بخش ۴۳ - جنگ خسرو با بهرام و گریختن بهرام
چو روزی چند شاه آنجا طرب کرد
به یاری خواستن لشگر طلب کرد
سپاهی داد قیصر بیشمارش
به زر چون زر مهیا کرد کارش
ز بس لشگر که بر خسرو شد انبوه
روان شد روی هامون کوه در کوه
چو کوه آهنین از جای جنبید
زمین گفتی که سر تا پای جنبید
چهل پنجه هزاران مرد کاری
گزین کرد از یلان کارزاری
شبیخون کرد و آمد سوی بهرام
زره را جامه کرد و خود را جام
چو آگه گشت بهرام جهانگیر
به جنگ آمد چو شیر آید به نخجیر
ولی چون بخت روباهی نمودش
ز شیری و جهانگیری چه سودش؟
دو لشگر روبهرو خنجر کشیدند
جناح و قلب را صف برکشیدند
ترنگ تیر و چاکاچاک شمشیر
دریده مغز پیل و زهره شیر
غریو کوس داده مرده را گوش
دماغ زندگان را برده از هوش
جنیبتهای زرین نعل بسته
ز خون برگستوانها لعل بسته
صَهیل تازیان آتشین جوش
زمین را ریخته سیماب در گوش
سواران تیغ برقافشان کشیده
هژبران سربهسر دندان کشیده
اجل بر جان کمینسازی نموده
قیامت را یکی بازی نموده
سنان بر سینهها سر تیز کرده
جهان را روز رستاخیز کرده
ز بس نیزه که بر سر بیشه بسته
هزیمت را ره اندیشه بسته
در آن بیشه نه گور از شیر میرست
نه شیر از خوردن شمشیر میرست
چنان میشد به زیر درعها تیر
که زیر پرده گل باد شبگیر
عقابانِ خدنگِ خونسرشته
برات کرکسان بر پر نبشته
زرهبُرهای از زهر آب داده
زرهپوشان کین را خواب داده
ز موج خون که بر میشد به عیوق
پر از خون گشته طاسکهای منجوق
به سوگ نیزههای سر فتاده
صبا گیسوی پرچمها گشاده
به مرگ سروران سر بریده
زمین جیب، آسمان دامن دریده
حمایلها فکنده هر کسی زیر
یکی شمشیر و دیگر زخم شمشیر
فرو بسته در آن غوغای ترکان
ز بانگ نای ترکی نای ترکان
حریر سرخ بیرقها گشاده
نیستانی بد آتش درفتاده
نه چندان تیغ شد بر خون شتابان
که باشد ریگ و سنگ اندر بیابان
نه چندان تیر شد بر ترگ ریزان
که ریزد برگ وقت برگریزان
نهاده تخت شه بر پشت پیلی
کشیده تیغ گرداگرد میلی
بزرگامید پیش پیل سرمست
به ساعتسنجی اسطرلاب در دست
نظر میکرد و آن فرصت همیجست
که بازار مخالف کی شود سست
چو وقت آمد ملک را گفت بشتاب
مبارک طالع است این لحظه دریاب
به نطع کینه بر چون پی فشردی
در افکن پیل و شهرخ زن که بردی
ملک در جنبش آمد بر سر پیل
سوی بهرام شد جوشنده چون نیل
بر او زد پیل پای خویشتن را
به پای پیل برد آن پیلتن را
شکست افتاد بر خصم جهانسوز
به فرخ، فالِ خسرو گشت پیروز
ز خون چندان روان شد جوی در جوی
که خون میرفت و سر میبرد چون گوی
کمند رومیان بر شکل زنجیر
چو موی زنگیان گشته گرهگیر
به هندیتیغ هر کس را که دیدند
سرش چون طرهٔ هندو بریدند
دماغ آشفته شد بهرامیان را
چنانک از روشنی سرسامیان را
ز چندانی خلایق کس نرسته
مگر بهرام و بهری چند خسته
ز شیری کردن بهرام و زورش
جهان افکند چون بهرام گورش
هر آن صورت که خود را چشمزد یافت
ز چشم نیک دیدن چشم بد یافت
ندیدم کس که خود را دید و نشکست
درست آن ماند کاو از چشم خود رست
چو از خسرو عنان پیچید بهرام
به کام دشمنان شد کام و ناکام
جهان خرمن بسی داند چنین سوخت
مشعبد را نباید بازی آموخت
کدامین سرو را داد او بلندی
که بازش خم نداد از دردمندی؟
کدامین سرخگل را کاو بپرورد
ندادش عاقبت رنگ گل زرد؟
همه لقمه شکر نتوان فرو برد
