گنجور

بخش ۳۹ - افسانه گفتن خسرو و شیرین و شاپور و دختران

فروزنده شبی روشن‌تر از روز
جهان روشن به مهتاب شب‌افروز
شبی باد مسیحا در دماغش
نه آن بادی که بنشاند چراغش
ز تاریکی در آن شب یک نشان بود
که آب زندگی در وی نهان بود
سوادی نه بر آن شب‌گون عماری
جز آن عصمت که باشد پرده‌داری
صبا گرد از جبین‌ِ جان زدوده
ستاره صبح را دندان نموده
شبی بود از در مقصود‌جویی
مراد آن شب ز مادر زاد گویی
ازین سو زهره در گوهر گسستن
وز آن سو مه به مروارید بستن
زمین در مشک پیمودن به خروار
هوا در غالیه سودن صدف‌وار
ز مشک‌افشانی‌ِ باد طرب‌ناک
عبیرآمیز گشته نافهٔ خاک
دماغ عالم از باد بهاری
هوا را ساخته عود قماری
سماع زهره شب را در گرفته
مه یک هفته نصفی برگرفته
ثریا بر ندیمی خاص گشته
عطارد بر افق رقاص گشته
جرس‌جنبانی‌ِ مرغان شب‌خیز
جرس‌ها بسته در مرغ شب‌آویز
دد و دام از نشاط دانهٔ خویش
همه مطرب شده در خانهٔ خویش
اگر چه مختلف آواز بودند
همه با ساز شب دم‌ساز بودند
ملک بر تخت افریدون نشسته
دل اندر قبلهٔ جمشید بسته
فروغ روی شیرین در دماغش
فراغت داده از شمع و چراغش
نسیم سبزه و بوی ریاحین
پیام آورده از خسرو به شیرین
کزین خوش‌تر شبی خواهد رسیدن؟
و زین شاداب‌تر بویی دمیدن؟
چرا چندین وصال از دور بینیم
اگر نوریم تا در نور بینیم
و گر خونیم خونت چون نجوشد
و گر جوشد به من‌بر چند پوشد
هوایی معتدل‌، چون خوش نخندیم‌؟
تنوری گرم‌، نان چون در نبندیم‌؟
نه هر روزی ز نو روید بهاری
نه هر ساعت به دام آید شکاری
به عقل آن به که روزی خورده باشد
که بی‌شک کارِ کرده کرده باشد
بسا نان کز پی صیاد بردند
چو دیدی‌، ماهی و مرغانش خوردند
مثل زد گرگ چون روبه دغا بود
طلب من کردم و روزی تو را بود
ازین فکرت که با آن ماه می‌رفت
چو ماه آن آفتاب از راه می‌رفت
دگر ره دیو را دربند می‌داشت
فرشته‌ش بر سر سوگند می‌داشت
ازین سو تخت شاهنشه نهاده
وشاقی چند بر پای ایستاده
به خدمت پیش تخت شاه شاپور
چو پیش گنج بادآورد گنجور
و زان سو آفتاب بت‌پرستان
نشسته گرد او ده نار‌پستان
فرنگیس و سهیل سروبالا
عجب‌نوش و فلک‌ناز و همیلا
همایون و سمن‌ترک و پری‌زاد
ختن‌خاتون و گوهر‌مُلک و دل‌شاد
گلاب و لعل را بر کار کرده
ز لعلی روی چون گل‌نار کرده
چو مستی خوان شرم از پیش برداشت
خرد راه وثاق خویش برداشت
ملک فرمود تا هر دل‌ستانی
فرو گوید به نوبت داستانی
نشسته لعل‌داران قصب‌پوش
قصب بر ماه بسته لعل بر گوش
ز غمزه تیر و از ابرو کمان‌ساز
همه باریک‌بین و راست‌انداز
ز شکر هر یکی تنگی گشاده
ز شیرین بر شکر تنگی نهاده

