گنجور

بخش ۶۲ - مردن مریم و تعزیت‌نامهٔ شیرین به خسرو از راه باد افراه

در اندیش ای حکیم از کار ایام
که پاداش عمل باشد سرانجام
نماند ضایع ار نیک است اگر دون
کمر‌بسته بدین کار است گردون
چو خسرو بر فسوس مرگ فرهاد
به شیرین آن چنان تلخی فرستاد
چنان افتاد تقدیر الهی
که بر مریم سرآمد پادشاهی
چنین گویند شیرین تلخ‌زهری
به خوردش داد از آن کاو خورد بهری
و گر می‌راست خواهی بگذر از زهر
به زهرآلود همت بردش از دهر
به همت هندوان چون برستیزند
ز شاخ خشک برگ تَر بریزند
فسون‌سازان که از مَه مُهره سازند
به چشم‌افسای همت حقه بازند
چو مریم روزهٔ مریم نگه داشت
دهان دربست از آن شِکّر که شه داشت
برست از چنگ مریم شاه عالم
چنانک آبستنان از چنگ مریم
درخت مریمش چون از بر افتاد
ز غم شد چون درخت مریم آزاد
ولیک از بهر جاه و احترامش
ز ماتم داشت آیینی تمامش
نرفت از حرمت‌ش بر تخت ماهی
نپوشید از سلب‌ها جز سیاهی
چو شیرین را خبر دادند از این کار
همش گل در حساب افتاد، هم خار
به نوعی شاد‌مان گشت از هلاکش
که رست از رشک بردن جان پاکش
به دیگر نوع غم‌گین گشت و دل‌سوز
که عاقل بود و می‌ترسید از آن روز
ز بهر خاطر خسرو یکی ماه
ز شادی کرد دست خویش کوتاه
پس از ماهی که خار از ریش برخاست
جهان را این غبار از پیش برخاست
دلش تخم هوس فرمود کشتن
جواب نامهٔ خسرو نوشتن
سخن‌هایی که او را بود در دل
فشاند از طَیرَگی چون دانه در گل
نویسنده چو بر کاغذ قلم زد
به ترتیب آن سخن‌ها را رقم زد
سخن را از حلاوت کرد چون قند
سر‌آغاز سخن را داد پیوند
بنام پادشاه پادشاهان
گناه‌آمرز مشتی عذر‌خواهان
خداوندی که ما را کارساز است
ز ما و خدمت ما بی‌نیاز است
نه پیکر خالق پیکر‌نگاران
به حیرت زین شمار اختر‌شماران
زمین تا آسمان خورشید تا ماه
به ترکستان فضلش هندوی راه
دهد بی‌حق خدمت خلق را قوت
نگارد بی‌قلم در سنگ یاقوت
ز مرغ و مور در دریا و در کوه
نماند جاودان کس را در اندوه
گه نعمت دهد نقصان‌پذیری
کند هنگام حیرت دست‌گیری
چو از شکرش فرامش‌کار گردیم
بمالد گوش تا بیدار گردیم
به حکم اوست در قانون بینش
تغیُّر‌های حال آفرینش
گَهی راحت کند قسمت گَهی رنج
گَهی افلاس پیش آرد گَهی گنج
جهان را نیست کاری جز دورنگی
گَهی رومی نماید، گاه زنگی
گَه از بی‌داد این، آن را دهد داد
گَه از تیمار آن، این را کند شاد
چه خوش گفتا لهاوری به طوسی
که مرگ خر بود سگ را عروسی
نه هر قسمت که پیش آید نشاط است
نه هر پایه که زیر افتد بساط است
چو روزی‌بخش ما روزی چنین کرد
گَهی روزی دوا باشد، گَهی درد
خردمند آن بود کاو در همه کار
بسازد گاه با گُل، گاه با خار
جهان‌دار مهین‌، خورشیدِ آفاق
که زد بر فرق هفت اورنگ شش طاق
جهان دارد به زیر پادشاهی
سری و با سری صاحب‌کلاهی
بهشت از حضرتش میعاد‌گاهی است
ز باغ دولتش طوبا گیاهی است
درین دوران که مه تا ماهی اوراست
ز ماهی تا به ماه آگاهی اوراست
خبر دارد که روز و شب دو رنگ است
