گنجور

بخش ۳۶ - اندرز و سوگند دادن مهین‌بانو شیرین را

چو دهقان دانه در گِل پاک ریزد
ز گِل گر دانه خیزد‌، پاک خیزد
چو گوهر پاک دارد مردم پاک
کی آلوده شود در دامن خاک‌؟
مهین‌بانو که پاکی در گهر داشت
ز حال خسرو و شیرین خبر داشت
در اندیشید از‌ آن دو یار دل‌کش
که چون سازد به هم خاشاک و آتش
به شیرین گفت کای فرزانه فرزند
نه بر من‌، بر همه خوبان خداوند
یکی ناز تو و صد مُلکِ شاهی
یکی موی تو وَز مه تا به ماهی
سعادت خواجه‌تاشِ سایهٔ تو
صلاح از جملهٔ پیرایهٔ تو
جهان را از جمالت روشنایی
جمالت در پناه پارسایی
تو گنجی سر به مُهری نا‌بسوده
بد و نیک جهان نا‌آزموده
جهان نیرنگ‌ها داند نمودن
به دُر دزدیدن و یاقوت سودن
چنانم در دل آید کاین جهان‌گیر
به پیوند تو دارد رای و تدبیر
گر این صاحب‌جهان دل‌دادهٔ تو‌ست
شکاری بس شگرف افتادهٔ تو‌ست
ولیکن گر چه بینی ناشکیبش
نبینم گوش داری بر فریبش
نباید کز سرِ شیرین‌زبانی
خورد حلوا‌ی شیرین رایگانی
فرو مانَد تو را آلودهٔ خویش
هوای دیگری گیرد فراپیش
چنان زی با رخِ خورشید‌نور‌ش
که پیش از نان نیفتی در تنور‌ش
شنیدم ده‌هزارش خوب‌رو‌یند
همه شکّرلب و زنجیر‌مو‌یند
دلش چون ز‌آن همه گل‌ها بخندد
چه گويی در گُلی چون مهر بندد
بلی گر دست بر گوهر نیابد
سر از گوهر خریدن برنتابد
چو بیند نیک‌عهد و نیک‌نامت
ز من خواهد به آیینی تمامت
فلک را پارسایی بر تو گردد
جهان را پادشایی بر تو گردد
چو تو در گوهر خود پاک باشی
به جای زهر او تریاک باشی
و گر در عشق بر تو دست یابد
تو را هم غافل و هم مست یابد
چو ویس از نیک‌نامی دور گردی
به زشتی در جهان مشهور گردی
گر او ماه است ما نیز آفتابیم
و گر کیخسرو است افراسیابیم
پسِ مردان شدن مردی نباشد
زن آن به که‌ش جوان‌مردی نباشد
بسا گل را که نغز و تر گرفتند
بیفکندند چون بو برگرفتند
بسا باده که در ساغر کشیدند
به جرعه ریختندش چون چشیدند
تو خود دانی که وقت سرفراز‌ی
زناشویی به است از عشق‌بازی
چو شیرین گوش کرد آن پندِ چون نوش
نهاد آن پند را چون حلقه در گوش
دلش با آن سخن هم‌داستان بود
که او را نیز در خاطر همان بود
به هفت اورنگِ روشن خورد سوگند
به روشن‌نامهٔ گیتی خداوند
که گر خون گریم از عشق جمالش
نخواهم شد مگر جفت حلالش
چو بانو دید آن سوگندخوار‌ی
پدید آمد دلش را استوار‌ی
رضا دادش که در میدان و در کاخ
نشیند با ملک گستاخ گستاخ
به شرط آن که تنهایی نجوید
میان جمع گوید آن چه گوید
دگر روزینه کز صبح جهان‌تاب
طلی شد لعل بر لؤلؤ‌ی خوُشاب
یزک‌دار‌ی ز لشکر‌گاه خورشید
عنان افکند بر برجیس و ناهید
همان یک‌شخص کاین را ساز کرده
همان انجم‌گر‌ی آغاز کرده
چو شیر ماده آن هفتاد دختر
سوی شیرین شدند آشوب در سر
به مردی هر یکی اسفندیار‌ی
به تیر انداختن رستم سواری
به چوگان خود چنان چالاک بودند
که گوی از چنبر گردون ربودند
خدنگ ترکش اندر سرو بستند
چو سرو‌ی بر خدنگ زین نشستند
همه برقع فرو هشتند بر ماه
روان گشتند سوی خدمت شاه
برون شد حاجب شه بارشان داد
شه آن‌کاره دل در کارشان داد
نوازش کرد شیرین را و برخاست
نشاندش پیش خود بر جانب راست
چه دید؟ الحق بتانی شوخ و دل‌بند
سرایی پر شکر شهری پر از قند
وز آن غافل که زور و زَهره دارند
به میدان از سواری بهره دارند
ز بهر عرض آن مشکین‌نقابان
به نزهت سوی میدان شد شتابان
چو در بازی‌گه میدان رسیدند
پریرویان ز شادی می‌پریدند
روان شد هر مهی چون آفتابی
پدید آمد ز هر کبکی عقابی
چو خسرو دید که آن مرغان دم‌ساز
چمن را فاخته‌اند و صید را باز
به شیرین گفت هین تا رخش تازیم
بر این پهنه زمانی گوی بازیم
ملک را گوی در چوگان فکندند
شگرفان شور در میدان فکندند
ز چوگان گشته بی‌دستان همه راه
زمین ز‌آن بید صندل سوده بر ماه
به هر گویی که بردی باد را بید
شکستی در گریبان گوی خورشید
ز یک‌سو ماه بود و اخترانش
ز دیگر سو شه و فرمانبر‌انش
گوزن و شیر بازی می‌نمودند
تَذرو و باز غارت می‌ربودند
گَهی خورشید بردی گوی و گَه ماه
گَهی شیرین گرو دادی و گَه شاه
چو کام از گوی و چوگان برگرفتند
طوافی گرد میدان درگرفتند
به شبدیز و به گل‌گون گرد میدان
چو روز و شب همی‌کردند جولان
وز آن جا سوی صحرا ران گشادند
به صید انداختن جولان گشادند
نه چندان صید گوناگون فکندند
که حدش در حساب آید که چندند
به زخم نیزه‌ها هر نازنینی
نیستان کرده بر گوران زمینی
به نوک تیر هر خاتون سواری
فرو داده ز آهو مَرغ‌زار‌ی
مَلِک زان ماده‌شیرانِ شکاری
شگفتی مانده در چابک‌سوار‌ی
که هر یک بود در میدان هما‌یی
به‌دعوی گاهِ نخجیر اژدها‌یی
ملک می‌دید در شیرین نهانی
کز آن صیدش چه آرد ارمغانی
سرین و چشم آهو دید ناگاه
که پیدا شد به صید افکندن شاه
غزالی مست شمشیر‌ی گرفته
به جای آهو‌ی شیر‌ی گرفته
از آن نخجیر پرداز جهان‌گیر
جهان‌گیری چو خسرو گشت نخجیر
چو طاووسِ فلک بگریخت از باغ
به گل‌چیدن به باغ آمد سیه‌زاغ
شدند از جلوه طاووسان گسسته
به پرِ زاغ‌رنگان برنشسته
همه در آشیان‌ها رخ نهفتند
ز رنجِ ماندگی تا روز خفتند
دگر روز آستان‌بوسان دویدند
به درگاه ملک صف برکشیدند
همان چوگان و گوی آغاز کردند
همان نخجیر کردن ساز کردند
درین کردند ماهی عمر خود صرف
و زین حرفت نیفکندند یک حرف
ملک فرصت طلب می‌کرد بسیار
که با شیرین کند یک نکته بر کار
نیامد فرصتی با او پدید‌ش
که در بند توقف بد کلید‌ش
شبان‌گه کآن شکرلب باز می‌گشت
همای عشق بی‌پرواز می‌گشت
شهنشه گفت کاِی بر نیکوان شاه
جمالت چشمِ دولت را نظر‌گاه
بیا تا بامداد‌ان ز اول روز
شویم از گنبد پیروزه پیروز
می آریم و نشاط اندیشه گیریم
طرب سازیم و شادی پیشه گیریم
اگر شادیم اگر غم‌گین در این دیر
نه‌ایم ایمن ز دورانِ کهن‌سیر
چو می‌باید شدن زین دیر ناچار
نشاط از غم به و شادی ز تیمار
نهاد انگشت بر چشمْ آن پریوش
زمین را بوسه داد و کرد شب‌خوش
ملک بر وعدهٔ ماهِ شب‌افروز
درین فکرت که فردا کی شود روز

