برگردان به زبان ساده
چو سر بر کرد ماه از برج ماهی
مه پرویز شد در برج شاهی
وقتی که ماه در برج فلکی ماهی رفت، ماه پرویز در برج شاهی قرار گرفت.
ز ثورش زُهره وز خرچنگ برجیس
سعادت داده از تثلیث و تسدیس
از ثور او زُهره و از خرچنگ ستاره برجیس، سعادت و خوشاقبالی بهاو داده بودند در وضعیت فلکی تثلیث و تسدیس.
ز پرگار حَمَل خورشید منظور
به دلو اندر فکنده بر زحل نور
و از مدار برج حمل، خورشید، در جایگاه دلو قرار گرفته و زحل را روشن کرده بود.
عطارد کرده ز اول خط جوزا
سوی مریخ شیرافکن تماشا
عطارد (کیوان) در ابتدای مدار جوزا رفته بود و در مقابل مریخ شیرافکن قرار گرفته بود.
ذنب مریخ را میکرده در کاس
شده چشم زحل هم کاسهٔ راس
صورت فلکی ذنب (گرگ) مریخ را در کاسه (گودی خود یا نام صورت فلکی دیگری است) قرار داده بود و زحل همنشین راس شدهبود.
بدین طالع کز او پیروز شد بخت
ملک بنشست بر پیروزهگون تخت
با این طالع عالی که در اقبال او بود و بهپیروزی رسید، خسرو بر تخت پیروزهگون نشست.
بر آورد از سپیدی تا سیاهی
ز مغرب تا به مشرق نام شاهی
نام او از زنگ تا سپیدی و از مغرب تا مشرق پیچید.
چو شد کار ممالک برقرارش
قویتر گشت روز از روزگارش
وقتی که همه ممالک در حکم او قرار گرفت، حال و روز او از این بخت نیکو نیز بهتر شد.
کشید از خاک تختی بر ثریا
در او گوهر به کشتی دُر به دریا
تختی رفیع و بلند ساخت که بهبارِ کشتی در آن سنگ و گوهر به کار رفتهبود و یک دریا دُر و مروارید.
چنان کز بس گهرهای جهانتاب
به شب تابندهتر بودی ز مهتاب
آنچنان جواهرات درخشان در آن بهکار رفتهبود که در شب تاریک نیز، از ماه روشنتر بود.
بر آن تخت مبارک شد چو شیران
«مبارک باد» گفتندش دلیران
مانند شیر بر تخت شاهی نشست و لشکریان به او تبریک گفتند.
جهان خرم شد از نقش نگینش
فروخواند آفرینِش آفرینَش
تمام مردم از شاهی او شاد گشتند و هستی به او آفرین گفت.
ز عکس آن چنان روشن جنابی
خراسان را درافزود آفتابی
در اثر شاهی آن شاه عالیمقام، خراسان (شرق) نیز روشنتر از پیش گشت.
شد آواز نشاط و شادکامی
ز مرو شاهجان تا بلخِ بامی
آواز شادی و جشن و سرور از مرو تا بلخ بامیان پیچید.
چو فرخ شد بدو هم تخت و هم تاج
در آمد غمزهٔ شیرین به تاراج
وقتیکه تاج و تخت به او مبارک شد و کار شاهی او کامل شد، عشق شیرین در دل او بیدار گشت.
نه آن غم را ز دل شایست راندن
نه غمپرداز را شایست خواندن
نه میتوانست عشق شیرین را فراموش کند و نه میتوانست شیرین را فرا بخواند.
به حکم آن که مریم را نگه داشت
کز او بر اوج عیسی پایگَه داشت
به دلیل آنکه مریم با او بود، کز او بر اوج عیسی پایگَه داشت
اگر چه پادشاهی بود و گنجش
ز بییاری پیاپی بود رنجش
اگرچه پادشاهی و گنج داشت اما از بیعشقی و بییاری همیشه غمگین بود.
