گنجور

بخش ۳ - در استدلال نظر و توفیق شناخت

خبر داری که سیاحان افلاک
چرا گردند گِرد مرکزِ خاک
در این محراب‌گه معبودشان کیست
وزین آمد شدن مقصودشان چیست
چه می‌خواهند ازین محمل کشیدن
چه می‌جویند ازین منزل بریدن
چرا این ثابت است آن منقلب نام
که گفت این را بجنب آن را بیارام
قبا بسته چو گل در تازه‌رویی
پرستش را کمر بستند گویی
مرا حیرت بر آن آورد صد بار
که بندم در چنین بت‌خانه زنار
ولی چون کرد حیرت تیزگامی
عنایت بانگ بر زد کای نظامی
مشو فتنه برین بت‌ها که هستند
که این بت‌ها نه خود را می‌پرستند
همه هستند سرگردان چو پرگار
پدید آرنده خود را طلب‌کار
تو نیز آخر هم از دست بلندی
چرا بت‌خانه‌ای را در نبندی
چو ابراهیم با بت عشق می‌باز
ولی بت‌خانه را از بت بپرداز
نظر بر بت نهی صورت پرستی
قدم بر بت نهی رفتی و رستی
نموداری که از مه تا به ماهی‌ست
طلسمی بر سر گنج الهی است
طلسم بسته را با رنج‌ یابی
چو بگشایی بزیرش گنج یابی
طبایع را یکایک میل در کش
بدین خوبی خرد را نیل در کش
مبین در نقش گردون کان خیال است
گشودن بند این مشکل محال است
مرا بر سرّ گردون ره‌بری نیست
جز آن کاین نقش دانم سرسری نیست
اگر دانستنی بودی خود این راز
یکی زین نقش‌ها دردادی آواز
ازین گردنده گنبدهای پرنور
به جز گردش چه شاید دیدن از دور؟
درست آن شد که این گردش به کاری‌ست
درین گردندگی هم اختیاری‌ست
بلی در طبع هر داننده‌ای هست
که با گردنده گرداننده‌ای هست
از آن چرخه که گردانَد زنِ پیر
قیاس چرخ گردنده همان گیر
اگر چه از خلل یابی درستش
نگردد تا نگردانی نخستش
چو گردانَد ورا دست خردمند
بدان گردش بمانَد ساعتی چند
همیدون دور گردون زین قیاس است
شناسد هر که او گردون شناس است
اگر نارد نمودار خدایی
در اصطرلاب فکرت روشنایی
نه زابرو جستن آید نامهٔ نو
نه از آثار ناخن جامهٔ نو
بدو جویی‌، بیابی از شَبَه نور
نیابی چون نه زو جویی ز مه نور
ز هر نقشی که بنمود او جمالی
گرفتند اختران زان نقش فالی
یکی ده دانه جو محراب کرده
یکی سنگی دو اصطرلاب کرده
ز گردش‌های این چرخ سبک‌رو
همان آید کزان سنگ و از آن جو
مگو ز ارکان پدید آیند مردم
چنان که‌ارکان پدید آیند از انجم
که قدرت را حوالت کرده باشی
حوالت را به آلت کرده باشی
اگر تکوین به آلت شد حوالت
چه آلت بود در تکوین آلت
اگر چه آب و خاک و باد و آتش
کنند آمد شدی با یکدگر خوش
همی تا زو خط فرمان نیاید
به شخص هیچ پیکر جان نیاید
نه هر  ایزدپرست ایزد پرستد
چو خود را قبله سازد خود پرستد
ز خود برگشتن است ایزد پرستی
ندارد روز با شب هم نشستی
خدا از عابدان آن را گزیند
که در راه خدا خود را نبیند
نظامی جام وصل آنگه کنی نوش
که بر یادش کنی خود را فراموش

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بدو جویی‌، بیابی از شَبَه نور
نیابی چون نه زو جویی ز مه نور
اگر با نمودار خدایی (در دو بیت قبل) بجویی از شَبَه که سنگی سیاه است نور می‌یابی و اگر نمودار خدایی‌، اندیشه را روشنایی نبخشد حتی از ماه تابان هم نور نمی‌یابی.

خوانش ها

بخش ۳ - در استدلال نظر و توفیق شناخت به خوانش فرهاد بشیریان

حاشیه ها

1387/12/11 13:03
نسرین ایرانی

دست مریزاد.
در ثبت مصرع دوم بیت 32 "مگو زارکان پدید آیند مردم ..." ظاهرا اشتباهی رخ داده است، زیرا وزن مصرع درست نیست.
---
پاسخ: «ز ارکان» به معنی «از ارکان» را باید به صورت «زَرکان» بخوانید : «مگو زَرکان پدید آیند مردم». به این صورت وزن مشکلی ندارد و درست است.

