برگردان به زبان ساده
شبی از جمله شبهای بهاری
سعادت رخ نمود و بخت یاری
هوش مصنوعی: شبی از شبهای زیبا و دلانگیز بهاری پیش آمد که در آن اتفاقات خوب و خوشایندی رخ داد و شانس به یاری من آمد.
شده شب روشن از مهتاب چون روز
قدح برداشته ماهِ شبافروز
هوش مصنوعی: شب به قدری روشن است که مانند روز به نظر میرسد، انگار جامی در دست ماه است که نورش را به شب میبخشد.
در آن مهتاب روشنتر ز خورشید
شده باده روان در سایهٔ بید
هوش مصنوعی: در شب روشن مهتاب، بادهای روان در زیر سایه درخت بید جریان دارد که از خورشید نیز درخشانتر به نظر میرسد.
صفیر مرغ و نوشانوش ساقی
ز دلها برده اندوه فراقی
هوش مصنوعی: صدای خوش مرغ و شیرینیهای می را ساقی به قدری لذتبخش است که غم جدایی را از دلها برمیدارد.
شمامه با شمایل راز میگفت
صبا تفسیر آیت باز میگفت
دستنبو با چهره راز میگفت و صبا معنای این نکته را باز میگفت!
سهیسروی روان بر هر کناری
ز هر سروی، شکفته نوبهاری
در هر گوشهای سروقامتی بود و هر سرو، خود بهاری شکفته. (کنار بهمعنی لبجویبار نیز هست)
یکی بر جای ساغر دف گرفته
یکی گلابدان بر کف گرفته
یکی مست شده و دف میزد و دیگری (از گرمی رقص یا مستی) گلابدان بر دست گرفته بود
چو دوری چند رفت از جام نوشین
گران شد هر سری از خواب دوشین
هوش مصنوعی: هرچه فاصلهت از خوشیها بیشتر شود، ارزش و لذت آنها در نظر هرکس بیشتر میشود.
حریفان از نشستن مست گشتند
به رفتن با مَلِک همدست گشتند
هوش مصنوعی: رقیبان از نشستن سرمست شدند و در رفتن با پادشاه همقسم شدند.
خمار ساقیان افتاده در تاب
دماغ مطربان پیچیده در خواب
هوش مصنوعی: نخی که نوشیدنیهای خوشطعم ساقیها را به خواب برده و موزیسینها را در حالت خواب و آرامش فرو برده است.
مهیا مجلسی بیگرد اغیار
بنامیزد گلی بیزحمت خار
بنامیزد: چشم بد دور، که در زمان تحسین چیزی میگویند. گفتهشده که «بهنامایزد» است. گفتن «نام خدا» برای دور کردن چشم بد در هنگام تحسین چیزی یا کسی.
شه از راه شکیبایی گذر کرد
شکار آرزو را تنگتر کرد
هوش مصنوعی: شاه با صبر و تحمل خود، به هدفی که در سر داشت نزدیکتر شد و آرزوهایش را دقیقتر و مشخصتر کرد.
سر زلفِ گرهگیرِ دلآرام
بهدست آورد و رست از دست ایام
هوش مصنوعی: موهای پیچیده و زیبا که آرامشبخش دل است، در دست آمد و از گزند روزگار رهایی یافته است.
لبش بوسید و گفت ای من غلامت
بده دانه که مرغ آمد به دامت
هوش مصنوعی: او لبانش را بوسید و گفت: ای معشوقهام، به من عطا کن که تو کنیز تو هستم و در انتظار توام. مرغ عشق به دام تو آمده است.
هر آنچ از عمر پیشین رفت گو رو
کنون روز از نوست و روزی از نو
هوش مصنوعی: هر چیز که در گذشته اتفاق افتاده، فراموش کن و به زندگی جدید امروز بپرداز. هر روز یک شروع تازه است.
من و تو، جز من و تو کیست اینجا؟
حذر کردن نگویی چیست اینجا؟
هوش مصنوعی: من و تو تنها کسانی هستیم که در اینجا حضور داریم. مراقب باش که نگو چه چیزی در اینجا وجود دارد.
یکی ساعت من دلسوز را باش
اگر روزی بُدی امروز را باش
هوش مصنوعی: اگر زمانی دلسوزی بودی، امروز هم دلت را به حال من بسوزان.
بسان میوهدارِ نابرومند
امید ما و تقصیر تو تا چند؟
چرا بسان میوهدار نابرومند تقصیر میورزی؟ («میوهدارِ نابرومند» کنایه است از دختری که درخت قامتش میوه دارد و کسی به خواستگاریش میرود ولی والدینش با عذر نابرومند و نابالغ بودنش پاسخ رد میدهند.)
اگر خود پولی از سنگ کبود است
چو بیآب است پل زان سوی رود است
هوش مصنوعی: اگر خود سنگی از جنس کبود و با ارزشی باشد، بدون آب و زندگی فایدهای ندارد و مانند پلی است که از آن سوی رود به آن سو نمیتوان رفت.
سگ قصاب را در پهلوی میش
جگر باشد و لیک از پهلوی خویش
سگ قصاب، جگرِ خود و حسرت میخورد نه از جگرهای نزدیکش.
بسا ابرا که بندد کله مشک
به عشوه باغِ دهقان را کند خشک
چه بسا ابری که سیاه است و دهقان به امید بارشش باغ را آبیاری نمیکند اما نمیبارد و باغ دهقان خشک میشود (ابر سیاه معمولا مرطوب است و باران دارد. کِلّه به معنی پردهای نازکاست که جهت پوشاندن یا آرایش درون خیمه یا بر کجاوه و هودج و یا جلوهگاه عروس میبندند و شاید «کله مشک» نوعی بوده که خوشعطر میکردهاند. مشک یا نافه آهو در کنایه به معنی موی سیاه محبوب نیز هست. اگر کُله خوانده شود به معنای دستار سیاه خواهد بود)
بسا شورهزمین کز آبناکی
دهان تشنگان را کرد خاکی
هوش مصنوعی: بسیاری از زمینهای شورهزاری وجود دارند که به واسطهی آبهای زلال و خالص، دهان تشنگان را خشک و در نهایت به خاک تبدیل میکنند.