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو دهقان دانه در گِل پاک ریزد
ز گِل گر دانه خیزد‌، پاک خیزد
وقتی که کشاورز دانه پاک بکارد، دانه پاک نیز درو خواهد کرد.
چو گوهر پاک دارد مردم پاک
کی آلوده شود در دامن خاک‌؟
هوش مصنوعی: اگر فردی دارای روح و ذات پاکی باشد، چگونه می‌تواند به دنیای مادی و مشکلات آن آلوده شود؟
مهین‌بانو که پاکی در گهر داشت
ز حال خسرو و شیرین خبر داشت
مهین‌بانو، که به خاطر پاکی‌ دلش و گوهر پاکش، از احوال خسرو و شیرین آگاه بود.
در اندیشید از‌ آن دو یار دل‌کش
که چون سازد به هم خاشاک و آتش
نگران بود که آن دو یار دلربا چطور با هم می‌سازند؟ خاشاک خشک و آتش چطور با هم می‌سازند؟ (یعنی مهین‌بانو نگران دوشیزگی شیرین بود)
به شیرین گفت کای فرزانه فرزند
نه بر من‌، بر همه خوبان خداوند
هوش مصنوعی: به شیرین گفت: ای دختر فرزانه و داناتر، تو تنها بر من اینگونه نیستی، بلکه بر همه نیکان و خوبان خدا تأثیر و تاثیرگذاری.
یکی ناز تو و صد مُلکِ شاهی
یکی موی تو وَز مه تا به ماهی
یک ناز تو به صد پادشاهی و یک موی تو از ماه تا ماهی می‌ارزد.
سعادت خواجه‌تاشِ سایهٔ تو
صلاح از جملهٔ پیرایهٔ تو
هوش مصنوعی: سعادت و خوشبختی شخصی که در خدمت توست، در حقیقت به خاطر استقامت و ویژگی‌های نیکوی توست.
جهان را از جمالت روشنایی
جمالت در پناه پارسایی
هوش مصنوعی: جهان به خاطر زیبایی تو روشن است و زیبایی‌ات در سایه‌ی فضیلت و پاکدامنی تو قرار دارد.
تو گنجی سر به مُهری نا‌بسوده
بد و نیک جهان نا‌آزموده
هوش مصنوعی: تو مانند گنجی هستی که هنوز به طور کامل شناخته نشده‌ای، و دنیا نیز به طور کامل آزمایش نشده است.
جهان نیرنگ‌ها داند نمودن
به دُر دزدیدن و یاقوت سودن
هوش مصنوعی: جهان پر از فریب و نیرنگ است، و در این میان، بعضی‌ها به دُر و یاقوت دست می‌یابند و آنها را می‌دزدند یا به ستم از آن بهره‌برداری می‌کنند.
چنانم در دل آید کاین جهان‌گیر
به پیوند تو دارد رای و تدبیر
هوش مصنوعی: به گونه‌ای احساس می‌کنم که این دنیا با تمام گستردگی‌اش برای ارتباط و پیوند با تو برنامه‌ریزی و تدبیر شده است.
گر این صاحب‌جهان دل‌دادهٔ تو‌ست
شکاری بس شگرف افتادهٔ تو‌ست
هوش مصنوعی: اگر این فرمانروای عالم دل به تو داده است، پس تو شکار بسیار ارزشمندی برای او هستی.
ولیکن گر چه بینی ناشکیبش
نبینم گوش داری بر فریبش
هوش مصنوعی: اگرچه می‌بینی که او صبر ندارد، اما من گوشم را در اختیار فریب او قرار نخواهم داد.
نباید کز سرِ شیرین‌زبانی
خورد حلوا‌ی شیرین رایگانی
شایسته نیست که با چرب‌زبانی، حلوای شیرین را مفت بخورد!
فرو مانَد تو را آلودهٔ خویش
هوای دیگری گیرد فراپیش
تو را آلوده خویش رها کند و سپس به‌سراغ دیگری برود.
چنان زی با رخِ خورشید‌نور‌ش
که پیش از نان نیفتی در تنور‌ش
با او چنان در ارتباط باش که قبل از نان‌ در تنورش نیفتی و نسوزی!
شنیدم ده‌هزارش خوب‌رو‌یند
همه شکّرلب و زنجیر‌مو‌یند
شنیده‌ام ده‌هزار کنیز زیبارو دارد؛ همه شیرین‌سخن و خوش‌دهان و گیسو بافته.
دلش چون ز‌آن همه گل‌ها بخندد
چه گويی در گُلی چون مهر بندد
وقتی که با آن همه گل‌ شاد است و تفریح می‌کند، چرا فکر می‌کنی که دلبسته یک گل می‌شود؟
بلی گر دست بر گوهر نیابد
سر از گوهر خریدن برنتابد
اما اگر نتواند به گوهر دست یابد، از رسیدن به آن دست برنمی‌دارد.
چو بیند نیک‌عهد و نیک‌نامت
ز من خواهد به آیینی تمامت
وقتی تو را باوفا و آبرومند ببیند، تو را با رسم و رسوم کامل از من خواستگاری خواهد کرد.
فلک را پارسایی بر تو گردد
جهان را پادشایی بر تو گردد
تو پاکدامن و پارسای آسمان خواهی شد و پادشاه جهان.
چو تو در گوهر خود پاک باشی
به جای زهر او تریاک باشی
وقتی که تو پاک باشی، به‌جای زیان رساندن‌، برای او سودمند و مفید خواهی بود.
و گر در عشق بر تو دست یابد
تو را هم غافل و هم مست یابد
هوش مصنوعی: اگر عشقت به دستش بیفتد، تو را هم غافل و هم شیدا می‌بیند.
چو ویس از نیک‌نامی دور گردی
به زشتی در جهان مشهور گردی
هوش مصنوعی: اگر از نیک‌نامی و خوبی دور شوی، به زشتی و بدنامی در دنیا معروف خواهی شد.
گر او ماه است ما نیز آفتابیم