گَهی صافی توان خوردن گَهی درد
چو شادی را و غم را جای روبند
به جایی سر به جایی پای کوبند
به جایی ساز مطرب برکشد ساز
به جایی مویهگر بردارد آواز
هر آوازی که هست از ساز و از سوز
درین گنبد که میبینی به یک روز
تنوری سخت گرم است این علفخوار
تو خواهی پُر گلش کن خواه پُر خار
جهان بر ابلقی توسن سوار است
لگد خوردن ازو هم در شمار است
فلک بر سبز خنگی تندخیز است
ز راهش عقل را جای گریز است
نشاید بر کسی کرد استواری
که ننموده است با کس سازگاری
چو بر بهرام چوبین تند شد بخت
به خسرو ماند هم شمشیر و هم تخت
سوی چین شد بر ابرو چین سرشته
«اذا جاء القضاء» بر سر نوشته
ستم تنها نه بر چون او کسی رفت
درین پرده چنین بازی بسی رفت
بخش ۴۲ - به خشم رفتن خسرو از پیش شیرین و رفتن به روم و پیوند او با مریم: ملک را گرم کرد آن آتش تیزبخش ۴۴ - بر تخت نشستن خسرو به مدائن برای بار دوم: چو سر بر کرد ماه از برج ماهی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو روزی چند شاه آنجا طرب کرد
به یاری خواستن لشگر طلب کرد
هوش مصنوعی: پس از چند روز که پادشاه در آن مکان خوشگذرانی کرد، به دنبال کمک و یاری از لشگر خود برآمد.
سپاهی داد قیصر بیشمارش
به زر چون زر مهیا کرد کارش
«چون زر» در اینجا یعنی عالی.
ز بس لشگر که بر خسرو شد انبوه
روان شد روی هامون کوه در کوه
هوش مصنوعی: به خاطر تعداد زیاد لشکریان که به سمت پادشاه آمدند، دریاگونهای از جمعیت به وجود آمد و چهره کوهها پوشیده شد.
چو کوه آهنین از جای جنبید
زمین گفتی که سر تا پای جنبید
هوش مصنوعی: وقتی کوه آهنین از جا تکان خورد، زمین نیز به گونهای لرزان شد که گویی تمام اجزای آن به جنبش درآمدند.
چهل پنجه هزاران مرد کاری
گزین کرد از یلان کارزاری
هوش مصنوعی: چهل پنجه، که به معنای نیروی عظیم و توانمندی است، هزاران مرد را برای انجام کارهایی مهم و انتخابی جمع کرده است، از میان دلاوران و جنگجویان.
شبیخون کرد و آمد سوی بهرام
زره را جامه کرد و خود را جام
خود: کلاه جنگی.
چو آگه گشت بهرام جهانگیر
به جنگ آمد چو شیر آید به نخجیر
هوش مصنوعی: وقتی بهرام، که فردی معروف و قدرتمند است، از وضع دنیا آگاه شد، به میدان جنگ آمد و با勇و شجاعت همچون شیری که به شکار میرود، آماده نبرد شد.
ولی چون بخت روباهی نمودش
ز شیری و جهانگیری چه سودش؟
هوش مصنوعی: اگرچه او شانس و خوشبختی به او روی آورده و مانند یک شیر درخشان و قوی به نظر میرسد، اما در نهایت چه Fایدهای دارد؟
دو لشگر روبهرو خنجر کشیدند
جناح و قلب را صف برکشیدند
هوش مصنوعی: دو گروه با هم روبهرو شدند و سلاحهای خود را آماده کردند. آنها به دو سمت میدان جنگ تقسیم شدند و در صفهای منظم قرار گرفتند.
ترنگ تیر و چاکاچاک شمشیر
دریده مغز پیل و زهره شیر
ترنگ: صدایی که تیر پرتابشده در شکافتن هوا ایجاد میکند یا صدای زه کمان.
غریو کوس داده مرده را گوش
دماغ زندگان را برده از هوش
هوش مصنوعی: صدای بانگ و نعرهای که برپا شده باعث شده تا گوش و عقل انسانهای زنده را از کار بیندازد.
جنیبتهای زرین نعل بسته
ز خون برگستوانها لعل بسته
جَنیبَت: اسب یدک است مخصوص امرا. بَرگُستوان: زره و پوشش اسب در جنگ، گاهی زره جنگاور را نیز برگستوان خوانند.