چه باید زهر در جامی نهادن؟
ز شیرینی بر او نامی نهادن؟
هوش مصنوعی: چطور میتوان زهر را در جامی ریخت؟ آیا نامی از شیرینی بر آن گذاشت؟
به تَرکِ لؤلؤیِ تَر چون توان گفت؟
که لؤلؤ را به تَرّی بهْ توان سُفت
هوش مصنوعی: چگونه میتوان دربارهی مروارید نرم و لطیف صحبت کرد؟ زیرا برای برداشت مروارید نیاز به لطافت و دقت خاصی است.
بره در شیرمستی خورد باید
که چون پخته شود گرگش رباید
هوش مصنوعی: بره باید در حال خوشی و سرخوشی زندگی کند، اما وقتی بزرگ شد، ممکن است گرگ آن را بگیرد.
کبوتربچه چون آید به پرواز
ز چنگ شه فتد در چنگل باز
هوش مصنوعی: وقتی کبوتر کوچکی از دست شکارچی فرار کند و به پرواز درآید، به دام درختان جنگل میافتد.
به سرپنجه مشو چون شیر سرمست
که ما را پنجهٔ شیرافکنی هست
هوش مصنوعی: به آرامی و احتیاط رفتار کن و مانند شیر مست و ستیزهجو عمل نکن، زیرا ما قدرت و توانایی شکست دادن دشمنان را داریم.
گوزن کوه اگر گردنفراز است
کمند چاره را بازو دراز است
گردنفراز در اینجا دو معنی دارد یکی سرکش و دیگری بلندی و زیبایی گردن گوزن است.
گر آهوی بیابان گرمخیز است
سگان شاه را تک تیز نیز است
خسرو میگوید هرچقدر سریع و چابک باشی شکار من میشوی و نیز منظور او چابکی و زیبایی روش و راهرفتن شیرین است. (گرمخیز: چابک. خیز در لغت بهمعنی پرش و جهش است.)
مزن چندین گره بر زلف و خالت
زکاتی دِه قضاگردانِ مالت
خسرو گره زلف شیرین را به گره بر بدره زر و سیم نیز تشبیه کرده است.
چو بازرگان صد خروار قندی
چه باشد گر به تنگی در نبندی؟
همچون بازرگانی هستی که صد خروار قند دارد؛ چه میشود که اگر به تنگی شکر مضایقه نکنی؟ (تَنْگ یا تُنگ به قرابهای از جنس شیشه یا سفال، دستهدار و در دهانه تنگ گفتهمیشود که شکر و ... در آن میکردهاند، بهتنگی معنای قید هم دارد یعنی با ترشرویی. در بستن یعنی مضایقه کردن، «بازرگان صدخروار قندی» گویا حکایت یا طنزی در خود دارد زیرا نظامی در ابیات بعد آنرا به همین شکل تکرار میکند؛ داستان آن بر ما نامعلوم است. )
چو نیل خویش را یابی خریدار
اگر در نیل باشی باز کن بار
اگر رنگ و کالایت خریداری دارد حتی اگر در وسط نیل و رود و دریا هستی بارت را باز کن و عرضهکن (نیل اول یعنی رنگ؛ در گذشته کالای نیل و رنگ در زندگی روزمره مردم نقش پررنگتری از امروز داشته است. خسرو بهکنایه به شیرین میگوید تا رنگ و طراوت و جوانی و خریدار داری این فرصت را غنیمت شمر)
شکرپاسخ به لطف آواز دادش
جوابی چون طبرزد باز دادش
هوش مصنوعی: شکر به خاطر لطفی که دریافت کرده بود، پاسخی داد که همانند صدای طبرزد بود.
که فرخ ناید از چون من غباری
که همتختی کند با تاجداری
هوش مصنوعی: کسی که مانند من در شرایط سخت و غبارآلود زندگی است، نمیتواند با اشراف و بزرگی برابری کند.
خر خود را چنان چابک نبینم
که با تازیسواری برنشینم
تازیسوار یعنی کسی که اسب تیزرو و گرانبهای عربی دارد
نیام چندان شگرف اندر سواری
که آرم پای با شیرِ شکاری
هوش مصنوعی: من به اندازهای ماهر نیستم که با قدرت شیر شکار کنم و بار سنگین را به دوش ببرم.
اگر نازی کنم مقصودم آن است
که در گرمی شکر خوردن زیان است
اگر امتناع میکنم از این روست که شکر خوردن در هنگام تب، زیان دارد. (شیرین به کنایه میگوید که همآغوشی در حین مستی مناسب و خوب نیست)
چو زین گرمی برآساییم یک چند
مرا شکر مبارک، شاه را قند
هوش مصنوعی: وقتی که از نعمت و لذتهای زندگی بهرهمند باشیم، شکرگزاری میکنم و برای پادشاه نیز خوشبختی و شیرینی آرزو میکنم.
وزین پس بر عقیق الماس میداشت
زمرد را به افعی پاس میداشت
هوش مصنوعی: بعد از آن، زمرد را چون افعی محافظت میکرد و بر عقیق الماس مینهاد.
سرش گر سرکشی را رهنمون بود
تقاضای دلش یارب که چون بود
با اینکه در زبان و ظاهر سرکشی میکرد خدا میداند که چقدر در دل تمنا داشت!
شده از سرخرویی تیز چون خار
خوشا خاری که آرد سرخگل بار
هوش مصنوعی: چون سرخی گل درخشان است، گاهگاهی خار هم به سرخی میرسد، چه خوشا آن خاری که سرخگل را میآورد.
به هر مویی که تندی داشت چون شیر
هزاران موی قاقم داشت در زیر
همانقدر که در ظاهر و در هر مویی چون شیر تندخو بود هزار برابر در نهان (مثل موی قاقم نرم بود) و تمنا داشت.
کمان ابرواَش گر شد گرهگیر
کرشمه بر هدف میراند چون تیر
همزمان که خشم و گره بر ابرو میآورد ناز و کرشمهاش مانند تیر به هدف میزد
سنان در غمزه کآمد نوبت جنگ
به هر جنگی درش صد آشتی رنگ
هوش مصنوعی: با نگاهی پر از فریب و دلربایی، به میدان جنگ آمدهایم که در هر نبردی نشانههایی از صلح و آشتی وجود دارد.