1388/06/26 12:08

اصطرلاب . [ اِ طَ / اَ طَ / اُ طُ ] ۞ (معرب ، اِ) ابزاریست که بدان ارتفاع خورشید و ستارگان را سنجند. (از قطرالمحیط). همان اسطرلاب اس...
اصطرلاب .[ اُ طُ ] (اِخ ) بعضی گویند نام پسر ادریس علیه السلام است که واضع اصطرلاب بود. (از برهان ) (هفت قلزم )....

1391/02/16 09:05
فریبرز مالکی

مصرع دوم بیت چهارم که گفت این را بجنب آن را بیارام درست است به جای ( به جنب )

1393/12/21 02:02
بابک

در همان بیت 32 در اصل مصرع دوم در وزن درست نیست (مصرع اول از اختیارات شاعریست):
<>
چنان "کو" کان پدید آیند از انجم
هجا بلند باشد درست است، نه کشیده
U - - -
و در معنی هم یعنی مردم مثل ارکان(مفاعیل) پدید نیامده اند - - مثل "که او"(کو) و که آن(کان) در انجم(عقل،منطق)

1395/05/28 15:07
شهاب

سلام
لطفا این بیت را برای من معنی کنید در مورد دریافت خودم تردید دارم.
مگو ز ارکان پدید آیند مردم
چنان کار کان پدید آیند از انجم
سپاسگزارم

1397/04/21 13:07
رضا

منظور ار ارکان چهار عنصر است. جهار ارکان ؛ ارکان اربعه یعنی باد و خاک و آتش و آب (دهخدا)

1397/04/21 13:07
رضا

شاعر می گوید که آفرینش انسان مانند ستارگان از عناصر چهارگانه نیست

1397/04/21 13:07
رضا

در ابیات بعد به این عناصر اشاره شده است.

1397/06/28 13:08
مهدی

تحلیل بند
نظامی در بند پیشین نظر بر این داشت که تمام طبیعت گواهی بر وجود خداوند می دهند این بند نظامی استدلال های او بر اثبات نظریه ست که در بند پیشین بازگو کرد
پس 5 استدلال در وجود هستی آفرین ترتیب می دهد
استدلال اول
خبر داری که سیاحان افلاک / چرا گردند گرد کعبه خاک
ابتدا او هستی را هدفمند در نظر می گیرد و سپس هدف هستی خداوند معرفی می کند
همه هستند سرگردان چو پرگار/ پدید آرند خود را طلبکار
این استدلال از پایه های سستی دارد زیرا داشتن هدف صرفا به این معنی نیست که این هدف خداوند است و هستی با هدف، کاملا مختار از ذات خداست پس نظامی با آوردن بیتی این استدلال استحکام می بخشد
چرا این ثابت آن منقلب نام / که گفت این بجنب آنرا بیارام
که نشان می دهد هستی قادر نیست برای خود هدف انتخاب کند خداوند است که به آن هدف می بخشد و قدرت رسیدن به هدف را به او می دهد
استدلال دوم
چناکه می دانید آسمان چرخش سیارات به صورت منظم به دور خورشید است که منجمان آن را منظومه شمسی می نامند منظومه شمسی بخواطر نظم و خورشید است که پا برجاست اگر خورشید از بین برود یا نظم آن دگرگون شود نابود می گردد بعضی فیلسوفان معتقد اند نظم یک صفت اکتسابی است که طبیعت قادر به اکتساب آن نیست حال آسمان بر نظم بنا شده کسی باید این نظم را در تکوین آسمان نهاده باشد کسی که همچین قدرتی برای به نظم درآوردن آسمان است دارد بدون شک پروردگار است
نظامی در تایید این استدلال داد سخن میدهد و می گوید
بلی در طبع هر داننده ای هست /که با هر گردنده گرداننده ای هست
مقایسه می کند با داستان پیر زنی که ازو پرسیدند چرا بر وجود خدای معتقدی که دیده نمی شود؟ چرخه رسیندگی را رها کرد گفت دقت کنید که چون من از کار باز ایستادم چرخه ایستاد آیا چرخ به این بزرگی(منظور آسمان)چرخانده ندارد
از آن چرخه که گرداند زن پیر / قیاس چرخ گردنده همی گیر
همیدون دور گردون زین قیاس است / شناسد هر که او گوهر شناس است
استدلال سوم
تاثیر ستارگان بر زندگی انسان به خواطر زیبای قلم سرنوشت است که قلم زن سرنوشت یگانه پرودگار است
به هر نقشی که بنمود او جمالی / گرفتند اختران زان نقش فالی
پایه این استدلال ریشه در عقایدکهن دارد و سست است زیرا پیشنیان اعتقاد داشتند هر شخصی که در زمانی خاص متولد می شوذ ستارگان سرنوشت وی رقم می زنند فال گرفتن ستارگان در بیت نظامی اشاره بدین موضوع دارد به نظر می رسد نظانی بدان اعتقاد دارد وی جوز جانان که از یک جو و طالع بینان که از دو سنگ به سرنوشت انسان ها پی می برنند گردش آسمان و ستارگان می داند که پرودگار نهاده است
یکی یک دانه جو محراب کرد / یکی سنگ دو اسطرلاب کرده
زگردشهای این چرخ سبک رو / همان آید کزان سنگ و ازان جو
استدلال چهارم
همان طور که اندیشمندان گفتند 4 عنصر به طبیعت جان می بخشند نظامی علت جان بخشی این چهار عنصر به پیکره طبیعت را فرمان خدا می داند
همی تا زو خط فرمان نیابند / به لطف پیکر جان نیابند
اگر چه در ابتدا استدلالی ناچیز و باطل به نظر می رسد که تنها صورت استدلال به خود دارد ولی در پژوهش در بیت قبل استدلالی بس محکم است
اگر خاک و باد و آب و آتش / کنند آمد شدی بایکدیگر خوش
اشاره به ضد بودن چهار عنصر دارد آب خاموش کننده ای آتش خاک جذب کننده آب باد پراکنده کننده ای خاک و آتش گرمای از بین برنده ای باد ، که این عناصر ضد در کنار یکدیگر توانستند به طبیعت جان ببخشند این نکته می تواند معرف وجود کسی باشد که این عناصر را خنثی و ضد بودن آنرا مهار کرده
آخرین استدلال نظامی در شرح صفت ناپسند انسان است وی هر که را منکر خداوند است به علت داشتن صفت خوپسندی می داند او خود پسندی را پرده ای بر دیدگان انسان برای نادیده گرفتن پروردگار بیان می کند و اسلوب معادله جالبی را شکل می دهد
ز خود برگشتن است ایزد پرستی / ندارد روز با شب هم نشستی

