گنجور

بخش ۱۵ - عشرت خسرو در مرغزار و سیاست هرمز

قضا را از قضا یک روز شادان
به صحرا رفت خسرو بامدادان
تماشا کرد و صید افکند بسیار
دِهی خرم ز دور آمد پدیدار
به گرداگرد آن دِه سبزهٔ نو
بر آن سبزه بساط افکنده خسرو
مِی سرخ از بساط سبزه می‌خورد
چنین تا پشت بنمود این گل زرد
چو خورشید از حصار لاجوردی
علم زد بر سر دیوار زردی
چو سلطان در هزیمت عود می‌سوخت
علم را می‌درید و چتر می‌دوخت
عنان یک رکابی زیر می‌زد
دو دستی با فلک شمشیر می‌زد
چو عاجز گشت ازین خاک جگرتاب
چو نیلوفر سپر افکند بر آب
ملک‌زاده در آن ده خانه‌ای خواست
ز سرمستی در او مجلس بیاراست
نشست آن شب به نوشانوش یاران
صبوحی کرد با شب زنده‌داران
سماعِ ارغنونی گوش می‌کرد
شراب ارغوانی نوش می‌کرد
صراحی را ز می پرخنده می‌داشت
به می جان و جهان را زنده می‌داشت
مگر کز توسنانش بدلگامی
دهن بر کشته‌ای زد صبح بامی
وز این غوری غلامی نیز چون قند
ز غوره کرد غارت خوشه‌ای چند
سحرگه کآفتاب عالم‌افروز
سرِ شب را جدا کرد از تنِ روز
نهاد از حوصله زاغ سیه‌پر
به زیر پَرّ طوطی خایهٔ زر
شب اَنگِشت سیاه از پشت برداشت
ز حرف خاکیان انگشت برداشت
تنی چند از گران‌جانان که دانی
خبر بردند سوی شه نهانی
که خسرو دوش بی‌رسمی نمود است
ز شاهنشه نمی‌ترسد چه سود است
ملک گفتا نمی‌دانم گناهش
بگفتند آن که بیداد است راهش
سمندش کشت‌زار سبز را خورد
غلامش غورهٔ دهقان تبه کرد
شب از درویش بستد جای تنگش
به نامحرم رسید آواز چنگش
گر این بیگانه‌ای کردی نه فرزند
ببردی خان و مانش را خداوند
زند بر هر رگی فصاد صد نیش
ولی دستش بلرزد بر رگ خویش
ملک فرمود تا خنجر کشیدند
تکاور مرکبش را پی بریدند
غلامش را به صاحب غوره دادند
گلابی را به آبی شوره دادند
در آن خانه که آن شب بود رختش
به صاحب‌خانه بخشیدند تختش
پس آن گه ناخن چنگی شکستند
ز روی چنگش ابریشم گسستند
سیاست بین که می‌کردند ازین پیش
نه با بیگانه با دردانهٔ خویش
کنون گر خون صد مسکین بریزند
ز بند یک قراضه برنخیزند
کجا آن عدل و آن انصاف سازی
که با فرزند از این‌سان رفت بازی
جهان ز آتش‌پرستی شد چنان گرم
که بادا زین مسلمانی تو را شرم
مسلمانیم ما او گبر نام است
گر این گبری مسلمانی کدام است؟
نظامی بر سر افسانه شو باز
که مرغ بند را تلخ آمد آواز