نَوالش گه شکر گاهی شرنگ است
درین صندل‌سرای آبنوسی
گَهی ماتم بود، گاهی عروسی
عروس شاه اگر در زیر خاک است
عروسان دگر دارد‌، چه باک است
فلک زان داد بر رفتن دلیریش
که بود آگه ز شاه و زودسیریش
از او بِهْ گر چه شه را هم‌دمی نیست
شهنشه زود سیر آمد غمی نیست
نظر بر گل‌سِتانی دیگر آرد
و زو بِهْ دل‌سِتانی در بر آرد
دریغ آن است کآن لعبت نماند
و گر نه هر که ماند عیش راند
مرنج ای شاه نازک‌دل بدین رنج
که گنج است آن صنم در خاک به گنج
مخور غم کآدمی غم برنتابد
چو غم گفتی زمین هم برنتابد
برنجد نازنین از غم کشیدن
نسازد نازکان را غم چشیدن
عنان آن بِهْ که از مریم بتابی
که گر عیسی شوی گَردَش نیابی
اگر در تخته رفت آن نازنین‌جفت
به ترک تخت شاهی چون توان گفت
به مِی بنشین، ز مژگان مِی چه ریزی؟
غمت خیزد گر از غم برنخیزی
نه هر کش پیش‌میری پیش میرد
بدین سختی غمی در پیش گیرد
تو زی! کاو مُرد و هر کاو زاد روزی
به مرگش تن بباید داد روزی
به نالیدن مکن بر مرده بی‌داد
که مرده صابری خواهد نه فریاد
چو کار کالبد گیرد تباهی
نه درویشی به کار آید نه شاهی
ز بهر چشمه‌ای مخروش و مخراش
ز فیض دجله‌ای گو یک قطره کم باش
به شادی بر لب شط جام‌جم گیر
کهن‌زنبیلی از بغداد کم گیر
دل نغنوده‌، بی‌او بغنواد‌َت
چنان که‌ز دیده رفت‌، از دل رواد‌ت
اگر سروی شد از بُستان عالم
تو باقی مان که هستی جان عالم
مخور غم تا توانی باده خور شاد
مبادا کز سرت مویی برَد باد
اگر هستی شود دور از تو از دست
بحمدالله چو تو هستی همه هست
تو دُرقدری و دُر، تنها نکوتر
تو لعلی، لعل، بی‌همتا نکوتر
به تنهایی قناعت کن چو خورشید
که هم‌سر شرک شد در راه جمشید
اگر با مرغ باید مرغ را خفت
تو سیمرغی‌، بُوَد سیمرغْ بی‌جفت
مرنج ار با تو آن گوهر نماند
تو کانی‌‌، کان ز گوهر دَر نمانَد
سر آن به‌تر که او هم‌سر ندارد
گُهر آن بِهْ که هم‌گوهر ندارد
گر آهویی ز صحرا رفت بگذار
که در صحرا بود زین جنس بسیار
و گر یک دانه رفت از خرمن شاه
فدا بادش فلک با خرمن ماه
گلی گر شد چه باید دید خاری
عوض باشد گلی را نوبهار‌ی
بتی گر کسر شد کسری بماناد
غم مریم مخور عیسی بماناد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در اندیش ای حکیم از کار ایام
که پاداش عمل باشد سرانجام
هوش مصنوعی: ای حکیم، به تأمل بنشین و به کارهای روزگار فکر کن، زیرا در پایان هر کاری، نتیجه و پاداش عمل خود را خواهی دید.
نماند ضایع ار نیک است اگر دون
کمر‌بسته بدین کار است گردون
هوش مصنوعی: اگر کار خوبی انجام شود، حتی اگر افراد معمولی و بی‌مقدار هم در آن مشارکت داشته باشند، این کار هیچ‌گاه بی‌ارزش نخواهد بود.
چو خسرو بر فسوس مرگ فرهاد
به شیرین آن چنان تلخی فرستاد
هوش مصنوعی: وقتی خسرو خبر مرگ فرهاد را به شیرین رساند، آن را به قدری تلخ و دردناک گفت که دل او را شکست.
چنان افتاد تقدیر الهی
که بر مریم سرآمد پادشاهی
