گنجور

بخش ۲۰ - نمودن شاپور صورت خسرو را بار اول

چو مشگین‌جعدِ شب را شانه کردند
چراغ روز را پروانه کردند
به زیر تخته‌نرد آبنوسی
نهان شد کعبتین سندروسی
بر آمد مشتری منشور بر دست
که شاه از بند و شاپور از بلا رست
در آن دیر کهن فرزانه شاپور
فرو آسود کز ره بود رنجور
درستی خواست از پیران آن دیر
که بودند آگه از چرخِ کهن‌سیر
که فردا جای آن خوبان کدام است؟
کدامین آب و سبزیشان مقام است؟
خبر دادنش آن فرزانه‌پیران
ز نزهت‌گاهِ آن اقلیم‌گیران
که در پایان این کوهِ گران‌سنگ
چمن‌گاهی است گِردَش بیشه‌ای تنگ
سحرگه آن سهی‌سروانِ سرمست
بدان مشگین‌چمن خواهند پیوست
چو شد دوران سنجابی و شق‌دوز
سمور شب نهفت از قاقُم روز
سر از البرز بر زد جرم خورشید
جهان را تازه کرد آیین جمشید
پگه‌تر زان بتان عشرت‌انگیز
میان در بست شاپور سحرخیز
بر آن سبزه شبیخون کرد پیشی
که با آن سرخ گل‌ها داشت خویشی
خجسته کاغذی بگرفت در دست
به عینه صورت خسرو در او بست
بر آن صورت چو صنعت کرد لَختی
بدوسانید بر ساق درختی
وز آن جا چون پری شد ناپدیدار
رسیدند آن پریرویان پریوار
به سرسبزی بر آن سبزه نشستند
گهی شمشاد و گه گل‌دسته بستند
گه از گل‌ها گلاب انگیختندی
گه از خنده طبرزد ریختندی
عروسانی زناشویی ندیده
به کابین از جهان خود را خریده
نشسته هر یکی چون دوست با دوست
نمی‌گنجید کس چون غنچه در پوست
مِی‌ آوردند و در می‌ دل نشاندند
گل آوردند و بر گل می فشاندند
نهاده باده بر کف ماه و انجم
جهان خالی ز دیو و دیو مردم
همه تن شهوت آن پاکیزگان را
چنان کائین بود دوشیزگان را
چو محرم بود جای از چشم اغیار
ز مستی رقصشان آورد در کار
گه این می‌داد بر گل‌ها درودی
گه آن می‌گفت با بلبل سرودی
ندانستند جز شادی شماری
نه جز خرم‌دلی دیدند کاری
در آن شیرین‌لبان رخسار شیرین
چو ماهی بود گرد ماه پروین
به یاد مهربانان عیش می‌کرد
گهی می‌داد باده گاه می‌خورد
چو خودبین شد که دارد صورت ماه
بر آن صورت فتادش چشم ناگاه
به خوبان گفت کآن صورت بیارید
که کرده است این رقم؟ پنهان مدارید
بیاوردند صورت پیش دل‌بند
بر آن صورت فرو شد ساعتی چند
نه دل می‌داد ازو دل بر گرفتن
نه می‌شایستش اندر بر گرفتن
به هر دیداری از وی مست می‌شد
به هر جامی که خورد از دست می‌شد
چو می‌دید از هوس می‌شد دلش سست
چو می‌کردند پنهان‌، باز می‌جست
نگهبانان بترسیدند از آن کار
کز آن صورت شود شیرین گرفتار
دریدند از هم آن نقش گزین را
که رنگ از روی بردی نقش چین را
چو شیرین نام صورت برد، گفتند
که آن تمثال را دیوان نهفتند
پری‌زار است ازین صحرا گریزیم
به صحرای دگر افتیم و خیزیم
از آن مجمر چو آتش گرم گشتند
سپندی سوختند و در گذشتند
کواکب را به دود آتش نشاندند
جنیبت را به دیگر دشت راندند

