برگردان به زبان ساده
خداوندی که خلاقالوجود است
وجودش تا ابد فیاض جود است
هوش مصنوعی: خداوندی که آفریننده همه چیز است، بخشندگیاش تا همیشه ادامه دارد و نعمتهایش بیپایان است.
قدیمی کهاولش مطلع ندارد
حکیمی کهآخرش مقطع ندارد
هوش مصنوعی: شعر اشاره دارد به این که برخی از اشعار یا نوشتهها ممکن است در ابتدای خود واضح نباشند و مفهوم اصلی را به وضوح نگویند، اما در پایان خود میتوانند به نکتههای عمیق و قابل تاملی اشاره کنند. مانند حکیمی که با وجود اینکه در ابتدا شاید معانیاش پیچیده باشد، در انتها تیزبینی و دانایی خود را نشان میدهد.
تصرف با صفاتش لب بدوزد
خرد گر دم زند حالی بسوزد
هوش مصنوعی: در صورتی که عقل بر ویژگیها و صفات خود تسلط پیدا کند، با کلام و سخن خود به دیگران اثر میگذارد و وقتی حرفی بزند، احساسات و حالاتی عمیق را در دلها ایجاد میکند.
اگر هر زاهدی کاندر جهانست
به دوزخ در کشد حکمش روانست
هوش مصنوعی: در این جهان، اگر هر زاهدی را به دوزخ ببرد، این به دلیل حکم و اصولی است که بر رفتار او حاکم است.
و گر هر عاصییی کاو هست غمناک
فرستد در بهشت، از کیستش باک؟
هوش مصنوعی: اگر هر گناهکاری که غمگین است، به بهشت فرستاده شود، دیگر چه اهمیت دارد؟
خداوندیش را علت سبب نیست
ده و گیر از خداوندان عجب نیست
هوش مصنوعی: خداوند وجودش را نیازی به هیچ دلیلی ندارد و نباید از بندگان او انتظار شگفتی داشت.
به یک پشه کشد پیل افسری را
به موری بر دهد پیغمبری را
هوش مصنوعی: اگر یک فیل بتواند یک پشه را بزند، پس مقام و شخصیت بزرگتری مانند پیامبری را نیز میتواند به راحتی زیر پا بگذارد.
ز سیمرغی بَرَد قلاب کاری
دهد پروانهای را قلب داری
هوش مصنوعی: یک قلاب از سیمرغ برمیدارد و برای پروانهای کاری میکند که قلبی را به دست آورد.
سپاس او را کن ار صاحب سپاسی
شناسایی بس آن کاو را شناسی
هوش مصنوعی: اگر کسی را بشناسی که صاحب فضیلت و خوبی است، شایسته است که از او قدردانی کنی و به او احترام بگذاری.
ز هر یادی که بیاو، لب بگردان
ز هرچ آن نیست او، مذهب بگردان
هوش مصنوعی: از هر یاد و خاطرهای که او در آن نیست، دوری کن و از هر چیزی که او در آن حضور ندارد، روی برگردان.
بههر دعوی که بنمایی اله اوست
بههر معنی که خواهی پادشاه اوست
هوش مصنوعی: هر خواسته و ادعایی که داشته باشی، در واقع خداوند آن را میداند و هر تعبیری که از آن بکنی، در حقیقت اوست که سلطنت میکند.
ز قدرت درگذر قدرت قضا راست
تو فرمانرانی و فرمان خدا راست
هوش مصنوعی: به خاطر تسلط بر قضا و قدر، تو حاکم هستی و اراده خداوند نیز بر تو حاکم است.
خدایی ناید از مشتی پرستار
خدایی را خدا آمد سزاوار
هوش مصنوعی: خداوندی از دل جمعی از پرستارها و عبادتکنندگان پیدایش نخواهد شد، بلکه خداوند به خودی خود شایسته و لایق است که مورد پرستش قرار گیرد.
تو ای عاجز که خسرو نام داری
و گر کیخسروی صد جام داری
هوش مصنوعی: ای تو که خود را بزرگ میپنداری و لقب خسرو را داری، حتی اگر از هر نوع ثروتی بهرهمند باشی، در واقع عاجز و ناتوانی.
