برگردان به زبان ساده
سخنگوینده، پیرِ پارسیخوان
چنین گفت از ملوک پارسیدان
هوش مصنوعی: سخنگو، عالم و با تجربهای از فرزانگان پارسیگو، چنین بیان کرد در مورد پادشاهان و دانشمندان پارسی.
که چون خسرو به ارمن کس فرستاد
به پرسش کردنِ آن سروِ آزاد
پرسش کردن یعنی خواستگاری
شب و روز انتظار یار میداشت
امید وعدهٔ دیدار میداشت
هوش مصنوعی: او شب و روز در انتظار محبوبش بود و با امید به وعدهٔ دیدار او زندگی میکرد.
به شام و صبح اندر خدمت شاه
کمر میبست چون خورشید و چون ماه
هوش مصنوعی: او در صبح و شام به خدمت شاه مشغول بود و تلاش میکرد، طوری که مانند خورشید و ماه در درخشش و نورافشانی است.
چو تخت آرای شد طرف کلاهش
ز شادی تاجِ سر میخواند شاهش
هوش مصنوعی: زمانی که تخت و جایگاه او آراسته شد، به خاطر شادی و خوشحالی، تاج سرش را به عنوان پادشاه صدا میزند.
گرامی بود بر چشم جهاندار
چنین تا چشم زخم افتاد در کار
هوش مصنوعی: چشم جهاندار (سلطان) به شدت مورد احترام و دوستداشتنی بود، اما زمانی که حسادت و بدخواهی به او آسیب زد، دیگر ارزش خود را از دست داد.
که از پولاد کاری خصم خونریز
درم را سکه زد بر نام پرویز
هوش مصنوعی: از آهن سخت و محکم دشمنی خونریز، سکهای ساخته بر نام پرویز، نشاندهندهی قدرت و شکوه اوست.
به هر شهری فرستاد آن درم را
بشورانید از آن شاه عجم را
هوش مصنوعی: به هر شهری فرستاد آن پول را که از آن شاه عجم است، تا آن را به طرز خاصی درآورند.
ز بیم سکه و نیروی شمشیر
هراسان شد کهنگرگ از جوانشیر
هوش مصنوعی: از ترس جواهرات و قدرت شمشیر، گرگ پیر از شیر جوان ترسیده است.
چنان پنداشت آن منصوبه را شاه
که خسرو باخت آن شطرنج ناگاه
هوش مصنوعی: شاه به طور ناگهانی فکر کرد که آن مهره منصوبه، همانند خسرو که در بازی شطرنج شکست خورد، باخته است.
بر آن دل شد که لعبی چند سازد
بگیرد شاه نو را بند سازد
هوش مصنوعی: دل به بازی و سرگرمی سرگرم شده و تصمیم گرفته است که با نیرنگی، شاه جدیدی بسازد و او را به دام بیندازد.
حسابی بر گرفت از روی تدبیر
نبود آگه ز بازیهای تقدیر
هوش مصنوعی: برنامهریزی و تدبیر برای به دست آوردن نتیجهای معین کافی نیست؛ زیرا انسان از نقشهها و بازیهای سرنوشت بیخبر است و به همین دلیل نمیتواند به طور کامل بر عواقب کارهایش تسلط داشته باشد.
که نتوان راه خسرو را گرفتن
نه در عقده مه نو را گرفتن
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هیچ چیز نمیتواند مانع دستیابی به بزرگی و عظمت شخصی مانند خسرو شود. حتی دشواریها و موانع هم نمیتوانند جلوی موفقیت و پیشرفت او را بگیرند.
چو هر کاو راستی در دل پذیرد
جهان گیرد جهان او را نگیرد
هوش مصنوعی: هر کسی که راستگویی را در دل خود بپذیرد، جهانی از آنِ خود خواهد داشت، اما اگر دروغ بگوید، آن جهان را در اختیار نخواهد داشت.
بزرگ امٌید ازین معنی خبر یافت
شه نو را به خلوت جست و دریافت
هوش مصنوعی: امید بزرگی از این موضوع به دست آمد که شه جوان در خلوت به جستجوی حقیقت رفت و آن را دریافت کرد.
حکایت کرد کاختر در وبال است
ملک را با تو قصد گوشمال است
هوش مصنوعی: اختر (ستاره) میگوید که در این زمان به ملک (پادشاه) نیازی نیست و او فقط قصد دارد تو را فریب دهد یا به تو آسیبی برساند.
بباید رفت روزی چند ازین پیش
شتاب آوردن و بردن سر خویش
هوش مصنوعی: باید مدتی از این haste و عجله در زندگی دور شد و به آرامی و فکر کردن درباره سرنوشت خود پرداخت.
مگر کاین آتشت بیدود گردد
وبال اخترت مسعود گردد
هوش مصنوعی: مگر اینکه این آتش تو بدون دود شود و تاثیر آن بر ستارهات مثبت و خوشیمن گردد.