هوش مصنوعی: سرنوشت الهی به گونه‌ای رقم خورد که مریم به مقام و قدرت رسید.
چنین گویند شیرین تلخ‌زهری
به خوردش داد از آن کاو خورد بهری
هوش مصنوعی: شیرین به او زهر تلخی می‌دهد که او در عوض از آن سودی می‌برد.
و گر می‌راست خواهی بگذر از زهر
به زهرآلود همت بردش از دهر
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی راست و درست زندگی کنی، باید از تلخی‌ها و زهرها بگذری و به قلب خود از این دنیا و مشکلاتش صبر و استقامت را منتقل کنی.
به همت هندوان چون برستیزند
ز شاخ خشک برگ تَر بریزند
هوش مصنوعی: وقتی هندوان با تلاش و همت خود به جنگ و مبارزه می‌پردازند، مانند این است که از شاخه خشک درخت، برگ‌های تازه و سرسبز می‌روید.
فسون‌سازان که از مَه مُهره سازند
به چشم‌افسای همت حقه بازند
هوش مصنوعی: سحرگران که از ماه جواهر تهیه می‌کنند، در حال حاضر به دنبال فریب و فریبکاری هستند.
چو مریم روزهٔ مریم نگه داشت
دهان دربست از آن شِکّر که شه داشت
روزه مریم یعنی خاموشی و سکوت، و در اینجا به معنی «خاموشی و مرگ» است. بیت یعنی: مریم درگذشت و از الطاف شاه بی‌نصیب گشت.
برست از چنگ مریم شاه عالم
چنانک آبستنان از چنگ مریم
چنگ مریم در مصرع دوم نام گیاهی است که برای زنان آبستنی که زایمان دشوار دارند در آب می‌خیسانند تا زایمانشان آسان شود‌.
درخت مریمش چون از بر افتاد
ز غم شد چون درخت مریم آزاد
هوش مصنوعی: درخت مریم وقتی از غم افتاد، همچون درخت مریم آزاد دگرگون شد.
ولیک از بهر جاه و احترامش
ز ماتم داشت آیینی تمامش
هوش مصنوعی: اما به خاطر مقام و احترام او، مراسم سوگواری به طور کامل برگزار شد.
نرفت از حرمت‌ش بر تخت ماهی
نپوشید از سلب‌ها جز سیاهی
به احترام [مرگ مریم] یک ماه بر تخت پادشاهی ننشست و [لباسی] جز به رنگ سیاه بر تن نکرد.
چو شیرین را خبر دادند از این کار
همش گل در حساب افتاد، هم خار
هوش مصنوعی: به شیرین خبر دادند که درباره این کار چه اتفاقی افتاده است. او به این نتیجه رسید که در این وضعیت هم چیزهای خوشایند و هم دشواری‌ها وجود دارد.
به نوعی شاد‌مان گشت از هلاکش
که رست از رشک بردن جان پاکش
هوش مصنوعی: به نوعی از مرگ او خوشحال شدیم، چون جان پاکش از حسادت رهایی پیدا کرد.
به دیگر نوع غم‌گین گشت و دل‌سوز
که عاقل بود و می‌ترسید از آن روز
هوش مصنوعی: او به نوع دیگری غمگین شد و دلش برای دیگران به درد آمد؛ چون عاقل بود و از روزی که ممکن است اتفاق بیفتد، می‌ترسید.
ز بهر خاطر خسرو یکی ماه
ز شادی کرد دست خویش کوتاه
هوش مصنوعی: برای دلخوشی و رضایت خسرو، یکی از ماه‌ها دست خود را از شادی کوتاه کرد.
پس از ماهی که خار از ریش برخاست
جهان را این غبار از پیش برخاست
هوش مصنوعی: پس از اینکه خار از ریش (دستگاه همانند) بیرون آمد، این غبار (مشکلات و ناهنجاری‌ها) از پیش (دنیا) برطرف شد.
دلش تخم هوس فرمود کشتن
جواب نامهٔ خسرو نوشتن