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

فروزنده شبی روشن‌تر از روز
جهان روشن به مهتاب شب‌افروز
هوش مصنوعی: شبی که نورش از روز نیز بیشتر است و جهانی را که به نور مهتاب تابناک است، روشن می‌کند.
شبی باد مسیحا در دماغش
نه آن بادی که بنشاند چراغش
هوش مصنوعی: شبی نسیمی به او رسید که مانند بادی جاودانه و آرامش‌بخش بود، نه بادی که فقط بخواهد چراغی را خاموش کند.
ز تاریکی در آن شب یک نشان بود
که آب زندگی در وی نهان بود
هوش مصنوعی: در آن شب تاریک، نشانه‌ای وجود داشت که در درون آن، آب زندگی پنهان شده بود.
سوادی نه بر آن شب‌گون عماری
جز آن عصمت که باشد پرده‌داری
هوش مصنوعی: در آن شب تاریک و پر از رمز و راز، هیچ دانشی نمی‌تواند به اندازه‌ی پاکی و عفاف آن بانو که نگهدارنده‌ی پرده‌ی عصمت است، ارزشمند باشد.
صبا گرد از جبین‌ِ جان زدوده
ستاره صبح را دندان نموده
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی از پیشانی دل، ستاره صبح را مانند دندانی تیز و درخشان ساخته است.
شبی بود از در مقصود‌جویی
مراد آن شب ز مادر زاد گویی
هوش مصنوعی: یک شب خاصی بود که به دنبال هدفی بودم و انگار آن شب به من چیزی را نوید می‌داد که از ذات من نشأت می‌گرفت.
ازین سو زهره در گوهر گسستن
وز آن سو مه به مروارید بستن
هوش مصنوعی: از این طرف، زهره در حال شکستن گوهر است و از آن طرف، ماه در حال پیوند با مروارید می‌باشد.
زمین در مشک پیمودن به خروار
هوا در غالیه سودن صدف‌وار
هوش مصنوعی: زمین مانند مشک کوچکی است که در آن هوا به‌طور انبوهی وجود دارد و مانند صدفی که در دریا دل‌فریب است، باید از آن بهره‌برداری کرد.
ز مشک‌افشانی‌ِ باد طرب‌ناک
عبیرآمیز گشته نافهٔ خاک
هوش مصنوعی: بوی خوش و خوشایند از گل‌ها و خاک به خاطر وزش نسیم خوشی به فضا منتشر شده و فضا را دل‌انگیز کرده است.
دماغ عالم از باد بهاری
هوا را ساخته عود قماری
هوش مصنوعی: عطر و بوی خوش بهاری، مانند بویی که از عود و بخور شفاف و دلنشین به مشام می‌رسد، به فضای عالم روح و جان می‌دهد.
سماع زهره شب را در گرفته
مه یک هفته نصفی برگرفته
هوش مصنوعی: صدای موسیقی زیبای زهره همه جا را فراگرفته و ماه نیز در این شب به نیمی از صورتش در آمده است که تقریبا یک هفته از عمرش می‌گذرد.
ثریا بر ندیمی خاص گشته
عطارد بر افق رقاص گشته
هوش مصنوعی: ستاره ثریا در آسمان به چشم دوست خاصی درخشیده و سیاره عطارد نیز در افق به گل‌افشانی و رقص مشغول است.
جرس‌جنبانی‌ِ مرغان شب‌خیز
جرس‌ها بسته در مرغ شب‌آویز
هوش مصنوعی: صدای جرس پرندگان شب‌رو به گوش می‌رسد، در حالی که جرس‌ها به شدت در بدن پرنده‌ای که به شب آویخته شده‌اند، به صدا درآمده‌اند.
دد و دام از نشاط دانهٔ خویش
همه مطرب شده در خانهٔ خویش
هوش مصنوعی: وحوش و حیوانات به خاطر شادی و نشاط دانه‌ای که در اختیار دارند، همه به موسیقی و خوشحالی در خانه‌های خود مشغول شده‌اند.
اگر چه مختلف آواز بودند
همه با ساز شب دم‌ساز بودند
هوش مصنوعی: با وجود اینکه همه آوازها و نواها متفاوت بودند، اما در نهایت همه آنها در فضایی هماهنگ و هم‌آهنگ قرار داشتند.
ملک بر تخت افریدون نشسته
دل اندر قبلهٔ جمشید بسته
هوش مصنوعی: پادشاه بر تخت افریدون نشسته و دلش به قبله‌ٔ جمشید روی کرده است.
فروغ روی شیرین در دماغش
فراغت داده از شمع و چراغش
هوش مصنوعی: چهره دلنشین و زیبا او به قدری روشن و درخشان است که نیازی به شمع و نور برای روشنایی ندارد.
نسیم سبزه و بوی ریاحین
پیام آورده از خسرو به شیرین
هوش مصنوعی: نسیم خنکی که از میان سبزه‌ها می‌وزد و بوی گل‌ها را به همراه دارد، پیامی از خسرو به شیرین آورده است.
کزین خوش‌تر شبی خواهد رسیدن؟
و زین شاداب‌تر بویی دمیدن؟
هوش مصنوعی: چه شبی می‌تواند از این شب خوش‌تر باشد؟ و چه بویی می‌تواند از این عطر دل‌انگیز شاداب‌تر باشد؟
چرا چندین وصال از دور بینیم
اگر نوریم تا در نور بینیم
هوش مصنوعی: چرا باید از دور همدیگر را ببینیم و به وصال نرسیم، اگر قرار بر نورانی بودن و روشنایی باشد، باید در نور واقعی همدیگر را ببینیم.
و گر خونیم خونت چون نجوشد
و گر جوشد به من‌بر چند پوشد
هوش مصنوعی: اگر خون من در رگ‌های تو جاری نشود، و اگر هم جاری شود، به خاطر من چندان از آن نمی‌گذری و توجهی نخواهی کرد.
هوایی معتدل‌، چون خوش نخندیم‌؟
تنوری گرم‌، نان چون در نبندیم‌؟
هوش مصنوعی: در هوایی ملایم، چرا نباید خوشحال باشیم؟ وقتی تنور گرم است، چرا باید آن را بی‌نان بگذاریم؟
