بخش ۶۳ - رسیدن نامهٔ شیرین به خسرو
چو خسرو نامهٔ شیرین فروخواند
از آن شیرینسخن عاجز فروماند
به خود گفتا جواب است این، نه جنگ است
کلوخانداز را پاداش سنگ است
جوابِ آنچه بایستش دریدن
شنیدم آنچه میباید شنیدن
دگر باره شد از شیرین شکرخواه
که غوغای مگس برخاست از راه
ز کارآشوبی مریم برآسود
رطب بیاستخوان شد، شمع بیدود
چو مریم کرد دست از جشن کوتاه
جهان چون جشن مریم گشت بر شاه
چو دشمن شد، همه کاری به کام است
یکی آب از پس دشمن تمام است
به شیرین چند چربیها فرستاد
به روغن نرم کرد آهن ز پولاد
بت فرمانبرش فرمان پذیرفت
که دردی داشت کان درمان پذیرفت
به خسرو پیش از آنش بود پندار
کزان نیکوترش باشد طلبکار
فرستد مهد و در کاوینش آرد
به مهد خود عروسآیینش آرد
به دفترها عتاب آغاز میکرد
عتابش بیش میشد ناز میکرد
متاع نیکویی بر کار میدید
بها میکرد، چون بازار میدید
متاع از مشتری یابد روایی
به دیده قدر گیرد روشنایی
ز بهر سود خود این پند بنیوش
متاعی کآن بنخرند از تو، مفروش
در آن دیده است دولت سودمندی
که چون یابی روایی، در نبندی
ملک دم داد و شیرین دم نمیخورد
ز ناز خویش مویی کم نمیکرد
چو عاجز گشت از آن ناز به خروار
نهاد اندیشه را بر چارهٔ کار
که یاری مهربان آرد فرا چنگ
به رهواری همیرانَد خرِ لنگ
سر و کاری ز بهر خویش گیرد
سر از کاری دگر در پیش گیرد
ز هر قومی حکایت باز میجُست
نگیرد مرد زیرک کار خود سست
بخش ۶۲ - مردن مریم و تعزیتنامهٔ شیرین به خسرو از راه باد افراه: در اندیش ای حکیم از کار ایامبخش ۶۴ - صفت داد و دهِش خسرو: جهان خسرو که تا گردون کمر بست
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو خسرو نامهٔ شیرین فروخواند
از آن شیرینسخن عاجز فروماند
هوش مصنوعی: وقتی خسرو نامهٔ شیرین را خواند، از سخن زیبای او حیرتزده و ناتوان شد.
به خود گفتا جواب است این، نه جنگ است
کلوخانداز را پاداش سنگ است
هوش مصنوعی: به خود گفت که این پاسخ است نه جنگ، زیرا کسی که سنگ پرتاب میکند، سزاوار سنگپرانی است.
جوابِ آنچه بایستش دریدن
شنیدم آنچه میباید شنیدن
جواب آن نامهای که شایسته دریدن و پارهکردن بود، را شنیدم (و پاسخی درخور آن گرفتم)
دگر باره شد از شیرین شکرخواه
که غوغای مگس برخاست از راه
هوش مصنوعی: شیرین دوباره از محبت خود خوشبختی به ارمغان آورد، اما ناگهان سر و صدای مگسهای مزاحم نیز به وجود آمد.
ز کارآشوبی مریم برآسود
رطب بیاستخوان شد، شمع بیدود
هوش مصنوعی: از درهم برهمی و سردرگمی مریم، دیگر میوه رطب نرم و بیدردسر شده و شمعی بدون دود روشن است.
چو مریم کرد دست از جشن کوتاه
جهان چون جشن مریم گشت بر شاه
هوش مصنوعی: زمانی که مریم از دنیای فانی دل برید و جشن زندگی را رها کرد، جهان نیز به گونهای به جشن مریم تبدیل شد و مقام او در نزد شاه ارتقاء یافت.