نمیگویم طرب حاصل نمیکرد
طرب میکرد لیک از دل نمیکرد
نمیگویم بزم و شادی و تفریح نمیکرد، میکرد اما از ته دل نبود.
گَهی قصد نبید خام کردی
گَهی از گریه می در جام کردی
گاهی شادخواری میکرد و برای تفریح شراب ناب مینوشید و گاهی در غصه و برای فراموش کردن غم، باده مینوشید.
گَهی گفتی به دل کاِی دل چه خواهی؟
ز عالم عاشقی یا پادشاهی
گاهی به خود میگفت از زندگی چهمیخواهی پادشاهی را یا عاشقی را؟
که عشق و مملکت ناید بهم راست
ازین هر دو یکی میبایدت خواست
که عشق و پادشاهی با هم سازگار نیستند، از این دو یکی را باید بخواهی.
چه خوش گفتند شیران با پلنگان
که خر کره کند یا راه زنگان
چهنیکو و بجا گفتند شیران با پلنگها که خر یا آبستن میشود و کره میزاید یا راه زنگان را میرود. (راه زنگان مسیری دور و سخت بوده و ضربالمثل بودهاست. شیر به پلنگ میگوید جای تو در کوه است و جای من در بیشه. خسرو با گفتن این مثل بهخود میگوید شاهی و عاشقی دو چیز جدا و ناهمساز هستند. کرهکردن: بهکره آبستن شدن)
مرا با مملکت گر یار بودی
دلم زین ملک برخوردار بودی
اگر در کنار پادشاهی، یارم هم با من بود آنوقت از پادشاهی لذت میبردم.
بخرم گر فروشد بخت بیدار
به صد ملک ختن یک موی دلدار
یک موی دلدارم را به صد ملک ختن میخرم، اگر بخت بیدار بهمن بفروشد.
شبی در باغ بودم خفته با یار
به بالین بر نشسته بخت بیدار
هوش مصنوعی: یک شب در باغ به همراه یارم خوابیده بودم و در کنارم شانس و اقبال بیدار نشسته بود.
چو بختم خفت و من بیدار گشتم
بدینسان بیدل و بییار گشتم
وقتی شانس من خوابید و من بیدار شدم، اینگونه شیدا و بدون همراه ماندم.
کجا آن نوبهنو مجلس نهادن
بهشت عاشقان را در گشادن
کجا رفت آن بزمها و شادیهای پیدر پی؟ کجا شد آن رفتن به بهشت عاشقان؟
نشستن با پریرویان چون نوش
شهنشاهِ پریرویان در آغوش
هوش مصنوعی: نشستن با زیبا رویان مانند این است که در آغوش شاه زیبای پریرویان نوشیدنی شیرین بنوشی.
کجا شیرین و آن شیرینزبانی؟
به شیرینی چو آب زندگانی
هوش مصنوعی: کجا آن شیرینی و خوشزبانی تو رفته است؟ مثل آب زندگی، شیرین و خوشبو هستی.
کجا آن عیش و آن شبها نخفتن؟
همه شب تا سحر افسانه گفتن
هوش مصنوعی: کجا هستند آن شادیها و شبهایی که نمیخوابیدیم؟ تمام شبها تا صبح در حال تعریف داستان بودیم.
کجا آن تازه گلبرگ شکربار؟
شکر چیدن ز گلبرگش به خروار
هوش مصنوعی: کجا آن گل تازه و شیرینی که از آن خوشبو و خوشمزه باشد؟ انگار میخواهند از گلبرگ آن مقدار زیادی شکر برداشت کنند.
عروسی را بدان رویین حصاری
ز بازو ساختن سیمین عماری
هوش مصنوعی: دختری را با زیبایی و قدرتی همچون دیوار محکم، با بازوهای نیرومند و درخشان مانند نقره، محافظت کردند.
گَهش چون گل نهادن روی بر روی
گَهش بستن چو سنبل موی بر موی
هوش مصنوعی: چهرهاش مانند گل زیبا است و وقتی به او نگاه میکنم، انگار که موهایش همچون سنبل به هم پیچیده شدهاند.