صَهیل تازیان آتشین جوش
زمین را ریخته سیماب در گوش
صهیل: بانگ اسب. تازی: در اینجا یعنی اسب عربی
سواران تیغ برقافشان کشیده
هژبران سربهسر دندان کشیده
هوش مصنوعی: سواران با تیغهای درخشان آماده جنگ هستند و فرماندهان نیز با دقت و آگاهی در میدان نبرد حضور دارند.
اجل بر جان کمینسازی نموده
قیامت را یکی بازی نموده
هوش مصنوعی: مرگ بر جان آدمی کمین کرده و مانند یک بازی به انتظار روز قیامت نشسته است.
سنان بر سینهها سر تیز کرده
جهان را روز رستاخیز کرده
هوش مصنوعی: سنان (نیزه) بر سینهها نشانه رفته و جهان را آماده روز قیامت کرده است.
ز بس نیزه که بر سر بیشه بسته
هزیمت را ره اندیشه بسته
هوش مصنوعی: به دلیل تعداد زیاد نیزههایی که در جنگل نصب شده، راهی برای فرار و نجات وجود ندارد.
در آن بیشه نه گور از شیر میرست
نه شیر از خوردن شمشیر میرست
هوش مصنوعی: در آن جنگل نه گور از شیر زاده میشود و نه شیر از خوردن شمشیر نجات پیدا میکند.
چنان میشد به زیر درعها تیر
که زیر پرده گل باد شبگیر
باد شبگیر: باد صبحگاه که پرده گل را میدرد و گل و غنچه را از پرده برون میآورد. بیت یعنی: تیرها چنان (به آسانی) زرهها را میشکافت که باد سحری پرده گل را. (همچنین غنچه در هنگام برون آمدن شبیه پیکان تیر است و پرده گل چاکچاک میشود.)
عقابانِ خدنگِ خونسرشته
برات کرکسان بر پر نبشته
تیرها مانند عقابهایی خونآلود بودند که حکم خزانه (برای کرکسان) بر پرشان نوشته شده باشد. یا تیرها مانند عقابان تیزپرواز کشتار میکردند. (پر عقاب به صورت جفتی بر تیر گذاشته میشده است. هنوزش پر یغلق در عقاب است «خسرو و شیرین))
زرهبُرهای از زهر آب داده
زرهپوشان کین را خواب داده
شمشیرها و سنانهای تیز و زرهبُر و از زهر آب داده، جنگجویان و زرهپوشان را به خواب مرگ گسیل میکردند.
ز موج خون که بر میشد به عیوق
پر از خون گشته طاسکهای منجوق
طاسک: آویزهای طلا و نقره و اسباب زینت و حقهٔ سیم که بر برگستوان و گردن اسب و مانند اینها در میآویختهاند.
به سوگ نیزههای سر فتاده
صبا گیسوی پرچمها گشاده
گیسو گشادن تشبیهی است به بازشدن موی بافته و پریشان شدن گیسوی زنان در هنگام شیون و سوگواری. نیزههای سرفتاده کنایه است از جنگاوران کشته شده.
به مرگ سروران سر بریده
زمین جیب، آسمان دامن دریده
هوش مصنوعی: وقتی بزرگانی از دنیا میروند، زمین در غم و اندوه است و آسمان نیز به نوعی از این اندوه متاثر است و دراز میشود.
حمایلها فکنده هر کسی زیر
یکی شمشیر و دیگر زخم شمشیر
هوش مصنوعی: هر کسی در زیر شمشیری که به دوش دارد، از زخمهای دیگران و مشکلاتی که دیگران به دوش خود میکشند خسته شده است.
فرو بسته در آن غوغای ترکان
ز بانگ نای ترکی نای ترکان
هوش مصنوعی: در میان شور و هیاهوی ترکان، صدای نای ترکی به گوش میرسد و باعث میشود که همه چیز آرام بگیرد و سکوتی ایجاد شود.
حریر سرخ بیرقها گشاده
نیستانی بد آتش درفتاده
هوش مصنوعی: نُخهای قرمز رنگ علمها مانند پارچهای راسته و باز شدهاند که در دشت نیستانی آتش گرفته است.
نه چندان تیغ شد بر خون شتابان
که باشد ریگ و سنگ اندر بیابان
هوش مصنوعی: تیغ آنقدر تند و خالی از رحم نیست که بر خون جاری شتابان بزند؛ همانطور که در بیابان، ریگ و سنگ وجود دارد.