و گر کیخسرو است افراسیابیم
هوش مصنوعی: اگر او ماه است، ما نیز مانند آفتاب درخشان و تابان هستیم و اگر او کیخسرو است، ما هم همچون افراسیاب هستیم.
پسِ مردان شدن مردی نباشد
زن آن به که‌ش جوان‌مردی نباشد
هوش مصنوعی: اگر مردانگی در وجود کسی نباشد، بهتر است که او از زنانگی دور بماند. در واقع، باید جوانمردی در شخصیت فرد باشد تا واقعاً مرد به حساب آید.
بسا گل را که نغز و تر گرفتند
بیفکندند چون بو برگرفتند
هوش مصنوعی: بسیاری از گل‌ها که زیبا و تازه بودند، وقتی بوی برگ‌ها را گرفتند، به دور انداخته شدند.
بسا باده که در ساغر کشیدند
به جرعه ریختندش چون چشیدند
هوش مصنوعی: بسیاری از شراب را در جام‌ها ریختند، اما وقتی آن را نوشیدند، به سرعت آن را کنار گذاشتند.
تو خود دانی که وقت سرفراز‌ی
زناشویی به است از عشق‌بازی
هوش مصنوعی: خودت می‌دانی که زمان خوشی و شادکامی در زندگی مشترک بهتر از عشق بازی‌های بی‌هدف است.
چو شیرین گوش کرد آن پندِ چون نوش
نهاد آن پند را چون حلقه در گوش
هوش مصنوعی: وقتی شیرین به آن نصیحت گوش داد، آن نصیحت را مانند نوشیدنی خوشمزه پذیرفت و مانند حلقه‌ای در گوشش گذاشت.
دلش با آن سخن هم‌داستان بود
که او را نیز در خاطر همان بود
هوش مصنوعی: دل او با آن کلام موافق بود و همانی را در ذهن داشت که او نیز در دلش می‌پروراند.
به هفت اورنگِ روشن خورد سوگند
به روشن‌نامهٔ گیتی خداوند
هوش مصنوعی: با سوگند به هفت رنگ روشن و به کتاب روشنی بخش جهان، که خداوند است.
که گر خون گریم از عشق جمالش
نخواهم شد مگر جفت حلالش
هوش مصنوعی: اگر از عشق زیبایی‌اش گریه کنم، نمی‌خواهم که چیزی جز جفت حلالش بشوم.
چو بانو دید آن سوگندخوار‌ی
پدید آمد دلش را استوار‌ی
هوش مصنوعی: زمانی که آن زن سوگند یاد کرد، دلش پر از اعتماد و ثابت‌قدم شد.
رضا دادش که در میدان و در کاخ
نشیند با ملک گستاخ گستاخ
هوش مصنوعی: رضا به او گفت که هم در میدان جنگ و هم در کاخ، با شجاعت و بدون ترس بایستد.
به شرط آن که تنهایی نجوید
میان جمع گوید آن چه گوید
هوش مصنوعی: اگر کسی در میان جمع احساس تنهایی نکند، می‌تواند آزادانه حرف‌هایش را بزند.
دگر روزینه کز صبح جهان‌تاب
طلی شد لعل بر لؤلؤ‌ی خوُشاب
هوش مصنوعی: در روز دیگری، وقتی که صبح با نور خود به دنیا تابید، لعل (گوهری سرخ رنگ) بر مرواریدهای خوشبو درخشید.
یزک‌دار‌ی ز لشکر‌گاه خورشید
عنان افکند بر برجیس و ناهید
طلایه‌دار و یزک‌داری از لشگریان خسرو قصد (مسابقهٔ بین) برجیس و ناهید کرد. (یعنی مسابقه بین مردان و لشگریان خسرو و ماهرویان همراه شیرین)
همان یک‌شخص کاین را ساز کرده
همان انجم‌گر‌ی آغاز کرده
همان شخص از لشگریان که این تصمیم را گرفت انجم‌گری را آغاز کرد. (‌انجم‌گری یعنی شمارش ستارگان ولی در اینجا یعنی شمارش بازیکنان چوگان. یعنی تعداد بازیکنان تیم خسرو و تیم شیرین مشخص شد)
چو شیر ماده آن هفتاد دختر
سوی شیرین شدند آشوب در سر
هوش مصنوعی: مثل یک شیر ماده، آن هفتاد دختر به سمت شیرین حرکت کردند و در دلشان آشوب و هیجان به وجود آمد.
به مردی هر یکی اسفندیار‌ی
به تیر انداختن رستم سواری
هوش مصنوعی: در میانه میدان نبرد، هر مردی شجاع و دلیر مانند اسفندیار، می‌تواند با تیراندازی رستم را به چالش بکشد.
به چوگان خود چنان چالاک بودند
که گوی از چنبر گردون ربودند
هوش مصنوعی: آن‌ها به قدری ماهر و چالاک بودند که توانستند گوی را از دایره‌ای که دورش بود، خارج کنند.
خدنگ ترکش اندر سرو بستند
چو سرو‌ی بر خدنگ زین نشستند
هوش مصنوعی: دوستانی که از تیرکمان استفاده می‌کنند، بر روی سرو درختی نشسته‌اند و مانند یک سرو زیبا، به تماشا و استراحت پرداخته‌اند.
همه برقع فرو هشتند بر ماه
روان گشتند سوی خدمت شاه
هوش مصنوعی: همه نقاب‌ها از چهره برداشتند و به سوی ماه رفتند و به خدمت پادشاه شتافتند.
برون شد حاجب شه بارشان داد
شه آن‌کاره دل در کارشان داد
هوش مصنوعی: حاجب (پیشکار یا دربان) شاه کسانی را که در کار دلش هستند، بیرون فرستاد و شاه نیز به آن‌ها اجازه ورود داد.
نوازش کرد شیرین را و برخاست
نشاندش پیش خود بر جانب راست
