گنجور

بخش ۴ - آمرزش خواستن

خدایا چون گِلِ ما را سرشتی
وثیقت‌نامه‌ای بر ما نوشتی
به ما بر خدمت‌ِ خود عرض کردی
جزای آن به خود بر فرض کردی
چو ما با ضعف خود دربند آنیم
که بگذاریم خدمت تا توانیم
تو با چندان عنایت‌ها که داری
ضعیفان را کجا ضایع گذاری
بدین امّید‌های شاخ در شاخ
کرم‌های تو ما را کرد گستاخ
وگرنه ما کدامین خاک باشیم
که از دیوار تو رنگی تراشیم
خلاصی ده که روی از خود بتابیم
به خدمت کردنت توفیق یابیم
ز ما خود خدمتی شایسته ناید
که شادُروان‌ِ عزّت را بشاید
ولی چون بندگی‌مان گوشه‌گیر است
ز خدمت بندگان را ناگزیر است
اگر خواهی به ما خط در کشیدن
ز فرمانت که یارد سر کشیدن‌؟
و گر گردی ز مشتی خاک خشنود
تو را نبْوَد زیان‌، ما را بود سود
در آن ساعت که ما مانیم و هویی
ز بخشایش فرو مگذار مویی
بیامرز از عطای خویش ما را
کرامت کن لقا‌ی خویش ما را
من آن خاکم که مغز‌م دانهٔ توست
بدین شمعی دلم پروانهٔ توست
تویی که‌اوَّل ز خاکم آفریدی
به فضلم ز‌آفرینش برگزیدی
چو روی افروختی چشمم برافروز
چو نعمت دادی‌ام شکرم در آموز
به سختی صبر ده، تا پای دارم
در آسانی مکن فرموش کارم
شناسا کن به حکمت‌های خویشم
برافکن برقع غفلت ز پیشم
هدایت را ز من پرواز مستان
چو اول دادی آخر باز مستان
به تقصیر‌ی که از حد بیش کردم
خجالت را شفیع خویش کردم
به هر سهو‌ی که در گفتار‌م افتد
قلم درکش کزین بسیارم افتد
رهی دارم به هفتاد و دو هنجار
از آن‌، یک ره گُل و هفتاد و دو خار
عقیدم را در آن ره کش عماری
که هست آن راه‌، راه رستگاری
تو را جویم ز هر نقشی که دانم
تو مقصود‌ی ز هر حرفی که خوانم
ز سرگردانی توست این که پیوست
به هر نااهل و اهلی می‌زنم دست
به عزم خدمتت برداشتم پای
گر از ره یاوه گشتم راه بنمای
نیت بر کعبه آورده‌ست جانم
اگر در بادیه میرم ندانم
به هر نیک و بدی کاندر میانه است
کرم بر توست و آن دیگر بهانه است
یکی را پای بشکستی و خواندی
یکی را بال و پر دادی و راندی
ندانم تا من مسکین کدامم
ز محرومان و مقبولان چه نامم
اگر دین دارم و گر بت‌پرستم
بیامرزم به هر نوعی که هستم
به فضل خویش کن فضلی مرا یار
به عدل خود مکن با فعل من کار
ندارد فعل من آن زور بازو
که با عدل تو باشد هم‌ترازو
بلی از فعل من فضل تو بیش است
اگر بنوازی‌ام بر جای خویش است
به خدمت خاص کن خرسند‌ی‌ام را
به کس مگذار حاجتمند‌ی‌ام را
چنان دارم که در نابود و در بود
چنان باشم کزو باشی تو خشنود
فراغم ده ز کار این جهانی
چو افتد کار با تو خود تو دانی
مَنِه بیش از کشش تیمار بر من
به قدر زور من نِه بار بر من
چراغم را ز فیض خویش دِه نور
سرم را ز‌آستان خود مکن دور
دل مست مرا هشیار گردان
ز خواب غفلتم بیدار گردان
چنان خسبان چو آید وقت خوابم
که گر ریزد گلم ماند گلابم
زبانم را چنان ران بر شهادت
که باشد ختم کارم بر سعادت
تنم را در قناعت زنده‌دل دار
مزاجم را به طاعت معتدل دار
چو حکمی راند خواهی یا قضا‌یی
به تسلیم آفرین در من رضا‌یی
دماغ دردمندم را دوا کن
دواش از خاک پای مصطفی کن

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز ما خود خدمتی شایسته ناید
که شادُروان‌ِ عزّت را بشاید
شادُروان پرده بزرگی را گویند مانند سراپرده که پیش در خانه و ایوان ملوک و سلاطین بکشند.   عزت‌ یعنی عزّ‌ ِ تو‌، عزّ و ارجمندی تو.  ‌

خوانش ها

بخش ۴ - آمرزش خواستن به خوانش فرهاد بشیریان

حاشیه ها

1387/12/11 13:03
نسرین ایرانی

در بیت 21 شعر حاضر، یا در مصرع اول حرف "م" پس از واژه "گفتار" اضافی است، یا حرف "م" در مصرع دوم پس از "بسیار" جا افتاده است.
---
پاسخ: همین گونه است که می‏فرمایید. منتظر می‏مانیم تا دوستانی که به نسخه‏ی چاپی خمسه دسترسی دارند ما را از صورت صحیح مطلع کنند.

1388/08/13 22:11
عیسی سجادی از شوشتر

بیت 21با میم درست است نسخه خطی درختیار دارم مصرع دوم قلم در کش کزین بسیار دارم درست است بامیم وزن تکمیل میشود
---
پاسخ: با توجه به تحقیق شما «بسیار» را با «بسیارم» جایگزین کردیم.

1389/09/13 18:12
حیران

بله از فعل من فضل تو بیش است
که نیش مرقوم فرموده اید
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1392/03/07 03:06
امین کیخا

خواب و رویا می شود تیناب

1392/03/07 03:06
شکوه

بهترین واژه برای آمرزش میشود بخشیدن و درگذرانیدن و درگذشتن

1393/12/21 02:02
بابک

بیت 16 مصرع دوم :
دادیم => داده ایم
من باب وزن

1397/04/22 14:07
رضا

شاذَروان قسمت پایینی دیواره کعبه است تا طواف کنندگان وارد حریم قدیم نشوند.

1397/05/23 13:07
رضا

هدایت را ز من پروا ز مستان
چو اول دادی آخر باز مستان

1397/05/23 13:07
رضا

رهی دارم به هفتاد و دو هنجار (هفتاد و دو ملت)
از آن یک ره گل و هفتاد و یک خار

1402/09/26 21:11
سید محسن

در بیت دوم ---مصرع اول---به ما بر خدمت خود عرض کردی---در این مصرع===عرض کردی----بر خلاف ادبیات امروز معنایش این است که به ما امر کردی که با عبادت خود به خدمت بپردازیم