چو مخلوقی نه آخر مرد خواهی؟
ز دست مرگ جان چون برد خواهی؟
هوش مصنوعی: آیا نمیخواهی بدانی که انسان، مخلوقی است که پایان دارد؟ وقتی مرگ جان را از تو میگیرد، چه احساسی خواهی داشت؟
که میداند که مشتی خاک محبوس؟
چه در سر دارد از نیرنگ و ناموس؟
هوش مصنوعی: کسی نمیداند که این تکه خاکی که در دست داریم، چه رازها و حقایقی را در دل خود نهفته است و چه بازیهای پیچیده و ازدحام احساسات را میتواند در خود داشته باشد.
اگر بی مرگ بودی پادشایی
بسا دعوی که رفتی در خدایی
هوش مصنوعی: اگر جاودانه و بیمرگ بودی، چقدر میتوانستی ادعا کنی که خدایی و پادشاهی، اما تو در واقع به این مقامها دست نیافتهای.
مبین در خود که خود بین را بصر نیست
خدابین شو که خود دیدن هنر نیست
هوش مصنوعی: خود را درک نکن، زیرا شخصی که خود را تنها ببیند، نمیتواند حقیقت را ببیند. به سوی خدا نگاه کن، زیرا تنها دیدن خود، هنری واقعی نیست.
ز خود بگذر که در قانون مقدار
حساب آفرینش هست بسیار
هوش مصنوعی: از خود کنارهگیری کن، زیرا در قوانین آفرینش، اندازهگیری و حساب و کتاب زیادی وجود دارد.
زمین از آفرینش هست گردی
وز او این ربع مسکون آبخوردی
هوش مصنوعی: زمین به شکل گردی آفریده شده و از این زمین، این ناحیه مسکونی به وجود آمده است.
عراق از ربع مسکون است بهری
وزان بهره مداین هست شهری
هوش مصنوعی: عراق بخشی از مناطق قابل سکونت است و از آنجا شهری به نام مداین به وجود آمده است.
در آن شهر آدمی باشد بههر باب
تویی زان آدمی یک شخص در خواب
هوش مصنوعی: در آن شهر، هر کسی با ویژگیهای خاص خود وجود دارد، اما در میان آن انسانها، یک نفر مانند شخصی خوابزده به نظر میرسد.
قیاسی باز گیر از راه بینش
حد و مقدار خود از آفرینش
هوش مصنوعی: با نگرش به طبیعت و آفرینش، به اندازه و حدود خود توجه کن و از آن فاصله نگیر.
ببین تا پیش تعظیم الهی
چه دارد آفرینش جز تباهی
هوش مصنوعی: به تماشا بنشین و ببین که آفرینش در برابر عظمت خداوند چه چیزی جز ویرانی و زوال دارد.
به ترکیبی کز این سان پایمال است
خداوندی طلب کردن محال است
هوش مصنوعی: خواستن چیزی که در این حالت و از این شرایط تحت فشار و نقص است، غیرممکن و نامعقول است.
گواهی ده که عالم را خداییست
نه بر جای و نه حاجتمند جاییست
هوش مصنوعی: شاهدی بده که در جهان اطمینان به خداوند وجود دارد، نه اینکه خداوند در جایی خاص قرار دارد و نه اینکه نیازمند مکانی است.
خدایی کهآدمی را سروری داد
مرا بر آدمی پیغمبری داد
هوش مصنوعی: خداوندی که به انسان مقام سروری بخشید، به من نیز مقام پیامبری عطا کرد.
ز طبع آتش پرستیدن جدا کن
بهشت شرع بین دوزخ رها کن
هوش مصنوعی: از طبیعت عشق و پرستش آتش دور شو و بهشت دینی را رها کن، چون جهنم نیز آزاد است.
چو طاووسان تماشا کن درین باغ
چو پروانه رها کن آتشین داغ
هوش مصنوعی: در این باغ مانند طاووسها تماشا کن و مانند پروانه به آزادی بیفتم و احساساتی آتشین را تجربه کنم.
مجوسی را مجس پردود باشد
کسی کهآتش کند نمرود باشد
هوش مصنوعی: کسی که آتش را به عنوان تقدس میداند و به آن اهمیت میدهد، نمیتواند با نمرود، که نماد ظلم و ستم است، همگام باشد. به عبارت دیگر، آتش، نماد پاکی و روشنی است و نباید در کنار ستمگری قرار گیرد.
در آتش ماندهای وین هست ناخوش
مسلمان شو مسلم گرد از آتش
هوش مصنوعی: تو در آتش رنج و درد به سر میبری، حالا وقت آن است که به سوی ایمان و مسلمان شدن رو بیاوری تا از این آتش نجات یابی و دلخوشی را پیدا کنی.
