بخش ۳۵ - به هم رسیدن خسرو و شیرین در شکارگاه
چنین گوید جهاندیده سخنگوی
که چون میشد در آن صحرا جهانجوی
شکاری چون شکر میزد ز هر سو
بر آمد گرد شیرین از دگر سو
که با یاران جماش آن دلافروز
به عزم صید بیرون آمد آن روز
دو صیدافکن به یک جا باز خوردند
به صید یکدگر پرواز کردند
دو تیرانداز چون سرو جوانه
ز بهر یکدگر کرده نشانه
دو یار از عشق خود مخمور مانده
به عشق اندر ز یاران دور مانده
یکی را دست شاهی تاج داده
یکی صد تاج را تاراج داده
یکی را سنبل از گل برکشیده
یکی را گرد گل سنبل دمیده
یکی مرغول عنبر بسته بر گوش
یکی مشگینکمند افکنده بر دوش
یکی از طوق خود مه را شکسته
یکی مه را ز غبغب طوق بسته
نظر بر یکدگر چندان نهادند
که آب از چشم یکدیگر گشادند
نه از شیرین جدا میگشت پرویز
نه از گلگون گذر میکرد شبدیز
طریق دوستی را ساز جستند
ز یکدیگر نشانها بازجستند
چو نام هم شنیدند آن دو چالاک
فتادند از سر زین بر سر خاک
گذشته ساعتی سر برگرفتند
زمین از اشک در گوهر گرفتند
به آیینتر بپرسیدند خود را
فرو گفتند لَختی نیک و بد را
سخن بسیار بود اندیشه کردند
به کم گفتن صبوری پیشه کردند
هوا را بر زمین چون مرغ بستند
چو مرغی بر خدنگ زین نشستند
عنان از هر طرف بر زد سواری
پریرویی رسید از هر کناری
مه و خورشید را دیدند نازان
قران کرده به برج عشقبازان
فکنده عشقشان آتش به دل در
فرس در زیرشان چون خر به گل در
در ایشان خیره شد هر کس که میتاخت
که خسرو را ز شیرین باز نشناخت
خبر دادند موری چند پنهان
که این بلقیس گشت و آن سلیمان
ز هر سو لشگری نو میرسیدند
به گرد هر دو صف برمیکشیدند
چو لشگر جمع شد بر پره کوه
زمین بر گاو مینالید از انبوه
به خسرو گفت شیرین کاِی خداوند
نه من چون من هزارت بنده در بند
ز تاجت آسمان را بهرهمندی
زمین را زیر تخت سربلندی
اگر چه در بسیط هفت کشور
جهان خاص جهاندار است یکسر
بدین نزدیکی از بخشیده شاه
وثاقی هست ما را بر گذرگاه
اگر تشریف شه ما را نوازد
کمر بندد رهی گردن فرازد
اگر بر فرش موری بگذرد پیل
فتد افتادهای را جامه در نیل
ملک گفتا چو مهمان میپذیری
به جان آیم اگر جان میپذیری
سجود آورد شیرین در سپاسش
ثناها گفت افزون از قیاسش
دو اسبه پیش بانو کس فرستاد
ز مهمان بردن شاهش خبر داد
مهینبانو چو از کار آگهی یافت
بر اسباب غرض شاهنشهی یافت
به استقبال شد با نزل و اسباب
نثار افشاند بر خورشید و مهتاب
فرود آورد خسرو را به کاخی
که طوبی بود از آن فردوس شاخی
سرایی بر سپهرش سرفرازی
دو میدانش فراخی و درازی
فرستادش به دست عذرخواهان
چنان نزلی که باشد رسم شاهان
نه چندانش خزینه پیشکِش کرد
که بتوان در حسابش دستخوش کرد
ملک را هر زمان در کار شیرین
چو جان شیرین شدی بازار شیرین
بخش ۳۴ - گریختن خسرو از بهرام چوبین: کلید رای فتح را دندان پدید استبخش ۳۶ - اندرز و سوگند دادن مهینبانو شیرین را: چو دهقان دانه در گِل پاک ریزد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چنین گوید جهاندیده سخنگوی
که چون میشد در آن صحرا جهانجوی
هوش مصنوعی: جهاندیدهای که تجربههای زیادی دارد، میگوید هنگامی که در آن دشت و بیابان سفر میکرد، او جهان را جستجو میکرد.
شکاری چون شکر میزد ز هر سو
بر آمد گرد شیرین از دگر سو
هوش مصنوعی: شکارچی که مانند شکر شیرین است، از هر گوشهای به سمت او آمدهاند، در حالی که از طرف دیگر، شیرینی و جذابیت را به همراه دارد.
که با یاران جماش آن دلافروز
به عزم صید بیرون آمد آن روز
هوش مصنوعی: در آن روز، به همراه دوستان خوشدل و شاداب، با نیت شکار بیرون رفتند.
دو صیدافکن به یک جا باز خوردند
به صید یکدگر پرواز کردند
هوش مصنوعی: دو شکارچی در یک مکان به هم برخورد کردند و هر کدام برای شکار دیگری پرواز کردند.