هوش مصنوعی: دلش آرزوی عشق را چنان داشت که تصمیم به کشتن گرفت و به همین دلیل به نوشتن نامه‌ای برای خسرو پرداخت.
سخن‌هایی که او را بود در دل
فشاند از طَیرَگی چون دانه در گل
حرف‌های دلش را از سر خشم بیرون ریخت (و به‌تندی و بی‌وقفه پرت می‌کرد) همچون بذرافشانی و دانه‌افشاندن (کشتگران). طیره‌ یعنی خشم.
نویسنده چو بر کاغذ قلم زد
به ترتیب آن سخن‌ها را رقم زد
هوش مصنوعی: وقتی نویسنده قلمش را بر روی کاغذ می‌کشید، به شیوه‌ای منظم و مرتب، سخنانش را به تصویر می‌کشید.
سخن را از حلاوت کرد چون قند
سر‌آغاز سخن را داد پیوند
هوش مصنوعی: سخن را شیرین و دلپذیر کرد مانند قند، و در آغاز صحبت، پیوندی برقرار کرد.
بنام پادشاه پادشاهان
گناه‌آمرز مشتی عذر‌خواهان
هوش مصنوعی: به نام پادشاهی که برترین و بخشنده است و افرادی که از او طلب بخشش می‌کنند.
خداوندی که ما را کارساز است
ز ما و خدمت ما بی‌نیاز است
هوش مصنوعی: خداوندی که به ما کمک می‌کند، به هیچ چیز از ما و خدمات ما نیاز ندارد.
نه پیکر خالق پیکر‌نگاران
به حیرت زین شمار اختر‌شماران
هوش مصنوعی: نه تنها بدن خالق هنرمندان باعث شگفتی است، بلکه تعداد ستاره‌ها نیز آنها را متعجب می‌کند.
زمین تا آسمان خورشید تا ماه
به ترکستان فضلش هندوی راه
هوش مصنوعی: این بیت به معنای وسعت و عظمت فضل و نعمت‌هایی است که به انسان‌ها ارزانی می‌شود. زمین و آسمان به عنوان نمادی از گستردگی و بزرگی، نشان‌دهنده‌ی افق‌های بی‌پایان برکت و رحمت هستند، و به ترکستان که نماد سرزمینی با فرهنگ خاص است، اشاره می‌کند که انسان در آن به فضل و علم دست می‌یابد. به طور کلی، این بیت روح امید و جستجوی علم و فضل را منتقل می‌کند.
دهد بی‌حق خدمت خلق را قوت
نگارد بی‌قلم در سنگ یاقوت
هوش مصنوعی: کسی که بدون حق و دلیلی به دیگران خدمت می‌کند، مانند کسی است که با دقت و زحمت، روی سنگ یاقوت چیزی می‌نویسد.
ز مرغ و مور در دریا و در کوه
نماند جاودان کس را در اندوه
هوش مصنوعی: هیچ‌کس در دنیا نمی‌تواند در غم و اندوه جاودانه بماند، چرا که همان‌طور که پرندگان و موریانه‌ها در دریا و کوه مکان خود را ترک می‌کنند، انسان‌ها نیز باید با مشکلات و ناراحتی‌ها کنار بیایند.
گه نعمت دهد نقصان‌پذیری
کند هنگام حیرت دست‌گیری
هوش مصنوعی: زمانی که نعمت به انسان داده می‌شود، ممکن است دچار نقصان و کمبود شود؛ ولی در لحظات حیرت و سردرگمی، دستگیری و کمک از سوی مولا و خداوند فراهم می‌شود.
چو از شکرش فرامش‌کار گردیم
بمالد گوش تا بیدار گردیم
هوش مصنوعی: وقتی از خوشی و لذت غافل شویم، باید به خودمان یادآوری کنیم تا متوجه حقیقت و واقعیت زندگی شویم.
به حکم اوست در قانون بینش
تغیُّر‌های حال آفرینش
هوش مصنوعی: طبق فرمان او، تغییرات حال و وضعیت آفرینش در چارچوب قوانین خاصی قرار دارد.
گَهی راحت کند قسمت گَهی رنج
گَهی افلاس پیش آرد گَهی گنج