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو مشگین‌جعدِ شب را شانه کردند
چراغ روز را پروانه کردند
هوش مصنوعی: زمانی که شب با موهای سیاه و مجعدش به خواب می‌رود، صبح با روشنایی‌اش به مانند پروانه‌ای زیبا به زندگی بازمی‌گردد.
به زیر تخته‌نرد آبنوسی
نهان شد کعبتین سندروسی
آبنوس‌: چوب درخت آبنوس که سیاه‌رنگ‌، سخت و گرانبهاست.   کعبتین‌: دو طاس کوچک که در بازی تخته‌نرد می‌اندازند.    سندروس‌: صمغی است زرد رنگ از درخت سرو کوهی که با آن دانهٔ تسبیح و گردنبند و ... می‌سازند.
بر آمد مشتری منشور بر دست
که شاه از بند و شاپور از بلا رست
هوش مصنوعی: مشتری در آسمان درخشید و به دست افتاده شد، که شاه از بند و شاپور از سختی‌ها نجات یافتند.
در آن دیر کهن فرزانه شاپور
فرو آسود کز ره بود رنجور
هوش مصنوعی: در آن معبد قدیمی، حکیم شاپور استراحت کرد چون از راه دچار خستگی شد.
درستی خواست از پیران آن دیر
که بودند آگه از چرخِ کهن‌سیر
هوش مصنوعی: درستکاری را از سالخوردگان آن معبد خواسته‌اند، چون آن‌ها از دایرهٔ دوران قدیم آگاه بودند.
که فردا جای آن خوبان کدام است؟
کدامین آب و سبزیشان مقام است؟
هوش مصنوعی: فردا باید صبر کرد و دید که جایگاه آن نیکان و محبوبان کجا خواهد بود و چه گونه سرسبز و زیبا خواهند بود.
خبر دادنش آن فرزانه‌پیران
ز نزهت‌گاهِ آن اقلیم‌گیران
هوش مصنوعی: فرزانه‌ پیران از خوشی‌ها و زیبایی‌های آن سرزمین به ما خبر داد.
که در پایان این کوهِ گران‌سنگ
چمن‌گاهی است گِردَش بیشه‌ای تنگ
هوش مصنوعی: در انتهای این کوه باارزش، یک چمن‌زار وجود دارد که در اطراف آن، جنگلی کوچک قرار دارد.
سحرگه آن سهی‌سروانِ سرمست
بدان مشگین‌چمن خواهند پیوست
هوش مصنوعی: در صبح زود، آن دو سرو بلند و خوش‌اندام که سرمست هستند، به آن باغ زیبا و خوشبو خواهند پیوست.
چو شد دوران سنجابی و شق‌دوز
سمور شب نهفت از قاقُم روز
هوش مصنوعی: وقتی زمان سنجاب فرامی‌رسد و روز به شب تبدیل می‌شود، سمور در کنار قاقم، به خواب می‌رود.
سر از البرز بر زد جرم خورشید
جهان را تازه کرد آیین جمشید
هوش مصنوعی: خورشید از بالای کوه البرز طلوع کرد و جهان را با نور و زیبایی خود تازه و زنده ساخت، به گونه‌ای که یاد و روش جمشید را زنده کرد.
پگه‌تر زان بتان عشرت‌انگیز
میان در بست شاپور سحرخیز
شاپور صبح‌زودتر از آن زیبارویان بیدار شد و لباس پوشید. (میان بستن در اینجا یعنی لباس روز پوشیدن. بستن شال کمر مخصوص لباس روز و کار بوده است. از همین روی میان بستن به معنی خدمت کردن، قصد کردن و آماده شدن نیز هست.)
بر آن سبزه شبیخون کرد پیشی
که با آن سرخ گل‌ها داشت خویشی
هوش مصنوعی: پیشی به روی آن سبزه هجوم آورد، چرا که با آن گل‌های سرخ نسبتی داشت.
خجسته کاغذی بگرفت در دست
به عینه صورت خسرو در او بست
هوش مصنوعی: کسی کاغذی را در دست گرفت و تصویری از خسرو را به وضوح بر روی آن قرار داد.
بر آن صورت چو صنعت کرد لَختی
بدوسانید بر ساق درختی
هوش مصنوعی: هنر دست به زیبایی چهره‌ای زده و بر ساقه درختی به آرامی آراسته شده است.
وز آن جا چون پری شد ناپدیدار
رسیدند آن پریرویان پریوار
هوش مصنوعی: از آنجا که او مانند پری ناپدید شد، آن پری‌روها به او رسیدند.
به سرسبزی بر آن سبزه نشستند
گهی شمشاد و گه گل‌دسته بستند
هوش مصنوعی: در محیطی سرسبز و خوش آب و هوا، گاهی درختان شمشاد و گاهی گل‌ها را آرایش می‌دهند.
گه از گل‌ها گلاب انگیختندی
گه از خنده طبرزد ریختندی
هوش مصنوعی: گاهی از گل‌ها عطر خوشی به‌دست می‌آورند و گاهی هم از لبخند، شادی و سرور را پخش می‌کنند.
عروسانی زناشویی ندیده
به کابین از جهان خود را خریده
هوش مصنوعی: عروس‌ها که هنوز ازدواج نکرده‌اند، دنیای خود را با کابین‌اش خریداری کرده‌اند.
نشسته هر یکی چون دوست با دوست
نمی‌گنجید کس چون غنچه در پوست
هوش مصنوعی: هر کسی به گونه‌ای در کنار دوستش نشسته که مانند غنچه‌ای نمی‌تواند در پوست خودش جایی بگیرد.