چو خسرو دید کآشوب زمانه
هلاکش را همی سازد بهانه
هوش مصنوعی: وقتی خسرو متوجه شد که طوفان و آشوبهای این دنیا منجر به شکست و هلاکت او میشود، به دنبال توجیه و دلیلی برای این وضعیت میگردد.
به مشگو رفت، پیش مشگمویان
وصیت کرد با آن ماهرویان
هوش مصنوعی: به عطر خوش مشگ رفت و نزد افرادی که موی مشکی دارند، نصیحتی برای آن ماهرویان کرد.
که میخواهم خرامیدن به نخجیر
دو هفته بیش و کم زین کاخ دلگیر
هوش مصنوعی: میخواهم به مدت دو هفته در جایی خوشمنظر و دلپذیر حرکت و زندگی کنم، بعید از این کاخ ساکت و خستهکننده.
شما خندان و خرّمدل نشینید
طرب سازید و روی غم نبینید
هوش مصنوعی: شما شاد و خوشحال باشید، خوش بگذرانید و به هیچ ناراحتی فکر نکنید.
گر آید نار پستانی در این باغ
چو طاووسی نشسته بر پر زاغ
هوش مصنوعی: اگر در این باغ میوهای شیرین و خوشمزه بیفتد، مانند اینکه طاووسی بر روی پر زاغی نشسته باشد.
فرود آرید، کآن مهمان عزیز است
شما ماهید و خورشید آن کنیز است
هوش مصنوعی: بیامدند که مهمان عزیز را ادب کنند و احترامش را نگه دارند؛ شما در این خانواده مانند ماه درخشان هستید و آن خورشید در حقیقت خدمتگزار شماست.
بمانیدش که تا بیغم نشیند
طرب میسازد و شادی گزیند
هوش مصنوعی: بگذارید او بماند تا بدون نگرانی و غم زندگی کند، که در این صورت شادی به وجود میآورد و خوشحالی را انتخاب میکند.
و گر تَنگ آید از مشکوی خَضرا
چو خضر آهنگ سازد سوی صحرا
اگر از مشکوی خَضرا گرفتهدل شد (و برای گشایش دل) همچون خضر خواست به صحرا برود. ( خضر در صحراست و سبزپوش. مُشکو: کاخ خصوصی است، مقابل کاخهای رسمی که درباریان و مقامات در آن دیدار میکنند.)
در آن صحرا که او خواهد بتازید
بهشتیروی را قصری بسازید
به آن صحرا و دشتی که او میل دارد بروید و برای آسایش آن بهشترو، (خرگاه و خیمهای چون) قصر برپا کنید.
بدان صورت که دل دادش گوایی
خبر میداد از الهام خدایی
(این سفارشها را کرد) بدان صورت که دلش گواهی داد و و از الهام خدایی به او رسید.
چو گفت این قصه، بیرون رفت چون باد
سلیمانوار با جمعی پریزاد
پریزاد در اینجا کنایهاست از سواران تیزرو.
زمینکَن کوهِ خود را گرم کرده
سوی ارمن زمین را نرم کرده
زمینکَن و کوه هردو وصف اسب او است که راه ارمن را در زیر سُم خود نرم میکرد
ز بیم شاه میشد دل پر از درد
دو منزل را به یک منزل همی کرد
هوش مصنوعی: از ترس شاه، دلش پر از درد میشد و دو خانه را در یک جا جمع میکرد.
قضا را اسبشان در راه شد سست
در آن منزل که آن مه موی میشست
هوش مصنوعی: در شرایطی که سرنوشت آنها به گونهای تغییر کرده بود، به دلیل وقفهای در مسیر، در جایی که محبوبشان در حال شستشوی موهایش بود، وضعیتشان متزلزل شد.
غلامان را بفرمود ایستادن
ستوران را علوفه برنهادن
هوش مصنوعی: فرمان داد که غلامان بایستند و برای حیوانات علوفه بگذارند.
تنِ تنها ز نزدیک غلامان
سوی آن مرغزار آمد خرامان
هوش مصنوعی: تنها و بیهمراه، با گامهای آرام به سمت آن باغ زیبا حرکت کرد.
طوافی زد در آن فیروزه گلشن
میان گلشن آبی دید روشن
هوش مصنوعی: در گلستان زیبایی، پرندهای دور میچرخید و در میان گلها، آسمانی روشن و آبی رنگ را مشاهده کرد.
چو طاووسی عقابی باز بسته
تذروی بر لب کوثر نشسته
هوش مصنوعی: مانند طاووسی که بر لبهای از کوثر نشسته و به عقابی که در آسمان پرواز میکند، نگاهی تیزبینانه دارد.
گیا را زیر نعل آهسته میسفت
در آن آهستگی آهسته میگفت
هوش مصنوعی: گیا را زیر نعل آرام میفشرد و در همین آرامش به آرامی میگفت.