دو تیرانداز چون سرو جوانه
ز بهر یکدگر کرده نشانه
هوش مصنوعی: دو تیرانداز مانند جوانههای سرو، برای هدفی مشترک به یکدیگر نشانهگیری کردهاند.
دو یار از عشق خود مخمور مانده
به عشق اندر ز یاران دور مانده
هوش مصنوعی: دو دوست به خاطر عشقشان سرگشته و مست هستند و در دوری از دیگر یاران خود احساس تنهایی میکنند.
یکی را دست شاهی تاج داده
یکی صد تاج را تاراج داده
هوش مصنوعی: برخی افراد ناگهان به مقام و ثروت دست مییابند و برخی دیگر همه چیز را از دست میدهند و به نابودی میرسند.
یکی را سنبل از گل برکشیده
یکی را گرد گل سنبل دمیده
هوش مصنوعی: یکی از مردم به خاطر زیبایی گلهای سنبل شناخته شده و مورد توجه قرار گرفته است، و دیگری به خاطر عطر و بوی خوشی که از گرد گل سنبل برمیخیزد.
یکی مرغول عنبر بسته بر گوش
یکی مشگینکمند افکنده بر دوش
هوش مصنوعی: یک پرنده خوشبو و زیبا بر گوش شخصی نشسته و او نیز رشتهای از مشک را بر دوش خود انداخته است.
یکی از طوق خود مه را شکسته
یکی مه را ز غبغب طوق بسته
هوش مصنوعی: یک نفر که از زنجیرهها و محدودیتهای خود رها شده، مانند این است که ماه را از طوق یا محدودهای که دارد آزاد کرده است. در مقابل، دیگری خود را به شرایط و قید و بندها بسته و همچنان تحت تأثیر آنها باقی مانده است.
نظر بر یکدگر چندان نهادند
که آب از چشم یکدیگر گشادند
هوش مصنوعی: آنها به یکدیگر به قدری با تأمل و دقت نگاه کردند که اشک از چشمانشان ریخت.
نه از شیرین جدا میگشت پرویز
نه از گلگون گذر میکرد شبدیز
هوش مصنوعی: پرویز هیچگاه از شیرین جدا نمیشد و شبدیز هم هرگز از گلگون عبور نمیکرد.
طریق دوستی را ساز جستند
ز یکدیگر نشانها بازجستند
هوش مصنوعی: روش دوستی را آغاز کردند و از یکدیگر نشانهها را جستوجو کردند.
چو نام هم شنیدند آن دو چالاک
فتادند از سر زین بر سر خاک
هوش مصنوعی: وقتی آن دو نفر اسم را شنیدند، به سرعت از روی زین افتادند و بر روی زمین افتادند.
گذشته ساعتی سر برگرفتند
زمین از اشک در گوهر گرفتند
هوش مصنوعی: در گذشته، وقتی ساعتی گذشت، زمین از اشک پر شد و اشکها به مانند گوهر درخشان شدند.
به آیینتر بپرسیدند خود را
فرو گفتند لَختی نیک و بد را
هوش مصنوعی: از افراد پرسیدند که چگونه باید رفتار کرد، آنها در پاسخ اندکی تامل کردند و پس از آن نیک و بد را توصیف کردند.
سخن بسیار بود اندیشه کردند
به کم گفتن صبوری پیشه کردند
هوش مصنوعی: سخن زیاد بود، اما آنها تصمیم گرفتند کمتر حرف بزنند و با صبر پیش بروند.
هوا را بر زمین چون مرغ بستند
چو مرغی بر خدنگ زین نشستند
هوش مصنوعی: هوا را بر زمین مانند پرندهای محصور کردند و به سبک پرندهای که بر تیر نشسته، اینجا قرار گرفتند.
عنان از هر طرف بر زد سواری
پریرویی رسید از هر کناری
هوش مصنوعی: سوارکاری خوشچهره از هر سو به میدان آمد و عنان اسب را به هر طرف کشید.
مه و خورشید را دیدند نازان
قران کرده به برج عشقبازان
هوش مصنوعی: ماه و خورشید را دیدند که با ناز و زیبایی در آسمان عشقورزی میکنند.
فکنده عشقشان آتش به دل در
فرس در زیرشان چون خر به گل در
هوش مصنوعی: عشق آنها آتش به دل من زده و من در زیر بار سنگین این عشق مانند خر در گل ماندهام.
در ایشان خیره شد هر کس که میتاخت
که خسرو را ز شیرین باز نشناخت
هوش مصنوعی: هر کسی که به آنها توجه کرد و به سمتشان آمد، متوجه نشد که خسرو از شیرین جدا شده است.
خبر دادند موری چند پنهان
که این بلقیس گشت و آن سلیمان
هوش مصنوعی: خبرهایی به گوش رسید درباره موری که به طور مخفیانه گفته بودند بلقیس (ملکه سبا) به سلیمان (پادشاه) رسید.