گاهی به ما راحتی هدیه می‌دهد و گاهی رنج و عذاب، گاهی ورشکستگی و بی‌نوایی را به ما می‌دهد و گاه گنج و ثروت.
جهان را نیست کاری جز دورنگی
گَهی رومی نماید، گاه زنگی
هوش مصنوعی: جهان هیچ وظیفه‌ای جز نشان دادن تغییرات ندارد؛ گاهی زیبایی و شادابی خاصی دارد و گاهی هم غم و تیره‌گی را به نمایش می‌گذارد.
گَه از بی‌داد این، آن را دهد داد
گَه از تیمار آن، این را کند شاد
هوش مصنوعی: گاهی اوقات بی‌عدالتی باعث می‌شود که یکی به دیگری کمک کند، و گاهی نیز دلسوزی و مهربانی موجب شادی و خوشحالی فرد دیگری می‌شود.
چه خوش گفتا لهاوری به طوسی
که مرگ خر بود سگ را عروسی
لهاوری یعنی اهل لهاور یا لاهور. در بعضی نسخ به‌جای لهاوری، نهاوندی آمده است.
نه هر قسمت که پیش آید نشاط است
نه هر پایه که زیر افتد بساط است
هوش مصنوعی: در زندگی، هر چیزی که به چشم می‌آید دلیل شادی و خوشحالی نیست و تنها به این دلیل که چیزی به ما نزدیک می‌شود، نباید انتظار داشته باشیم که همه چیز خوب باشد و باعث خوشحالی شود.
چو روزی‌بخش ما روزی چنین کرد
گَهی روزی دوا باشد، گَهی درد
هوش مصنوعی: وقتی روزی‌دهنده مقدر می‌کند، گاهی روزی به شکل درمان و گاهی به شکل درد است.
خردمند آن بود کاو در همه کار
بسازد گاه با گُل، گاه با خار
هوش مصنوعی: انسان عاقل کسی است که در شرایط مختلف و در همه امور بتواند به درستی عمل کند و گاهی با زیبایی‌ها و گاهی با سختی‌ها کنار بیاید.
جهان‌دار مهین‌، خورشیدِ آفاق
که زد بر فرق هفت اورنگ شش طاق
هوش مصنوعی: جهان‌دار بزرگ و مهمی که مانند خورشید در آسمان می‌درخشد و بر سر هفت رنگ مختلف، شش سقف قرار دارد.
جهان دارد به زیر پادشاهی
سری و با سری صاحب‌کلاهی
هوش مصنوعی: دنیا زیر سلطه یک پادشاه است و این پادشاه دارای قدرت و نفوذ زیادی می‌باشد.
بهشت از حضرتش میعاد‌گاهی است
ز باغ دولتش طوبا گیاهی است
هوش مصنوعی: بهشت محل ملاقات با اوست و درخت طوبا نماد خوشبختی و نعمت‌های ویژه از باغ دولت اوست.
درین دوران که مه تا ماهی اوراست
ز ماهی تا به ماه آگاهی اوراست
هوش مصنوعی: در این دوره، که نور ماه از ماهی به ما می‌رسد، به آگاهی و شناختی از ماه دست می‌یابیم.
خبر دارد که روز و شب دو رنگ است
نَوالش گه شکر گاهی شرنگ است
(شاه این را) می‌داند و خبر دارد (و باید در این ماتم، فراموش نکند) که دنیا، روز و شب دارد و شادی و غم؛ گاهی نواله و خوراک شیرین و دلچسب به آدمی می‌دهد و گاهی تلخ و ناگوار.
درین صندل‌سرای آبنوسی
گَهی ماتم بود، گاهی عروسی
هوش مصنوعی: این جا محل زندگی‌ای است که گاهی اوقات غم و اندوه حاکم است و گاهی دیگر شادمانی و جشن و سرور برقرار است.
عروس شاه اگر در زیر خاک است
عروسان دگر دارد‌، چه باک است
هوش مصنوعی: اگر عروس شاه در زیر خاک هم باشد، دیگر عروس‌ها وجود دارند و چه جای نگرانی است.
فلک زان داد بر رفتن دلیریش
که بود آگه ز شاه و زودسیریش