چو دشمن شد، همه کاری به کام است
یکی آب از پس دشمن تمام است
هوش مصنوعی: وقتی که کسی با تو دشمن شده باشد، تمام کارها به نفع او پیش میرود و حتی یک قطره آب هم به خاطر وجود آن دشمن باقی نمیماند.
به شیرین چند چربیها فرستاد
به روغن نرم کرد آهن ز پولاد
هوش مصنوعی: او به شیرین مقداری چربی فرستاد و با روغن، آهن را نرم کرد.
بت فرمانبرش فرمان پذیرفت
که دردی داشت کان درمان پذیرفت
هوش مصنوعی: بت به خاطر دردی که داشت، از دستوری پیروی کرد و درمان آن را پذیرفت.
به خسرو پیش از آنش بود پندار
کزان نیکوترش باشد طلبکار
هوش مصنوعی: به خسرو پیش از آنکه او را فکر کند، اینطور به نظر میرسد که از او چیزی بهتر طلب میکند.
فرستد مهد و در کاوینش آرد
به مهد خود عروسآیینش آرد
هوش مصنوعی: مهد، که به معنای گهواره یا محل پرورش است، با خود عروسی را میآورد تا در اینجا به دنیا بیاید و در محیطی سرشار از زیبایی و محبت پرورش یابد.
به دفترها عتاب آغاز میکرد
عتابش بیش میشد ناز میکرد
هوش مصنوعی: او با شکایت و تلخی آغاز میکرد و هر چه بیشتر شکایت میکرد، لحنش هم نرمتر و ملایمتر میشد.
متاع نیکویی بر کار میدید
بها میکرد، چون بازار میدید
بها میکرد: قیمت را افزون میکرد.
متاع از مشتری یابد روایی
به دیده قدر گیرد روشنایی
هوش مصنوعی: مردم از مشتری کالایی به دست میآورند و وقتی که آن را میبینند، ارزش و روشنایی آن را درک میکنند.
ز بهر سود خود این پند بنیوش
متاعی کآن بنخرند از تو، مفروش
هوش مصنوعی: برای بهرهمندی خود، این نصیحت را گوش کن: کالایی را که از تو خریدهاند، به هیچ قیمتی نفروش.
در آن دیده است دولت سودمندی
که چون یابی روایی، در نبندی
هوش مصنوعی: در آن چشم، نشانههای خوبی وجود دارد که اگر آن را ببینی، نمیگذاری از دست برود.
ملک دم داد و شیرین دم نمیخورد
ز ناز خویش مویی کم نمیکرد
دَم دادن یعنی دمیدن. گویا در اینجا به معنی دمیدن برای افروختن آتش باشد؛ (مثال:دمم کم ده، که دم آتش فروزد. سلمان ساوجی). مصرع اول یعنی دم و نفَس و سخن خسرو در شیرین اثر نمیکرد و شیرین به او بیتوجهی میکرد.
چو عاجز گشت از آن ناز به خروار
نهاد اندیشه را بر چارهٔ کار
هوش مصنوعی: هنگامی که از ناز و لطافت آن نابینا شد، ذهن خود را به فکر چارهای برای کارهایی که باید انجام دهد، مشغول کرد.
که یاری مهربان آرد فرا چنگ
به رهواری همیرانَد خرِ لنگ
هوش مصنوعی: کمکی مهربان به ما میآورد و مانند آن است که به سادگی میتواند حتی یک چهارپای لنگ را هم به حرکت درآورد.
سر و کاری ز بهر خویش گیرد
سر از کاری دگر در پیش گیرد
هوش مصنوعی: اگر کسی به دنبال منافع شخصی خود باشد، نمیتواند به کارهای دیگران توجه کند.
ز هر قومی حکایت باز میجُست
نگیرد مرد زیرک کار خود سست
هوش مصنوعی: هر شخص باهوشی، از هر قوم و نژادی، داستانها و تجربیات دیگران را میشنود و از آنها بهره میبرد، اما هرگز کار خود را بیدقت و سست نمیگذارد.