نمک در خنده کاین لب را مکن ریش
به هر لفظِ «مکن» در صد بکن، بیش
با هر خنده نمکین که میگفت لبم را گاز نگیر، در همان «نگیر» صدتا بگیر بود
قصب بر رخ که گر نوشم نهان است
بناگوشم به خرده در میان است
هوش مصنوعی: بر چهرهام نشانی از نوشیدن درختان قشنگ است و در گوشم تکهای از آن به طور نامحسوس وجود دارد.
ازین سو حلقهٔ لب کرده خاموش
ز دیگر سو نهاده حلقه در گوش
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف حالتی میپردازد که شخصی از یک سو ساکت و بدون کلام است و از سوی دیگر حلقهای در گوش دارد. این تصویر میتواند به نوعی نشاندهندهی گوشسپاری به شنیدهها و اطراف باشد در حالی که خود بیان کننده احساسات یا افکارش نیست. به عبارت دیگر، تمرکز بر روی شنیدن و مشاهده به جای گفتوگو.
به چشمی ناز بیاندازه میکرد
به دیگر چشم عذری تازه میکرد
به چشمی یعنی در یک لحظه، «به دیگر چشم» یعنی در آنی دیگر
چو سر پیچید، گیسو مجلس آراست
چو رخ گرداند، گردن عذر آن خواست
هوش مصنوعی: زمانی که او سرش را خم کرد، موهایش زیبایی خاصی به مجلس بخشید و وقتی که صورتش را گرداند، گردن او به معنای عذرخواهی بود.
چو خسرو را به خواهش گرمدل یافت
مروّت را در آن بازی خجل یافت
هوش مصنوعی: وقتی خسرو را با دل گرم و پرخواهش دید، در آن بازی صفای انسانیت را در خود خجالتآور یافت.
نمود اندر هزیمت شاه را پشت
به گوگردِ سفید آتش همی کُشت
هوش مصنوعی: در یک صحنه جنگ، زمانی که شاه در حال فرار است، او به گونهای نشان میدهد که به معنای نابودی و شکست، مانند تیرگی ناشی از آتش، دچار شده است.
بدان پشتی چو پشتش ماند واپس
که روی شاه پشتیوان من بس
هوش مصنوعی: اگر پشتیبان من مانند پشت من باشد، آنگاه که به گردن کمانی برمیگردم، چهره شاهی را در پشتیبانی خود میبینم.
غلط گفتم نمودش تختهٔ عاج
که شه را نیز باید تخت با تاج
هوش مصنوعی: من اشتباه کردم که او را مانند تختهی عاج توصیف کردم، زیرا شاه نیز باید تخت و تاج مخصوص خود را داشته باشد.
حساب دیگر آن بودش در این کوی
که پشتم نیز محراب است چون روی
هوش مصنوعی: در این خیابان، وضعیت من به گونهای است که حتی بعد از رفتن به سمت پشت سرم، احساس میکنم همچنان در مکان مقدسی هستم.
دگر وجه آن که گر وجهی شد از دست
از آن روشنترم وجهی دگر هست
هوش مصنوعی: اگر یکی از ابعاد یا جنبههای زندگیام دستخوش تغییر شود، در این حال، من روشنتر و واضحتر از قبل به یک جنبه دیگر زندگیام پی میبرم.
چه خوش نازی است ناز خوبرویان
ز دیده رانده را در دیده جویان
ناز خوبرویان چه لذتبخش است؛ کسی که از خود راندهاند را با نگاهشان بازمیخوانند
به چشمی طیرگی کردن که برخیز
به دیگر چشم دل دادن که مگریز
یک آن خشم گرفتن که «برو» و لحظهای دیگر مهربانی کردن که «بمان»
به صد جان ارزد آن رغبت که جانان
«نخواهم» گوید و خواهد به صد جان
آن «نمیخواهم» که معشوق در اوج تمنا و رغبت میگوید به صدبار جان دادن میارزد
چو خسرو دید کآن ماه نیازی
نخواهد کردن او را چارهسازی
هوش مصنوعی: وقتی خسرو دید که آن ماه زیبایی نیازی به او ندارد، ناچار شد که برایش تدبیری بیاندیشد.
به گستاخی درآمد کاِی دلآرام
گواژه چند خواهی زد؟ بیارام
هوش مصنوعی: دلی که آرامش را از دست داده و بیادبانه سوال میکند چه تعداد وعده و نشانه میخواهی بشنوی، بهتر است به آرامش برگردد و ساکت بماند.
چو مِی خوردی و می دادی به من بار
چرا باید که من مستم تو هشیار؟
هوش مصنوعی: وقتی تو شراب مینوشی و به من میدهی، چرا من باید مست باشم و تو در حالت هشیاری بمانی؟
به هشیاری مشو با من، که مستی
چو من بیدل نهای؟ حقا که هستی
هوش مصنوعی: به هوشیاری خود مغرور نشو، چرا که آیا تو مانند من بیدل و مست نیستی؟ واقعاً که وجود داری.
تو را این کبک بشکستن چه سود است؟
که باز عشق کبکت را ربوده است
این خنده برای چیست و چهسودی دارد؟ وقتی باز عشق کبک دلت را ربودهاست. (کبک را در شکار میگیرند و «شکستن» در اینجا یعنی شکار و گرفتن. منظور خسرو این است که عشق و رغبت تو عیان شده و پنهان کردن آن دیگر سودی ندارد. کبک شکستن همچنین کنایهاست از خندیدن)
و گر خواهی که در دل راز پوشی
شکیبت باد تا با دل بکوشی
هوش مصنوعی: اگر میخواهی در دل خود رازی را نگهداری، باید صبر و شکیبایی داشته باشی تا بتوانی به خوبی با دل خود در این زمینه کار کنی.
تو نیز اندر هزیمت بوق میزن
ز چاهی خیمه بر عیوق میزن
هوش مصنوعی: تو هم در زمان شکست و ناامیدی، باید صدا و نشانهای از خودت به وجود بیاوری و بر مشکلات غلبه کنی.
درین سودا که با شمشیر تیز است
صلاح گردنافرازان گریز است
هوش مصنوعی: در این معاملهای که با شمشیر تیز همراه است، برای سران و کسانی که بلندمرتبه هستند، بهترین گزینه فرار کردن است.
تو خود دانی که در شمشیربازی
هلاک سر بود گردنفرازی
هوش مصنوعی: خودت میدانری که در هنر شمشیربازی، خطر نابودی در بلندپروازی و خودشیفتگی نهفته است.