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر شجاعت او در رفتن، به او پاداش داد؛ چرا که او از قدرت و سرعت عمل پادشاه آگاه بود.
از او بِهْ گر چه شه را هم‌دمی نیست
شهنشه زود سیر آمد غمی نیست
هوش مصنوعی: اگرچه شاهی که در کنار او نیست، بهتر از اوست، اما شاهزاده زود از غم فرار می‌کند و ناراحت نمی‌شود.
نظر بر گل‌سِتانی دیگر آرد
و زو بِهْ دل‌سِتانی در بر آرد
هوش مصنوعی: نگاه به باغی دیگر می‌اندازد و از آن دل‌ربایی می‌کند.
دریغ آن است کآن لعبت نماند
و گر نه هر که ماند عیش راند
هوش مصنوعی: آه، افسوس که آن معشوق نمی‌ماند و اگر می‌ماند، هر کس که باقی می‌ماند، از خوشی و لذت بی‌بهره می‌شود.
مرنج ای شاه نازک‌دل بدین رنج
که گنج است آن صنم در خاک به گنج
هوش مصنوعی: ای شاه نازک‌دل، نگران نباش از این درد، زیرا گنجی در دل خاک نهفته است که ارزشمندتر از هر چیزی است.
مخور غم کآدمی غم برنتابد
چو غم گفتی زمین هم برنتابد
هوش مصنوعی: غم را نخور، زیرا انسان تاب تحمل غم را ندارد. حتی اگر غم گفته شود، زمین نیز تحمل آن را نخواهد داشت.
برنجد نازنین از غم کشیدن
نسازد نازکان را غم چشیدن
هوش مصنوعی: عزیزان نباید از غم و رنج بکشند، زیرا این کار باعث می‌شود که دیگران نیز غم را تجربه کنند.
عنان آن بِهْ که از مریم بتابی
که گر عیسی شوی گَردَش نیابی
به‌تر آن است که روی (و یاد) از مریم بگردانی و او را فراموش کنی، چرا که حتی اگر سبک‌سیر چون عیسی شوی او را پیدا نخواهی کرد و نخواهی دید.   «گَردَش (را) نیابی» یعنی چنان با سرعت و شتاب رفته که به گرد پایش هم نمی‌رسی.
اگر در تخته رفت آن نازنین‌جفت
به ترک تخت شاهی چون توان گفت
هوش مصنوعی: اگر آن معشوق نازنین از تخت پایین بیفتد، چگونه می‌توان گفت که تاج و تخت شاهی چه ارزشی دارد؟
به مِی بنشین، ز مژگان مِی چه ریزی؟
غمت خیزد گر از غم برنخیزی
به می‌گساری بپرداز (شادی کن)، چرا غم‌گینی و اشک می‌ریزی؟ اگر غمگین بمانی غم‌ها و ناگواری‌های بیشتر، از آن بر‌می‌خیزد.
نه هر کش پیش‌میری پیش میرد
بدین سختی غمی در پیش گیرد
این گونه نیست (و نباید باشد) که هرکسی (هر شاهی) که پیش‌مرگش قبل از او بمیرد، این‌چنین (مانند تو)  با این شدت و سختی غمگین شود.
تو زی! کاو مُرد و هر کاو زاد روزی
به مرگش تن بباید داد روزی
هوش مصنوعی: تو زندگی می‌کنی! اما هر کسی که می‌میرد، و هر کس دیگری که به دنیا می‌آید، باید روزی به مرگ خودش تن بدهد.
به نالیدن مکن بر مرده بی‌داد
که مرده صابری خواهد نه فریاد
هوش مصنوعی: به جای اینکه برای کسی که به ناحق از دنیا رفته ناله و فریاد کنی، بهتر است صبر و تحمل نشان دهی. فردی که از دست رفته دیگر نمی‌تواند صدای ما را بشنود و تنها راه درست برای او صبر است.
چو کار کالبد گیرد تباهی
نه درویشی به کار آید نه شاهی
هوش مصنوعی: وقتی که جسم انسان به نابودی و فساد دچار می‌شود، نه فقر و تهیدستی می‌تواند کمکی کند و نه ثروت و قدرت.