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قضا را از قضا یک روز شادان
به صحرا رفت خسرو بامدادان
هوش مصنوعی: روزی خسرو با خوشحالی به سمت صحرا رفت و این سفر ناگهانی او به قضا و قدر مربوط بود.
تماشا کرد و صید افکند بسیار
دِهی خرم ز دور آمد پدیدار
هوش مصنوعی: او به تماشای زیبایی‌ها نشست و بسیاری را به دام انداخت، دهکده‌ای سرسبز از دور نمایان شد.
به گرداگرد آن دِه سبزهٔ نو
بر آن سبزه بساط افکنده خسرو
هوش مصنوعی: در اطراف آن ده، چمن‌های تازه‌ای دیده می‌شود که خسرو بر روی آنها فرشی گسترده است.
مِی سرخ از بساط سبزه می‌خورد
چنین تا پشت بنمود این گل زرد
هوش مصنوعی: شراب قرمز به‌خاطر سبزه‌ها در اینجا به‌حدی نوشیده می‌شود که باعث شده اندکی از رنگ زرد گل‌ها نمایان شود.
چو خورشید از حصار لاجوردی
علم زد بر سر دیوار زردی
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید از میان افق آبی بالا می‌آید و بر دیوار زرد رنگ می‌تابد.
چو سلطان در هزیمت عود می‌سوخت
علم را می‌درید و چتر می‌دوخت
هوش مصنوعی: زمانی که فرمانروا در حال شکست بود، بر آتش می‌افزود، پرچم را پاره می‌کرد و چتر را می‌دوخت.
عنان یک رکابی زیر می‌زد
دو دستی با فلک شمشیر می‌زد
هوش مصنوعی: شخصی با تمام قدرت و انرژی خود به مبارزه با سرنوشت و چالش‌های زندگی می‌پردازد و به هیچ چیزی اجازه نمی‌دهد که او را از ادامه مسیرش بازدارد.
چو عاجز گشت ازین خاک جگرتاب
چو نیلوفر سپر افکند بر آب
هوش مصنوعی: زمانی که از تحمل این دنیا عاجز شدی و نتوانستی بیشتر درد و رنج را تحمل کنی، مانند گل نیلوفر که برای زنده ماندن بر روی آب می‌نشیند و خود را رها می‌کند.
ملک‌زاده در آن ده خانه‌ای خواست
ز سرمستی در او مجلس بیاراست
هوش مصنوعی: یک جوان نازپرورده در آن روستا خانه‌ای را خواست و از شوق و شادی، جشنی باشکوه در آنجا برپا کرد.
نشست آن شب به نوشانوش یاران
صبوحی کرد با شب زنده‌داران
هوش مصنوعی: در آن شب، دوستان دور هم جمع شدند و با نوشیدن شراب صبحگاهی، خوش‌گذرانی کردند و بیدار ماندند.
سماعِ ارغنونی گوش می‌کرد
شراب ارغوانی نوش می‌کرد
هوش مصنوعی: او به صدای دلنشین موسیقی گوش می‌داد و از شراب خوش‌رنگ نوشیده بود.
صراحی را ز می پرخنده می‌داشت
به می جان و جهان را زنده می‌داشت
هوش مصنوعی: شربت به صورت شاداب و سرزنده‌ای می‌نوشید و با این کار، جان و زندگی را در تمامی عالم جاری می‌ساخت.
مگر کز توسنانش بدلگامی
دهن بر کشته‌ای زد صبح بامی
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که آیا از خداوند درخواست نمی‌شود تا به سبب ظلم و بی‌عدالتی، صبحی که نور امیدی در آن باشد، بر سر کسانی که مورد ظلم واقع شده‌اند، ببارد و آنها را نجات دهد؟
وز این غوری غلامی نیز چون قند
ز غوره کرد غارت خوشه‌ای چند
هوش مصنوعی: از این میوه تلخ، پسری همچون قند برداشت و خوشه‌ای از آن را به چنگ آورد.
سحرگه کآفتاب عالم‌افروز
سرِ شب را جدا کرد از تنِ روز
هوش مصنوعی: صبحگاهان، زمانی که خورشید تابان شب را از روز جدا می‌کند.
نهاد از حوصله زاغ سیه‌پر
به زیر پَرّ طوطی خایهٔ زر
هوش مصنوعی: زاغ سیاه خسته و ناامید، به زیر بال طوطی زیبا و دل‌فریب پناه می‌برد. در اینجا، زاغ نماد کسی است که در تنگدستی و سختی به سر می‌برد و به دنبال خوشبختی و ثروت است که در قالب طوطی تجلی پیدا کرده است.
شب اَنگِشت سیاه از پشت برداشت
ز حرف خاکیان انگشت برداشت
هوش مصنوعی: شب به آرامی نشانه‌های تاریکی را از خود دور کرد و از سخنان انسان‌ها نکته‌هایی برداشت.