گَهی مستی شکستن بر خمارش
گَهی پنهان کشیدن در کنارش
هوش مصنوعی: گاه در حال شادی و مستی، زندگی را با طعنه و چالش مواجه میکنم و گاهی هم در خلوت و آرامش، نزدیکی و نزدیکی به او را تجربه میکنم.
گَهی خوردن مییی چون خون بدخواه
گَهی تکیه زدن بر مسند ماه
هوش مصنوعی: گاهی در زندگی از لذت و شادی بهرهمند میشویم و گاهی در موقعیتی مستحکم و با اعتبار قرار میگیریم.
سخنهایی که گفتم یا شنیدم
خیالی بود یا خوابی که دیدم
هوش مصنوعی: چیزهایی که گفتم یا شنیدم، ممکن است خیالی باشد یا شبیه خوابهایی که دیدهام.
مرا گویند خندان شو چو خورشید
که انده بر نتابد جای جمشید
هوش مصنوعی: مرا میگویند که مثل خورشید بخند و شاد باش، چرا که در مکان جمشید غم و ناراحتی جایی ندارد.
دهن پر خنده خوش چون توان کرد
درو یا خنده گنجد یا دم سرد
هوش مصنوعی: اگر دندان پر از خنده باشد، نشاندهنده شادی است. در این حالت یا باید بخندیم یا سکوت کنیم.
که را جویم که را خوانم به فریاد؟
بهاری بود و بربودش ز من باد
هوش مصنوعی: به دنبال چه کسی بگردم و که را با صدای بلند بخوانم؟ چون بهاری در زندگیام بود که باد آن را از من برد.
خیال از ناجوانمردی همه روز
به عشوه میفزاید بر دلم سوز
هوش مصنوعی: افکار من دربارهی بیوفایی هر روز بیشتر به دلخوشیها و تظاهرهای عاشقانه میافزاید و در دل من شعلهای از درد برمیانگیزد.
ز بیخصمی گر افزون گشت گنجم
ز بییاری درافزوده است رنجم
هوش مصنوعی: اگر به خاطر کینه و خصومت دیگران، ثروت و داراییام بیشتر شده، باید بدانید که در اثر نداشتن یاری و همراهی، رنج و درد آزارم نیز بیشتر شده است.
من آن مرغم که افتادم به ناکام
ز پشمینخانه در ابریشمین دام
هوش مصنوعی: من مرغی هستم که به خاطر مشکلات، از خانهام که از پشم بود، به دام ابریشمی افتادهام.
چو من سوی گلستان رای دارم
چه سود ار بند زر بر پای دارم؟
هوش مصنوعی: اگر من عزم گلستان کردهام، چه فایده دارد که پایم را به زنجیر ببندم؟
نه بند از پای میشاید بریدن
نه با این بند میشاید پریدن
هوش مصنوعی: نه میتوان پای بند را برید و آزاد شد، نه با این بندها میتوان به پرواز درآمد.
غم یک تن مرا خود ناتوان کرد
غم چندین کس آخر چون توان خورد؟
هوش مصنوعی: غم یک نفر مرا به شدت ناتوان کرده است، حالا چطور میتوانم غم چندین انسان دیگر را تحمل کنم؟
مرا باید که صد غمخوار باشد
چو من صد غم خورم دشوار باشد
هوش مصنوعی: من باید کسی داشته باشم که به اندازه من غمگین باشد، زیرا تحمل این همه غم و سختی برایم دشوار است.
ز خر برگیرم و بر خود نهم بار
خران را خنده میآید بدین کار
هوش مصنوعی: من از اسب میافتم و بار خرها را بر دوش خود میگذارم، به این کارم میخندند.
مه و خورشید را بر فرش خاکی
ز جمعیت رسید این تابناکی
هوش مصنوعی: ماه و خورشید در جمعیتی روی زمین، به زیبایی درخشیدند و جلوهای خیرهکننده داشتند.
