گنجور

بخش ۴۲ - به خشم رفتن خسرو از پیش شیرین و رفتن به روم و پیوند او با مریم

ملک را گرم کرد آن آتش تیز
چنانک از خشم شد بر پشت شبدیز
به تندی گفت من رفتم شبت خوش
گرم دریا به پیش آید گر آتش
خدا داند کز آتش بر نگردم
ز دریا نیز مویی تر نگردم
چه پنداری که خواهم خفت ازین پس
به ترک خواب خواهم گفت ازین پس
زمین را پیل‌بالا کند خواهم
دبه در پای پیل افکند خواهم
شوم چون پیل و نارم سر به بالین
نه پیلی کاو بود پیل سفالین
به نادانی خری بردم بر این بام
به دانایی فرود آرم سرانجام
سبویی را که دانم ساخت آخر
توانم بر زمین انداخت آخر
مرا باید به چشم آتش برافروخت
به آتش سوختن باید درآموخت
گَهی بر نامرادی بیم کردن
گَهی مردانگی تعلیم کردن
مرا عشق تو از افسر برآورد
بسا تن را که عشق از سر برآورد
مرا گر شور تو در سر نبودی
سر شوریده بی‌افسر نبودی
فکندی چون فلک در سر کمندم
رها کردی چو کردی شهربندم
نخستم باده دادی مست کردی
به مستی‌در مرا پا بست کردی
چو گشتم مست‌، می‌گویی که برخیز
به بدخواهان هشیار اندر آویز
بلی خیزم‌، در آویزم به بدخواه
ولی آنگه که بیرون آیم از چاه
بر آن عزمم که ره در پیش گیرم
شوم دنبال کار خویش گیرم
بگیرم پند تو بر یاد ازین بار
بکوشم هر چه بادا باد ازین بار
مرا از حال خود آگاه کردی
به نیک و بد سخن کوتاه کردی
من اول بس همایون‌بخت بودم
که هم با تاج و هم با تخت بودم
به گِرد عالم آواره‌م تو کردی
چنین بدروز و بی‌چاره‌م تو کردی
گرم نگرفتی اندوه تو فتراک
کدامین بادم آوردی بدین خاک‌؟
بلی تا با مَنَت خوش بود یک‌چند
حدیثت بود با من خوش‌تر از قند
کنون کز مهر خود دوریم دادی
بباید شد که دستوریم دادی
من از کار‌ِ شدن‌، غافل نبودم
که مهمانی چنان بَد‌دل نبودم
نشستم تا همی خوانم نهادی
روم چون نان در انبانم نهادی
پس آنگه پای بر گیلی بیفشرد
ز راه گیلَکان لشگر به‌در برد
دل از شیرین غبار‌انگیز کرده
به عزم روم رفتن تیز کرده
در آن ره رفتن از تشویش تاراج
به تَرک تاج کرده ترک را تاج
ز بیم تیغ ره‌داران بهرام
ز ره رفتن نبودش یک‌دم آرام
عقابی چار پر یعنی که در زیر
نهنگی در میان یعنی که شمشیر
فَرَس می‌راند تا رهبان آن دِیر
که راند از اختران با او بسی سِیر
بر آن ره‌بان دِیر افتاد راهش
که دانا خواند غیب‌آموز شاهش
ز رایَش روی دولت را برافروخت
و زو بسیار حکمت‌ها در آموخت
وز آن‌جا تا در دریا به تعجیل
دو اسبه کرد کوچی میل در میل
وز آن جا نیز یک‌ران راند یک‌سر
به قسطنطینیه شد سوی قیصر
عظیم آمد چو گشت آن حال معلوم
عظیم‌الروم را آن فال در روم
حساب طالع از اقبال کردش
به عون طالع استقبال کردش
چو قیصر دید کآمد بر درش بخت
بدو تسلیم کرد آن تاج با تخت
چنان در کیش عیسی شد بدو شاد
که دخت خویش، مریم را بدو داد
دو شه را در زفاف خسروانه
فراوان شرط‌ها شد در میانه
حدیث آن عروس و شاه فرخ
که اهل روم را چون داد پاسخ
همان لشگر کشیدن با نیاطوس
جناح آراستن چون پّر طاووس
نگویم چون دگر گوینده‌ای گفت
که من بیدارم ار پوینده‌ای خفت
چو من نرخ کسان را بشکنم ساز
کسی نرخ مرا هم بشکند باز