هوش مصنوعی: او شیرین را با محبت در آغوش گرفت و سپس او را در کنار خود در سمت راست نشاند.
چه دید؟ الحق بتانی شوخ و دل‌بند
سرایی پر شکر شهری پر از قند
هوش مصنوعی: چه چیز دید؟ حقیقتاً معشوقی شوخ و دلربا که خانه‌اش شیرین و شهری پر از قند است.
وز آن غافل که زور و زَهره دارند
به میدان از سواری بهره دارند
هوش مصنوعی: کسانی که قدرت و شجاعت دارند باید از توانمندی‌های خود به درستی استفاده کنند و در میدان‌های مبارزه حضوری پرثمر داشته باشند.
ز بهر عرض آن مشکین‌نقابان
به نزهت سوی میدان شد شتابان
هوش مصنوعی: برای نشان دادن عشق و زیبایی آن زنان خوش‌چهره، به سرعت به سمت میدان رفت.
چو در بازی‌گه میدان رسیدند
پریرویان ز شادی می‌پریدند
هوش مصنوعی: وقتی که در میدان مسابقه جمعیت به هم رسیدند، دختران زیبا از خوشحالی به شادی می‌رقصیدند.
روان شد هر مهی چون آفتابی
پدید آمد ز هر کبکی عقابی
هوش مصنوعی: هر ماهی به مانند آفتاب می‌درخشد و از میان هر پرنده کوچک، پرنده‌ای بزرگ و قوی ظاهر می‌شود.
چو خسرو دید که آن مرغان دم‌ساز
چمن را فاخته‌اند و صید را باز
(معنی دو بیت) وقتی که خسرو دید آن ماهرویان که در چمن فاخته بودند، به‌هنگام صید هر‌کدام بازی شکاری هستند (و در بازی چوگان چون باز حمله می‌برند‌) به شیرین گفت ما هم وارد بازی شویم و زمانی چوگان ببازیم.
به شیرین گفت هین تا رخش تازیم
بر این پهنه زمانی گوی بازیم
هوش مصنوعی: به شیرین گفت، بیا تا بر این سرزمین پهناور خرگوش بازی کنیم و از زندگی لذت ببریم.
ملک را گوی در چوگان فکندند
شگرفان شور در میدان فکندند
هوش مصنوعی: در میدان چوگان، پادشاه را به بازی انداختند و دلاوران شور و هیجان را در میدان به راه انداختند.
ز چوگان گشته بی‌دستان همه راه
زمین ز‌آن بید صندل سوده بر ماه
هوش مصنوعی: زمین چون چوگانی شده که بدون دستی به حرکت درآمده و همه چیز در آن بی‌هدف می‌چرخد. در این میان، درخت بید بر روی صندلی نشسته و به نور ماه می‌نگرد.
به هر گویی که بردی باد را بید
شکستی در گریبان گوی خورشید
هوش مصنوعی: هر بار که باد را به سوی خود فراخواندی، گویی رخ می‌دهد که در مقابلش، خورشید طلوع می‌کند.
ز یک‌سو ماه بود و اخترانش
ز دیگر سو شه و فرمانبر‌انش
هوش مصنوعی: از یک طرف ماه و ستاره‌هایش بودند و از طرف دیگر پادشاه و فرمانروایانش.
گوزن و شیر بازی می‌نمودند
تَذرو و باز غارت می‌ربودند
هوش مصنوعی: گوزن و شیر در بازی سرگرم بودند و در عین حال، تذرو و باز به غارت مشغول بودند.
گَهی خورشید بردی گوی و گَه ماه
گَهی شیرین گرو دادی و گَه شاه
هوش مصنوعی: گاهی خورشید را می‌گیری، گاهی ماه را، گاهی به شیرینی و صفا داستانی تعریف می‌کنی و گاهی از مقام و قدرت صحبت می‌کنی.
چو کام از گوی و چوگان برگرفتند
طوافی گرد میدان درگرفتند
هوش مصنوعی: زمانی که از بازی گوی و چوگان لذت بردند، دور میدان به رقص و چرخش پرداختند.
به شبدیز و به گل‌گون گرد میدان
چو روز و شب همی‌کردند جولان
هوش مصنوعی: در میدان، شبدیز و گل‌گون در حال چرخیدن و جولان بودند، گویی روز و شب را تجربه می‌کردند.
وز آن جا سوی صحرا ران گشادند
به صید انداختن جولان گشادند
هوش مصنوعی: از آنجا به سمت دشت راهی شدند و به صید حیوانات مشغول شدند.
نه چندان صید گوناگون فکندند
که حدش در حساب آید که چندند
هوش مصنوعی: آنقدر شکارهای مختلفی در آب انداختند که نمی‌توان شمار دقیق آنها را تعیین کرد.
به زخم نیزه‌ها هر نازنینی
نیستان کرده بر گوران زمینی
هوش مصنوعی: در برابر زخم‌های نیزه‌ها، هیچ زن نازنینی بر زمین‌ها یاری نمی‌کند و بی‌تفاوت است.
به نوک تیر هر خاتون سواری
فرو داده ز آهو مَرغ‌زار‌ی
هوش مصنوعی: زنی سواره، تیرش را به هدفی شگرف فرو کرده که مربوط به شکار آهویی در دشت و صحراست.
مَلِک زان ماده‌شیرانِ شکاری
شگفتی مانده در چابک‌سوار‌ی
هوش مصنوعی: پادشاه از مهارت و چابکی شکارچیان قوی و ماهر شگفت‌زده شده است.
که هر یک بود در میدان هما‌یی
به‌دعوی گاهِ نخجیر اژدها‌یی
هوش مصنوعی: هر یک از آنها در میدان مبارزه در تلاشند تا به حق خود دست پیدا کنند، گویی که در مسابقه‌ای برای شکار اژدهایی حضور دارند.