گر این بت جان من بودی، چه بودی؟
ور این اسب آن من بودی، چه بودی؟
هوش مصنوعی: اگر این معشوق جان من بود، چه تاثیری داشت؟ و اگر این اسب متعلق به من بود، چه فرقی میکرد؟
نبود آگه که آن شبرنگ و آن ماه
به برج او فرود آیند ناگاه
هوش مصنوعی: هیچکس نمیدانست که آن شب تار و آن ماه به ناگاه به آسمان او خواهند آمد.
بسا معشوق کآید مست بر در
سبل در دیده باشد خواب در سر
هوش مصنوعی: بسیاری از عاشقان ممکن است در حالت酔ی و نشئه به در منزل محبوب بیایند، اما در واقع در دلشان خواب و آرزوهایی پنهان دارند.
بسا دولت که آید بر گذرگاه
چو مرد آگه نباشد، گم کند راه
هوش مصنوعی: بسیاری از نیکبختیها ممکن است در مسیر زندگی به فرد برسند؛ اما اگر انسان آگاه نباشد، ممکن است فرصتها را از دست بدهد و راه درست را گم کند.
ز هر سو کرد بر عادت نگاهی
نظر ناگه در افتادش به ماهی
هوش مصنوعی: از هر طرف به عادت خیره شده بود، ناگهان چشمش به ماهی افتاد.
چو لَختی دید از آن دیدن خطر دید
که بیش آشفته شد تا بیشتر دید
هوش مصنوعی: وقتی کمی از آن منظره را دید، احساس خطر کرد و این باعث شد که بیشتر مضطرب شود تا اینکه بیشتر دید.
عروسی دید چون ماهی مهیا
که باشد جای آن مه بر ثریا
هوش مصنوعی: عروسی را دیدم که مانند ماه زیبا و آماده است و جایش در جایی بلند و با شکوه مانند ثریا قرار دارد.
نه ماه، آیینهٔ سیماب داده
چو ماه نخشب از سیماب زاده
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی و درخشندگی ماه اشاره شده است. مقصود این است که مانند یک آینهٔ نقرهای، ماه درخشان و زیباست و این زیبایی را از مادهٔ سیماب (جیوه) گرفته است، به گونهای که خود ماه نیز به نوعی از این نقرهگی تاثیر پذیرفته و نازک و لطیف به نظر میرسد.
در آب نیلگون چون گُل نشسته
پرندی نیلگون تا ناف بسته
هوش مصنوعی: پرندهای که رنگش به آبی نیلگون میزند، در آب نیلگون نشسته و تا وسط بدنش زیر آب رفته است.
همه چشمه ز جسم آن گلاندام
گُلِ بادام و در گل مغزِ بادام
هوش مصنوعی: تمام چشمهها و منابع زندگی از وجود آن دختر زیبا و خوشاندام سرچشمه میگیرند، همچون گُل بادام و عصارهای که در مغز بادام وجود دارد.
حواصل چون بوَد در آب چون رنگ؟
همان رونق در او از آب و از رنگ
حواصل در آب زلال (و پاک همچون چون جان) چطور بهنظر میرسد؟ شیرین هم در آب چشمه بههمان شیوه و آب و رنگ بهنظر میرسید. (حواصل پرندهای است آبزی و سپید. رنگ در مصرع اول یعنی جان و در مصرع دوم یعنی رنگ و ظاهر)
ز هر سو شاخ گیسو شانه میکرد
بنفشه بر سر گل دانه میکرد
هوش مصنوعی: در هر طرف، شاخهای گیسو را میآراست و بنفشه بر روی گل، بذر میپاشید.
اگر زلفش غلط میکرد کاری
که دارم در بن هر موی ماری
هوش مصنوعی: اگر زلف او به طور نامنظم و درهم باشد، من هم کاری میکنم که از هر موی او، ماری بیرون بیاید.
نهان با شاه میگفت از بناگوش
که مولای توام هان حلقه در گوش
هوش مصنوعی: این بیت میگوید که شخصی در حضور پادشاه به آرامی و مخفیانه به او میگوید که من مولای تو هستم و تو باید به من گوش بدهی، مثل اینکه حلقهای در گوش دارم که به خاطر آن باید تحت فرمان من باشی.
چو گنجی بود گنجش کیمیاسنج
به بازی زلف او چون مار بر گنج
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی او مانند گنجی با ارزش است و توجه به زلفهایش، مانند بازی و سرگرمی میباشد که انسان را به وجد میآورد و به اوج لذت میبرد. زلفهای او به گونهای هستند که اهل دل را به خود جذب میکنند و در دل آنها نقش میبندند.
فسونگر مار را نگرفته در مشت
گمان بردی که مار افسای را کشت
هوش مصنوعی: فردی که به نظر میرسد کنترل مار سمی را در دست دارد، دچار اشتباه شده و فکر میکند که آن مار را از بین برده است. در واقع، او فقط فریب ظاهری را مشاهده میکند و نمیداند که خطر همچنان وجود دارد.