چو نامه ختم شد صاحب نوردش
به عنوان محمد ختم کردش
هوش مصنوعی: وقتی که نامه به پایان رسید، صاحب آن، سفرش را با نام محمد به پایان رساند.
به دست قاصدی جلد و سبکخیز
فرستاد آن وثیقت سوی پرویز
هوش مصنوعی: او آن وثیقه را به وسیله قاصدی که سریع و چابک بود، به سمت پرویز فرستاد.
چو قاصد عرضه کرد آن نامه نو
بجوشید از سیاست خون خسرو
هوش مصنوعی: وقتی پیامآور آن نامه جدید را آورد، خون خسرو تحت تاثیر تدبیر و حکمت به جوش آمد.
به هر حرفی کز آن منشور برخواند
چو افیون خورده مخمور درماند
هوش مصنوعی: هر کلامی که از آن منبع خوانده شود، مانند کسی است که از افیون استفاده کرده و گیج و سردرگم میشود.
ز تیزی گشت هر مویش سنانی
ز گرمی هر رگش آتشفشانی
هوش مصنوعی: هر موی او به خاطر تیزیاش مانند سنان (پیکان) شده و هر رگ او به دلیل گرمیاش آتشفشانی است.
چو عنوان گاه عالم تاب را دید
تو گفتی سگگزیده آب را دید
هوش مصنوعی: وقتی عنوان نورانی و درخشان عالم را دیدی، گویی که سگی گزیده، به آب نگاه میکند.
خطی دید از سواد هیبتانگیز
نوشته کز محمد سوی پرویز
هوش مصنوعی: نوشتهای را دید که از جذبه و قدرتش پر بود و به سوی پرویز، به محمد نسبت داده شده بود.
غرور پادشاهی بردش از راه
که گستاخی که یارد با چو من شاه
هوش مصنوعی: غرور و تکبر پادشاه او را از مسیر درست منحرف کرد، زیرا هیچکس جرات نمیکند با کسی مثل من که شاه هستم، لجبازی کند.
کهرا زهره که با این احترامم
نویسد نام خود بالای نامم
هوش مصنوعی: کیست که جرات دارد نام خود را بالای نام من بنویسد در حالی که اینقدر برای من احترام قائل است؟
رخ از سرخی چو آتشگاه خود کرد
ز خشم اندیشه بد کرد و بد کرد
هوش مصنوعی: چهرهاش چون آتش میدرخشد و از روی خشم، به فکرهای ناپسند دچار شده و در نهایت کارهای بدی انجام میدهد.
درید آن نامه گردنشکن را
نه نامه بلکه نام خویشتن را
هوش مصنوعی: آن نامهای که بر گردن بریده است، در واقع نامهای نیست، بلکه نشانی از خود من است.
فرستاده چو دید آن خشمناکی
به رجعت پای خود را کرد خاکی
هوش مصنوعی: وقتی فرستاده خشم و غضب او را مشاهده کرد، به زمین افتاد و به حالت تسلیم درآمد.
از آن آتش که آن دود تهی داد
چراغ آگهان را آگهی داد
هوش مصنوعی: از آن آتش که دودش از بین رفت، به روشنی خبر داد و آگاهان را روشن کرد.
ز گرمی آن چراغ گردنافراز
دعا را داد چون پروانه پرواز
هوش مصنوعی: به خاطر حرارت و روشنی آن چراغ بلند، دعا به من عطا شد، مانند پروانهای که به سوی آتش پرواز میکند.
عجم را زان دعا کسری برافتاد
کلاه از تارک کسری در افتاد
هوش مصنوعی: این بیت به این مفهوم اشاره دارد که عجم (غیر عربها) به خاطر دعای کسری (پادشاه ساسانی) به قدرت رسید و کلاه سلطنتی کسری از سرش افتاد. در واقع، این بیانگر سقوط و از دست رفتن قدرت کسری است.
ز معجزهای شرع مصطفایی
بر او آشفته گشت آن پادشایی
هوش مصنوعی: به خاطر معجزات دین پیامبر، آن پادشاه دچار حیرت و شگفتی شد.
سریرش را سپهر از زیر برداشت
پسر در کشتنش شمشیر برداشت
هوش مصنوعی: آسمان سر پسر را برداشت و او در هنگام کشتن، شمشیر را بالا برد.
بر آمد ناگه از گردون طراقی
ز ایوانش فرو افتاد طاقی
هوش مصنوعی: ناگهان روشنایی از آسمان پدیدار شد و یکی از سقفهای ایوانش ریزش کرد.