ز بهر چشمه‌ای مخروش و مخراش
ز فیض دجله‌ای گو یک قطره کم باش
هوش مصنوعی: برای یک چشمه، شورش و درگیری نکن و از صفای دجله، حتی یک قطره نیز کم نگذار.
به شادی بر لب شط جام‌جم گیر
کهن‌زنبیلی از بغداد کم گیر
هوش مصنوعی: به شادابی و خوشحالی در کنار رودخانه بنشین و از زیبایی‌های زندگی لذت ببر، اما از گذشته‌های دور و چیزهای کهنه دوری کن.
دل نغنوده‌، بی‌او بغنواد‌َت
چنان که‌ز دیده رفت‌، از دل رواد‌ت
هوش مصنوعی: دل شاداب من، بی‌او به حالت افسردگی و تیره‌روزی افتاده است، چنانکه آنچه از چشمانم رفت، از دل هم دور شد.
اگر سروی شد از بُستان عالم
تو باقی مان که هستی جان عالم
هوش مصنوعی: اگر سروی از باغ دنیا باقی بماند، تویی که همچنان جان و روح این جهان هستی.
مخور غم تا توانی باده خور شاد
مبادا کز سرت مویی برَد باد
هوش مصنوعی: غم را فراموش کن و تا می‌توانی از زندگی لذت ببر و باده بنوش. نگذار که بادی، حتی یک تار موی تو را برباید.
اگر هستی شود دور از تو از دست
بحمدالله چو تو هستی همه هست
دور از تو‌: دور از جان، دور از جان تو.
تو دُرقدری و دُر، تنها نکوتر
تو لعلی، لعل، بی‌همتا نکوتر
هوش مصنوعی: تو همچون درّی با ارزش و گرانبهایی و در میان جواهرات، بهترین و بی‌نظیرترین هستی.
به تنهایی قناعت کن چو خورشید
که هم‌سر شرک شد در راه جمشید
هوش مصنوعی: به خودت بسنده کن، مثل خورشید که در مسیر جمشید، با هیچ چیزی جز خود، هم‌نشین نمی‌شود.
اگر با مرغ باید مرغ را خفت
تو سیمرغی‌، بُوَد سیمرغْ بی‌جفت
هوش مصنوعی: اگر تو پرنده‌ای و قرار است مثل پرنده‌ها استراحت کنی، پس تو هم مانند سیمرغی باید تنها باشی، زیرا سیمرغ بدون همدم است.
مرنج ار با تو آن گوهر نماند
تو کانی‌‌، کان ز گوهر دَر نمانَد
هوش مصنوعی: اگر آن گوهر با تو نماند، ناراحت نباش. تو خود معدن ارزشمندی هستی و در واقع، هیچ چیز نمی‌تواند از آن بیرون برود.
سر آن به‌تر که او هم‌سر ندارد
گُهر آن بِهْ که هم‌گوهر ندارد
هوش مصنوعی: بهتر است که کسی همسر نداشته باشد تا اینکه همسر او هم در ارزش و شرافت هیچ باشد.
گر آهویی ز صحرا رفت بگذار
که در صحرا بود زین جنس بسیار
هوش مصنوعی: اگر آهویی از دشت دور شد، نگران نباش؛ چرا که در آن دشت آهوهای زیادی وجود دارند.
و گر یک دانه رفت از خرمن شاه
فدا بادش فلک با خرمن ماه
هوش مصنوعی: اگر حتی یک دانه از خرمن پادشاه برود، این را فدای او می‌دانم. چه بسا آسمان هم با خرمن ماه همکاری کند.
گلی گر شد چه باید دید خاری
عوض باشد گلی را نوبهار‌ی
هوش مصنوعی: اگر گلی ببارید، چه اهمیتی دارد؟ چرا که خارهایی که بر او می‌نشینند، جایگزین آن روزهای بهاری او خواهند شد.
بتی گر کسر شد کسری بماناد
غم مریم مخور عیسی بماناد
هوش مصنوعی: اگر بخشی از محبوبیت و زیبایی کسی کم شود، نگران نباش. چون شخصیتی بزرگ و اثرگذار مانند عیسی، همیشه در یاد و دل مردم خواهد ماند.