کلید از دست بستانبان فتاده
ز بستان نار پستان در گشاده
هوش مصنوعی: کلید از دستان نگهبان باغ افتاده و در باغ میوهای به نام نار باز شده است.
دلی کآن نارِ شیرینکار دیده
ز حسرت گشته چون نارِ کفیده
هرکس که آن انار (پستان) خوشریخت را ببیند دلش از تاب و حسرتِ آن همانند انار بازشده میشکافد (شیرینکار یعنی خوشریخت، کفیده یعنی شکافته و ترکیده)
بدان چشمه که جای ماه گشته
عجب بین کآفتاب از راه گشته
هوش مصنوعی: به یک چشمهای نگاه کن که جای ماهی شده و شگفتانگیز است که آفتاب از دور به آنجا رسیده است.
چو بر فرق، آب میانداخت از دست
فلک بر ماه، مروارید میبست
هوش مصنوعی: وقتی که آب بر روی سر ریخته میشود، دست سرنوشت بر روی ماه، گویی مروارید میبندد.
تنش چون کوهِ برفین تاب میداد
ز حسرت شاه را برفآب میداد
بدنش مثل کوه برفین (در نور آفتاب) میدرخشید و شاه از حسرت آن آب میشد (تاب میداد یعنی میدرخشید)
شه از دیدار آن بلورِ دلکش
شده خورشید یعنی دل پر آتش
هوش مصنوعی: شاه از دیدن آن بلور زیبا و دلربا به تپش دلش افتاده، به طوری که دلش مانند آتش داغ شده است.
فشاند از دیده باران سحابی
که طالع شد قمر در برج آبی
هوش مصنوعی: چشم او مانند ابر باران میبارد، چون که ماه در برج آبی نمایان شده است.
سمنبر غافل از نظارهٔ شاه
که سنبل بسته بد بر نرگسش راه
هوش مصنوعی: گل سمن غافل از توجه شاه است، زیرا سنبل بر روی نرگسش بسته و راه را بر او بسته است.
چو ماه آمد برون از ابر مشگین
به شاهنشه درآمد چشم شیرین
هوش مصنوعی: وقتی ماه از پشت ابر سیاه بیرون میآید، چشمان زیبا و دلنشین شاهنشاه روشن میشود.
همایی دید بر پشت تَذَروی
به بالای خدنگی، رَسته سروی
هوش مصنوعی: پرندهای را دید که بر کمرتاجی نشسته و از بالای نیزهای بلند بیرون آمده، همانند درختی سرسبز.
ز شرمِ چشمِ او در چشمهٔ آب
همی لرزید چون در چشمه مهتاب
هوش مصنوعی: چشمهای او به قدری زیبا و خیرهکننده است که حتی در چشمه آب هم دیده میشود. این زیبایی باعث میشود که آب در چشمه به لرزه بیفتد، همچنان که در شب، نور ماه در آب میرقصید.
جز این چاره ندید آن چشمهٔ قند
که گیسو را چو شب بر مه پراکند
شیرین جز این چارهای ندید که برای پوشاندن خود گیسوی سیاهش را بر بدن مهگونهاش بیفکند
عبیر افشاند بر ماهِ شبافروز
به شب خورشید میپوشید در روز
هوش مصنوعی: در شب، نوری درخشان بر روی ماه میتابد که زیبایی خاصی به آن میبخشد، در حالی که در طول روز، نور خورشید آن را میپوشاند و محو میکند.
سوادی بر تن سیمین زد از بیم
که خوش باشد سواد نقش بر سیم
هوش مصنوعی: زنی به بدنش خطی مشکی کشید تا خیال کند که این نقش زیبا روی بدنش از بین نرود و همیشه خوشایند باشد.
دل خسرو بر آن تابنده مهتاب
چنان چون زر در آمیزد به سیمآب
دل خسرو مانند سیماب و زر که درهم آمیزد بر آن ماه زیبا به جوش و غلیان آمد
ولی چون دید کز شیر شکاری
به هم در شد گوزن مرغزاری
هوش مصنوعی: اما وقتی دید که شکارچی از شیر به گوزن تغییر کرده و در مرغزار به هم ریخته است.
زبونگیری نکرد آن شیر نخجیر
که نبوَد شیر صیدافکن زبونگیر
آن شیر نخجیر ضعیفگیری نکرد زیرا که شیر صیدافکن ضعیفگیر نیست.
به صبری کآورد فرهنگ در هوش
نشاند آن آتش جوشنده را جوش
هوش مصنوعی: شکیبایی و بردباری که علم و ادب به انسان یاد میدهند، میتواند آتش درون و احساسات تند را آرام کند و کنترل کند.