پلی بر دجله ز آهن بود بسته
در آمد سیل و آن پل شد گسسته
هوش مصنوعی: پل آهنی بر روی دجله ساخته شده بود، اما وقتی سیل آمد، آن پل خراب شد.
پدید آمد سمومی آتشانگیز
نه گلگون ماند بر آخور نه شبدیز
هوش مصنوعی: بادهای داغ و سوزانی وزیدند که نه علفی سبز ماند و نه اسب شبدیز در آخور باقیماند.
تبه شد لشگرش در حرب ذیقار
عقابش را کبوتر زد به منقار
هوش مصنوعی: لشکری که در جنگ ذیقار شکست خورد، مانند عقابی است که به وسیلهی کبوتر به راحتی شکار شد.
در آمد مردی از در چوب در دست
به خشم آن چون را بگرفت و بشکست
هوش مصنوعی: مردی از در بزرگ وارد شد و با عصبانیت، چیزی را که در دست داشت، گرفت و شکست.
بدو گفتا من آن پولاد دستم
که دینت را بدین خواری شکستم
هوش مصنوعی: به او گفتم: من همان فردی هستم که با قدرت و تواناییام ایمان تو را با این خفت و خاری شکستم.
در آن دولت ز معجزهای مختار
بسی عبرت چنین آمد پدیدار
هوش مصنوعی: در آن دوران، نشانههای معجزهآسا و عبرتآموز مختار به وضوح نمایان شد.
تو آن سنگیندلان را بین که دیدند
به تأیید الهی نگرویدند
هوش مصنوعی: به آن افراد با شکوه و سنگیندل نگاه کن که به خاطر تأیید الهی و نشانههای آن، تغییر و تزلزلی در باورهای خود ایجاد نکردند.
اگر چه شمع دین دودی ندارد
چو چشم اعمی بود سودی ندارد
هوش مصنوعی: اگرچه شمع دین نورافشانی نمیکند و فقط دود دارد، اما اگر کسی مانند چشم کور باشد، درک و بهرهبرداری از آن هیچ فایدهای ندارد.
هدایت چون بدینسان راند آیت
بدان ماندند محروم از عنایت
هوش مصنوعی: هدایت به گونهای که پیش میرود، افراد را از نعمت و لطف الهی محروم میسازد و در این وضعیت، آنها با نشانهها و آیات روشن بیخبر میمانند.
زهی پیغمبری کز بیم و امید
قلم راند بر افریدون و جمشید
هوش مصنوعی: چه نیکو است پیامبری که از ترس و امید، قلم را بر سر افریدون و جمشید فرود آورد.
زهی گردنکشی کز بیم تاجش
کشد هر گردنی طوق خراجش
هوش مصنوعی: عجب خودپسندی که به خاطر ترس از تاجش، هر کسی که گردن بلندی دارد، باید به گردن خود، بار مالی و زحمت او را بپذیرد.
زهی ترکی که میر هفت خیل است
ز ماهی تا به ماه او را طفیل است
هوش مصنوعی: شرطی که این جوان خوبروی دارد، باعث دلباختگی و شیدایی دیگران شده است. از زیبایی او مانند هماهنگی میان دو موجود زیبا یاد شده و همه به او ارادت دارند.
زهی بدری که او در خاک خفته است
زمین تا آسمان نورش گرفته است
هوش مصنوعی: این شعر به ستایش فردی میپردازد که در زیر خاک به خواب رفته است و نور او از زمین تا آسمان را فراگرفته و جهان را روشن کرده است. این شخص به گونهای است که وجودش باعث تابش نور و روشنی به اطرافش شده، حتی پس از مرگش.
زهی سلطان سواری کهآفرینش
ز خاک او کشد طغرای بینش
هوش مصنوعی: چه خوب است سوارکاری که آفرینش به واسطهی او نشانهی دانایی و بینش را به نمایش میگذارد.
زهی سر خیل سرهنگان اسرار
سخن را تا قیامت نوبتیدار
هوش مصنوعی: آفرین بر جمع فرماندهان بزرگ که تا ابد سخنان عمیق و رازآلود را نقل خواهند کرد.
سحرگه پنج نوبت کوفت در خاک
شبانگه چار بالش زد بر افلاک
هوش مصنوعی: در سحرگاه، به مناسبت پنج بار، صدای ضربهای بر زمین شنیده میشود و در شب، چهار بار ضربهای بر آسمان نیز به گوش میرسد.