ز هر سو لشگری نو میرسیدند
به گرد هر دو صف برمیکشیدند
هوش مصنوعی: از هر طرف نیروهایی جدید میآمدند و دور هر دو گروه میایستادند.
چو لشگر جمع شد بر پره کوه
زمین بر گاو مینالید از انبوه
هوش مصنوعی: وقتی سپاه در دامنه کوه گرد هم آمد، زمین از شدت فشار و انبوهی که بر گاوها وارد میشد، ناله میکرد.
به خسرو گفت شیرین کاِی خداوند
نه من چون من هزارت بنده در بند
هوش مصنوعی: شیرین به خسرو میگوید: ای خداوند، من مانند تو نیستم، زیرا تو هزاران بنده را در اختیار داری و من فقط یک بنده هستم.
ز تاجت آسمان را بهرهمندی
زمین را زیر تخت سربلندی
هوش مصنوعی: از تاج تو آسمان بهرهمند است و زمین زیر تخت تو در شکوه و عزت است.
اگر چه در بسیط هفت کشور
جهان خاص جهاندار است یکسر
هوش مصنوعی: هرچند که در پهنه وسیع هفت کشور دنیا، تنها یک مقام خاص در اختیار صاحبنظران و متولیان اصلی قرار دارد.
بدین نزدیکی از بخشیده شاه
وثاقی هست ما را بر گذرگاه
هوش مصنوعی: در اینجا به ارتباط نزدیکی اشاره میشود که میان فرد و یک شاه بخشنده وجود دارد. این ارتباط باعث شده که فرد در مسیر زندگی خود حمایت و امنیت بیشتری احساس کند.
اگر تشریف شه ما را نوازد
کمر بندد رهی گردن فرازد
هوش مصنوعی: اگر مانند یک شاهزاده به ما توجه کند و ما را مورد لطف و محبت قرار دهد، در آن صورت، ما نیز با افتخار و شجاعت به جلو خواهیم رفت و سرمان را بالا خواهیم گرفت.
اگر بر فرش موری بگذرد پیل
فتد افتادهای را جامه در نیل
هوش مصنوعی: اگر فیل بر روی فرش کوچکی که یک مورچه روی آن است، قدم بگذارد، آن مورچه به زمین خواهد افتاد.
ملک گفتا چو مهمان میپذیری
به جان آیم اگر جان میپذیری
هوش مصنوعی: ملک گفت: وقتی که مهمان را به خانه قبول میکنی، باید با تمام وجود از او استقبال کنی، چون اگر تصمیم به پذیرش او داری، باید با تمام وجودت او را بپذیری.
سجود آورد شیرین در سپاسش
ثناها گفت افزون از قیاسش
هوش مصنوعی: شیرین در مقابل او سجده کرد و از شکرگزاری، ستایشهایی گفت که بیش از حد و اندازه بود.
دو اسبه پیش بانو کس فرستاد
ز مهمان بردن شاهش خبر داد
هوش مصنوعی: دو اسب را به پیش خانم فرستاد تا خبر مهمان آوردن شاه را به او برساند.
مهینبانو چو از کار آگهی یافت
بر اسباب غرض شاهنشهی یافت
هوش مصنوعی: مهینبانو وقتی از کار و نقشههای شاه آگاه شد، بر اساس آنچه که نیاز بود، اقدام کرد.
به استقبال شد با نزل و اسباب
نثار افشاند بر خورشید و مهتاب
هوش مصنوعی: به استقبال آمد و با هدایا و لطف فراوان، بر خورشید و ماه نور افشاند.
فرود آورد خسرو را به کاخی
که طوبی بود از آن فردوس شاخی
هوش مصنوعی: خسرو را به کاخی برداشتند که در آن درخت طوبی وجود داشت و بهشت مانند بود.
سرایی بر سپهرش سرفرازی
دو میدانش فراخی و درازی
هوش مصنوعی: ساختمانی در آسمان دارد که به خاطر افتخاراتش سربلند است و دو میدانش بزرگ و وسیع است.
فرستادش به دست عذرخواهان
چنان نزلی که باشد رسم شاهان
هوش مصنوعی: او را به دستان کسانی که عذرخواهی میکنند سپردند، طوری که شایستهی رفتار پادشاهان است.
نه چندانش خزینه پیشکِش کرد
که بتوان در حسابش دستخوش کرد
هوش مصنوعی: او آنقدر ثروت و دارایی نداشت که بتوان در محاسباتش تغییری ایجاد کرد.
ملک را هر زمان در کار شیرین
چو جان شیرین شدی بازار شیرین
هوش مصنوعی: هرگاه که شرایط و اوضاع برای پادشاه خوب و خوشایند شود، مثل جان شیرین، در آن زمان رونق و شکوفایی به وجود میآید.
حاشیه ها
1402/10/23 05:12
فرهود
دو اسبه تاختن یعنی رفتن بدون توقف و سریع، چراکه سوار با دو اسب، اسبها را به نوبت سوار میشود.