تنی چند از گران‌جانان که دانی
خبر بردند سوی شه نهانی
هوش مصنوعی: گروهی از افراد برجسته و ارزشمند، خبری را به صورت پنهانی به سوی پادشاه ارسال کردند.
که خسرو دوش بی‌رسمی نمود است
ز شاهنشه نمی‌ترسد چه سود است
هوش مصنوعی: خسرو شب گذشته بدون هیچ نشانی و دلیلی کارهایی کرد که نشان‌دهنده یکتایی او بود. او از شاهنشاه نمی‌ترسد، و باید بدانیم که این ترس چه فایده‌ای دارد؟
ملک گفتا نمی‌دانم گناهش
بگفتند آن که بیداد است راهش
هوش مصنوعی: ملک گفت که نمی‌دانم این فرد به چه دلیلی مجازات شده است و دیگران پاسخ دادند که دلیل آن، ظلم و ستمی است که او انجام داده.
سمندش کشت‌زار سبز را خورد
غلامش غورهٔ دهقان تبه کرد
هوش مصنوعی: اسبش به کشت‌زار سبز حمله‌ور شد و غلامش باعث شد تا محصول دهقان خراب شود.
شب از درویش بستد جای تنگش
به نامحرم رسید آواز چنگش
هوش مصنوعی: شب، جایی که درویش در آن به سختی زندگی می‌کرد، با آمدن شخص نامعلومی، صدای چنگ او به گوش رسید.
گر این بیگانه‌ای کردی نه فرزند
ببردی خان و مانش را خداوند
هوش مصنوعی: اگر این بیگانه را فرزند خود قرار دهی، در حقیقت خان و کاشانه‌اش را به خداوند تسلیم کرده‌ای.
زند بر هر رگی فصاد صد نیش
ولی دستش بلرزد بر رگ خویش
هوش مصنوعی: زندگی با وجود تجربه و چالش‌های فراوان، هنوز هم انسان در برابر خود و احساساتش vulnerable و آسیب‌پذیر است. حتی اگر فردی در مورد دیگران قضاوت کند یا انتقادی داشته باشد، وقتی به خود و درونش نگاه می‌کند، ممکن است دچار تردید و ترس شود.
ملک فرمود تا خنجر کشیدند
تکاور مرکبش را پی بریدند
هوش مصنوعی: ملک دستور داد تا خنجرها را بیرون بیاورند و سربازانش مرکب او را قطع کردند.
غلامش را به صاحب غوره دادند
گلابی را به آبی شوره دادند
هوش مصنوعی: او را به کسی سپردند که لایق او نیست و به جای چیزی با ارزش، چیز بی‌مقدار و نامناسبی به او دادند.
در آن خانه که آن شب بود رختش
به صاحب‌خانه بخشیدند تختش
هوش مصنوعی: در آن خانه‌ای که آن شب به سر می‌بردند، تخت خواب را به صاحب‌خانه تقدیم کردند.
پس آن گه ناخن چنگی شکستند
ز روی چنگش ابریشم گسستند
هوش مصنوعی: پس از آن که ناخن، تارهای چنگ را شکست، ابریشم آن از روی چنگ جدا شد.
سیاست بین که می‌کردند ازین پیش
نه با بیگانه با دردانهٔ خویش
هوش مصنوعی: سیاستمداران در گذشته، به جای اینکه با دشمنان خود بجنگند، باید با نزدیکان و افراد مورد اعتماد خود، که ممکن است آسیب بیشتری بزنند، رفتار بهتری داشته باشند.
کنون گر خون صد مسکین بریزند
ز بند یک قراضه برنخیزند
هوش مصنوعی: اگر خون صد بی‌چاره را به خاطر یک تکه آهن ریز بریزند، کسی در این مورد اعتراض نخواهد کرد.
کجا آن عدل و آن انصاف سازی
که با فرزند از این‌سان رفت بازی
هوش مصنوعی: کجا رفته است آن عدالت و انصاف که این‌گونه با فرزند خود بازیند و بی‌توجهی می‌کنند؟
جهان ز آتش‌پرستی شد چنان گرم
که بادا زین مسلمانی تو را شرم
هوش مصنوعی: دنیا به خاطر پرستش آتش چنان در حال و هوای گرمی قرار گرفته که از مسلمان بودن تو باید شرم بکشی.
مسلمانیم ما او گبر نام است
گر این گبری مسلمانی کدام است؟
هوش مصنوعی: ما مسلمان هستیم و او را گبر می‌نامیم؛ حال اگر کسی که به او گبر می‌گویند، مسلمان باشد، پس اصل مسلمانی چیست؟
نظامی بر سر افسانه شو باز
که مرغ بند را تلخ آمد آواز
هوش مصنوعی: نظامی، دوباره بر موضوع افسانه تمرکز کن، زیرا صدای پرنده در قفس، تلخ و ناخوشایند است.