پراکندهدلم، بینور از آنم
نیَم مجموعْدل، رنجور از آنم
مجموعدل: خاطرجمع
ستاره نیز هم ریحان باغند
پراکندند، از آن ناقص چراغند
پراکندند: پراکندهاند
شراره زان ندارد پرتو شمع
که این نور پراکندهست و آن جمع
هوش مصنوعی: این شعله به خودی خود نمیتواند نورافشانی کند، بلکه نور پراکندهای است که وجود دارد و آن نور، متمرکز و یکجا گرد آمده است.
نه خواهد دل که تاج و تخت گیرم
نه خواهم من که با دل سخت گیرم
هوش مصنوعی: نه دل من میخواهد که به حکومت و قدرت برسم، نه تمایلی دارم که با دلهای سخت و بیاحساس ارتباط برقرار کنم.
دل تاریکروزم را شب آمد
تن بیمارخیزم را تب آمد
هوش مصنوعی: دل غمدیدهام در روزهای تاریک به شب کشیده شده و حالا بیحال و خسته شدهام.
نمیشد موش در سوراخ کژدم
به یاری جایروبی بست بر دم
هوش مصنوعی: موش نمیتوانست به خاطر کژدم در سوراخش کمکی بکند و بر دم او را جارو کند.
سیاهک بود زنگی خود به دیدار
به سرخی میزند چون گشت بیمار
هوش مصنوعی: سیاهک به رنگ زنگ میشد و به خاطر بیماریاش، رنگش به سرخی میرفت.
دگر ره بانگ زد بر خود به تندی
که با دولت نشاید کرد کندی
هوش مصنوعی: سپس راهنما با شدت به خود صدا زد که نباید در راهی که به خوشبختی میرسد، کندی کرد.
چو دولت هست بخت آرام گیرد
ز دولت با تو جانان جام گیرد
هوش مصنوعی: زمانی که خوشی و رفاه در زندگی است، بخت و اقبال به آرامش میرسد و از این نعمتها میتوان نوشید.
سر از دولت کشیدن سروری نیست
که با دولت کسی را داوری نیست
هوش مصنوعی: به دست آوردن مقام و سروری بیدولت، ارزشمند نیست؛ زیرا در چنین حالتی هیچکس برای قضاوت و قضاوت دربارهی دیگران وجود ندارد.
کس از بیدولتی کامی نیابد
به از دولت فلک نامی نیابد
هوش مصنوعی: هیچ کس در شرایط بیقدرتی نمیتواند به موفقیت برسد، مگر با کمک دولت و قدرتی که از آسمان و天地 به او میرسد.
به دولت یافتن شاید همه کام
چو دانه هست مرغ آید فرادام
هوش مصنوعی: شاید با رسیدن به خوشبختی، تمام آرزوهایمان برآورده شود، همچنان که مرغی که برای یافتن دانه میآید، در دام فرود میآید.
تو گندم کار تا هستی برآرد
گیا خود در میان دستی برآرد
هوش مصنوعی: تو در کار خود مهارت داری و زمانی که همچنان فعال هستی، ثمرهی زحماتت خود به خود و به راحتی به دست میآید.
به هر کاری در از دولت بود نور
که باد از کار ما بیدولتی دور
هوش مصنوعی: هر کاری که با لطف و مدد الهی انجام شود، نور و روشنی دارد، و آنچه بدون این مدد و از روی بیدولتی انجام شود، از ما دور میماند.
بسی بر خواند ازین افسانه با دل
چو عشق آمد کجا صبر و کجا دل
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر حالتی است که در آن عشق وجود دارد و انسان نمیتواند صبر کند یا به دل خود اجازه دهد که به آرامش برسد. وقتی عشق به وجود میآید، تمام تلاشها برای کنترل احساسات ناکام میمانند و فرد نمیتواند در برابر آنچه که در دلش میگذرد، مقاومت کند.
صبوری کرد با غمهای دوری
هم آخر شادمان شد زان صبوری
هوش مصنوعی: با صبر و بردباری در مقابل غمهای فراق، در نهایت به خوشحالی و شادمانی دست پیدا کرد.