حاشیه ها

1396/05/25 20:07
m۱۹۹۱

این بیت غلط املایی دارد:
خداوندی که مار کار سازست --- ز ما و خدمت ما بی‌نیازست
مار --> ما را

1398/12/10 15:03
جباری

مصراع اولبیت: چه خوش گفتا لهاوری به توسی...الخ، به صورت: «چه خوش گفت آن نهاوندی به توسی» هم آمده. یا چه خوش گفتا ابیوردی...

1399/04/29 20:06
Nariman Farmanfarma

فرمایش جناب جباری صحیح هست، چون تصحیح نفرمودین، تکرار میکنم؛ ”چه خوش گفت آن نهاوندی به طوسی……“ یصحح عینهوا ایضاً

1402/04/05 23:07
مریم بکوک

جناب نریمان عزیز نیاز به تصحیح نیست، چون در اغلب نسخه ها لهاوری نوشته شده و در بعضی دیگر از نسخه ها نهاوندی. هر دو کلمه صحیح میباشد. و جناب حسن‌وحید دستگردی که از بزرگترین نظامی شناسان زبان فارسی هستند کلمه ی لهاوری را اصح میدانند و کلمه نهاوندی رو صحیح.

1403/03/04 20:06
سام
غنودن

مترادف غنودن: آرمیدن، آسودن، خفتن، خوابیدن

1403/03/04 20:06
سام
نغنود نا آرام، به آرامش نرسیده، بی خواب
1403/07/30 08:09
Mebia

لطفا بیت 35 
چه خوش گفتا لهاوری به طوسی
را به صورت "چه خوش گفتا لهاووری به طوسی "

اصلاح فرمائید 

در فرهنگ لغت دهخدا هم به صورت "لهاووری " آمده است .

سپاس