خوانش ها

بخش ۱۵ - عشرت خسرو در مرغزار و سیاست هرمز به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1389/10/15 01:01
حیران

که با فرزند از اینسان رفت بازی
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1390/01/03 18:04
جواد مؤمنی

مصراع"ز بند قراضه برنخیزند"
ناقص است

1391/11/22 22:01
purheydari

زبند یک قراضه بر نخیزند

1392/01/14 06:04
شیرین

دوستان من یه سوال دارم. من به ادبیات فارسی علاقه مندم اما فارسی ام زیاد خوب نیست کسی هم اطرافم نیست که به فارسی تسلط داشته باشه که در معنی و فهم کمکم کنه.آیا وبسایتی میشناسید که معنی شعرهای فارسی رو داشته باشه؟با تشکر

1392/01/14 07:04
امین کیخا

شیرین جان واژه برخوان که واژه همان افرینش است صد بار انگلیسی و فرانسه را خوب خواندم اما هیچ فارسی نشدند که نشدند گویی صدای پورسینا ، اسفندیار ،فرشوشتر وشیخ خرقانی میاید از پشت سالیان و تورا می خوانند که دررسی و بررسی ، خوشحالم از تصمیمت

1392/02/12 23:05
مینا

نوشانوش ععنی نوش جان گفتن در مجلس شرابخواری

1392/02/12 23:05
مینا

صراحی به معنی ظرف شراب است ،ظرف شکم داری که دهانه تنگی دارد و بسیار ظریف است و ضرب المثل سنگ و صراحی کنایه از سختی سنگ و ظرافت شیشه دارد

1394/02/18 16:05
علیرضا

با سلام.یک سوال داشتم ایرانیان که در زمان ساسانیان مسلمان نبودند.چرا دو بیت اخر از مسلمانی و .... اسم برده شده؟

1394/11/17 20:02
ناشناس

خطاب به جناب مینا
منظور از مسلمان در این شعر مقایسه زرتشتی و اسلام است مثلا:
جهان ز آتش پرستی شد چنان گرم
که بادا زین مسلمانی ترا شرم
که اینجا در مصراع دوم شخص منادا قرار گرفته

1395/09/04 15:12
طهماسبی

کنون گر خون صد مسکین بریزند
ز بند قراضه برنخیزند
در این بیت کلمه «یک» از مصراع دوم جا افتاده است
کنون گر خون صد مسکین بریزند
ز بند یک قراضه برنخیزند

1396/10/13 11:01
مهدی

منظور از «ز بند یک قراضه بر نخیزد» دقیقا چیست؟

1397/03/22 00:05
نرگس

در جواب مینا:
نظامی داره ساسانیان رو با دوره خودش مقایسه میکنه و میگه که زمان ساسانیان که زرتشتی بودن این طوری با عدل و انصاف برخورد میکرده پادشاهشون ولی در زمان حال که مسلمانان روی کار هستن با عدل و انصاف حکمرانی نمیشه
در جواب طهماسبی:
یعنی حتی اندکی زر خرج نمیشه