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ملک را گرم کرد آن آتش تیز
چنانک از خشم شد بر پشت شبدیز
هوش مصنوعی: آتش تند و سوزان، در دل ملک را به شدت تحت تأثیر قرار داد و از شدت خشم، بر پشت اسبش به شدت ناز و نازش را نشان داد.
به تندی گفت من رفتم شبت خوش
گرم دریا به پیش آید گر آتش
هوش مصنوعی: او به صورت تند و تیزی گفت که من می‌روم و برایت آرزوی شب خوشی دارم. اگر آتش در دریا حاضر شود، به پیش می‌آید.
خدا داند کز آتش بر نگردم
ز دریا نیز مویی تر نگردم
هوش مصنوعی: خدا می‌داند که حتی اگر در آتش باشم، از آنجا دور نمی‌شوم و حتی نمی‌توانم از دریا هم خیس‌تر شوم.
چه پنداری که خواهم خفت ازین پس
به ترک خواب خواهم گفت ازین پس
هوش مصنوعی: آیا فکر می‌کنی از این به بعد می‌توانم بخوابم؟ من از حالا به بعد خواب را رها می‌کنم.
زمین را پیل‌بالا کند خواهم
دبه در پای پیل افکند خواهم
هوش مصنوعی: می‌خواهم زمین را به حرکت درآورم و در پای فیل، دبه‌ای بگذارم.
شوم چون پیل و نارم سر به بالین
نه پیلی کاو بود پیل سفالین
هوش مصنوعی: من به اندازه‌ی فیل قوی و نیرومند می‌شوم، اما دلم نمی‌خواهد که در کنار من کسی مانند فیل چینی وجود داشته باشد.
به نادانی خری بردم بر این بام
به دانایی فرود آرم سرانجام
هوش مصنوعی: به خاطر نادانی‌ام، به این مکان بالا رفتم، اما در نهایت با آگاهی و دانش به پایین می‌آیم.
سبویی را که دانم ساخت آخر
توانم بر زمین انداخت آخر
هوش مصنوعی: من می‌دانم که سبویی را ساخته‌اند، پس در نهایت می‌توانم آن را بر زمین بیندازم.
مرا باید به چشم آتش برافروخت
به آتش سوختن باید درآموخت
هوش مصنوعی: باید من را به چشمی پر از شور و هیجان بکشانی، زیرا باید یاد بگیرم که چگونه با آتش عشق بسوزم.
گَهی بر نامرادی بیم کردن
گَهی مردانگی تعلیم کردن
هوش مصنوعی: گاهی باید از ناامیدی بیم داشته باشیم و گاهی دیگران را به شجاعت و مردانگی ترغیب کنیم.
مرا عشق تو از افسر برآورد
بسا تن را که عشق از سر برآورد
هوش مصنوعی: عشق تو باعث شد که من از مقام و جایگاه خود پایین بیایم و از سر خودم فراتر بروم. عشق توانسته است بسیاری را از وضعیت و مقام خود دور کند.
مرا گر شور تو در سر نبودی
سر شوریده بی‌افسر نبودی
هوش مصنوعی: اگر عشق و شوری که در دلم داری وجود نمی‌داشت، حال و روزم این‌گونه نبود و بی‌هدایت و بدون سر و سامان زندگی می‌کردم.
فکندی چون فلک در سر کمندم
رها کردی چو کردی شهربندم
هوش مصنوعی: چون به من دل بسته‌ای، مانند دایره‌ای که در آن زندانی‌ام کردی، اما اکنون که رهایم کردی و به آزادی رسیده‌ام، همچون پرنده‌ای از قفس آزاد شده‌ام.
نخستم باده دادی مست کردی
به مستی‌در مرا پا بست کردی
هوش مصنوعی: نخستین باری که من را با شراب سیراب کردی، به قدری مجذوب و مسحورم کردی که توانایی حرکت نداشتم و در دام محبت تو گرفتار شدم.
چو گشتم مست‌، می‌گویی که برخیز
به بدخواهان هشیار اندر آویز
هوش مصنوعی: وقتی که مست شدم، تو به من می‌گویی که بلند شو و با دشمنان هشیار درگیر شو.
بلی خیزم‌، در آویزم به بدخواه
ولی آنگه که بیرون آیم از چاه