دلت گرچه به دلداری نکوشد
بگو تا عشوه رنگی میفروشد
هوش مصنوعی: اگرچه قلبت برای تسکین و آرامش تلاش نمیکند، بگو تا چه اندازه به زیبایی و فریبایی اهمیت میدهد.
بگوید دوستم ور خود نباشد
مرا نیک افتد او را بد نباشد
هوش مصنوعی: اگر دوستم بگوید و خود به من توجهی نداشته باشد، برای من خوب خواهد بود و برای او بد نخواهد شد.
بسی فال از سر بازیچه برخاست
چو اختر میگذشت آن فال شد راست
هوش مصنوعی: بسیاری از پیشگوییها و فالها از بازی و تفریح به وجود آمدند، اما زمانی که ستارهای به مسیرش ادامه داد، یکی از آن پیشگوییها به حقیقت پیوست.
چه نیکو فال زد صاحب معانی
که خود را فال نیکو زن چو دانی
هوش مصنوعی: بسیار خوب است کسی که درک عمیقی از معنا دارد و بر اساس آن، سرنوشت و آینده خود را به خوبی پیشبینی میکند. اگر تو نیز به این درک برسید، میتوانی خوب و مثبت به زندگیات نگاه کنی.
بد آید فال، چون باشی بداندیش
چو گفتی «نیک» نیک آید فراپیش
اگر بداندیش و بدخواه باشی طالع و بخت تو هم بد خواهد شد و اگر نیکبگویی، خیر نصیبت میشود (در مصراع دوم نیکگفتن دو معنا دارد یکی یعنی نیکگویی و از نیکی گفتن و دیگری کلمه «نیک» که در لحظه تفأل میگویند و آرزو میکنند.)
مرا از لعل تو بوسی تمام است
حلالم کن که آن نیزم حرام است
هوش مصنوعی: پرستش تو به اندازهای در وجود من تاثیر گذاشته که از نعمت لبهای شکرینات به آرامش رسیدهام؛ حالا از من بگذر که این عشق و محبت نیز بر من حرام شده است.
و گر خواهی که لب زین نیز دوزم
بدین گرمی نه کان گاهی بسوزم
هوش مصنوعی: اگر بخواهی که من لبخند بزنم، بدان که این کار در گرمای دل من گاهی ممکن است که درد بیاورد.
از آن ترسم که فردا رخ خراشی
که چون من عاشقی را کشته باشی
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر نگرانی شاعر از این است که ممکن است روزی کسی به چهرهاش خراشی بزند، همانطور که او به خاطر عشقش آسیب دیده است. شاعر از این میترسد که احساسات و عشقش به او آسیب زده، و این اتفاق برای کسی دیگر نیز بیفتد.
تو را هم خون من دامن بگیرد
که خون عاشقان هرگز نمیرد
هوش مصنوعی: دوست عزیز، تو نیز تحت تأثیر عشقی قرار خواهی گرفت که به خاطر آن، خون عاشقان همیشه زنده میماند و هرگز نابود نمیشود.
گرفتم، رای دمسازی نداری
به بوسی هم سر بازی نداری؟
هوش مصنوعی: من متوجه شدم که تو در ساختن حرف و گفتگو مهارت نداری و حتی برای یک بوسه هم تمایل به بازی کردن نداری؟
ندارم زَهرهٔ بوس لبانت
چه بوسم؟ آستین یا آستانت؟
هوش مصنوعی: نمیتوانم برای بوسیدن لبهای تو جرات و شهامت لازم را پیدا کنم. آیا باید آستین تو را ببوسم یا آستان درگاهت را؟
نگویم بوسه را میری به من دِه
لبت را چاشنیگیری به من دِه
هوش مصنوعی: میگویم که به من بوسه نده، اما لبانت را به من بده تا طعمش را بچشم.
بده یک بوسه تا دَه واستانی
ازین بهْ چون بود بازارگانی؟!
هوش مصنوعی: به من یک بوسه بده تا دَه بار از این خوشی لذت ببرم؛ بازار عشق چگونه است؟!
چو بازرگان صد خروار قندی
به ار با من به قندی در نبندی
هوش مصنوعی: اگر چه بازرگان مقدار زیادی قند دارد، اما اگر با من دوستی نکند، به تنهایی نه کاری از پیش میبرد.
چو بگشایی گشاید بند بر تو
فرو بندی، فرو بندند بر تو
هوش مصنوعی: هرگاه تو در دل خود را باز کنی و آزاد باشی، دیگران هم به تو آزادی میدهند، اما اگر خودت خود را محدود کنی، دیگران نیز تو را تحت فشار قرار میدهند.
چو سقا آب چشمه بیش ریزد
ز چشمه کآب خیزد بیش خیزد
هوش مصنوعی: زمانی که فردی همچون سقا، آب چشمه را به مقدار زیاد میریزد، نشاندهنده آن است که آب چشمه به طور طبیعی و فراوان جوشانده میشود. در واقع، اگر منبعی غنی و پرمایه باشد، خود به خود برکت و فوائد بیشتری از آن جاری میشود.
در آغوشت کشم چون آب در میغ
مرا جانی تو، با جان چون زنم تیغ؟
هوش مصنوعی: من تو را در آغوش میزنم همانطور که آب در آسمان میریزد؛ تو برای من مانند جان هستی، آیا میتوانم با تو مانند کسی که تیغ را میزند، رفتار کنم؟
سر زلف تو چون هندوی ناپاک
به روز پاک رختم را بَرَد پاک
زلف سیاه تو مثل هندوی راهزن، در روز روشن مرا غارت میکند. (هندوی ناپاک یعنی هندوی راهزن، وجه دیگر هندو سیاهی است که زلف به آن تشبیه شده است. روزِ پاک یعنی روز روشن و در عیان، رخت بردن یعنی لخت کردن و غارت کردن، پاک دوم قید است یعنی کاملا)
به دزدی هندویت را گر نگیرم
چو هندو دزد ِ نافرمانپذیرم
اگر زلفت را (به جرم دزدی) نگیرم، کمتر از یک دزد ِ بیآبرو و خطاکارم! («به دزدی» معنای قید هم دارد یعنی دُزدانه. هندودزد: دزد سیاهرو و بیآبرو)
اگر چه دزد با صد دهره باشد
چو بانگش بر زنی بیزَهره باشد
(در اینجا و بیت بعد خسرو خود را به دزد هندو تشبیه کرده و میگوید) حتی اگر دزد خیلی دلیر باشد بانگش که میزنی پس میرود (دهره یعنی تبرداس)
نبُرّد دزد هندو را کسی دست
که با دزدی جوانمردیش هم هست
کسی دست دزدی که جوانمرد بوده و (در حین دزدی تعرض نکرده) را قطع نمیکند!