1397/03/22 00:05
نرگس

در جواب مهدی:
یعنی حتی اندکی زر خرج نمیشه

1397/03/15 08:06
احمد

به گرداگرد آن ده ، سبزه نو
بر آن سبزه بساط افکنده ( افکند ) خسرو
اینطوری باید درست باشه .. افکند ؛ بد معنیه
با تشکر

1397/03/15 08:06
احمد

ببخشید ، افکنده بد معنیه ... امکان ویرایش بذارید برای متن های ارسال شده خیلی خوبه

1397/03/15 08:06
احمد

مسلمانیم ما او گبر نام است
گر این گبری مسلمانی کدام است..
مسلمانیم و او را گبر نام است ... بهتره چون " نیم " بیانگر " ما " هست

1397/03/15 08:06
احمد

چو خورشید از حصار لاجوردی
علم زد بر سر دیوار ، زردی
بعد از دیوار ؛ ویرگول لازمه!

1397/05/25 14:07
رحیم شهرزاد

لطفا معنی مصراع ( به زبر پر طوطی خایه ی زر) را بگویید . سپاس

1398/04/21 20:07
محسن پناهی

آیا کلمه «براشت» در بیت
شب انگشت سیاه از پشت براشت
ز حرف خاکیان انگشت برداشت
نباید به «برداشت» تغییر کند؟

1398/08/31 06:10
juki

جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۱۹ - آغاز مقال در شرح صورت حال سلامان و ابسال/
جامی هم تقریبا همین مضمون را در حکایتی نقل فرمودن.
ً.......................
نکته ای خوش گفته است آن دوربین
عدل دارد ملک را قایم نه دین
کفر کیشی کو به عدل آید فره
ملک را از ظالم دیندار به

1398/08/31 06:10
juki

یعنی اونی که مسلمون نبود ولی عدل رو رعایت میکرد. بهتر از آدمهای زمان ما هست که القابشون ، احیانا چند سطره، ولی آقا زادشون ، چه بیدادها که نمیکنه....
مسلمانیم ما، او گبر نام است
گراین گبری!مسلمانی کدام است؟؟؟!!!
کفر کیشی کو به عدل آید فره
ملک را از ظالم دیندار به
این جملات رو باید با طلا نوشت و به دیوار زد.
و البته آویزه گوش و نصب العین و نمیدونم (سواد کمم اجازه نمیده بیشتر از زبون حضرات، درافشانی کنم )

1399/01/30 13:03
بهنام سید موسوی

به زیر پر طوطی ... یعنی زاغ سیاه شب، زیر پر طوطی سبز رنگ آسمان، تخم زرین خورشید را گذاشت. (از حاشیه وحید دستگردی)

1399/05/21 05:08
امیرشریعتی

لطفا اشتباه تایپی مصراع اول را تصحیح فرمایید
شب انگشت سیاه از پشت براشت
لطفا واژهء " براشت" را به " برداشت " تصحیح کنید..

1399/05/21 05:08
امیرشریعتی

لطفا اشتباه تایپی مصراع اول را تصحیح فرمایید
شب انگشت سیاه از پشت براشت
لطفا واژهء " براشت" را به " برداشت " تصحیح کنید..

1401/07/17 12:10
شهناز ولی پور هفشجانی

 غور.نام ولایتی معروف نزدیک قندهار، در میان خراسان قریب به غزنین و غرجستان است. غلام غوری

1401/07/17 12:10
شهناز ولی پور هفشجانی

شب انگشت سیاه از پشت برداشت: انگشت به کسر الف یعنی زغال شب مانند شخصی است که بار زغال را از پشت به زمین گذاشته.

ز حرف خاکیان انگشت برداشت: انگشت خود را از حرف خاکیان(زمین) برداشت. انگشت گذاشتن کنایه از ایراد گرفتن به حرف کسی است انگشت برداشتن متضاد آن است یعنی دست از ایراد گرفتن برداشت.

 

شماره: