنگ جنیبت حرکت کرد و به سوی قصر رفت.
دَری دید آهنین در سنگ بسته
ز حیرت ماند بر دَر دلشکسته
هوش مصنوعی: در اینجا دری آهنی وجود دارد که در سنگی محکم بسته شده است و این موضوع باعث شده است که دل شکستهای از حیرت و شگفتی بماند.
نه روی آن که از در بازگردد
نه رای آن که قفلانداز گردد
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که نه کسی که به خاطر موانع، از پیش رفتن باز میماند و نه کسی که بخواهد با تفکر و تدبیر، به مشکلات دامن بزند. در واقع، اشاره به افرادی دارد که نه از ترس یا عدم اطمینان به جلو میروند و نه خود را در مخمصه قرار میدهند.
رقیبی را به نزد خویشتن خواند
که ما را نازنین بر در چرا ماند
هوش مصنوعی: شخصی رقیبش را به نزد خود فراخواند و از او پرسید که چرا محبوب ما در دروازه ماند و به درون نیامد.
چه تلخی دید شیرین در من آخر؟
چرا در بست از اینسان بر من آخر؟
هوش مصنوعی: شیرین در من چه تلخیای را در نهایت تجربه کرده است؟ چرا به این شکل از من دور شده است؟
درون شو گو نه شاهنشه غلامی
فرستاده است نزدیکت پیامی
در سرا برو و به شیرین بگو که «نه که شاهنشاه بلکه غلامی این پیام را برایت فرستاده است» (در بیت بعد) که مهمانی داری داخل بیاید یا نه؟ (خسرو از در تواضع و فروتنی با شیرین سخن میگوید)
که مهمانی به خدمت میگراید
چه فرمایی درآید یا نیاید؟
هوش مصنوعی: مهمانی به خدمت میآید، آیا اجازه میدهی که وارد شود یا نیاید؟
تو کاَندر لب نمک پیوسته داری
به مهمان بر چرا در بسته داری؟
هوش مصنوعی: تو همیشه در دلات محبت و مهربانی نسبت به مهمانان داری، پس چرا در دلات را به روی آنها بستهای و این محبت را نشان نمیدهی؟
درم بگشای کآخر پادشاهم
به پای خویشتن عذر تو خواهم
هوش مصنوعی: درهای خانهام را باز کن، چون بالاخره پادشهم و خودم از تو عذرخواهی میکنم.
تو خود دانی که من از هیچ رایی
ندارم با تو در خاطر خطایی
هوش مصنوعی: تو خود خوب میدانی که من هیچگونه نظری درباره تو در ذهنم ندارم که اشتباهی باشد.
بباید با مَنت دمساز گشتن
تو را نادیده نتوان بازگشتن
هوش مصنوعی: باید با هدایت و راهنمایی دیگران هماهنگ شوی و نمیتوانی بدون توجه به آنها بازگشتی داشته باشی.
و گر خواهی که این جا کم نشینم
رها کن کز سر پایت ببینم
هوش مصنوعی: اگر میخواهی که من در اینجا کمتر حضور پیدا کنم، مرا رها کن؛ چرا که من از سر پای تو میبینم.
بدین زاری پیامی شاه میگفت
شکرلب میشنید و آه میگفت
هوش مصنوعی: شاه با ناراحتی پیامی را میفرستاد، اما شخصی که پیام را میشنید، با لبخندی شکرین و حسرتی در دل، آهی از دل برمیآورد.
کنیزی کاردان را گفت آن ماه
به خدمت خیز و بیرون رو سوی شاه
هوش مصنوعی: کنیزی که بسیار باهوش و زیرک بود، به آن ماه زیبا گفت: به خدمت برآی و به سوی شاه برو.
فلان ششطاق دیبا را برون بر
بزن با طاق این ایوان برابر
هوش مصنوعی: به فلان ششطاقی که پارچهای زیبا دارد، توجه کن و آن را با طاق ایوان هماهنگ و برابر کن.
ز خار و خاره خالی کن میانش
معطر کن به مشک و زعفرانش
هوش مصنوعی: خالی کردن وسط آن از خار و خاره و معطر کردنش با بوی خوش مشک و زعفران.
بساط گوهرین در وی بگستر
بیار آن کرسی ششپایه زر
هوش مصنوعی: بگسترندگی و زیبایی جواهرات را در او به نمایش بگذار، و آن صندلی زرین ششپایه را بیاور.
بِنه در پیشگاه و شقه دربند
پس آن گَه شاه را گو کاِی خداوند
هوش مصنوعی: در جلوی درگاه بنشین و در بند شقّی باش، سپس به آن زمان به شاه بگو که ای خداوند!
نه تُرک این سرا هندوی این بام
شهنشه را چنین داده است پیغام
هوش مصنوعی: نه آن کسی که در این خانه ترک است و نه آن کسی که بر بام شاه هندی است، چنین پیامی ندادهاند.
پرستار تو شیرین هوسجفت
به لفظ من شهنشه را چنین گفت
هوش مصنوعی: پرستار تو با زبانی شیرین و عاشقانه به من گفت که چنین است مقام و ارزش شاه.
که گر مهمان مایی ناز منمای
به هر جا کهت فرود آرم فرود آی
هوش مصنوعی: اگر تو مهمان من هستی، ناز و کرشمه نکن و در هر مکانی که میخواهی، فرود بیا.