کمند زلف خود در گردنم بند
به صید لاغر امشب باش خرسند
هوش مصنوعی: با موهای خودت دور گردنم را ببند و امشب به شکار من که ضعیف و ناتوانم، خوشحال باش.
تو دلخر باش تا من جان فروشم
تو ساقی باش تا من باده نوشم
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر از شخصی میخواهد که به زندگی و لذتجویی ادامه دهد و او هم به دنبال کسب عشق و لذت باشد. در واقع، شاعر میخواهد که دلش را به دیگران بسپارد و زندگی را با شادمانی سپری کند.
شب وصلت لبی پرخنده دارم
چراغ آشنایی زنده دارم
هوش مصنوعی: در شب وصال، دل شاد و خندان دارم و روشنایی دوستی و محبت را همچنان در دل دارم.
حساب حلقه خواهد کرد گوشم
تو میخر بنده تا من میفروشم
هوش مصنوعی: گوشم به صدای تو توجه میکند، تو میتوانی بگویی که من به تو گوش میدهم تا به این ترتیب من خودم را به تو بفروشم.
شمار بوسه خواهد بود کارم
تو میده بوسه تا من میشمارم
هوش مصنوعی: کار من این است که بوسهها را بشمارم، تو بوسهها را به من میدهی تا من بتوانم آنها را شمارهگذاری کنم.
بیا تا از در دولت درآییم
چو دولت خوش بر آمد خوش برآییم
هوش مصنوعی: بیایید تا با ورود به دنیای نعمت و خوشبختی، از شادی و خوشحالی بهرهمند شویم.
یک امشب تازه داریم این نفس را
که بر فردا ولایت نیست کس را
هوش مصنوعی: امشب فرصتی تازه داریم و هیچ کس نمیداند فردا چه پیش خواهد آمد.
به نقدْ امشب چو با هم سازگاریم
نظر بر نسیهٔ فردا چه داریم؟
هوش مصنوعی: امشب که با هم خوب توافق داریم، چه فایدهای دارد که به چیزهای نامشخص و ناامیدکنندهٔ فردا فکر کنیم؟
مکن بازی بدان زلف شکنگیر
به من بازی کن امشب دستِ من گیر
هوش مصنوعی: امشب به من توجه کن و به زلفهای جذاب کسی دیگر فکر نکن. لحظهای که در کنار من هستی، تنها من را در آغوش بگیر.
به جان آمد دلم، درمانِ من ساز
کنارِ خود حصارِ جان من ساز
هوش مصنوعی: دلِ من به شدت در anguish است، به من بگو چطور میتوانی در کنارت احساس آرامش کنم و حفاظی برای جانم بسازی.
ز جان شیرینتری ای چشمهٔ نوش
سزد گر گیرمت چون جان در آغوش
هوش مصنوعی: ای چشمهٔ نوش، تو از جان نیز شیرینتر هستی. شایسته است که اگر تو را در آغوش بگیرم، همانند جانم باشد.
چو شکر گر لبت بوسم و گر پای
همه شیرینتر آید جایت از جای
هوش مصنوعی: اگر لب تو را چون شکر ببوسم و یا پای تو را، جای تو از هر چیزی شیرینتر به نظر میرسد.
همه تن در تو شیرینی نهفتند
به کم کاری تو را شیرین نگفتند
جایجای تنِ تو شیرین و دلفریب است، بیراه تو را شیرین نام ننهادهاند.
درین شادی به، ار غمگین نباشی
نه شیرین باشی، ار شیرین نباشی
هوش مصنوعی: اگر در این شادی هستی و غمگین نباشی، نمیتوانی خوشحال باشی و اگر خوشحال نباشی، شیرینی این شادی را احساس نخواهی کرد.
شکرلب گفت از این زنهارخواری
پشیمان شو مکن بیزینهاری
هوش مصنوعی: خود را از این رفتار بیخود و بیملاحظه بازدار و پشیمان نشو.
که شه را بَد بوَد زنهار خوردن
بد آمد در جهان بد کار کردن
هوش مصنوعی: اگر کسی با فرمانروایی بد رابطه برقرار کند، باید مراقب باشد زیرا در دنیا، کار کردن به شیوهی نادرست نتیجهای ناخوشایند دارد.
مجوی آبی که آبم را بریزد
مخواه آن کام کز من برنخیزد
مصرع اول یعنی لذتی را طلب مکن که آبروی مرا ببرد
کزین مقصود بیمقصود گردم
تو آتش گَشتهای من عود گردم
هوش مصنوعی: من به دنبال هدفی بدون هدف هستم و تو مانند آتشی شدهای که من هم به مانند بخاری معطر جاری شدهام.
مرا بیعشق، دل خود مهربان بود
چو عشق آمد، فسرده چون توان بود؟
هوش مصنوعی: دل من بدون عشق، مهربان و خوشحال بود، اما وقتی عشق بر وارد شد، دل من سرد و غمگین شد. چگونه میتواند چنین باشد؟
گر از بازار عشق اندازه گیرم
به تو هر دم نشاطی تازه گیرم
هوش مصنوعی: اگر عشق را مانند یک بازار بسنجیم، هر لحظه که به تو نزدیکتر شوم، انرژی و شادابی تازهای دریافت میکنم.
ولیکن نرد با خود باخت نتوان
همیشه با خوشی درساخت نتوان
هوش مصنوعی: اما نمیتوان همیشه در بازی قمار برنده بود و نباید انتظار داشت که همیشه شرایط خوب باشد.
جهان نیمی ز بهر شادکامی است
دگر نیمه ز بهر نیکنامی است
هوش مصنوعی: دنیا به دو بخش تقسیم میشود؛ یک بخش برای خوشحالی و شادی و بخش دیگر برای کسب نیکنامی و اعتبار.