جوانمردی، خوشآمد را ادب کرد
نظرگاهش دگر جایی طلب کرد
جوانمردی او اشتیاقش را ادب کرد پس روی را برگرداند و به جایی دیگر نگاه کرد
به گِرد چشمه دل را دانه میکاشت
نظر جای دگر بیگانه میداشت
دلش در اطراف چشمه بود و چشمش به جایی دیگر توجه میکرد
دو گل بین کز دو چشمه خار دیدند
دو تشنه کز دو آب آزار دیدند
هوش مصنوعی: دو گل که در کنار دو چشمه بودند، خارهایشان را دیدند و دو تشنه را که به دلیل کمبود آب و بیاحتمالی به زحمت افتاده بودند، مشاهده کردند.
همان را روز اول چشمه زد راه
همین از چشمهای افتاد در چاه
هوش مصنوعی: از همان ابتدا مسیر زندگی مشخص شد و همین مسیر موجب شد که به چاه بیفتد.
به سرچشمه گشاید هر کسی رخت
به چشمه نرم گردد توشهٔ سخت
هوش مصنوعی: هر کسی به منبع و سرچشمهای دست مییابد، بار خود را سبک میکند و آماده برای سفر میشود.
جز ایشان را که رخت از چشمه بردند
ز نرمیها به سختیها سپردند
هوش مصنوعی: تنها آنهایی که از چشمه دور شدند، از نرمی و لطافت به سختی و دشواری منتقل شدند.
نبینی چشمهای کز آتش دل
ندارد تشنهای را پای در گل
چشمهای را نمییابی که تشنهای برای رفع تشنگی به آن رفته، اما در آنجا گرفتار عشق و دل نشده باشد.
نه خورشید جهان کاین چشمهٔ خون
بدین کار است گردان گرد گردون
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که نه تنها نور خورشید در این دنیا وجود ندارد، بلکه این چشمهٔ خون هم برای این کار، نتایج بیپایانی را به همراه دارد که همچون دایرهای بزرگ، میچرخند و ادامه دارند.
چو شه میکرد مه را پردهداری
که خاتون بُرد نتوان بیعماری
هوش مصنوعی: زمانی که فرمانروایی پردهداری میکند و مراقب ماه (زیبایی) است، حتی زن سرپرست نیز نمیتواند بدون حضور مردان عمل کند.
برون آمد پریرخ چون پری تیز
قبا پوشید و شد بر پشت شبدیز
هوش مصنوعی: دختر زیبا و چهرهاش مانند پری، از جایی بیرون آمد. او با لباس شیک و جذابی بر پشت اسبی سیاه و سریع سوار شد.
حسابی کرد با خود کاین جوانمرد
که زد بر گِردِ من چون چرخ نآورد
با خود گفت که این جوانمرد که بر گِردِ من چون چرخِ فلک و قضا حمله آورد
شگفت آید مرا گر یار من نیست
دلم چون بُرد؟ اگر دلدار من نیست!
متعجبم اگر این یار من (خسرو) نیست چطور است که در دلم نسبت به او مهر و محبت دارم؟
شنیدم لعل در لعل است کانش
اگر دلدار من شد، کو نشانش؟
هوش مصنوعی: شنیدم که لعل (سنگ قیمتی) در دل لعل قرار دارد. اگر معشوق من شود، نشانهاش کجاست؟
نبود آگه که شاهان جامهٔ راه
دگرگونه کنند از بیم بدخواه
(شیرین) آگه نبود که شاهان در سفر، لباس معمولی میپوشند (تا ناشناس مانده و) از صدمه بدخواهان به دور باشند.
هوای دل رهش میزد که برخیز
گُل خود را بدین شِکّر برآمیز
هوش مصنوعی: دل در خود احساس شوق و شادی میکند و خواستهاش این است که بر خیزد و گل خود را با این شیرینی آمیخته سازد.
گر آن صورت بُد، این رخشنده، جان است
خبر بود آن و این باری عیان است
هوش مصنوعی: اگر آن چهره زیبا وجود داشته باشد، این روشنی و درخشندگی نیز نشاندهنده جان و وجود اوست. این حقیقت به وضوح و آشکار است.
دگر ره گفت از این ره روی برتاب
روا نبود نمازی در دو محراب
مصرع: شیرین با خود گفت این راه را مرو (و این قصد را از سر بهدر کن)
ز یک دوران دو شربت خورد نتوان
دو صاحب را پرستش کرد نتوان
هوش مصنوعی: از یک دوران نمیتوان دو شربت نوشید، و نمیتوان همزمان دو صاحب را پرستش کرد.
و گر هست این جوان آن نازنینشاه
نه جای پرسش است او را در این راه
اگر هم این جوان، خود خسرو است اینجا جای پرسش و جُستن نیست.
مرا به کاز درونِ پرده بیند
که بر بیپردگان گَردی نشیند
هوش مصنوعی: بهتر است کسی به من نظر کند که در درون پرده قرار دارد، نه اینکه بر کسانی که در خطر هستند، سایه بیفکند.
