برگردان به زبان ساده
خدایا چون گِلِ ما را سرشتی
وثیقتنامهای بر ما نوشتی
هوش مصنوعی: ای خدا، وقتی که ما را به صورت گل خلق کردی، بر ما سند و مدرکی نوشتیش.
به ما بر خدمتِ خود عرض کردی
جزای آن به خود بر فرض کردی
هوش مصنوعی: تو در خدمت ما گفتی که پاداش این خدمت بر عهده خودت خواهد بود.
چو ما با ضعف خود دربند آنیم
که بگذاریم خدمت تا توانیم
هوش مصنوعی: ما به خاطر ضعف خود در این وضعیت هستیم که سعی میکنیم از خدمت کردن دست نکشیم تا زمانی که بتوانیم.
تو با چندان عنایتها که داری
ضعیفان را کجا ضایع گذاری
هوش مصنوعی: با این همه محبت و توجهی که تو داری، چگونه میتوانی به ضعیفان آسیب برسانی؟
بدین امّیدهای شاخ در شاخ
کرمهای تو ما را کرد گستاخ
هوش مصنوعی: امید به نعمتهای فراوان و بینظیر تو، ما را جرأتمند کرده است.
وگرنه ما کدامین خاک باشیم
که از دیوار تو رنگی تراشیم
هوش مصنوعی: اگر ما از خاک باشیم، چگونه میتوانیم از دیوار تو رنگی بسازیم؟
خلاصی ده که روی از خود بتابیم
به خدمت کردنت توفیق یابیم
هوش مصنوعی: از ما دوری کن تا بتوانیم با خدمت به تو موفق شویم.
ز ما خود خدمتی شایسته ناید
که شادُروانِ عزّت را بشاید
شادُروان پرده بزرگی را گویند مانند سراپرده که پیش در خانه و ایوان ملوک و سلاطین بکشند. عزت یعنی عزّ ِ تو، عزّ و ارجمندی تو.
ولی چون بندگیمان گوشهگیر است
ز خدمت بندگان را ناگزیر است
هوش مصنوعی: اما از آنجا که ما در خدمت به دیگران کنارهگیر و دور هستیم، ناچار به خدمت کردن به بندگان هستیم.
اگر خواهی به ما خط در کشیدن
ز فرمانت که یارد سر کشیدن؟
هوش مصنوعی: اگر میخواهی بر ما فرمانی بگویی، چه کسی جرأت دارد که در برابر آن سرپیچی کند؟
و گر گردی ز مشتی خاک خشنود
تو را نبْوَد زیان، ما را بود سود
هوش مصنوعی: اگر از تکهای خاک راضی باشی، هیچ ضرری برای تو نخواهد داشت، ولی برای ما این مسئله سودمند است.
در آن ساعت که ما مانیم و هویی
ز بخشایش فرو مگذار مویی
هوش مصنوعی: در زمانی که ما تنها هستیم و صدایی از رحمت و بخشش شنیده نمیشود، حتی یک مو را هم بیاعتنا نگذار.
بیامرز از عطای خویش ما را
کرامت کن لقای خویش ما را
هوش مصنوعی: از بخشش خود ما را ببخش و به ما افتخار ببخش که به دیدارت نائل شویم.
من آن خاکم که مغزم دانهٔ توست
بدین شمعی دلم پروانهٔ توست
هوش مصنوعی: من مثل خاکی هستم که در آن دانهٔ تو نهفته است و به همین دلیل، دل من مانند پروانهای است که به دور شمع وجود تو میچرخد.
تویی کهاوَّل ز خاکم آفریدی
به فضلم زآفرینش برگزیدی
هوش مصنوعی: تو کسی هستی که ابتدا مرا از خاک خلق کردی و به لطف خود، من را از میان همه آفرینش انتخاب کردی.
چو روی افروختی چشمم برافروز
چو نعمت دادیام شکرم در آموز
هوش مصنوعی: هنگامی که چهرهات را روشن کردی، چشمانم را نیز روشن ساختی و وقتی نعمت و رحمت به من عطا کردی، به من آموزش دادی تا شکرگزار باشم.
به سختی صبر ده، تا پای دارم
در آسانی مکن فرموش کارم
هوش مصنوعی: به سختی صبر کن و نگهدار خودت را، چون وقتی در شرایط آسان قرار میگیری، فراموش نکن که من چه زحماتی کشیدم.
شناسا کن به حکمتهای خویشم
برافکن برقع غفلت ز پیشم
هوش مصنوعی: به من آگاهیهای عمیق و حکمتهایت را بنما و پردهی نادانی را از جلوی چشمانم بردار.
هدایت را ز من پرواز مستان
چو اول دادی آخر باز مستان
هوش مصنوعی: اگر در ابتدای کار، راهنمایی و هدایت را به من عطا کردی، در پایان نیز به من توان پرواز و شگفتی خواهی بخشید.
به تقصیری که از حد بیش کردم
خجالت را شفیع خویش کردم
هوش مصنوعی: به خاطر اشتباهی که بیش از حد مرتکب شدم، شرمندگیام را وسیلهای برای معذرتخواهی قرار دادم.
به هر سهوی که در گفتارم افتد
قلم درکش کزین بسیارم افتد
هوش مصنوعی: هر اشتباهی که در کلامم پیش بیاید، آن را نادیده بگیر، زیرا من اشتباهات زیادی دارم.
رهی دارم به هفتاد و دو هنجار
از آن، یک ره گُل و هفتاد و دو خار
هوش مصنوعی: من در مسیر زندگیام با هفتاد و دو قانون و قاعده مواجه هستم که از میان آنها، تنها یک راه زیبا و مملو از گل هاست و بقیه، هفتاد و دو سختی و مشکل را به همراه دارند.
عقیدم را در آن ره کش عماری
که هست آن راه، راه رستگاری
هوش مصنوعی: ایمان من به راهی است که آن را عماری میسازد، زیرا آن مسیر، مسیر نجات و سعادتی است.
تو را جویم ز هر نقشی که دانم
تو مقصودی ز هر حرفی که خوانم
هوش مصنوعی: من به دنبال تو هستم از هر شکلی که بشناسم، تو هدفی هستی که در هر کلمهای که میخوانم وجود داری.
ز سرگردانی توست این که پیوست
به هر نااهل و اهلی میزنم دست
هوش مصنوعی: این که تو به نااهلان و اهلان مختلف پیوسته و با آنها در ارتباط هستی، به خاطر سردرگمی و بلاتکلیفی خودت است.
به عزم خدمتت برداشتم پای
گر از ره یاوه گشتم راه بنمای
هوش مصنوعی: با اراده خدمت به تو قدم برداشتم، اگر از راه درست خارج شوم، لطفاً راه صحیح را به من نشان بده.
نیت بر کعبه آوردهست جانم
اگر در بادیه میرم ندانم
هوش مصنوعی: نیت قلبم به سمت کعبه معطوف شده است، حتی اگر در دشتی بیابانی بمیرم، نمیدانم.
به هر نیک و بدی کاندر میانه است
کرم بر توست و آن دیگر بهانه است
هوش مصنوعی: هر نیکی و بدی که در میان است، کاملاً به خودت بستگی دارد و این تویی که باید از آنها درست استفاده کنی. سایر بهانهها تنها توجیهات اضافی هستند.
یکی را پای بشکستی و خواندی
یکی را بال و پر دادی و راندی
هوش مصنوعی: یکی را شکست و توانایی حرکت را از او گرفت و دیگری را به پرواز درآورد و از خود دور کرد.
ندانم تا من مسکین کدامم
ز محرومان و مقبولان چه نامم
هوش مصنوعی: نمیدانم من بیچاره کدام یک از بینوایان هستم و اینکه چه نامی برای مقبولان دارم.
اگر دین دارم و گر بتپرستم
بیامرزم به هر نوعی که هستم
هوش مصنوعی: من هر نوعی که هستم، خواه مؤمن باشم یا بتپرست، امیدوارم مورد بخشش و محبت قرار گیرم.
به فضل خویش کن فضلی مرا یار
به عدل خود مکن با فعل من کار
هوش مصنوعی: به لطف و کرم خود به من لطف کن، اما به عدالت خود با اعمال من برخورد نکن.
ندارد فعل من آن زور بازو
که با عدل تو باشد همترازو
هوش مصنوعی: عمل من به آن اندازه قوی نیست که بتواند با عدالت تو هماهنگ شود.
بلی از فعل من فضل تو بیش است
اگر بنوازیام بر جای خویش است
هوش مصنوعی: بله، عملکرد من نسبت به رحمت و بخشش تو بسیار کم است، اگر که بخواهی به من محبت کنی، باید در مرتبهای که شایستهام است، مرا قراردهی.
به خدمت خاص کن خرسندیام را
به کس مگذار حاجتمندیام را
هوش مصنوعی: به کسی جز تو نیندیشم و تنها تو را میخواهم که به مشکلاتم رسیدگی کنی و در کمال رضایت به خدمتام بپردازی.
چنان دارم که در نابود و در بود
چنان باشم کزو باشی تو خشنود
هوش مصنوعی: من به گونهای زندگی میکنم که در حالتی که هستم و در حالتی که نیستم، طوری باشم که تو از من راضی باشی.
فراغم ده ز کار این جهانی
چو افتد کار با تو خود تو دانی
هوش مصنوعی: مرا از مشغلههای این دنیا آسوده کن، چون زمانی که کار به تو برسد، خودت میدانی چه باید بکنی.
مَنِه بیش از کشش تیمار بر من
به قدر زور من نِه بار بر من
هوش مصنوعی: بیشتر از قدرت من به من زحمت نده و بار سنگین بر دوش من نگذار.
چراغم را ز فیض خویش دِه نور
سرم را زآستان خود مکن دور
هوش مصنوعی: به من نور و روشنایی عطا کن و سرم را از درگاه خودت دور نکن.
دل مست مرا هشیار گردان
ز خواب غفلتم بیدار گردان
هوش مصنوعی: دل شاداب و سرزندهام را از خواب غفلت بیدار کن و آگاه گردان.
چنان خسبان چو آید وقت خوابم
که گر ریزد گلم ماند گلابم
هوش مصنوعی: وقتی خوابم میبرد، چنان عمیق میخوابم که اگر گلِ من هم بریزد، بوی خوشش مانند گلاب در فضا باقی میماند.
زبانم را چنان ران بر شهادت
که باشد ختم کارم بر سعادت
هوش مصنوعی: زبانم را به گونهای به کار ببرم که گواهیام باعث شود پایان کارم به خیر و خوشی ختم شود.
تنم را در قناعت زندهدل دار
مزاجم را به طاعت معتدل دار
هوش مصنوعی: بدنم را با قناعت شاداب و زنده نگهدار و حال و هوایم را با اطاعت و فرمانبرداری متعادل کن.
چو حکمی راند خواهی یا قضایی
به تسلیم آفرین در من رضایی
هوش مصنوعی: اگر خواستی حکمی صادر کنی یا قضا و قدر را جستجو کنی، با تسلیم کردن خود به سرنوشت، در من رضایت و آرامش وجود دارد.
دماغ دردمندم را دوا کن
دواش از خاک پای مصطفی کن
هوش مصنوعی: به من کمک کن تا دردهای درونم را تسکین دهم و درمان آن را از خاک پای پیامبر بگیرم.