نه چندان تیر شد بر ترگ ریزان
که ریزد برگ وقت برگریزان
هوش مصنوعی: همچنان که برگها در فصل پاییز از درختان میریزند، تیرگی و خشکی باعث نمیشود که همه برگها به یکباره بیفتند. این روند به آرامی و به طور طبیعی انجام میگیرد.
نهاده تخت شه بر پشت پیلی
کشیده تیغ گرداگرد میلی
هوش مصنوعی: سلطنت پادشاه بر روی شاخ یک فیل نشسته و او گرداگرد خود را با شمشیری گلوبند بر دوش دارد.
بزرگامید پیش پیل سرمست
به ساعتسنجی اسطرلاب در دست
هوش مصنوعی: من با امید بزرگ، در دستانم اسطرلابی دارم و در حال اندازهگیری زمان با آن هستم. ذهنم مملو از شادی و سرمستی است.
نظر میکرد و آن فرصت همیجست
که بازار مخالف کی شود سست
هوش مصنوعی: او به دقت نگاه میکرد و در تلاش بود تا زمانی را پیدا کند که بازار مخالفش ضعیف و بیثبات شود.
چو وقت آمد ملک را گفت بشتاب
مبارک طالع است این لحظه دریاب
هوش مصنوعی: وقتی زمان مناسب فرا رسید، پادشاه گفت: با شتاب بیایید، این لحظه خوشیمن است، پس از آن بهرهمند شوید.
به نطع کینه بر چون پی فشردی
در افکن پیل و شهرخ زن که بردی
نطع کینه: نطع و شطرنج جنگ. شهرخ: اصطلاحی است در بازی شطرنج در اینجا یعنی ضربهٔ اصلی و کاری در جنگ را بزن.
ملک در جنبش آمد بر سر پیل
سوی بهرام شد جوشنده چون نیل
هوش مصنوعی: فرمانروایان و مقامات به حرکت درآمدند و به سمت بهرام، که حالتی پرجنب و جوش دارد، رفتند؛ حرکتی که مانند طغیانی از نیل است.
بر او زد پیل پای خویشتن را
به پای پیل برد آن پیلتن را
هوش مصنوعی: با نیرومندی و قدرت به کسی ضربه زد و او را از سر راه برداشت.
شکست افتاد بر خصم جهانسوز
به فرخ، فالِ خسرو گشت پیروز
هوش مصنوعی: در نبردی که بر سرزمینهای وسیع و مهمی درگرفته، دشمنان به زوال و شکست میرسند، و در این میان، سرنوشت به نفع خسرو تغییر میکند و او پیروز میشود.
ز خون چندان روان شد جوی در جوی
که خون میرفت و سر میبرد چون گوی
هوش مصنوعی: از خون بسیار، جوی آب طوری به راه افتاد که گویی خون در حال رفتن و سر بریدن است، چون توپ گرد.
کمند رومیان بر شکل زنجیر
چو موی زنگیان گشته گرهگیر
هوش مصنوعی: کمند رومیان به شکل زنجیر در آمده و مانند موی زنگیان به هم گره خورده است.
به هندیتیغ هر کس را که دیدند
سرش چون طرهٔ هندو بریدند
هوش مصنوعی: هر کسی را که دیدند، با دقت و مهارت خاصی مانند هندیها، سرش را مانند موهای زیبا و نرم هندوها بریدهاند.
دماغ آشفته شد بهرامیان را
چنانک از روشنی سرسامیان را
هوش مصنوعی: بهرامیان در وضعیت آشفتهای قرار گرفتند، مانند سرسامزدگان که از نور و روشنی دچار اختلال شدند.
ز چندانی خلایق کس نرسته
مگر بهرام و بهری چند خسته
هوش مصنوعی: از بین همه مردم، تنها بهرام و چند نفر دیگر به مقام و جایگاهی برجسته دست یافتهاند و باقی همچنان در سختی و کسالت به سر میبرند.
ز شیری کردن بهرام و زورش
جهان افکند چون بهرام گورش
هوش مصنوعی: به دلیل قدرت و شجاعت بهرام، جهانیان تحت تاثیر او قرار گرفتند و به احترام او سر فرود آوردند.
هر آن صورت که خود را چشمزد یافت
ز چشم نیک دیدن چشم بد یافت
هوش مصنوعی: هر تصویری که مورد توجه و نظر دیگران قرار گیرد، از نظر خوب و مثبت دیده میشود، اما ممکن است از چشمچرانی و نظر بد دیگران نیز آسیب ببیند.