هوش مصنوعی: بله، برخاستم و به بدخواهان می‌افتم، اما وقتی از چاه بیرون می‌آیم.
بر آن عزمم که ره در پیش گیرم
شوم دنبال کار خویش گیرم
هوش مصنوعی: من اراده‌ام را جزم کرده‌ام که راهی را در پیش بگیرم و به دنبال کار خود بروم.
بگیرم پند تو بر یاد ازین بار
بکوشم هر چه بادا باد ازین بار
هوش مصنوعی: من نصیحت تو را در ذهنم می‌سپارم و از این به بعد سعی می‌کنم هر چه پیش آید، پیش آید.
مرا از حال خود آگاه کردی
به نیک و بد سخن کوتاه کردی
هوش مصنوعی: تو مرا از وضعیت خودم آگاه کردی و به خوبی و بدی موضوع به صورت مختصر و واضح صحبت کردی.
من اول بس همایون‌بخت بودم
که هم با تاج و هم با تخت بودم
هوش مصنوعی: من در ابتدا بسیار خوشبختم که هم تاج را دارم و هم تخت را.
به گِرد عالم آواره‌م تو کردی
چنین بدروز و بی‌چاره‌م تو کردی
هوش مصنوعی: تو باعث شدی که در سراسر جهان سرگردان شوم و به این حالت بد و بی‌چاره دچار شوم.
گرم نگرفتی اندوه تو فتراک
کدامین بادم آوردی بدین خاک‌؟
هوش مصنوعی: اگر تو به اندازه‌ای که باید، غم و اندوهت را پذیرا نبودی، حالا چه چیزی تو را به این سرزمین کشانده است؟
بلی تا با مَنَت خوش بود یک‌چند
حدیثت بود با من خوش‌تر از قند
هوش مصنوعی: بله، زمانی که با تو خوشبخت بودم، صحبت‌هایت برای من شیرین‌تر از قند بود.
کنون کز مهر خود دوریم دادی
بباید شد که دستوریم دادی
هوش مصنوعی: اکنون که از محبت و دوستی‌ات دور هستیم، باید بپذیریم که این دوری مقدر شده است.
من از کار‌ِ شدن‌، غافل نبودم
که مهمانی چنان بَد‌دل نبودم
من خود تصمیم به رفتن داشتم‌، چون مهمان بد‌دل و بداندیشی نبودم.
نشستم تا همی خوانم نهادی
روم چون نان در انبانم نهادی
ایستادم و نرفتم تا وقتی‌که خوان و سفره برایم گذاشتی، اما همینکه نان (و توشه‌) سفر در انبان (و کیسه‌ام) گذاشتی، (یعنی «باید بروی» و) می‌روم.
پس آنگه پای بر گیلی بیفشرد
ز راه گیلَکان لشگر به‌در برد
هوش مصنوعی: سپس پا بر زمین گلی گذاشت و لشکری از راه گیلَکان به بیرون راند.
دل از شیرین غبار‌انگیز کرده
به عزم روم رفتن تیز کرده
هوش مصنوعی: دل از یاد شیرین پراکنده و آشفته شده و برای سفر به روم آماده و پرشور است.
در آن ره رفتن از تشویش تاراج
به تَرک تاج کرده ترک را تاج
هوش مصنوعی: در آن مسیر، به خاطر دلشوره‌هایی که از دست رفتن و غارت ثروت دارم، تصمیم به ترک مقام و منصب گرفته‌ام و از این رو، تاج را که نماد قدرت است، رها کرده‌ام.
ز بیم تیغ ره‌داران بهرام
ز ره رفتن نبودش یک‌دم آرام
هوش مصنوعی: بهرام به دلیل ترس از تیغ نگهبانان، نتوانست یک لحظه در طول راه استراحت کند و آرامش پیدا کند.
عقابی چار پر یعنی که در زیر
نهنگی در میان یعنی که شمشیر
هوش مصنوعی: عقابی با چهار پر به معنای قدرت و توانمندی یک موجود است، و در زیر نهنگ به تصویری از شرایط سخت و چالش‌های زندگی اشاره می‌کند. به عبارتی، این تصویر به معنای مبارزه و ایستادگی در برابر مشکلات بزرگ است. در نهایت، کلمه "شمشیر" نماد جنگ و نبرد است، که نشان‌دهنده اراده و قوت در برابر adversities می‌باشد.
فَرَس می‌راند تا رهبان آن دِیر
که راند از اختران با او بسی سِیر