ملک می‌دید در شیرین نهانی
کز آن صیدش چه آرد ارمغانی
هوش مصنوعی: ملک مشاهده می‌کرد که شیرین در خفا چه چیزهایی را به اوهدیه می‌آورد و از آن صید چه نتایجی حاصل خواهد شد.
سرین و چشم آهو دید ناگاه
که پیدا شد به صید افکندن شاه
هوش مصنوعی: ناگهان آهو با سر و چشمان زیبایش به شاهی برخورد کرد که به شکارش آمده بود.
غزالی مست شمشیر‌ی گرفته
به جای آهو‌ی شیر‌ی گرفته
هوش مصنوعی: یک غزال سرمست و شاداب، به جای اینکه به دنبال شکار یک آهو باشد، شمشیری را به دست گرفته است. این تصویر نشان‌دهنده‌ی تغییراتی در وضعیت و رفتار است، گویی غزال به جای فرار کردن و ترسیدن، حالا قدرت و تسلط خود را به نمایش گذاشته است.
از آن نخجیر پرداز جهان‌گیر
جهان‌گیری چو خسرو گشت نخجیر
هوش مصنوعی: نخجیرکننده‌ای که در جهان مشهور است، وقتی مانند خسرو شد، به شکار می‌پردازد.
چو طاووسِ فلک بگریخت از باغ
به گل‌چیدن به باغ آمد سیه‌زاغ
وقتی که طاووس خورشید از باغ فلک رفت و زاغ سیاه شب، رنگ‌ها را نهان کرد. (یعنی هنگامیکه روز رفت و شب آمد. نظامی در این بیت با بکار بردن طاووس بجای روز و خورشید گویا به برخی اساطیر هم اشاره کرده است.)
شدند از جلوه طاووسان گسسته
به پرِ زاغ‌رنگان برنشسته
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و جلوه‌های طاووس‌ها، برخی از آن‌ها به سمت پرهای زاغ‌رنگ رفته و در آنجا نشسته‌اند.
همه در آشیان‌ها رخ نهفتند
ز رنجِ ماندگی تا روز خفتند
هوش مصنوعی: همه موجودات در خانه‌هایشان پنهان شده‌اند تا از سختی و رنج ماندن در حالت بیداری و فعالیت به دور باشند و به خواب بروند.
دگر روز آستان‌بوسان دویدند
به درگاه ملک صف برکشیدند
هوش مصنوعی: در روز دیگری، افرادی که به دنبال مقام و نعمت بودند، به سمت درگاه پادشاه رفتند و صف کشیدند.
همان چوگان و گوی آغاز کردند
همان نخجیر کردن ساز کردند
هوش مصنوعی: آنها همان‌طور که با چوگان و گوی بازی را شروع کردند، سرگرم شکار و جست و خیز نیز شدند.
درین کردند ماهی عمر خود صرف
و زین حرفت نیفکندند یک حرف
هوش مصنوعی: در این دنیا، انسان‌ها عمر خود را صرف کارها و تجربیات مختلف می‌کنند و در عین حال، به این موضوع اهمیت نمی‌دهند که یک کلمه یا نکته ارزشمند زندگی را از یاد نبرده‌اند.
ملک فرصت طلب می‌کرد بسیار
که با شیرین کند یک نکته بر کار
هوش مصنوعی: سلطان و قدرت‌طلب هر بار تلاش می‌کرد تا با شیوه‌های زیرکانه، به هدف خود برسد و در امور به نحوی تأثیرگذار عمل کند.
نیامد فرصتی با او پدید‌ش
که در بند توقف بد کلید‌ش
هوش مصنوعی: فرصتی پیش نیامد که او را متوقف کند یا به حبس درآورد.
شبان‌گه کآن شکرلب باز می‌گشت
همای عشق بی‌پرواز می‌گشت
هوش مصنوعی: شب‌ها وقتی که آن معشوق با لب‌های شیرینش باز می‌گشت، عشق بدون اینکه نیازی به پرواز داشته باشد، در اطراف می‌چرخید.
شهنشه گفت کاِی بر نیکوان شاه
جمالت چشمِ دولت را نظر‌گاه
هوش مصنوعی: پادشاه گفت: ای زیبا رویان، چه زمانی چشمهای خوشبختی به تماشای جمال تو خواهند افتاد؟
بیا تا بامداد‌ان ز اول روز
شویم از گنبد پیروزه پیروز
هوش مصنوعی: بیایید از نخستین روز تا صبحگاهان، به پیروزی و موفقیت دست یابیم و بر قله‌های افتخار بایستیم.
می آریم و نشاط اندیشه گیریم
طرب سازیم و شادی پیشه گیریم
هوش مصنوعی: ما می‌آییم و با نشاط و شادابی به تفکر می‌پردازیم، و روحیه‌ای شاداب و خوشفرح ایجاد می‌کنیم.
اگر شادیم اگر غم‌گین در این دیر
نه‌ایم ایمن ز دورانِ کهن‌سیر
هوش مصنوعی: ما در این مکان، چه شاد باشیم و چه غمگین، از تاثیرات و مشکلات زمان‌های گذشته در امان نیستیم.
چو می‌باید شدن زین دیر ناچار
نشاط از غم به و شادی ز تیمار
هوش مصنوعی: وقتی که باید از این دنیا بروی، ناگزیر است که از غم دل بیرون بیایی و به شادی روی آوری.
نهاد انگشت بر چشمْ آن پریوش
زمین را بوسه داد و کرد شب‌خوش
هوش مصنوعی: انگشتش را بر چشم آن پری زیبا نهاد و زمین را بوسه‌ای داد و شب را خوش‌تر کرد.
ملک بر وعدهٔ ماهِ شب‌افروز
درین فکرت که فردا کی شود روز
هوش مصنوعی: پادشاه به وعده‌ی درخشان ماه شب‌افروز فکر می‌کند که روز آینده چه زمانی خواهد آمد.

حاشیه ها

1391/02/24 02:04
ناشناس

با سلام
فکر میکنم وزن شعر مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل باشه

1392/03/27 15:05
شهریار

با سلام ، فکر میکنم مصرع آخر بیت

جهان را از جمالت روشنائی
جمالت در پناه ناآزموده
اشتباه تایپ شده باشد

1394/01/15 11:04
مهدی میرزارسول زاده

مدیریت محترم سایت، لطفا بیت زیر را اصلاح فرمایید:
جهان را از جمالت روشنائی
جمالت در پناه پارسایی
دکتر مهدی میرزارسول زاده

1397/02/26 16:04
EZ

فکر کنم بیت 37 باشه وزن شعر درست نیست
ذیل واژه‌ی خوشاب و لؤلؤ خوشاب در دهخدا این بیت اومده؛ احتمالا یا دستگردی غلط ضبط کرده یا اشتباه چاپیه.
دگر روزینه کز صبح جهانتاب
طلی شد لعل بر لؤلوی خوشاب .
نظامی .

1399/07/03 21:10
محمد علیمیرزایی

درود.
وزن شعر مفاعیلن مفاعیلن فعولن هست.
بر وزن سه ضرب است مثلا در آغازین بیت این منظومه داریم:
خداوندا(یک ضرب) در توفیق(یک ضرب) بگشای(یک ضرب)
نظامی را(یک ضرب) ره تحقیق(یک ضرب) بنمای(یک ضرب)

پاینده و پیروز بچرخید
در فکرت بهرترین بگردید
م.علی

1399/11/26 17:01
مریم

جهان را از جمالت روشنائی
جمالت در پناه ناآزموده
با احترام
در این بیت دراخر مصرع دوم به جای "ناازموده" باید کلمه "پارسایی" نوشته بشه
احتمالا اشتباه تایپی رخ داده

1400/04/12 10:07
مهرداد حسینی

با درود و سپاس بسیار 
بیت هشتم چنین درست است :

جهان را از جمالت روشنائی

جمالت در پناه پارسایی ( که به اشتباه آخرین واژه ((ناآزموده)) که مربوط به بیت پسین است نگارش شده است)

1402/10/20 18:01
فرهود

شنیدم در اینجا ماضی نقلی است یعنی شنیده‌ام

اگر شنیده‌ام نوشته شود درست‌ است اما در هنگام خوانش باید «شنیدم» خوانده شود.

1402/11/14 03:02
سعید وکیل زاده

بیت 55 -چوب های چوگان مسیر راه را مانند بیدستان(درختان بید) کرده .صندل سودن= چوب صندل- قرمز رنگ وخوش بوست ودر قدبم برای رفع سر درد به پیشانی می مالیدند. 

مضراع دوم : به خاطر هیاهوی چوگان داران ماه دچار سر درد شده و زمین بر ماه صندل می ساید .

1403/03/11 13:06
فرهود

کشف معنی این بیت و بیت بعد به این شکل که منظور از «ناهید و برجیس» این است که یکی از فرماندهان خسرو قصد کرد که مسابقه چوگان بین زنان و مردان (برجیس یا ناهید کدام برنده می‌شوند؟) بگذارد و «انجم‌گری» در اینجا یعنی داوری مسابقه (شمارش بازیکنان و امتیازات‌)، توسط بنده صورت گرفت و در کتابی یا نوشته‌ای نخوانده‌ام که کسی این را نوشته باشد. اگر کسی معنی این دوبیت را قبلا گفته و یا در جایی نوشته لطفا در اینجا بنویسید که مطلع شوم.

خدای را سپاس می‌گویم و در اینجا درود می‌فرستم به روان پاک حضرت حکیم نظامی گنجوی و اگر خطا و اشتباهی مرتکب شده‌ام‌، از آستان پاک ایشان، طلب عفو دارم.