صواب آن شد ز روی پیشبینی
که امروزی در این منظر نشینی
هوش مصنوعی: درست این است که از پیشبینیها نتیجهگیری کنیم که امروز در این فضای خاص حضور داری.
من آیم خود به خدمت بر سر کاخ
زمین بوسم به نیروی تو گستاخ
هوش مصنوعی: من به خدمت تو میآیم و با احترام بر خاک مینوشتم؛ این کار به خاطر قدرت توست که جرئت انجامش را پیدا کردهام.
بگوییم آن چه ما را گفت باید
چو گفتیم آن کنیم آن گَه که شاید
هوش مصنوعی: باید بگوییم آن چیزی که ما را به گفتن واداشته، پس باید همان را انجام دهیم زمانی که فرصتی مناسب فراهم شود.
کنیز کاردان بیرون شد از در
برون برد آن چه فرمود آن سمنبر
هوش مصنوعی: کنیزی که کارش را به خوبی انجام میداد، از در بیرون رفت و چیزی را که دستور داده شده بود، برداشت.
همه ترتیب کرد آیین زَربَفت
فرود آورد خسرو را و خود رفت
هوش مصنوعی: همه چیز را با نظم و دقت آماده کرد و خسرو را به پایین آورد و خود رفت.
رخ شیرین ز خجلت گشته پُرخوی
که نَزل شاه چون سازد پیاپی
هوش مصنوعی: چهره زیبا از شرم خجالتزده شده است، زیرا وقتی شاه به طور مکرر به او توجه میکند، وضعیت او تغییر میکند.
چو از نزل زرافشانی بپرداخت
ز جُلاب و شکر نزلی دگر ساخت
هوش مصنوعی: وقتی که از باران زرافشان (جوانهها و گلها) گذشت، به جای آن، به لطف و خوبی دیگر میپردازد و شکر و زیبایی جدیدی ایجاد میکند.
به دست چاشنیگیری چو مهتاب
فرستادش ز شربتهای جُلاب
هوش مصنوعی: با دست کسی که مواد لازم را آماده میکند، به او مانند ماه شب چهارده، شربتهای خوشمزهای ارسال کرد.
پس آن گه ماه را پیرایه بربست
نقاب آفتاب از سایه بربست
هوش مصنوعی: سپس وقتی که ماه زینت خود را به تن کرد، نقاب آفتاب از سایه کنار رفت.
فرو پوشید گلناری پرندی
بر او هر شاخ گیسو چون کمندی
هوش مصنوعی: پرندهای بر روی آن نشسته که گلهای نرگس را پنهان کرده است و هر یک از شاخههای گیسو مانند کمند (حلقهای که برای گرفتن چیزی استفاده میشود) است.
کمندی حلقهوار افکنده بر دوش
ز هر حلقه جهانی حلقه در گوش
هوش مصنوعی: بر دوش او کمندی به شکل دایرهای افتاده است که از هر حلقهاش جهانی به وجود آمده و در گوشش حلقهای نمایان است.
حمایلپیکری از زرِ کانی
کشیده بر پرندی ارغوانی
هوش مصنوعی: پردهای از طلا بر روی پرندهای به رنگ قرمز مایل به بنفش کشیده شده است.
سرآغوشی برآموده به گوهر
به رسم چینیان افکنده بر سر
هوش مصنوعی: حس زیبایی و شکوهی که در سرآغوشی به وجود آمده، به گونهای است که گویی جواهرات را به شیوه چینیها بر روی آن گذاشتهاند.
سیهشعری چو زلف عنبرافشان
فرود آویخت بر ماه درفشان
هوش مصنوعی: زن سیهمو که همچون موی سیاهش، زیباییاش را به جلوه میآورد، با نرمش و دلربایی خود بر ماه که نمادی از زیبایی است، سایه افکنده است.
بدین طاوسکرداری همایی
روان شد چون تذروی در هوایی
هوش مصنوعی: در این بیت بیان شده است که پرندهای زیبا و باوقار به آرامی و به سبک خاص خود در آسمان پرواز میکند، مانند اینکه در هوای صاف و لطیف در حرکت است.
نشاط دلبری در سر گرفته
نیازی دیده نازی درگرفته
هوش مصنوعی: شادی و سرزندگی دلبرانهای در دل من نشسته و در عین حال، نیازی وجود دارد که به زیبایی و جذابیتی که در چشمان محبوب حس میشود، وابسته است.
سوی دیوار قصر آمد خرامان
زمین بوسید شه را چون غلامان
هوش مصنوعی: به سمت دیوار قصر رفت و با احترام به زمین افتاد و شاه را مانند غلامان بوسید.
گشاد از گوش گوهرکش بسی لعل
سم شبدیز را کرد آتشیننعل
هوش مصنوعی: از دُمِ شبدیز، که سم او از گوهرهاست، لعلها و سنگهای قیمتی زیادی بهدست آمده و به روشنی میدرخشند.
همان صد دانه مروارید خوشآب
به فرقافشان خسرو کرد پرتاب
هوش مصنوعی: خسرو با هزاران دانه مروارید درخشان، تاج یا سرپوش خود را زینت بخشید و آنها را به شکل زیبایی بر روی آن قرار داد.