هوش مصنوعی: شخصی به سوارکاری مشغول است و تا جایی پیش می‌رود که راهبی در آن محل او را دید. این راهب نیز مانند او، تحت تأثیر ستارگان و سرنوشت، به سفر خود ادامه می‌دهد.
بر آن ره‌بان دِیر افتاد راهش
که دانا خواند غیب‌آموز شاهش
هوش مصنوعی: در اینجا به شخصی اشاره شده است که در زندگی‌اش دچار وقفه‌ای می‌شود و برای ادامه مسیرش به دانشی که از یک رهبر یا عالم به دست آورده، نیاز دارد. این دانش به او کمک می‌کند تا بر مشکلات غلبه کند و راه‌های نادیده را بشناسد.
ز رایَش روی دولت را برافروخت
و زو بسیار حکمت‌ها در آموخت
هوش مصنوعی: با نظر او، چهره‌ی خوشبختی روشن شد و از او نکته‌های بسیاری از دانش و حکمت آموختم.
وز آن‌جا تا در دریا به تعجیل
دو اسبه کرد کوچی میل در میل
بجای در‌ِ دریا‌، ‌«لب دریا» هم نوشته شده.   دو اسبه‌: سریع و با‌شتاب.
وز آن جا نیز یک‌ران راند یک‌سر
به قسطنطینیه شد سوی قیصر
هوش مصنوعی: از آن جا هم شخصی دیگر از طرفی به سمت قسطنطنیه رفت تا به پیش قیصر برسد.
عظیم آمد چو گشت آن حال معلوم
عظیم‌الروم را آن فال در روم
هوش مصنوعی: وقتی که وضعیت بزرگ و مهمی مشخص شد، سرنوشت بزرگ روم نیز روشن گردید.
حساب طالع از اقبال کردش
به عون طالع استقبال کردش
هوش مصنوعی: او بر اساس سرنوشت و خوش‌شانسی‌اش، با کمال استقبال به استقبال سرنوشت آمده است.
چو قیصر دید کآمد بر درش بخت
بدو تسلیم کرد آن تاج با تخت
هوش مصنوعی: وقتی قیصر دید که بدبختی به درگاهش آمده، تاج و تخت خود را به او تسلیم کرد.
چنان در کیش عیسی شد بدو شاد
که دخت خویش، مریم را بدو داد
هوش مصنوعی: به قدری در پیروی از تعالیم عیسی خوشحال بود که دختر خودش، مریم را به او بخشید.
دو شه را در زفاف خسروانه
فراوان شرط‌ها شد در میانه
هوش مصنوعی: در این مراسم ازدواج با شکوه، شروط و توافق‌های زیادی بین دو طرف برقرار شد.
حدیث آن عروس و شاه فرخ
که اهل روم را چون داد پاسخ
هوش مصنوعی: داستان آن دختر زیبا و شاه خوشبخت، که اهل روم را وقتی پاسخ داد.
همان لشگر کشیدن با نیاطوس
جناح آراستن چون پّر طاووس
هوش مصنوعی: لشگری را به میدان آوردن و آراسته کردن آن مانند پرهای زیبای طاووس است.
نگویم چون دگر گوینده‌ای گفت
که من بیدارم ار پوینده‌ای خفت
هوش مصنوعی: نگویم که من هم مانند دیگران بیدارم، اگر کسی در جست‌وجو خوابیده باشد.
چو من نرخ کسان را بشکنم ساز
کسی نرخ مرا هم بشکند باز
هوش مصنوعی: اگر من به ارزش و قیمت دیگران بی‌اعتنا باشم و آن را نادیده بگیرم، در نتیجه دیگران نیز به ارزش و قیمت من احترام نخواهند گذاشت و آن را نادیده خواهند گرفت.

حاشیه ها

1396/02/21 01:04
پارساپور

پس آنگه پای بر گیلی بیفشرد
ز راه گیلکان لشگر به در برد

1399/08/03 08:11
یاسر

میدونید مقصود حکیم نظامی از گوینده در بیت ماقبل آخر کیه ؟؟

1402/05/15 06:08
فاطمه سعادت فر

فردوسی

 

1401/02/14 22:05
امین

حکیم نظامی : 

بر آن عزمم که ره در پیش گیرم

شوم ( یا روم ) دنبال کار خویش گیرم

شیخ اجل سعدی :

بنشینم و صبر پیش گیرم

دنباله کار خویش گیرم

سعدی » دیوان اشعار » ترجیع بند