امروز سه‌شنبه ۲۲ خرداد ۱۴۰۳

1403/03/12 06:06
بابک چندم

@ فرهود

آیا تفسیر آقای دستگردی در پایین تصویر نسخه چاپی را دیدید و اینگونه نوشتید؟

1403/03/12 20:06
فرهود

بله دیده‌ام، با تمام احترامی که برای زنده‌یاد دستگردی و اثر ارزشمندشان قائل هستم باید بگویم معنایی که من نوشته‌ام درست‌تر است.

یزک‌دار‌ی ز لشکر‌گاه خورشید

عنان افکند بر برجیس و ناهید

همان یک‌شخص کاین را ساز کرده

همان انجم‌گری آغاز کرده

 

این دو بیت درباره یک یزک‌دار است که تصمیم به مسابقه چوگان می‌گیرد اما ایشان ‌«یزک‌داری» را فرماندهی در نظر گرفته‌اند و این دو بیت کلا طور دیگری تفسیر شده است.

در معنای بیت اولی، ایشان نوشته‌اند: «‌یزک‌داری کردن و پیشروی کردن از لشکرگاه خورشید‌» را خسرو و شیرین در اختیار گرفتند. در حالیکه بیت یعنی یک یزک‌دار‌ از لشکرگاه خورشید (که منظور لشکریان خسرو است) عنان‌افکند و قصد کرد که «برجیس یا ناهید؟» نماید. اما ایشان عنان‌افکندن را اختیار در دست داشتن معنا کرده‌اند. و «یای» پس از یزک‌دار را یای مصدری در نظر گرفته‌اند.

یزک‌دار‌، طلایه‌دار بخشی از یک لشکر بوده و یزک‌داران یقینا سوارکاران ماهری نیز بوده‌اند. در اینجا به این جهت یک یزک‌دار پیشنهاد مسابقه چوگان را می‌دهد که می‌خواهد مهارت سوارکاران را بیازماید. در مسابقه چوگان، داور سوار بر اسب است و در اینجا «انجم‌گر» و داور نیز خود اوست.

در معنای بیت دوم هم زنده‌یاد دستگردی نوشته‌اند که «خسرو یک‌تنه یزک‌داری ساز کین کرد» در حالیکه معنی درست‌تر این است که همان یزک‌دار که‌این (موضوع مسابقه چوگان‌) را ساز کرد و قصد کرد همان شخص انجم‌گری (و داوری) کرد.

در حدی که من یافته‌ام زنده‌یاد دهخدا نیز معنای انجم‌گری را در این بیت،  مجازا «حیله‌گری» نوشته‌اند که به‌نظر درست نمی‌رسد.

معنای درست انجم‌گری در اینجا «داوری‌ِ بازی» است. زیرا بخت و اقبال تیم‌ها را برای بُرد و باخت رصد می‌کند.

در حاشیه نسخه زنده‌یاد دستگردی «کین» نوشته و معنا شده که درستش «که این» است. چنانکه در بالاتر نوشتم مرجع ضمیر «این»، مسابقه چوگان بین ناهید و برجیس است در بیت قبل. اگر منظور از یزک‌دار خسرو باشد (که نیست) چرا باید برای دیدن مسابقه یا رفتن به مسابقه چوگان «ساز کین» بردارد. بنابر این «که‌این» درست است.

ساز کرد در بیت دوم یعنی قصد کرد.

باید اضافه‌کرد که قدردانی از زحمات این اساتید لازم است و در حال حاضر به نظر صاحب‌نظران بهترین نسخه خمسه نظامی، تصحیح زنده‌یاد دستگردی می‌باشد.

پیروز باشید.

1403/03/18 10:06
بابک چندم

@ فرهود

درود بر شما که کند و کاو میکنی.

من که تا به حال "یزکدار" نه به چشمم خورده بود و نه گوشم، فقط و فقط مگر از لطف شما...

به دو سه لغتنامه رجوع کردم و دیدم "یزک" یعنی پیش قراول و حدس میزنم "یزکدار" بر مبنای سپهدار، ارتشدار/تار، پرچمدار، علمدار، فرماندار و... شاید که منصبی بوده برابر سرکرده یزکها؟...

اما "انجم گر"، در کنار آنچه شما آوردی میتواند انجَم/انجُم گر -> انجُمن گَر/گَردان نیز باشد...

هَنجَمن پارسی میانه-> اَنجَمن-> انجومَن-> انجُمن ( hanjaman-> anjaman-> anjuman-> anjoman)

در پارسی میانه جمع شدن، گرد هم آمدن ( assembly, gathering)...و یکی از معانی آن در فارسی: گرد هم آمدن گروهی برای کار مشخص.

من نسخه هفت پیکرم را نتوانستم پیدا کنم، به هر حال احتمالاً جای درست برای یافتن آن باشد...

شما هم پیروز باشید

 

1403/04/21 22:06
فرهود

درود

انجم به نظر نمی‌رسد که مخفف انجمن باشد. حکیم نظامی‌، انجم را در اشعار دیگرش به معنای ستارگان و کواکب استفاده کرده است. می‌فرماید‌:

ای بر آرنده سپهر بلند

انجم افروز و انجمن پیوند

انجم‌گری نیز در اینجا یعنی رصد کردن ستارگان برجیس و ناهید که مجازا برای داوری بازی چوگان استفاده شده است.

پیروز باشید

 

1403/04/27 20:06
بابک چندم

درود متقابل

شما درست فرمودی، خودم هم یک جستجو کردم و به نظر میاید که نظامی همواره انجم را برابر اختر به کار گرفته...

اما

۱- به گمان من در بیتی که صحبت از برجیس و ناهید کرده اشاره به قَران (قران سعد) این دو اختر است که نشان از خوش اقبالی است، یعنی که یزکدار لشکرگاه خورشید برجیس و ناهید را به قران/نزدیکی یکدیگر آورد یا به عبارتی زمینه/فضا را مهیا کرد برای خوش اقبالی و سعادت...