هنوز از پرده بیرون نیست این کار
ز پرده چون برون آیم به یکبار؟
هوش مصنوعی: این کار هنوز از پشت پرده بیرون نیامده است. زمانی که از پرده خارج شوم، همه چیز یکباره مشخص خواهد شد.
عقاب خویش را در پویه پَر داد
ز نعلش گاو و ماهی را خبر داد
هوش مصنوعی: عقاب به پسر خود اجازه پرواز داد و با قدرت خود، از نعل گاو و ماهی به او اطلاع داد.
تک از باد صبا پیشی گرفته
به جنبش با فلک خویشی گرفته
هوش مصنوعی: باد صبا با حرکتی سریع و نرم، از آسمان عبور کرده و به نظر میرسد که به آسمان هم شباهتی دارد.
پری را میگرفت از گرمخیزی
به چشم دیو در میشد ز تیزی
هوش مصنوعی: زیبایی یک پری را به خاطر شجاعت و روحیهی گرمش به چالش میکشد، اما نگاه دیوگونهاش باعث میشود که در دنیای سخت و بیرحم غرق شود.
پس از یک لحظه خسرو باز پس دید
به جز خود ناکسم گر هیچکس دید
هوش مصنوعی: پس از یک لحظه خسرو به اطراف نگاه کرد و متوجه شد که جز خود ناکامش، هیچکس دیگری را نمیبیند.
ز هر سو کرد مرکب را روانه
نه دل دید و نه دلبر در میانه
هوش مصنوعی: هر طرف را به سرعت میرانم، نه دلی را میبینم و نه محبوبی در میان.
فرود آمد بدان چشمه زمانی
ز هر سو جُست از آن گوهر نشانی
هوش مصنوعی: زمانی در کنار آن چشمه فرود آمد و از هر سو به دنبال نشانهای از آن گوهر رفت.
شگفت آمد دلش را کاین چنین تیز
بدین زودی کجا رفت آن دلآویز؟
هوش مصنوعی: دلش دچار شگفتی شد که چگونه و به چه سرعتی این احساس زیبا از بین رفت و ناپدید شد؟
گَهی سوی درختان دید گستاخ
که گویی مرغ شد پرید بر شاخ
هوش مصنوعی: گاهی به درختان سرزده و بیپروا نگاه میکند، انگار که پرندهای بر روی شاخهها نشسته است و به پرواز درآمده.
گَهی دیده به آب چشمه میشست
چو ماهی ماه را در آب میجست
هوش مصنوعی: گاه فردی به آب چشمه نگاه میکرد، مانند ماهی که در آب بهدنبال ماهی دیگر میگردد.
زمانی پل بر آب چشم بستی
گَهی بر آب چشمه پل شکستی
هوش مصنوعی: روزی به پلهایی که بر آب ساخته شده بود، نگاهی داشتی و گاهی نیز به پل چشمهای که شکسته بود، توجه میکردی.
ز چشمش برده آن چشمه سیاهی
در او غلطید چون در چشمه ماهی
هوش مصنوعی: از نگاهش چشمهای از سیاهی به وجود آمده که مانند ماهی در آب چرخیده است.
چنان نالید کز بس نالش او
پشیمان شد سپهر از مالش او
هوش مصنوعی: به قدری از درد و نا امیدی نالید که آسمان هم از شنیدن نالههایش پشیمان شد.
مه و شبدیز را در باغ میجست
به چشمی باز و چشمی زاغ میجست
هوش مصنوعی: در باغ به دنبال مه و شبدیز بود، یک چشمش باز و چشم دیگرش مانند زاغ بود.
ز هر سو حملهبر چون بازِ نخجیر
که زاغی کرد بازش را گروگیر
مثل باز شکاری در جستجویش به هر طرف حملهور میشد زیرا زاغی بازش را برده بود (در مصرع دوم ایهام است زیرا شیرین بر شبدیز (که مانند زاغ سیاه است) از آنجا رفت همچنین یعنی بازِ شکاریِ خسرو، خود اسیرِ شکار شد)
از آن زاغ سبکپر، مانده پُر داغ
جهان تاریک بر وی چون پر زاغ
از حسرت شیرین و با دلی پرداغ، جهان در پیش چشمش مثل پر زاغ، سیاه شد (زاغ سبکپر در این بیت کنایه از شیرین است که سبکپَر و سریع ناپدید شد.)
شده زاغِ سیه، بازِ سپیدش
درخت خار گشته، مشکبیدش
هوش مصنوعی: زاغ سیاه، باز سفیدش به درختی که خار شده، تبدیل گشته است.
ز بیدش گر به بید انجیر کرده
سرشگش تخم بید انجیر خورده
هوش مصنوعی: اگر از درخت بید اشک بریزد، به خاطر این است که انجیر خورده و دانهاش را در خود دارد.