چه باید طبع را بَدرام کردن؟
دو نیکو نام را بدنام کردن
هوش مصنوعی: چرا باید روحیه را نازک ترین بکنیم؟ چرا باید دو نام نیک را بد نام کنیم؟
همان بهتر که از خود شرم داریم
بدین شرم از خدا آزَرم داریم
هوش مصنوعی: بهتر است که از خودمان خجالت بکشیم، چون از این خجالت، از خدا هم شرم داریم.
زن افکندن نباشد مردرایی
خودافکن باش اگر مردی نمایی
هوش مصنوعی: زنافکنی کار مردان نیست، اگر میخواهی مردی واقعی باشی، باید خودت را به نمایش بگذاری و نشان دهی.
کسی کافکند خود را، بر سر آمد
خودافکن با همه عالم برآمد
هوش مصنوعی: کسیکه به خود اجازه میدهد که به هر شکل که میخواهد زندگی کند، در حقیقت بر مشکلات و موانع زندگی غلبه کرده و بر همه چیز تسلط پیدا میکند.
من آن شیرین درخت ِ آبدارم
که هم حلوا و هم جُلّاب دارم
هوش مصنوعی: من مانند درختی شیرین و پرآب هستم که هم شیرینی حلوا را دارم و هم لذت جُلّاب را.
نخست از من قناعت کن به جلّاب
که حلوا هم تو خواهیخورد، مَشتاب
هوش مصنوعی: ابتدا به آنچه که من دارم و به تو میدهم قناعت کن، چرا که تو نیز در آینده به نعمتهای بیشتری دست خواهی یافت. عجله نکن و به آرامی پیش برو.
به اول شربت از حلوا میندیش
که حلوا پس بود، جُلاب در پیش
هوش مصنوعی: به یاد نداشته باش که در ابتدا شربت به دست میآید، زیرا حلوا بعد از آن خواهد بود؛ در واقع جُلاب (شربت) در آغاز است.
چو ما را قند و شکر در دهان هست
به خوزستان چه باید در زدن دست؟
هوش مصنوعی: وقتی ما در دهان خود قند و شکر داریم، چه نیازی به زدن دست در خوزستان داریم؟
زلال آب چندانی بود خوش
کز او بِتْوان نشانْد آشوبِ آتش
هوش مصنوعی: آب زلالی وجود دارد که میتوان با آن نشانههای آتش را آرام کرد.
چو آب از سرگذشت آید زیانی
و گر خود باشد آب زندگانی
هوش مصنوعی: وقتی که آب از سر بگذرد، موجب زیان خواهد شد؛ حتی اگر آن آب، آب حیات باشد.
گر این دل چون تو جانان را نخواهد
دلی باشد که او جان را نخواهد
هوش مصنوعی: اگر دل انسان نمیتواند کسی را که دوست دارد، بخواهد، پس دلی نیست که جان را بخواهد.
ولی تب کرده را حلوا چشیدن
نَیَرزد سالها صفرا کشیدن
آدم تبکرده نباید حلوا و شیرینی بخورد چون سالها رنج صفرا در پی دارد. (منظور شیرین آن است که چشیدن یک بار همآغوشی با خسرو به غمِ انتظار و جدایی نمیارزد، یا به صفرا و رنج بدنامی ِ دوشیزه نبودن نمیارزد.)
بسا بیمار کز بسیار خواری
بمانَد سال و مه در رنج و زاری
هوش مصنوعی: بسیاری از بیماران وجود دارند که به دلیل رنج و سختیهای زیاد، مدتها در درد و زحمت باقی میمانند و از بین نمیروند.
اگر چه طبع جوید میوهٔ تَر
اگر چه میل دارد دل به شِکّر
هوش مصنوعی: اگرچه طبیعت انسان خواهان لذتها و تجربههای تازه است، اما دل او به چیزهای شیرین و خوشمزه علاقهمند است.
ملک چون دید کاو در کار خام است
زبانش توسن است و طبع رام است
هوش مصنوعی: زمانی که پادشاه متوجه شد که کسی در کارهای خود نادان و بیتجربه است، زبان او مثل اسبی ناآرام و طبع او آرام است.
به لابه گفت کاِی ماه جهانتاب
عتاب دوستان ناز است، برتاب
هوش مصنوعی: ای ماه روشن و زیبا، دوستان در ناز و محبت با تو صحبت میکنند. به خاطر آنها باید کمی از سختگیری خود بکاهی و این را تحمل کنی.
صواب آید روا داری پسندی؟
که وقت دستگیری دست بندی؟
هوش مصنوعی: آیا درست و پسندیده است که تو در هنگام کمک کردن به دیگران، خودت دستی بر بند داشتن را انتخاب کنی؟
دویدم تا به تو دستی در آرم
به دست آرم تو را، دستی برآرم
هوش مصنوعی: به سرعت به سمت تو رفتم تا بتوانم به تو برسم و دستت را بگیرم.
چو میبینم کنون زلفت مرا بست
تو در دست آمدی من رفتم از دست
هوش مصنوعی: وقتی میبینم که موهایت مرا در دست گرفته است، تو به من نزدیک شدی و من از کنارهات دور شدم.
نگویم در وفا سوگند بشکن
خمارم را به بوسی چند بشکن
هوش مصنوعی: نگویم که به وفاداری سوگند میخورم، فقط به همین بهانه قطرههای سرمستیام را بکش و دلنشینی را از من بستان.
اسیری را به وعده شاد میکن
مبارک مردهای آزاد میکن
هوش مصنوعی: به زندانی امید بده و او را شاد کن، زیرا مردهای را که آزاد کردهای، مبارک است.
ز باغِ وصل، پُر گل کن کنارم
چو دانی کز فراقت بر چه خارم
هوش مصنوعی: در کنارم مانند گلها، صفا و نشاط بیاور، چون میدانی که دوری تو چه درد و رنجی به من داده است.
مگر زان گل، گلابآلود گردم
به بوی از گلستان خشنود گردم
هوش مصنوعی: آیا ممکن است از آن گل عطر گلاب بگیرم و به بوی خوش گلستان خوشحال شوم؟
تو سرمست و سر زلف تو در دست
اگر خوشدل نشینم جای آن هست
هوش مصنوعی: تو در حال شاد و سرمست هستی و موهای تو در دستان من است. اگر خوشحال و دلخوش نباشم، جایی برای این احساس وجود ندارد.