1397/06/28 13:08
مهدی

سلام
لطفا این بیت را برای من معنی کنید در مورد دریافت خودم تردید دارم.
مگو ز ارکان پدید آیند مردم
چنان کار کان پدید آیند از انجم
بیت نظامی با توجه به آرایی پنهان مجاز قابل شرح است
عناصر به علاقه جزئیه مجاز از طبیعت و ستارگان به همین علاقه مجاز از آسمان است وی وجود طبیعت را بخواطر منظومه شمسی و آسمان می داند چه بسا خورشید بزگترین ستاره این منظومه است
قابل توجه است اگر طبیعت را وجود حیات در زمین تصور کنیم برخی از نظریه پردازان وجود انسان را بخواطر تکامل طبیعت می دانند نظامی در سبب رد این نظریه وجود طبیعت را به سبب آسمان می داند
اینکه ستارگان یا نورشان به وجود آورنده ای عناصر هستند بیت را از رونق می اندازد چرا که موجب کج فهمی اندیشه نظامیست

1398/12/16 02:03
حاتم

سلام و عرض ادب
دوستانی درباره بیتی از ابیات سوال فرمودند:
«مگو ز ارکان پدید آیند مردم
چنان کارکان پدید آیند از انجم»
مصرع دوم این بیت با یک فاصله اضافه نوشته شده است و همین موجب سردرگمی عزیزان گشته.
به طور خلاصه در این بیت می‌گوید، گمان مبر که همانطور که ارکان از انجم پدید آمده‌اند، مردم هم از ارکان بوجود آمده.
یعنی فکر نکن با این نحوه استدلال میتوانی وجود انسانها و جهان را تبیین کنی. چرا که (همانطور که در ابیات بعد می‌گوید) در اینصورت آلتی را که باعث شده انسان بوجود آید ارائه کرده‌ای و هنوز خود این آلت معلوم نیست از کجا آمده.

1401/01/27 10:03
حنّان

بسیار عالی و روشنگر

1401/08/12 10:11
احسان

بیت اول «سیّاحان افلاک» استعاره از سیاره‌هاست و بیت نیز اشاره دارد به باور عامیانهٔ «ثبوت زمین و گردش خورشید و دیگر سیارات به دور زمین»

1402/09/26 21:11
سید محسن

درود بر ادیبان عزیز--مگو زرکان.......می فرماید تصور نکنید که انسان همین خاک است.واین خاک از اسمانها آمده--قدر  انسان بیش از این ارکان و ستارگان است و در خلقتش دست پر توان خالقی در کار است که توانسته از خاک موجود با شعوری بسازد