گنجور

بخش ۱۴ - آغاز داستان خسرو و شیرین

چنین گفت آن سخن‌گوی کهن‌زاد
که بودش داستان‌های کهن یاد
که چون شد ماه کسری در سیاهی
به هرمز داد تخت پادشاهی
جهان‌افروز هرمز داد می‌کرد
به داد خود جهان آباد می‌کرد
همان رسم پدر بر جای می‌داشت
دهش بر دست و دین بر پای می‌داشت
نسب را در جهان پیوند می‌خواست
به قربان از خدا فرزند می‌خواست
به چندین نذر و قربانش خداوند
نرینه داد فرزندی، چه فرزند!
گرامی دُری از دریای شاهی
چراغی روشن از نور الهی
مبارک‌طالعی فرخ‌سریری
به طالع تاج‌داری تخت‌گیری
پدر در خسروی دیده تمامش
نهاده خسرو‌ِ پرویز نامش
از آن شد نام آن شه‌زاده پرویز
که بودی دایم از هر کس پر آویز
گرفته در حریرش دایه چون مشک
چو مروارید تَر در پنبهٔ خشک
رُخی از آفتاب اندوه‌کش‌تر
شکر خندیدنی از صبح خوش‌تر
چو میلِ شِکّرش در شیر دیدند
به شیر و شِکّرش می‌پروریدند
به بزم شاهش آوردند پیوست
بسان دسته‌گل دست بر دست
چو کار از مهد با میدان فتادش
جهان از دوستی در جان نهادش
به هر سالی که دولت می‌فزودش
خرد تعلیم دیگر می‌نمودش
چو سالش پنج شد در هر شگفتی
تماشا کردی و عبرت گرفتی
چو سال آمد به شش چون سرو می‌رست
رسوم شش جهت را باز می‌جست
چنان مشهور شد در خوب‌رویی
که مطلق یوسف مصر است گویی
پدر ترتیب کرد آموزگارش
که تا ضایع نگردد روزگارش
بر این گفتار بر بگذشت یک چند
که شد در هر هنر خسرو هنرمند
چنان قادر سخن شد در معانی
که بحری گشت در گوهرفشانی
فصیحی کاو سخن چون آب گفتی
سخن با او به اصطرلاب گفتی
چو از باریک‌بینی موی می‌سفت
به باریکی سخن چون موی می‌گفت
پس از نه سالگی مکتب رها کرد
حساب جنگ شیر و اژدها کرد
چو بر ده سالگی افکند بنیاد
سَرِ سی‌سالگان می‌داد بر باد
به سر پنجه شدی با پنجهٔ شیر
ستونی را قلم کردی به شمشیر
به تیر از موی بگشادی گره را
به نیزه حلقه بربودی زره را
در آن آماج کاو کردی کمان باز
ز طبل زُهره کردی طبلک باز
کسی کاو ده کمان حالی کشیدی
کمانش را به حمالی کشیدی
ز دَه دشمن کمندش خام‌تر بود
ز نُه قبضه خدنگش تام‌تر بود
بُدی گر خود بُدی دیو سپیدی
به پیش بید‌برگش برگ‌ِ بیدی
چو برق نیزه را بر سنگ راندی
سنان در سینهٔ خارا نشاندی
چو عمر آمد به حد چارده سال
بر آمد مرغ دانش را پر و بال
نظر در جستنی‌های نهان کرد
حساب نیک‌وبدهای جهان کرد
بزرگ‌امّید نامی بود دانا
بزرگ‌امّید از عقل و توانا
زمین جوجو شده در زیر پایش
فلک را جو به جو پیموده رایش
به دست آورده اسرار نهانی
کلید گنج‌های آسمانی
طلب کردش به خلوت شاه‌زاده
زبان چون تیغ هندی برگشاده
جواهر جست از آن دریای فرهنگ
به چنگ آورد و زد بر دامنش چنگ
دل روشن به تعلیمش برافروخت
وزو بسیار حکمت‌ها در آموخت
ز پرگار زحل تا مرکز خاک
فرو خواند آفرینش‌های افلاک
به اندک عمر شد دریا درونی
به هر فنی که گفتی ذو فنونی
دل از غفلت به آگاهی رسیدش
قدم بر پایهٔ شاهی رسیدش
چو پیدا شد بر آن جاسوس اسرار
نهانی‌های این گردنده پرگار
ز خدمت خوش‌ترش نامد جهانی
نبودی فارغ از خدمت زمانی
جهان‌دار از جهانش دوستر داشت
جهان چبود ز جانش دوستر داشت
ز بهر جان درازیش از جهان شاه
ز هر دستی درازی کرد کوتاه
منادی را ندا فرمود در شهر
که وای آن کس که او بر کس کند قهر
اگر اسبی چرد در کشت‌زاری
و گر غصبی رود بر میوه‌داری
و گر کس روی نامحرم ببیند
همان در خانهٔ ترکی نشیند
سیاست را ز من گردد سزاوار
بر این سوگند‌هایی خورد بسیار
چو شه در عدل خود ننمود سستی
پدید آمد جهان را تن‌درستی
خرابی داشت از کار جهان دست
جهان از دست‌کار این جهان رست

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو کار از مهد با میدان فتادش
جهان از دوستی در جان نهادش
همینکه از مهد و طفلی درآمد وارد میدان شد و جهانیان او را با مهر در جان نهادند.
در آن آماج کاو کردی کمان باز
ز طبل زُهره کردی طبلک باز
در هنگامی‌که کمان می‌کشید دُهل زُهره را به طبل‌ِ بازیاران تبدیل می‌کرد. (زهره ستارهٔ دهل‌زن و خنیاگر است یعنی زهره بجای خنیاگری‌، طبلک شکار می‌زد. «طبلک‌ ِ باز» طبلی است که بازیاران در هنگام شکار با «باز شکاری» استفاده می‌کنند. این طبلک در یک سوی باز است‌، اما دهل خنیاگران در دوسوی آن پوست کشیده شده است.)
بُدی گر خود بُدی دیو سپیدی
به پیش بید‌برگش برگ‌ِ بیدی
حتی دیو سپید در برابر پیکانش مثل برگ‌ بید می‌لرزید. (‌«بید‌برگ‌» نوک پیکان تیر یا نیزه بوده که به شکل برگ‌ بید می‌ساخته‌اند)
سیاست را ز من گردد سزاوار
بر این سوگند‌هایی خورد بسیار
سیاست‌: تنبیه و مجازات

خوانش ها

بخش ۱۴ - آغاز داستان خسرو و شیرین به خوانش سیامک هدایت

حاشیه ها

1395/05/18 15:08
مهدی حقیقی

فعل «ببیند» در مصرع «و گر کس روی نامحرم به بیند» اشتباه نوشته شده است.

1399/09/13 12:12
علی کهربایی

ممنون می شوم دوستی دوضیح دهد معنی بند دوم سطر دهم « که بودی دایم از هرکس پر آویز» چیست.

1399/09/13 13:12
علی کهربایی

ممنون می شوم دوستی معنی این بند را توضیح دهد: « ز طبل زهره کردی طبلک باز».

1400/01/05 15:04
f

در پاسخ آقای کهربایی درباره معنی که بودی دایم از هرکس پر آویز:
این فرزند را از آن جهت نام پرویز نهادند که هر لحظه در آغوش این و آن قرار می گرفت (مثل پَر در آغوش همه قرار می گرفت)چون همه او را دوست داشتند.

1401/07/11 09:10
شهناز ولی پور هفشجانی

با سلام پرآویز یا فرآویز به دنباله لباس و دامن گفته می شده وآن چه به لباس اضافه می شود و از آن آویزان است. در اینجا منظور محبوب بودن خسرو پرویز است که دایما در آغوش دایه ها قرار داشته و به بیان امروزی از آنها آویزان بوده

1400/01/11 21:04
بابک چندم

نام پرویز از *اَپَروِز در پارسی میانه میاید و از دو بخش تشکیل شده: اَپَر+ وِز
-اَپَر در دو زبان کهنتر ایرانی (اوستایی و پارسی کهن) اوپایری (upairi) است به معنای بَر، روی، بَر روی (over).
وِز ( wēz) از پارسی میانه و ریشه ویزَند (wīzand) است که در فارسی تبدیل شده به گوزَند و سپس گَزَند.
معنای لغوی اپروز می شود : بالاتر،برتر از گزند. به عبارتی گزند در برابر او ناتوان است، او چیره بر گزند است...
* اَپَر در متون مانوی که به پارسی میانه نوشته و در تورفان یافت شده به صورت اَبَر آمده.
فرهنگ معین شکل آنرا اَپَرویچ، اَپَرویج آورده.

1401/07/11 09:10
شهناز ولی پور هفشجانی

شش جهت مجاز از کل جهان

منظور آموختن آداب و رسوم ممالک مختلف است

1401/07/11 09:10
شهناز ولی پور هفشجانی

سخن به اسطرلاب گفتن یعنی دقیق و سنجیده سخن گفتن در اینجا یعنی دیگران با خسرو پرویز  سنجیده و با حساب کتاب سخن می گفتند چون دانش زیادی داشت و می توانست از سخنان آنان ایراد بگیرد

1401/07/11 09:10
شهناز ولی پور هفشجانی

طبل زهره به خنیاگری و آوازه خوانی زهره اشاره دارد.

طبلک باز طبلی که برای فرستادن باز به شکار نواخته می شد و اینجا منظور آن است که زهره به یاری تیر خسروپرویز می آمد تا به هدف بخورد

1401/07/11 09:10
شهناز ولی پور هفشجانی

کمند خسرو به دشمن تشبیه شده در خامی

خامی کمند یعنی چرم دباغی نشده خامی دشمن یعنی نادانی ارایه استخدام دارد

قبضه واحد اندازه گیری بوده که برای سلاح هم به کار می رود ظاهرا نه قبضه برای اندازه یک سلاح مجاز از بزرگی ان است و اینجا منظور بزرگی خدنگ اوست

1401/07/11 09:10
شهناز ولی پور هفشجانی

بیدبرگ: نوعی پیکان شبیه برگ بید

1401/07/11 09:10
شهناز ولی پور هفشجانی

زحل ششمین سیاره از سیارات منظومه شمسی ، دارای حلقه ای نورانی و زیبا.  منظور از  پرگار زحل فلک زحل است. کلا پرگار زحل مجاز از اوج آسمان است در مقابل مرکز خاک که این دو ترکیب مجاز از کل جهان است.

1401/07/11 09:10
شهناز ولی پور هفشجانی

جان درازی: طول عمر

پادشاه برای آن که فرزندش عمر طولانی داشته باشد جلوی ظلم و تعدی را در مملکت خویش گرفت

1401/07/11 09:10
شهناز ولی پور هفشجانی

مصرع اول: اشاره به معاشرت نامشروع با زنان دارد

همان: همچنین. اگر از مصراع دوم حذف شده.

مصرع دوم اشاره به روابط نامشروع با غلامان دارد.

1401/07/11 09:10
شهناز ولی پور هفشجانی

تیر او ان چنان دقیق بود که می توانست گرهی را که بر زلف کسی زده شده بود باز کند و می توانست حلقه زره را نشانه بگیرد زره حلقه حلقه است از این رو در ادبیات فارسی مو به آن تشبیه می شود.

زره مویی که مژگانش ره خنجرگذاران زد

1401/07/17 12:10
شهناز ولی پور هفشجانی

خرابی دست از سر جهان برداشت.