چو با تو مِی خورم چون کش نباشم؟
تو را بینم چرا دلخوش نباشم؟
هوش مصنوعی: وقتی با تو مشغول نوشیدن هستم و حالتی از خود بیخود میشوم، چرا وقتی تو را میبینم نباید شاد باشم؟
کمر زرین بود چون با تو بندم
دهن شیرین شود چون با تو خندم
هوش مصنوعی: وقتی که با تو همراه شوم، مثل یک کمر طلا میشوم و وقتی با تو بخندم، زندگیام شیرین میشود.
گر از من میبری چون مهره از مار
من از گل باز میمانم تو از خار
هوش مصنوعی: اگر مرا از خود دور کنی مانند اینکه مهرهای را از مار جدا کنی، من از زیبایی و لطافت حیات بازمیمانم و تو از دشواری و رنجی که به همراه داری.
گر از درد سر من میشوی فرد
من از سر دور میمانم تو از درد
هوش مصنوعی: اگر تو از درد من رها شوی، من هم از تو دور میشوم.
جگر خور کز تو بهْ یاری ندارم
ز تو خوشتر جگرخواری ندارم
هوش مصنوعی: من از تو یاری نمیخواهم و نمیتوانم به کسی که جگر میخورد، تکیه کنم. برای من خوشایندتر از تو هیچ جگرخواری وجود ندارد.
مرا گر روی تو دلکش نباشد
دلم باشد ولیکن خوش نباشد
هوش مصنوعی: اگر زیبایی تو دلانگیز نباشد، قلب من همچنان احساساتی دارد، اما آن احساسات خوشایند نیستند.
اگر دیده شود بر تو بَدَل گیر
بوَد در دیده خس، لیکن به تصغیر
اگر دیدهام بدل و جایگزینی بجای تو بپسندد او خَس چشمانم خواهد بود اما خس مُصَغّر. (خس توتیا و دارویی است که از خار دریایی میساختهاند و مثل سرمه استفاده میکردهاند یا نام یک گیاه است که مانند سوسن بهعنوان توتیا استفاده میکردهاند؛ تصغیرِ خس میشود خسَک یعنی خاشاک)
و گر جان گردد از رویت عنانتاب
بود جان را عروسی لیک در خواب
هوش مصنوعی: اگر جان از دیدن تو سرشار شود، مانند عروسی شاداب خواهد بود، اما این شادی در خواب باقی میماند.
عتابی گر بود ما را ازین پس
میانجی در میانه، موی تو بس
هوش مصنوعی: اگر خشم و عتابی از جانب ما بر تو باشد، در آینده، موی تو به عنوان میانجی و نقش واسطهای در این رابطه کافی است.
فلک چون جام یاقوتین روان کرد
ز جرعه خاک را یاقوتسان کرد
هوش مصنوعی: آسمان مانند جامی از یاقوت، خاک را به صورت یاقوتی زیبا و درخشان درآورد.
ملک برخاست جام باده در دست
هنوز از بادهٔ دوشینه سرمست
هوش مصنوعی: پادشاه با جامی پر از شراب برخاسته است و هنوز از شرابی که دیروز نوشیده سرمست و شاداب به نظر میرسد.
همان سودا گرفته دامنش را
همان آتش رسیده خرمنش را
هوش مصنوعی: او همچنان درگیر همان خیال و آرزوهای خود است و همان آتش بیملاحظگی به سراغ او آمده و زندگیاش را تهدید میکند.
هوای گرم بود و آتشِ تیز
نمیکرد از گیاه خشک پرهیز
هوش مصنوعی: هوا گرم بود و آتش شدید از سوزاندن گیاهان خشک خودداری میکرد.
گرفت آن نارپِستان را چنان سخت
که دیبا را فرو بندند بر تخت
هوش مصنوعی: آن نارنجیپوش (نارپِستان) را چنان محکم گرفت که پارچه دیبا را بر روی تخت محکم میکند.
بسی کوشید شیرین تا به صد زور
قضای شیر گشت از پهلوی گور
هوش مصنوعی: شیرین با تمام قدرت و تلاش خود سعی کرد تا شیر، که نمایانگر زندگی و قوت است، از کنار گور، که نماد مرگ و پایان است، بیرون بیاید.
ملک را گرم دید از بیقراری
مکن گفتا بدینسان گرمکاری
هوش مصنوعی: پادشاه را در حال بیقراری مشاهده کرد و از او پرسید که چرا به این شکل فعالیت میکند.
چه باید خویشتن را گرم کردن؟
مرا در روی خود بیشرم کردن؟
هوش مصنوعی: چرا باید خود را فریب دهم؟ چرا باید بیشرم و بیملاحظه در ظاهر خود باشم؟
چو تو گرمی کنی نیکو نباشد
گلی کو گرم شد خوشبو نباشد
هوش مصنوعی: اگر تو با خوبی و محبت برخورد کنی، نتیجهاش هم خوب و خوشبو خواهد بود؛ اما اگر گلی که گرم شده باشد، بویی نداشته باشد، زیباییاش بیفایده است.
چو باشد گفتگوی خواجه بسیار
به گستاخی پدید آید پرستار
هوش مصنوعی: وقتی گفتوگوی شخصی با اعتماد به نفس زیاد شود، میتواند باعث بروز رفتارهای پرجرئت و بیپروا از جانب او شود.
به گفتن با پرستاران چه کوشی؟
سیاست باید اینجا یا خموشی
هوش مصنوعی: به چه دلیل با پرستاران صحبت میکنی؟ در اینجا بهتر است که یا سیاست را دنبال کنی یا سکوت کنی.
ستور پادشاهی تا بود لنگ
به دشواری مراد آید فراچنگ
هوش مصنوعی: به هر حال، تا زمانی که روش حکومتی و قدرت برقرار است، بدست آوردن مطلوب و هدفها با دشواری ممکن میشود.
چو روز بینوایی بر سر آید
مرادت خود به زور از در درآید
هوش مصنوعی: زمانی که روزهای سخت و تنگدستی فرامیرسد، به زوری که در توان داری میتوانی به خواستههایت دسترسی پیدا کنی.
نباشد هیچ هشیاری در آن مست
که غُل بر پای دارد جامْ در دست
هوش مصنوعی: هیچ کس در حال مستی که پایش با زنجیر بسته شده، هشیار نیست و نمیتواند به درستی فکر کند.