تا جایی که در خاطرم است و اگر اشتباه نکنم در نجوم قدیم برجیس/هرمز کدخدا/سرور هر هفت اختر است حتی خورشید، و می بینیم که شاه را خورشید و شیرین را ماه خوانده، پس شک دارم که منظور از برجیس شاه یا تیمش و ناهید شیرین یا تیمش باشد.

۲- بیت بعدی هم عجیب و غریب است! چرا که در مصرع اول "یک" و "را" به نظر اضافه میایند، یعنی " همان شخص کاین ساز کرده" کافی و کارساز است و دیگر نیازی به اضافه گویی نیست...

در مصراع دوم هم در شکل کنونی"همان" اشاره به انجمگری دارد نه به "همان شخص" در مصرع نخست، که اگر بود می باید "همو/ همان هم" یا نظیر آن را میاورد، کمابیش بدین صورت:

"همان شخص کین ساز کرده

همو (همان هم)انجمگری آغاز کرده"

آنگاه پرسش پیش میاید که منظور از همان انجمگری  کدام انجمگریست؟ -> برجیس و ناهید را به قَران آوردن/کشیدن...

آیا این به معنی داوری در این بازی چوگان است؟ من نمیدانم! شاید که تعبیر شما درست است...

اما باز هم عجیب است چرا که در این زمان بازی هنوز شروع نشده و در چهارده بیت بعدی از جست و خیز یاران شیرین و به بارگاه شاه رفتن آنها و شاه شیرین را در سمت راست خود نشاندن و و و گفته تا بازی شروع میشود، کل بازی هم فقط شش بیت به درازا میکشد...

برای قران برجیس و زهره:

"سعادت برگشاد اقبال را دست

قَرانِ مشتری در زهره پیوست"

"ز ثورش زهره وز خرچنگ برجیس

سعادت داده از تثلیث و تسدیس"

1403/04/28 15:06
فرهود

درود

۱. نظامی معمولا در اشعارش از اصطلاحات نجوم در معنایی چند بُعدی استفاده می‌کند. 

ممکن که است یک وجه آن قران سعد باشد ولی وجه دیگر آن این است که از نظر قدما چه در ایران یا یونان و ... ستارگان  زن یا مرد هستند.

برجیس و ناهید هم در اینجا به طور سمبلیک به عنوان رقابت بین این دو انتخاب شده‌اند برای بازی چوگان‌.

ستارگان جنبه‌های سمبلیک دیگری از قبیل خنیاگری، جنگ‌آوری و ... نیز دارند.

نظامی در جایی دیگر فرموده:

چو برجیس در جنگ هر بد‌گمان

کمان دارم و بر ندارم کمان

در این بیت که مثالی است، معنای برجیس با معنای  بیت موضوع بحث در اینجا تطابق دارد زیرا در اینجا برجیس جایگزین لشکریان خسرو شده است و با کمان‌داری در این بیت هماهنگ است. ( سطر داخل این پرانتز بعدا و جهت تذکر اضافه شده؛ معنای این بیت در این بند صحیح نمی‌باشد با تشکر از جناب بابک)

۲. درباره بیت دوم برداشت من این است که «همان» در مصرع دوم صفت اشاره نیست.

۳. درون‌مایه همه ابیات بعدی (تا بیت ۶۰) بازی چوگان است. در ابتدای صبح، این مسابقه را  یز‌ک‌دار ساز کرده است (قصد کرده و پیشنهاد کرده است‌) در بیت ۵۳ شیرین و خسرو تصمیم می‌گیرند که خود نیز وارد بازی شوند وگرنه قبل از آن هم مشخص است که ابیات درباره بازی چوگان است و بازی شروع شده است. فقط یک فاصله از زمان تصمیمی که در صبح گرفته شده تا شروع بازی وجود دارد و آن هم زمانی است که می‌روند احتمالا به شیرین و خسرو خبر بدهند یا کسب اجازه کنند. (ابیات ۴۴ تا ۴۸)

این شخص یزک‌دار هم خود انجم‌گری کرده است. شاید و به‌احتمال بیشتر، آن‌زمان این بازی‌ها تعداد بازیکن مشخصی نداشته ولی بازیکنان دو تیم مقابل را مساوی نگه می‌داشته‌اند. در بیت ۵۹ کاملا واضح است که صحبت از یک مسابقه است.

پیروز باشید

 

1403/04/28 21:06
بابک چندم

باز هم درود

در این بیت که شما آوردی:

"چو برجیس در جنگ هر بدگمان

کمان دارم و برندارم کمان"

کمان نخست اشاره به قوس، خانه/برج نهم فلک، است که برجیس/مشتری حاکم/فرمانروای آنست و طبیعت و مختصات آنان...کمان دوم نیز اشاره به کمان شکاری/جنگی (تیر و کمان) است که می گوید همچون برجیس آنرا بر ندارد (در بر ندارد/دارای آن نیست)...

در نجوم سلحشوری و کمانداری مختص بهرام/مریخ است، آنچنانکه حافظ هم آورده: "به لعب زهره چنگی و مریخ سلحشورش"...

برای همین هم اگر بهرام/مریخ را در کنار زهره آورده بود آنگاه می شد بیان شما را محتمل دانست که اشاره به خسرو وسلحشورانش دارد، ولی برجیس را بعید میدانم...

سرافراز باشی

1403/04/28 23:06
فرهود

درود‌،

در معنای این بیت شما درست می‌فرمایید. مثال صحیحی نبود، این بیت را به عنوان مثالی جانبی آوردم و به علت شتاب، اشتباهی در معنا رخ داد. در نظر پیشین به عنوان تذکر اضافه کردم.

کسی نمی‌‌تواند رد کند که در اساطیر، ناهید (یا زهره) جنبه زنانه و برجیس (یا هرمز) جنبه و وجه مردانه دارد. اگر اولین نظر من را در بالا دوباره نگاهی بیندازید می‌بینید که مبنای استدلال اصلی من در این قسمت و بخش بنابر همین بود.

پیروز باشید