مِی‌ آوردند و در می‌ دل نشاندند
گل آوردند و بر گل می فشاندند
هوش مصنوعی: شراب آوردند و در دل آدمی نشاندند، گل آوردند و بر روی گل‌ها می‌پاشیدند.
نهاده باده بر کف ماه و انجم
جهان خالی ز دیو و دیو مردم
هوش مصنوعی: نوشیدنی را در دست ماه و ستاره‌ها گذاشته‌ام و جهانی که خالی از دیوان و اهریمنان است، به تصویر کشیده‌ام.
همه تن شهوت آن پاکیزگان را
چنان کائین بود دوشیزگان را
هوش مصنوعی: تمام بدن شهوت آن پاکیزگان مانند وجود دوشیزگان است.
چو محرم بود جای از چشم اغیار
ز مستی رقصشان آورد در کار
هوش مصنوعی: زمانی که در میان عزیزان و دوستان به سر می‌بری، دیگر نیازی نیست نگران نگاه مردم غریبه باشی؛ زیرا از شادی و عشق آن‌ها به وجد می‌آیی و در دنیای شگفت‌انگیزشان غرق می‌شوی.
گه این می‌داد بر گل‌ها درودی
گه آن می‌گفت با بلبل سرودی
هوش مصنوعی: گاهی این فرشتهٔ عشق به گل‌ها سلام می‌دهد و گاهی با بلبل آهنگ می‌خواند.
ندانستند جز شادی شماری
نه جز خرم‌دلی دیدند کاری
هوش مصنوعی: اینان ندانستند که جز شادی و خوشحالی چیزی نمی‌شناسند و هیچ کار دیگری جز دلشاد بودن را ندیدند.
در آن شیرین‌لبان رخسار شیرین
چو ماهی بود گرد ماه پروین
هوش مصنوعی: در آنجا که لبان شیرین، چهره‌ای زیبا و دلنشین دارد، همچون ماه تابان در دور دست‌های پروین به نظر می‌رسد.
به یاد مهربانان عیش می‌کرد
گهی می‌داد باده گاه می‌خورد
هوش مصنوعی: به یاد افرادی که مهربانند، شادی می‌کرد و گاهی به دیگران نوشیدنی می‌داد و گاهی هم خودش می‌نوشید.
چو خودبین شد که دارد صورت ماه
بر آن صورت فتادش چشم ناگاه
هوش مصنوعی: وقتی کسی به خود می‌نگرد و زیبایی‌اش را دست‌کم می‌گیرد، ناگهان متوجه می‌شود که چقدر جذاب و زیباست.
به خوبان گفت کآن صورت بیارید
که کرده است این رقم؟ پنهان مدارید
هوش مصنوعی: به خوبان بگویید که آن چهره زیبا را به نمایش بگذارند، زیرا این نقشی که به وجود آمده، حاصل کار خودشان است و نباید آن را پنهان کنند.
بیاوردند صورت پیش دل‌بند
بر آن صورت فرو شد ساعتی چند
هوش مصنوعی: برای معاینه و بررسی زیبایی، صورتی را به پیشِ محبوب آوردند و او برای مدتی به تماشای آن مشغول شد.
نه دل می‌داد ازو دل بر گرفتن
نه می‌شایستش اندر بر گرفتن
هوش مصنوعی: او نه دل را می‌داد که کسی دلش را از او بگیرد، و نه به اندازه‌ای شایسته بود که کسی بخواهد دلش را بگیرد.
به هر دیداری از وی مست می‌شد
به هر جامی که خورد از دست می‌شد
هوش مصنوعی: هر بار که او را می‌دیدم، سرشار از شوق و مستی می‌شدم و هر جرعه‌ای که از دست او می‌نوشیدم، مرا به حالت مستی می‌برد.
چو می‌دید از هوس می‌شد دلش سست
چو می‌کردند پنهان‌، باز می‌جست
هوش مصنوعی: وقتی او از خواسته‌هایش آگاه می‌شد، دلش ضعیف می‌شد و وقتی که موضوعات را پنهانی حل می‌کردند، دوباره به دنبال آن‌ها می‌رفت.
نگهبانان بترسیدند از آن کار
کز آن صورت شود شیرین گرفتار
هوش مصنوعی: نگهبانان از این کار ترسیدند، زیرا ممکن است به دلیل آن، کسی با چهره زیبا و شیرین گرفتار شود.
دریدند از هم آن نقش گزین را
که رنگ از روی بردی نقش چین را
هوش مصنوعی: آنها از همدیگر آن نقش برجسته و زیبا را پاره کردند، چون که رنگ و جذابیت از روی چهره‌ات به آن نقش زیبا افزوده شده بود.
چو شیرین نام صورت برد، گفتند
که آن تمثال را دیوان نهفتند
هوش مصنوعی: وقتی نام شیرین بر روی آن چهره گذاشته شد، گفتند که این تصویر را دیوان پنهان کرده‌اند.
پری‌زار است ازین صحرا گریزیم
به صحرای دگر افتیم و خیزیم
این صحرا مکان پریان است بهتر آنکه برای رقص به صحرایی دیگر برویم.
از آن مجمر چو آتش گرم گشتند
سپندی سوختند و در گذشتند
هوش مصنوعی: از آن مشعل که وقتی آتش به او رسید، چوب‌های خوشبو سوخته و از میان رفتند.
کواکب را به دود آتش نشاندند
جنیبت را به دیگر دشت راندند
هوش مصنوعی: ستاره‌ها را در دود آتش جای دادند و موجودات شگفت‌انگیز را به دشت دیگری فرستادند.