تو دولت جو که من خود هستم اینک
به دست آر آن که من در دستم اینک
هوش مصنوعی: تو ای کسی که دارای نعمت و خوشبختی هستی، حالا آن چیزی را که من در دست دارم، در دست بگیر.
نخواهم نقش بیدولت نمودن
من و دولت به هم خواهیم بودن
هوش مصنوعی: من نمیخواهم بیقدرت و بیحیثیت باشم؛ من و قدرت همیشه در کنار هم خواهیم بود.
ز دولت دوستی جان بر تو ریزم
نیم دشمن که از دولت گریزم
هوش مصنوعی: اگر از دوستیات برخوردار شوم، جانم را فدای تو میکنم؛ اما نه به خاطر دشمنی که از نعمت تو دور میشوم.
طرب کن چون در دولت گشادی
مخور غم چون به روز نیک زادی
هوش مصنوعی: شاد باش و خوش بگذران، چون در زندگی خوشبختی نصیبت شده است. نگران و غمگین نباش، زیرا روزهای خوب همیشه میآیند.
نخست اقبال و آنگه کام جستن
نشاید گنجِ بیآرام جستن
هوش مصنوعی: ابتدا باید به خوشبختی و فرصتهای مناسب دست پیدا کرد، سپس میتوان به سراغ لذت و آرامش در زندگی رفت؛ زیرا به دست آوردن آرامش واقعی نیازمند تلاش و داشتن شرایط درست است.
به صبری میتوان کامی خریدن
به آرامی دلآرامی خریدن
هوش مصنوعی: با صبر میتوان به موفقیت رسید و به آرامش دل دست یافت.
زبان آنگه سخن، چشم آنگهی نور
نخست انگور و آنگه آب انگور
هوش مصنوعی: زبان زمانی به سخن میآید که چشم روشن شود. اول انگور به وجود میآید و سپس آب انگور به دست میآید.
به گرمی کار عاقل بهْ نگردد
به تکدانی که بز فربه نگردد
با یک بار هیجان و گرمی کار عاقل درست نمیشود و با یک بار دانه خوردن، بز فربه نمیشود (در مصرع دوم دان یعنی دانه مثل دانه جو و ... ، حیوانات اهلی با افزودن دانه به خوراکشان فربه میشوند)
درین آوارگی ناید برومند
که سازم با مراد شاه پیوند
هوش مصنوعی: در این بیخانمانی، کسی به موفقیت نمیرسد که بتواند با خواستههای شاه به توافق برسد.
اگر با تو بهیاری سر درآرم
من آن یارم که از کارت برآرم
اگر با تو محبت بورزم و یارت باشم من آنی هستم که از کار و زندگی تو را میندازم
تو مُلک پادشاهی را بهدست آر
که من باشم اگر دولت بود یار
وقتت را صرف بدست آوردن پادشاهی کن که آن زمان اگر بخت یار باشد من هم خواهم بود
گرت با من خوش آید آشنایی
همیترسم که از شاهی برآیی
هوش مصنوعی: اگر با من خوب باشی و آشنا شوی، میترسم که به طور ناگهانی و از مقام مقدمات خود را از دست بدهی.
و گر خواهی به شاهی باز پیوست
دریغا من که باشم رفته از دست
هوش مصنوعی: اگر بخواهی دوباره به مقام شاهی برگردی، افسوس که من کیستم که دیگر از دست رفتهام.
جهان در نسل تو ملکی قدیم است
بهدست دیگران عیبی عظیم است
هوش مصنوعی: دنیا در وجود تو مانند یک ملک باستانی است و اگر دیگران بر آن تسلط داشته باشند، نقص بزرگی به شمار میآید.
جهان آن کس برد کاو برشتابد
جهانگیری توقف برنتابد
هوش مصنوعی: کسی که در تلاش است و به پیشرفت ادامه میدهد، میتواند دنیا را به دست آورد؛ اما کسی که درجا بزند و از حرکت بازایستد، هرگز به موفقیت نخواهد رسید.
همه چیزی ز روی کدخدایی
سکون برتابد الا پادشایی
هوش مصنوعی: همه چیز تحت کنترل و مدیریت کدخدا قرار دارد و فقط مقام پادشاهی از این قانون مستثنی است.
اگر در پادشاهی بنگری تیز
سبق بُرده است از عزم سبکخیز
هوش مصنوعی: اگر به قدرت و سلطنت نگاه کنی، میبینی که اراده و تصمیمگیری در آن به سرعت و قاطعیت حرکت میکند.
جوانی داری و شیری و شاهی
سری و با سری صاحب کلاهی
هوش مصنوعی: تو جوان هستی، قوی و باوقار، مانند یک پادشاه. بر روی سر خود کلاهی داری که نشانه بزرگی و شخصیت توست.
ولایت را ز فتنه پای بگشای
یکی ره دستبرد خویش بنمای
هوش مصنوعی: برای خروج از مشکلات و فتنهها، باید راهی را انتخاب کنی که خودت بتوانی به آن دسترسی پیدا کنی و بر آن تسلط داشته باشی.
بدین هندو که رختت را گرفته است
به تُرکی تاج و تختت را گرفته است
بهترکی یعنی از روی غارت و غصب
به تیغ آزرده کن ترکیب جسمش
مگر باطل کنی ساز طلسمش
هوش مصنوعی: با تیشه به جسمش آسیب بزن تا شاید بتوانی طلسمش را باطل کنی.
که دست خسروان در جستن کام
گَهی با تیغ باید گاه با جام
هوش مصنوعی: در دستیابی به خواستهها و آرزوها، گاهی باید با قدرت و جنگجویی برخورد کرد و گاهی نیز باید با تدبیر و آرامش پیش رفت.
ز تو یک تیغ تنها بر گرفتن
ز شش حد جهان لشگر گرفتن
هوش مصنوعی: از تو فقط یک تیغ برای مقابله کافی است، تا به وسیله آن بر شش جهت جهان فرمانروایی کنیم.
کمر بندد فلک در جنگ با تو
دراندازد به دشمن سنگ با تو
هوش مصنوعی: آسمان برای مقابله با تو آماده شده و دشمنان را به تو حمله میکند.
مرا نیز ار بود دستی نمایم
وگرنه در دعا دستی گشایم
هوش مصنوعی: اگر دستی به من برسد، آن را به نمایش میگذارم، وگرنه در دعا و طلب کمک، دستهایم را به سوی آسمان بلند میکنم.