خمیده بیدش از سودای خورشید
بلی رسم است چوگان کردن از بید
هوش مصنوعی: درخت بید به خاطر آرزوی رسیدن به خورشید، خمیده و کج شده است. این موضوع نشان میدهد که گاهی اوقات در پی هدفهای بزرگ، انسانها یا طبیعت دچار تغییر و تحول میشوند.
بر آورد از جگر سوزنده آهی
که آتش در چو من مردم گیاهی
خسرو آهی آتشین از سینه برآورد و با خود گفت که «سزاوار منِ بیحمیت آتش است» (مردمگیا به گیاه نهمرد و نهزن معروف است و خسرو با تشبیه خود به آن، خود را سرزنش میکند که چرا فرصت چشمه را از دست داده و بازش بر سینه تذرو ننشسته است)
بهاری یافتم زو بر نخوردم
فراتی دیدم و لب تر نکردم
هوش مصنوعی: بهار زیبایی را دیدم اما از آن بهرهای نبردم، همچنین جوی آبی را مشاهده کردم ولی حتی لب به آب هم نزدم.
به نادانی ز گوهر داشتم چنگ
کنون میبایدم بر دل زدن سنگ
هوش مصنوعی: به خاطر جهالت و ناآگاهیام از ارزشهای واقعی، به چیزهای بیارزش چنگ زدم. حالا مجبورم که با حقیقت تلخ و سنگین واقعیت روبرو شوم.
گلی دیدم نچیدم بامدادش
دریغا چون شب آمد برد بادش
هوش مصنوعی: بامداد، گلی را دیدم که نچیدم، اما افسوس که وقتی شب فرا رسید، باد آن را برد.
در آبی نرگسی دیدم شکفته
چو آبی خفته وز او آب، خفته
هوش مصنوعی: در چشمهای زیبا و دلانگیز، گلی شکفته را دیدم که مانند آبی آرام و ساکن به نظر میرسد و از آن آب آرام، زندگی و زیبایی میجوشد.
شنیدم کآب خفتد، زر شود خاک
چرا سیماب گشت آن سرو چالاک؟
خسرو در اینجا خود را به خاکی تشبیه میکند که در کنار برف قرار گرفته و قرار بوده به زر تبدیل شود، اما شیرین همچون سیماب و جیوه ناپدید میشود.
همایی بر سرم میداد سایه
سریرم را ز گردون کرد پایه
هوش مصنوعی: پرندهای بر سرم نشسته و سایه تخت و مقامم را از آسمان به زمین آورده است.
بر آن سایه چو مه دامن فشاندم
چو سایه لاجرم بیسنگ ماندم
بیسنگ ماندم: مرا بیارزش گذاشت.
نمد زینم نگردد خشک از این خون
بَترزینم تبرزین چون بود چون!
هوش مصنوعی: از خون من، نمدی که بر سر دارم، خشک نمیشود، پس چگونه ممکن است که تبر زینت من، در این حال به تیزی باقی بماند؟
برون آمد گلی از چشمهٔ آب
نمیگویم به بیداری که در خواب
هوش مصنوعی: گل زیبایی از چشمهٔ آب بیرون آمده است، اما نمیگویم این را به کسی که بیدار است، زیرا او در خواب است.
کنون کآن چشمه را با گُل نبینم
چو خار آن به که بر آتش نشینم
هوش مصنوعی: هماکنون که آن چشمه زیبا را با گلهایش نمیبینم، بهتر است که مثل خار بر آتش بنشینم.
که فرمودم که روی از مه بگردان؟
چو بخت آمد به راهت ره بگردان؟
(خسرو خود را سرزنش میکند که) چه کسی گفت که روی از ماه بگردانی؟ و هنگامیکه بخت و اقبال به راهت آمد از راه دیگر بروی؟
کدامین دیو طبعم را بر این داشت؟
که از باغ ارم بگذشت و بگذاشت
هوش مصنوعی: کدام وسوسه یا نیروی شیطانی باعث شد که من از باغ ارم عبور کنم و آن را ترک کنم؟
همه جایی شکیبایی ستودهست
جز این یکجا که صید از من ربودهست
هوش مصنوعی: در هر جایی صبر و شکیبایی مورد ستایش قرار گرفته است، جز در این مورد خاص که شکار و خواستهام از من گرفته شده است.
چو برق از جان چراغی برفروزم
شکیب خام را بر وی بسوزم
هوش مصنوعی: مثل برق، شعلهای از وجودم میافروزم و صبر و شکیبایی را که خام است، بر آن میسوزانم.
اگر من خوردمی زان چشمه آبی
نبایستی ز دل کردن کبابی
هوش مصنوعی: اگر من از آن چشمه آب نوشیدهام، نباید دلم را بسوزانی یا آتش بزنی.