حاشیه ها

1391/11/31 23:01
پورحیدری

تصحیح بیت:
نشسته هر یکی چون دوست با دوست
نمی گنجید کس چون غنچه در پوست
( تصحیح عبد المحمد آیتی)

1394/05/11 00:08
انصاری

چو می‌دید از هوش می‌شد دلش سست
چو می‌کردند پنهان باز می‌جست
به جای هوش کلمه هوس در اکثر نسخ آمده که به نظر میرسد وزن شعر درست تر می شود

1395/09/18 07:12
امید صالحی

«خبر دادندش آن فرزانه پیران» (نسخه مرحوم دستگردی)

1397/05/01 14:08
رضا

چو مشکین جعد شب را شانه کردند
چراغ روز را پروانه کردند (کنایه از خورشید)
به زیر تخته ‌نرد آبنوسی (درختی با چوب سیاه، کنایه از شب)
نهان شد کعبتین سندروسی (تاس بازی به رنگ زردکهربایی، کنایه از خورشید)

1402/09/04 20:12
سید محسن

درود بر ادیبان---به زیر تخته نرد آبنوسی===تخته نرد کنایه از جهان است

نهان شد کعبتین سندروسی===تاس های سیاه که نقش اعدادش سفید است کنایه از اسمان شب و ستارگان روشن دارد

در مجموع می فرماید چون شب و ستارگان ناپدید شدند روز شروع شد