نه هر روزی ز نو روید بهاری
نه هر ساعت به دام آید شکاری
هوش مصنوعی: نه هر روز بهار جدیدی به وجود می‌آید و نه در هر لحظه شکار از دام می‌افتد.
به عقل آن به که روزی خورده باشد
که بی‌شک کارِ کرده کرده باشد
هوش مصنوعی: بهتر است کسی که از عقل برخوردار است، به اندازه‌ای غذا خورده باشد که به طور قطع کارهای مفیدی انجام داده باشد.
بسا نان کز پی صیاد بردند
چو دیدی‌، ماهی و مرغانش خوردند
هوش مصنوعی: بسیاری از نان‌ها به خاطر صیاد برداشته شدند و وقتی که تو ماهی و پرندگانش را دیدی، آنها را خوردند.
مثل زد گرگ چون روبه دغا بود
طلب من کردم و روزی تو را بود
هوش مصنوعی: اگرچه به ظاهرم شبیه گرگ هستم، اما در باطن به مانند روباهی فریبکارم. من خواسته‌ام چیزی را از تو بگیرم و روزی تو را داشته باشم.
ازین فکرت که با آن ماه می‌رفت
چو ماه آن آفتاب از راه می‌رفت
هوش مصنوعی: این اندیشه که با او آمده بود، مانند ماه در کنار آن آفتاب می‌رفت و نورش را از دست می‌داد.
دگر ره دیو را دربند می‌داشت
فرشته‌ش بر سر سوگند می‌داشت
هوش مصنوعی: دیگر راه دیو را محدود کرده بود و فرشته‌اش بر سر سوگند می‌گذاشت.
ازین سو تخت شاهنشه نهاده
وشاقی چند بر پای ایستاده
هوش مصنوعی: در این بخش، شاهنشاهی بر تخت خود نشسته و چند نفر از نگهبانان یا خدمت‌کاران در کنار او ایستاده‌اند.
به خدمت پیش تخت شاه شاپور
چو پیش گنج بادآورد گنجور
هوش مصنوعی: هنگامی که در برابر شاه شاپور قرار می‌گیری، همانند یک گنجی هستی که به دستش آورده‌اند.
و زان سو آفتاب بت‌پرستان
نشسته گرد او ده نار‌پستان
هوش مصنوعی: آفتاب بت‌پرستان در آن سمت نشسته و دور او ده زن با سینه‌های آتشین وجود دارند.
فرنگیس و سهیل سروبالا
عجب‌نوش و فلک‌ناز و همیلا
هوش مصنوعی: فرنگیس و سهیل به عنوان دو موجود زیبا و خاص، در نظر ایرانیان مانند درختی بلند و زیبا هستند که با ناز و زیبایی آسمان را تحت تأثیر قرار می‌دهند. آن‌ها به گونه‌ای توصیف شده‌اند که زیبایی و جذابیت شان به قدری است که با کائنات در ارتباط بوده و بازتابی از زیبایی آسمان هستند. در این متن به زیبایی و نازشان اشاره شده و تأثیر آن‌ها بر محیط اطراف خود بر آنها تاکید شده است.
همایون و سمن‌ترک و پری‌زاد
ختن‌خاتون و گوهر‌مُلک و دل‌شاد
هوش مصنوعی: در این بیت، به زیبایی و نازک‌دلی چندین شخصیت اشاره شده که هر یک ویژگی‌های خاص و جذابی دارند. همایون به معنای خوشبخت و پربرکت است، سمن‌ترک نمادی از لطافت و زیبایی است، پری‌زاد نشان از صفا و فرشتگی دارد و ختن‌خاتون به دختری زیبا و با شخصیت اشاره می‌کند. گوهر‌مُلک هم به ارزش و اهمیت شخصیت‌ها اشاره دارد و دل‌شاد به حالت شادی و خوشحالی دلالت می‌کند. این توصیف‌ها مجموعاً به زیبایی و محبت در میان این شخصیت‌ها اشاره دارند.
گلاب و لعل را بر کار کرده
ز لعلی روی چون گل‌نار کرده
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و ظرافت یک فرد اشاره دارد که مانند یک گل زیبا و با ارزش، به شکلی جذاب و دلنشین درخشیده است. او با چهره‌ای جذاب و لبخندی دلربا، مانند گل‌های خوشبو و خوش‌رنگ، نظر همه را به خود جلب می‌کند. زیبایی او به قدری دلنشین است که می‌تواند به همه اطرافش شادابی و زندگی بخشد.
چو مستی خوان شرم از پیش برداشت
خرد راه وثاق خویش برداشت
هوش مصنوعی: وقتی آدمی مست می‌شود، به خاطر شرم و حیا دست از احتیاط برمی‌دارد و از مسیر درست زندگی خود خارج می‌شود.
ملک فرمود تا هر دل‌ستانی
فرو گوید به نوبت داستانی
هوش مصنوعی: پادشاه دستور داد که هر کسی که دل را می‌رباید، به نوبت داستانی را روایت کند.
نشسته لعل‌داران قصب‌پوش
قصب بر ماه بسته لعل بر گوش
هوش مصنوعی: در این شعر، زیبایی و درخشش لعل‌ها (که به گوهرهای قرمز رنگ اشاره دارد) توصیف شده است که بر روی لباس‌های خاصی نشسته‌اند. همچنین، به تصویری اشاره می‌شود که این لعل‌ها بر روی گوش آدمی آویخته‌اند و فضای دلربا و زینتی را به وجود آورده‌اند. به طور کلی، این متن حس زیبایی و جذابیت را به تصویر می‌کشد.
ز غمزه تیر و از ابرو کمان‌ساز
همه باریک‌بین و راست‌انداز
هوش مصنوعی: با نگاهی کشیده و ابروهایی که به شکل کمان خم شده‌اند، همه به دقت و تیزبینی خود توجه می‌کنند.
ز شکر هر یکی تنگی گشاده
ز شیرین بر شکر تنگی نهاده
هوش مصنوعی: از شیرینی هر تنگی برطرف شده و به خاطر شیرینی، در تنگی قرار گرفته است.