نصیحت بین که آن هندو چه فرمود
که چون مالی بیابی زود خور زود
هوش مصنوعی: نصیحت میکند که آن هندو چه اشارهای کرد که وقتی مالی بهدست میآوری، باید سریعاً آن را مصرف کنی و فراموش نکن.
در این باغ از گل سرخ و گل زرد
پشیمانی نخورد آن کس که برخورد
هوش مصنوعی: در این باغ، کسی که با گلهای سرخ و زرد روبهرو شده، احساس پشیمانی نمیکند.
من و زین پس جگر در خونکشیدن
ز دل پیکانِ غم بیرون کشیدن
هوش مصنوعی: من از این به بعد باید درد عمیق را تحمل کنم و از دل خود تیرهای غم را خارج کنم.
زنم چندان تپانچه بر سر و روی
که یارب یاربی خیزد ز هر موی
هوش مصنوعی: من به او چنان ضرباتی میزنم که هر گاه موهایش حرکت کند، انگار که یاری از آن بیرون میآید.
مگر کآسودهتر گردم در این درد
تنور آتشم لَختی شود سرد
هوش مصنوعی: شاید وقتی که این درد به من آرامش بدهد، آتش درونم کمی فروکش کند و سرد شود.
ز بحرِ دیده چندان دُر ببارم
که جز گوهر نباشد در کنارم
هوش مصنوعی: از چشمانم چنان اشک میریزیم که جز جواهر در کنارهام نباشد.
کسی کاو را ز خون آماس خیزد
کی آسوده شود تا خون نریزد؟
هوش مصنوعی: کسی که از خون و درد و رنج فزونی میآورد، آیا میتواند تا زمانی که خون نریزد، آرامش یابد؟
زمانی گشت گرد چشمه نالان
به گریه دستها بر چشم مالان
هوش مصنوعی: روزی در کنار چشمهای، افرادی در غم و اندوه بودند و با دستهای خود، چشمانشان را میمالیدند و گریه میکردند.
زمانی بر زمین افتاد مدهوش
گرفت آن چشمه را چون گل در آغوش
هوش مصنوعی: روزی، فردی در حالتی گیج و مدهوش بر روی زمین افتاد، و آن چشمه به مانند گلی در آغوشی آرامشبخش او را در بر گرفت.
از آن سرو روان کز چنگ رفته
ز سروَش آب و از گُل رنگ رفته
هوش مصنوعی: از آن درخت زیبای سرسبز که به خاطر بیتوجهی به آن، آب و رنگش از بین رفته است.
سهی سَروش فتاده بر سر خاک
شده لرزان چنان کز باد خاشاک
هوش مصنوعی: سرو سهی و خوشقد و قامت بر روی زمین افتاده و به قدری لرزان است که به نظر میرسد از وزش باد، مثل خاشاک بیجان حرکت میکند.
به دل گفتا گر این ماه آدمی بود
کجا آخر قدمگاهش زمی بود؟
هوش مصنوعی: به دل گفتم، اگر این انسان مانند ماه زیبا بود، پس آخرین جایی که قدم میگذارد باید روی زمین باشد!
و گر بود او پری دشوار باشد
پری بر چشمهها بسیار باشد
هوش مصنوعی: اگر او فرشته باشد، در آن صورت فرشتگی دشوار خواهد بود و فرشتگان زیادی در چشمهها وجود خواهند داشت.
به کس نتوان نمود این داوری را
که خسرو دوست میدارد پری را
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند دربارهی این قضاوت کند که چرا خسرو، آن دوشیزه را دوست دارد.
مرا زین کار کامی برنخیزد
پری پیوسته از مردم گریزد
هوش مصنوعی: من از این کار به موفقیت نمیرسم، چون پری همیشه از مردم دوری میکند.
به جفت مرغِ آبی باز کی شد؟
پری با آدمی دمساز کی شد؟
هوش مصنوعی: مرغ آبی و پری، هر کدام موجوداتی خاص و خیالی هستند. در اینجا شاعر به کنایه میگوید که در دنیای واقعی، نمیتوان انتظار داشت که این موجودات به راحتی با انسانها ارتباط برقرار کنند یا به آنها نزدیک شوند. به عبارتی، اشاره به ناپایداری و غیرممکن بودن برخی آرزوها و انتظارات انسانی دارد.
سلیمانم بباید نام کردن
پس آن گاهی پری را رام کردن
هوش مصنوعی: باید نام سلیمان را بر روی خودم بگذارم، سپس میتوانم پری را که در کنترل خودم است، رام کنم.
ازین اندیشه لَختی باز میگفت
حکایتهای دلپرداز میگفت
هوش مصنوعی: شخصی لحظهای از فکر کردن به موضوعی خاص دست کشید و داستانهای جذابی را بیان کرد.
به نومیدی دل از دلخواه برداشت
به دارالملک ارمن راه برداشت
هوش مصنوعی: به خاطر ناامیدی از آنچه که دلش میخواست، تصمیم گرفت به سمت دارالملک ارمن حرکت کند.