ندیدم کس که خود را دید و نشکست
درست آن ماند کاو از چشم خود رست
هوش مصنوعی: هیچکس را ندیدم که بتواند خود را بهطور واقعی ببیند و به حال خود نایل شود. تنها کسی که از قضاوتهای دیگران آزاد شده، میتواند به حقیقت خود برسد.
چو از خسرو عنان پیچید بهرام
به کام دشمنان شد کام و ناکام
هوش مصنوعی: وقتی خسرو کنترل را از دست داد، بهرام به راحتی به دست دشمنانش افتاد و سرانجام خوشحالی و ناامیدی به سراغ او آمد.
جهان خرمن بسی داند چنین سوخت
مشعبد را نباید بازی آموخت
هوش مصنوعی: جهان میدان وسیعی است که در آن خیلی چیزها دیده میشود و نمیتوان به گیاهانی که سوختهاند، یاد داد که چگونه بازی کنند.
کدامین سرو را داد او بلندی
که بازش خم نداد از دردمندی؟
هوش مصنوعی: کدام درخت سرو را او قد بلند داده که در اثر درد و رنج نتوانسته است سرش را خم کند؟
کدامین سرخگل را کاو بپرورد
ندادش عاقبت رنگ گل زرد؟
هوش مصنوعی: کدام گل سرخی که بارور شده و رشد کرده، در نهایت رنگ زرد را تجربه نکرد؟
همه لقمه شکر نتوان فرو برد
گَهی صافی توان خوردن گَهی درد
هوش مصنوعی: انسان نمیتواند همیشه از زندگی شیرینی و راحتی برخوردار باشد. گاهی اوقات باید با مشکلات و دردها نیز مواجه شود تا از لحظات خوش و لذتبخش بهرهمند شود.
چو شادی را و غم را جای روبند
به جایی سر به جایی پای کوبند
سر کوفتن کنایه است از سوگواری و پای کوفتن کنایه است از جشن و شادی.
به جایی ساز مطرب برکشد ساز
به جایی مویهگر بردارد آواز
هوش مصنوعی: به جایی که نوازنده ساز میزند، دیگران هم به شنیدن آن مشغول میشوند و در جایی دیگر، گوینده یا نوحهگر صدا را بلند میکند و به نوحهخوانی میپردازد.
هر آوازی که هست از ساز و از سوز
درین گنبد که میبینی به یک روز
هوش مصنوعی: هر صدایی که میشنوی، چه موسیقی باشد و چه اندوه، در این دنیا که میبینی، تنها به مدت یک روز است.
تنوری سخت گرم است این علفخوار
تو خواهی پُر گلش کن خواه پُر خار
هوش مصنوعی: تنور داغی که وجود دارد، به این معنی است که وضعیت یا شرایط سختی حاکم است. اگر بخواهی، میتوانی آن را با گل و زیبایی پر کنی یا اینکه با خار و زشتی پر کنی. این موضوع به انتخاب و اراده تو بستگی دارد.
جهان بر ابلقی توسن سوار است
لگد خوردن ازو هم در شمار است
ابلق اسب دورنگ و سیاه و سپید است و روز و شب به آن تشبیه میشود.
فلک بر سبز خنگی تندخیز است
ز راهش عقل را جای گریز است
خنگ سبز نامی ایرانی برای اسب است بر اساس رنگ و ظاهر؛ مانند خنگ باد، خنگ مگس، خنگ پیسه. (از نوروزنامه، بخش نامهای پارسی اسبها)
نشاید بر کسی کرد استواری
که ننموده است با کس سازگاری
هوش مصنوعی: نباید بر کسی که با دیگران سازگاری نداشته، اعتماد کرد یا بر او تکیه کرد.
چو بر بهرام چوبین تند شد بخت
به خسرو ماند هم شمشیر و هم تخت
هوش مصنوعی: زمانی که بخت بهرام به تندی به او روی آورد، خوشبختی و قدرت به خسرو رسید و او را مانند شمشیر و تختی بزرگ کرد.
سوی چین شد بر ابرو چین سرشته
«اذا جاء القضاء» بر سر نوشته
هوش مصنوعی: ابروهای معشوق به گونهای خمیده و نازک است که نشان از زیبایی و دقت نظر دارد. بر روی پیشانی او نوشتهای وجود دارد که نشاندهنده تقدیر و سرنوشتش است. این نوشته به معنای inevitability یا اجتنابناپذیری است.
ستم تنها نه بر چون او کسی رفت
درین پرده چنین بازی بسی رفت
هوش مصنوعی: ستم تنها بر او نیست، بلکه افرادی دیگر نیز در این دنیا با چنین بازیها و فریبها روبهرو شدهاند.