حاشیه ها

1390/11/02 11:02
ارغنون

و زان سو آفتاب بت‌پرستان
نشسته گرد او ده نار پستان

فرنگیس و سهیل سرو بالا
عجب نوش و فلکناز و همیلا

همایون و سمن ترک و پریزاد
ختن خاتون و گوهر ملک و دلشاد
با عرض ادب و احترام ،
محضر ادب دوستان ایران زمین :
همانطور که در سه بیت بالا ملاحظه میفرمائید
خصوصاً در بیت اول ، نظامی از ده نفر یاد میکند
« نشسته گرد او ده نار پستان »
و در دو بیت بعدی ، اسامی آن « ده » نفر را
یک به یک نام میبرد . با این حساب حرف « و »
در بیت آخر ، حرفی اضافه بوده و به نظر بنده
می بایست حذف شود . چون ایجاد شبهه میکند
و با بودن حرف « و » ، تعداد نفرات حاضر را به
یازده نفر می رساند و چنان به نظر میرسد که :
« دلشاد » نیز ، یکی از آن نفرات میباشد .
در صورتی که در معنای شعر ، « دلشاد »
صفتی است که به « گوهر ملک » داده شده .

در هر حال بنده مطیع نظرات استادان و اهل فن
میباشم و آنچه به نظرم میآمد درست است ،
بیان کردم . ممنون و متشکر .

1395/10/06 10:01
عرشیان

بیت 29 شاهنشه صحیح میباشد

1395/10/06 10:01
عرشیان

نظر جناب ارغون کاملا صحیح میباشد زیرا در بخش 40 دقیقا به این اسامی اشاره شده .

1402/08/31 20:10
فرهود

قمار یا قماره، جایی است در جزیره جاوه که عود ( عود قماری ) منسوب بدان است ( دزی .ج ۲ص ۴٠۴ قماره ) . توضیح یاقوت در معجم‌البلدان آنرا جایی در هند می‌داند و گوید عود بدان منسوب است عامه آنرا چنین تلفظ کنند و اهل معرفت [ قامرون ] گویند . مولف برهان آنرا نام شهری میداند در هند که عود قماری و عنبر اشهب و طاوس خوب از آن شهر آورند .

1402/09/13 20:12
سید محسن

با توجه به مصرع قبلی که فرنگیس و سهیل را سرو بالا صفت داده است پس در مصرع مورد نظر هم ختن خاتون و گوهر ملک میتواند صفت دلشاد داشته باشند و نظر ارغنون درست است

1403/02/05 23:05
کیاوش نادرشاهی

مه یک هفته نصفی برگرفته

دو معنای دارای ایهام داره یکی اینکه ماه هفته دوم ماه کامل هست و ماه نیمه در هفته اول تشکیل میشه.
دودیگر اینکه پیمانه باده‌نوشی به ترتیب اندازه اول ساقی، دوم نصفی، و سوم جام بودند و نصفی برگرفتن به معنای سبو در دست داشتن و باده پیمایی بوده و مه نصفه هم تشبیه.